برای مردی که زندگیاش را در یک چمدان جا میداد:منوچهر طیاب – کارگردان سینمای مستند – پس از سالها تحمل رنج بیماری چهارم شهریور ماه ۱۳۹۹در بیمارستانی در وین از دنیا رفت و ۱۷ روز بعد هم در همان وین به خاک سپرده شد.
دوست داشت زندگی مادیاش در یک چمدان جا شود و پابند چیزی نباشد تا بتواند راحت سفر کند و به کارش بپردازد؛ کارش سفر بود و تحقیق و فیلمسازی و «طیاب» از این که تا حدی به این آرزویش رسید، خوشحال بود.
به گزارش ایسنا، یک سال از سفر ابدی منوچهر طیاب، کسی که دوستانش او را مرد سفر، خستگیناپدیر و ایران دوست مینامند، میگذرد. شاید نام او برای نسل جوانِ طرفدار سینما چندان آشنا نباشد اما نقش و جایگاه او در سینمای مستند ایران ماندگار و انکارناشدنی است.
طیاب متولد سال ۱۳۱۶ در تهران، دانشآموخته رشته معماری در دانشگاه فنی وین و فارغالتحصیل کارگردانی سینما و تلویزیون از دانشکده سینمایی آکادمی دولتی موسیقی و هنرهای نمایشی اتریش بود. او از سال ۱۳۴۲ با ساخت فیلم «سفال» به حرفه مستندسازی روی آورد و در طول بیش از نیم قرن نزدیک به ۱۰۰ فیلم ارزشمند میراث فرهنگی و تاریخی را کارگردانی کرد.
یکی از ویژگیهای بارز این هنرمند اهتمام بر پژوهش و تحقیق مفصل پیش از شروع ساخت آثارش بود تا آنجا که برای مستندی درباره کویر ، پنج سال از عمرش را صرف تحقیق کرد بود. او میگفت، «فیلم مستند بدون تحقیق کامل نیست و مستندی که به این مساله توجه ندارد نمیتواند به اشاعهی فرهنگ کمک کند.» طیاب بخاطر علاقه فراوان به فرهنگ ایران و ساخت مستندهای گوناگون در این باره شهره بود و حتی برای راحتی کارش کشور را به چهار قسمت کویر، حاشیه خلیجفارس، زاگرس و کوههای البرز تقسیم کرده بود و تلاش میکرد در هر مورد در قالب یک فیلم و یک کتاب به طور کامل به آنها بپردازد.
او که همزمان با ساخت مستند به تالیف کتاب هم میپرداخت، سالها قبل در گفتوگویی با ایسنا بیان کرده بود: «پس از مدتها و سالها فیلمسازی، متوجه شدم که سینمای من به شدت شبیه کتابها و ادبیاتم است. در سینمای ایران و به ویژه ابتدای مسیر آن، اکثر سینماگران از ادبیات و شعر به سینما آمدند و این بار من خواستم برعکس عمل کنم و ببینم آیا میشود از سینما به نوعی ادبیات تصویری رسید؟ خوشبختانه فکر میکنم افرادی که کتابهایم را میخوانند به این نتیجه میرسند و بر این باورند که چنین حالتی پیش آمده است. البته این کار خالقالعادهای هم نیست، چرا که ذهنیت من ذهنیت یک سینماگر است و به همین دلیل مسائل مختلف را تصویری میبینم و روایت میکنم.»
منوچهر طیاب درباره نحوه ورودش به سینمای مستند هم گفته بود: «زمانی که سال دوم دانشکده بودم ۱۲ سال از جنگ جهانی دوم گذشته بود و از آنجا که آلمان، اتریش را هم به تصرف خود درآورده بود تمام اسنادی که در جنگ به دست آورده بود را به برلین یا مونیخ منتقل کرده بودند. وقتی مجددا اتریش مستقل شد تقاضا کرد که اسنادش را بازگردانند و اسنادی که بازگشت، دریایی از فیلمهای مستند را در دل خود داشت؛ فیلمهایی از زمان بابا آدم تا جنگ جهانی دوم. بعد همه این فیلمها را در یک زیرزمین ریختند تا ببینند و آرشیو کنند و آنجا از بخت بد یا بخت خوش، استاد تاریخ سینمای من وقتی که دید به این موضوعات علاقمندم مرا به همراه یک نفر دیگر به آن زیرزمین فرستاد و دو میز مونتاژ قراضه ۱۶ و ۳۵ میلیمتری به ما داد و گفت باید تمام این فیلمها را بازبینی و فیشبرداری کنید و ببینید کدام یک از آنها باید کپی شوند و کدامها ماندنی هستند و چه فیلمهایی پاره یا خراب شدهاند. ما دوسال تمام نشستیم و به این کار مشغول بودیم. درمیان این آثار فیلمهایی از سالهای بسیار دور هم بود و من دیدم که آنها در زمانی که ما سینمایی نداشتیم اوضاع مملکت وجوامع خود را به وسیله فیلمهای مستند ثبت کردهاند و آنجا بود که متوجه شدم که این سینمای مستقل به غیر از فیلمهای داستانی که من دیده بودم کارهای بسیاری انجام داده و تمام فرهنگی که جوانان آن مملکت نمیدانستند را حفظ کرده تا به آنها منتقل کند. با پی بردن به اهمیت سینمای مستند بود که من پس از رجعت به ایران تمام وقت خود را صرف تهیه فیلمهای مستند کردم.
