در گستره پهناور ناحیه غزنین قدیم، بیشههای پردرخت فراوان وجود داشته که تا نواحی سیستان، کابلستان و سند پراکنده بودهاند. دامنه پراکندگی این بیشهها در نواحی غزنین با نام خاص «جنگل» شهرت داشته است. اسدی طوسی، در سال ۴۵۸ هجری، در گرشاسبنامه (ص ۳۸۶) به غنایمی اشاره میکند که به دست نریمان در جنگ با جرماس افتاده بودند؛ از جمله:
هزار اشتر از بُختی و … دو صد اسپ تاتاری و …
مرحوم ملکالشعراء بهار در حاشیه این جمله در متن تاریخ سیستان (ص ۶۶): «… برفتیم، آن زنان از من عجب میکردند که یا نسبت ابی ذویب این نه آن خر است که با ما به راه میآمد این اشتر بختی است؛ من گفتم که آن نه خر است…» در توضیح کلمه «بختی» نوشته است:
پُختی، به ضم اول و پاء فارسی، اشترهای قوی دوکوهانه و نر را گویند؛ و به عقیده حقیر [ملکالشعراء] «پختی» منسوب به «پُختان» است که نام اصلی «افاغنه» است و اتفاقاً شترهای دوکوهانه و بزرگ از حدود سند و کابل بوده و غالباً هدایای پادشاهان سیستان و نیمروز و کابل و سند به دربار خلفا از این نوع اشتران بوده است. رجوع شود به تاریخ عمر و لیث در [تاریخ] طبری و کامل [ابن اثیر] و غیره، و نیز خواب دیدن نوشیروان اشتران عربی و «بُختی» را در ساحل دجله، در [تاریخ] بلعمی.
در مصرع دوم بیت مزبور و نیز در این مصرع (گرشاسبنامه، ص۳۷۸ ): «برون زد چمان چرمه [:اسب] جزغلی»، «جزغل» همان است که صاحبِ حدودالعالم (ص ۱۱۲) مینویسد: «چذغل ناحیتی است از فرغانه … و از وی اسب خیزد»، و صورتِ درستِ مصرعِ اول بیت مزبور باید چنین باشد: «هزار اشتر از بُختیِ جنگلی» که در آن، «جنگلی» منسوب به «جنگل»، همان نامِ خاص بیشههای گستره پهناور غزنین قدیم بوده که برخی نواحی سند (هند غربی) را در بر میگرفته است، و در این بیشهها شترِ بُختی پرورش میدادهاند. در متون کهن به شتران دو کوهانه نواحی مزبور اشاره شده است، از باب نمونه، عمر و لیث صفاری (مقتول به سال ۲۸۹ هر ۹۰۲م) برای معتضد خلیفه عباسی (خلافت ۲۷۹-۲۸۹ ه) هدایایی از جمله «اشتری دو کوهان فرستاده بود، چَندِ [به اندازه] ماده پیلی بزرگ» ( تاریخ سیستان، ص ۲۶۱). مقدسی (ص ۷۰۹)، ضمن وصف سرزمین سند، به رواج سکه غزنین اشاره میکند و از پرورش «فالج (شتر دوکوهانه سندی)» و گُشنگیری برای «بُختی (شتر دوکوهانه مکران)» سخن میگوید: «فالج ایشان که برای تخمکشی و تولید بُختی به خاور و فارس برده میشود، خود از بُختی بزرگتر است و دو کوهان دارد.» صاحب جهاننامه (ص ۱۰۴) در سال ۶۰۵ هجری و یاقوت حموی (ج ۵، ص ۲۷۹، ذیل «ندهه») در اوایل قرن هفتم، همچنین بیرجندی متوفی به سال ۹۳۴ هجری (ص ۶۰، ذیل «ندهه») به شتر دوکوهانه ناحیه سند اشاره دارند. قزوینی، وفات ۶۸۲ هجری (ج ۱، ص ۳۱۸) از پرورشِ شترانِ بُختی در کابل نیز خبر داده است: «کابل شهری مشهور بر زمین هند … و از آنجا آرند شتران بُختی که بهترین اصناف آن نوع است». لسترنج (ص ۳۷۵)، از قول مقدسی، کابل را آخرین نقطه سرزمین سیستان میشمارد و از قول قزوینی مینویسد: کابل به پرورش شتربختی، که بهترین نوع شتر در سراسر آسیاسی مرکزی است، مشهور است. اسدی طوسی نیز در نامه گرشاسب به فغفور چین، کابل (کاوِل) را در سرحدّ سند ذکر کرده است (گرشاسبنامه، ص ۳۶۶):
شنیدی که در کاوُل و مرزِ سند
چه کردم چه در خاور و روم و هند
۲٫ موضع «جنگلآباد»، براساس همان فواصلی که جغرافیادانانِ قرنِ چهارم، بین غزنین و بست قدیم، مشخص کردهاند، روی نقشه کنونی ولایاتی از افغانستان، در محدوده مثلثی فرضی مشخص شده است. در این محدوده، اکنون شهرکهایی با نام پارسیِ «جنگلی (منسوب به جنگل)»؛ «خاکران (جای خاکبرداری یا خاکبران)»؛ «دای چوبان (منسوب به چوپان، دیوار ناحیه قُرُق که شبان رمه را نباید به آنجا میبرده یا علامت و نشانی برای جای بود و باش و استراحت چوپان در آن بیشه پردرخت)»؛ و «ارغنداب (نام شهری باستانی و نیز یکی از سرشاخههای هیرمند در همین موضع) که در منابع یونانی با نام آراخوزیا Arachosia آمده است» (استرابون، ص ۳۸؛ توینبی، ص ۶۷؛ پورداود، یشتها، ج ۲، ص ۲۹۸) وجود دارند. «ارغند» از واژه اوستاییِ «ارغنت» و پهلویِ «ارگند» به معنیِ تند و خروشان یا خشمگین (پورداود، فرهنگ ایران باستان، ص ۱۹۸: همو، یشتها، ص ۲۹۸؛ لغتنامه دهخدا، ذیل ارغند و ارغنداب) لسترنج (ص ۳۷۵)، از قول مقدسی، و ارغنداب دلالت بر جریان تند و طغیانی رود در این ناحیه کوهستانی دارد. نام دیگر و جدیدتر ارغنداب، «سایه گز»، شاهدی است بر بقایای درختان گز جنگلی در این منطقه و «باغوچر (نامی مرکب از باغ و چَرِ فارسی از مصدر «چَریدن» و به معنی «چراگاه»؛ در کردی به معنی «جنگل»، نک. فرهنگ کردی ـ فارسی، ذیل «چَر») به معنای «جنگل» است. بر این اساس، «باغوچر» از وجود چراگاه و درختستانی محصور با دای یا دیوار، چون باغ، در این موضع حکایت دارد. فواصل شهرکهای مزبور از یکدیگر و نیز با مواضع شهرهای غزنین و لشکرگاه (بُست قدیم) با مقیاس کیلومتر در نقشه آمده است.
نقشه جغرافیایی ولایاتی از افغانستان کنونی که موضع «جنگل آباد» قدیم در محدوده مثلثی فرضی مشخص شده
۳٫ براساس نوشته جغرافیادانان قرن چهارم، «جنگلآباد» در حدود ۱۷۰ کیلومتری غزنین بر سر راه بُست و فاصله آن تا شهر بست در حدود ۲۲۰ کیلومتر بوده است. موضع آن روی نقشه کنونی ولایاتی از افغانستان به تقریب با همان فواصل قدیم در داخل محدوده مثلثی فرضی در نزدیک شهرک «دای چوپان» کنونی است. بنابر شواهد موجود، این محدوده با نام خاص «جنگل» شهرت داشته و بیشههای پردرخت در داخل و اطراف آن پراکنده بوده است. بخشی از این محدوده، به منظور استفاده اختصاصی از میوهها بهویژه چلغوزه و نیز ایجاد نخجیرگاهی امن و پر شکار به همان شیوه هخامنشیان در احداث پردیس، با «دای (دیوار)» محصور میشده است. در پارسی باستان، این بیشههای پردرخت محصور را «پئیری دئزَ» و در اوستایی پئیری دئزا (مرکب از «پئیری» به معنی «پیرامون» و «دئزا» به معنی «دیوار» یا «دای») میگفتهاند (لغتنامه دهخدا، ذیل «فردوس»). این واژه به صورت دز، دیز، دژ در نامِ بسیاری از قلعهها در روستاها هنوز هم موجود است. به نوشته مورخان باستان، پردیسهای هخامنشی با چشمهسارهای بسیار و شکارهای متنوع و درختان انبوه و متنوع عرصه بسیار پهناوری داشتهاند، چنانکه پردیس سغدیانا پذیرای اسکندر با همه سپاهیانش بوده که در آن ضیافت شام برپا شده و اسکندر به اتفاق همراهانش ۴۰۰۰ جانور وحشی شکار کرده است (بریان، ص ۵۰۲ و ۶۳۱).
از آنجا که جغرافیادانان قرن چهارم هجری، از جمله اصطخری، در سال ۳۴۲ هجری، نام «جنگلآباد» را در موضعی بین غزنه و بُست آوردهاند، میتوان گمان برد که پیشینه آن بسی قدیمتر بوده، چهبسا به عصر هخامنشیان، که ایجاد پردیسها در قلمروِ آنان رواج داشته، یا به عهد پارتها، که شاخهای از اشکانیان در نواحیِ ارغنداب و سیستان فرمانروایی داشتهاند، باز گردد. اما مستنداتی که دلالت بر اطلاق نام «جنگل» بر بیشههای نواحی غزنه دارد و اینکه بخشی از این بیشهها در محدوده مثلثِ یاد شده، در فاصله بین غزنین و بست قدیم، دیوارکشی شده، عبارتند از:
الف) علاوه بر بیت اسدی طوسی که اشاره به «اشتر جنگلی» دارد، همان بیت منوچهری دامغانی شاهدی گویاست؛ زیرا منوچهری این بیت را در قصیده مدح علی بن عمران، سردار مسعود غزنوی، سروده که در پیروزی مسعود بر برادرش محمد در همین نواحی و بازپسگیری و تصرف نواحی خراسان و غزنین، نقشی داشته است (دیوان منوچهری، تعلیقات دبیر سیاقی). منوچهری در بیت: «تو در روز هیجا سوی دایِ جنگلر بکردی به شمشیر حمرای قانی» از آن قصیده، اشاره به دلاوری علی بن عمران در روز پیکار تسخیر نواحی غزنین (در سال ۴۲۱ هجری) در جانب (سوی) دیوار (دای) جنگل (نام خاص بیشه پردرخت محصور شده این ناحیه) دارد.
ب) نامهای کنونی شهرکهای «جنگلی»، «دای چوپان»، «خاکران» و «باغوچر»، چنانکه اشاره شد، وجود بیشهای پردرخت با نامِ خاص «جنگل» و نیز دیوار احداثی قدیم پیرامون آن را تأیید میکنند. در حقیقت، «جنگلی» منسوب به «جنگل» را نام خاص موضع یاد شده؛ دای چوپان را همان دای جنگل در بیت منوچهری و دلیل وجود دیوار محدوده قرقشده یا متعاقباً علامت و نشانی برای جای چوپان در ناحیه «جنگل»؛ «خاکران» یا «خاکبران» را موضع خاکبرداری برای دیوارکشی در این ناحیه کوهستانی پردرخت؛ و باغوچر را حاکی از وجود درختستان طبیعی و چراگاه محصور شده قدیمی یا پردیس در این ناحیه میتوان شمرد.
۴٫ نام «جنگلآباد» را ایرانیان بر این بخش از ناحیه «جنگل» ـ که با دیوار محصور شده بود ـ باید نهاده باشند؛ همچنانکه نام باستانی «ارغنداب» در همین ناحیه ایرانی است. واژه پارسی «آباد» در نام «جنگلآباد» نیز این نظر را تأیید میکند؛ به قول ابن فندق (قرن ششم هجری) «لفظ آباد جز در دیههای عجم نیوفتد» (بیهقی، تاریخ بیهق، ص ۱۴۴). در عصرِ پارتها، به جای آباد، کَرد (از مصدر کردن به معنی «ساختن») را به کار میبردند چون «مهرداد کَرد». اما، در عهد ساسانیان، واژه «آباد» برای تسمیه امکنه جغرافیایی تداول پیدا کرد، چنانکه بلاذری، در قرن سوم هجری، نام چند موضع از جمله «برهمناباذ» در نزدیک شهر منصوره در سند را آورده که مقارن با سقوط ساسانیان به دست مسلمانان افتاده است. مؤلف مجملالتّواریخ و القصص (۵۲۰ ه) نام همین شهر را «بهمنآباد» و چگونگی بنا نهادن و نامگذاری آن به فرمان «بهمن»، شهریار ایرانی، را نقل کرده و یاقوت (قرن ششم هجری) نیز، از قول حمزه اصفهانی (قرن چهارم هجری)، نام آن را «وهمناباد» آورده (ج ۵، ص ۲۱۱، ذیل منصوره) که تلفظی است از «بهمناباد» و همین درست است. تصحیف «وهمن ر بهمن» به «برهمن» در نام این شهر دلالت بر درآمیختن نامهای ایرانی با هندی در صدر اسلام در این نواحی دارد. با این همه، جزء «آباد» در نام «جنگلآباد» همچون صفتی برای بخشی از «جنگل» در آن ناحیه به کار رفته که پیرامون آن با دیوار محصور شده و از نظر رشد و انبوهی درختان و شکار، ممتاز بوده و تحت نظارت و مراقبت فرمانروای محلی قرار داشته است. کاروانسرایی که در کنار بخش محصور احداث شده «رباط جنگلآباد» نام دارد که در منابع جغرافیایی قرن چهارم از آن یاد شده است.
پانوشتها و منابع در روزنامه موجود است