البته این خواست من بود چرا که به مسائل فرهنگی کشورم علاقمند بودم. به هر حال هر کسی خمیرهای دارد و برای من از همان ابتدا مشخص بود که سینما میخوانم و برمیگردم به کشورم.، ایران سرزمین پهناور و کهنی است که فرهنگ کهنی هم دارد و این فرهنگ تنها در ادبیات ما و در کتابهایی بسیار اندک مورد توجه قرار گرفته است و سایر مطالبی که در این زمینه نوشته شده بیشتر توسط خارجیهایی بوده که سفری به ایران داشتهاند. به همین دلیل از زمانی که پایم به ایران رسید گفتم که باید به دنبال این بخش بروم، هر چند زمانی که ما به ایران آمدیم سینمای مشعشعی هم نداشتیم و سینمای فارسی لکنتهای در آن گوشه بود، نه آنها علاقهای به جذب ما داشتند و نه ما به سراغ آنها میرفتیم. البته بعدها بر حسب تصادف وزارتخانهای به اسم فرهنگ و هنر هم درست شد.»
با وجود این علاقهمندیهای طیاب یک مسئله او را نگران میکرد و آن هم زوالی بود که به سرعت در آیینها و فرهنگ ایران شکل میگرفت و در شرایط حاکمیت رسانهها همه به سمتی میرفتند که تمایزهای بومی را کنار بگذارند و به یک شکل و زبان و اندیشه زندگی کنند.
با این حال او در حد توان خود تلاش میکرد آنچه را میتواند از جغرافیا و فرهنگ این سرزمین ثبت کند. خلاقیت و توانمندی او در این کار بسیار موثر بود بویژه آنکه از یکی از دوستان و همکارانش – اسعد نقشبندی – نقل شده «از سال ۴۳ که نخستین فیلمهایش را ساخت، خلاقیتش مشهود بود آنچنان که فیلم «ریتم» او را کلاس آموزشی تدوین میدانند و در یونسکو نیز به همین عنوان آن را نمایش دادهاند. در نظر بگیرید کسی با امکانات محدود آن زمان چقدر باید خلاق بوده باشد.»
طیاب چند سال قبل در مراسمی یادآور شده بود: «ما روزی وارد این مملکت شدیم که چیزی به عنوان سینمای مستند نبود و ما هم نمیدانستیم در چه راهی قدم میگذاریم، اما وقتی فیلم «سفال» را ساختم و آن را روی پرده دیدم به خودم گفتم، آرزو دارم در ایران ، سینمای مستند پا بگیرد. سپس شرایط به گونهای پیش رفت که در این سالها بیش از هزار فیلم مستند ساختیم که در خارج از کشور مورد توجه قرار میگیرند. من در چند جشنواره بین المللی عضو هیات داوران بودم و وقتی فیلم مستند ایرانی نمایش میدادند سالنها پر از جمعیت میشد. سینمای مستند ما رنگ و بو و هوای دیگری دارد، درست است این سینما را از غرب گرفتیم اما مطابق نیاز جامعه و فرهنگی خودمان استفاده شده است. گر چه نمیتوانم بگویم ما مکتب سینمای مستند داریم اما در خانواده سینمای جهان با وجود سینمای مستند، حرفی برای گفتن داریم.»
مرحوم خسرو سینایی که سابقه دوستی ۶۰ ساله با منوچهر طیاب داشت هم در جایی گفته بود: «طیاب سابقه سینماییاش بسیار بیشتر از من بود و ۵۰ سال طول کشید تا من خودم را قانع کردم سینما جز یک ابزار نیست و این ابزار را هر کسی با ذهنیت خود از آن بهره می گیرد. کسی دوست دارد آرتیست شود، کسی دوست دارد جنجال به راه بیندازد و کسی هم دوست دارد آن را در خدمت ارتقای فرهنگ جامعه به خدمت بگیرد، طیاب اینگونه بود. اگر به کارنامه سینمایی طیاب نگاه کنید، همه آثارش درباره ایران است، او سعی کرد ریزه فرهنگهای گمشده ایران را نجات دهد.»
بسیاری از مستندسازان طیاب را به عنوان یک ایرانشناس عاشق میشناسند که برخلاف شعارهای ایران دوستی زیادی که خیلیها سر میدهند مسیر صادقانهای را در زندگی پیش گرفته و او به همراه ایرج افشار، خسرو سینایی و منوچهر ستوده را از کسانی عنوان میکنند که گویی جهان هستی آنها را به عنوان پیامبران فرهنگ برگزیده است.
همایون امامی – مستندساز، پژوهشگر و نویسنده کتاب « ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» – هم در مصاحبهای با ایسنا گفته بود: «موجی که طیاب با مستندهایش در سینمای مستند ایجاد میکند یک اهمیت دارد و اهمیت دیگر فیلمهای او در وسعت دامنه و تنوع حوزههای کاری اوست. منوچهر طیاب در حوزههای فرهنگی، هنری و اجتماعی کار میکرد. فیلم اجتماعی او مثل «سوی شهر خاموش» که توقیف شد یا در فیلم «سیتی سمفونی» که وی با نام « آبادان» ساخت، از شهری سخن میگوید که به تدریح توسط غول نفت بلعیده میشود، هویت خود را از دست میدهد و زیر فشار حضور کنسرسیوم نفت و کارگزارانش عملاً هویتی غربی پیدا میکند.»
او هچنین از ساخت فیلمی توسط منوچهر طیاب در آخرین روزهای عمرش خبر داده بود که درباره تاریخ زنبورداری در ایران بود اما هرگز به پایان نرسید.
منوچهر طیاب – کارگردان سینمای مستند – پس از سالها تحمل رنج بیماری چهارم شهریور ماه در بیمارستانی در وین از دنیا رفت و ۱۷ روز بعد هم در همان وین به خاک سپرده شد.
او عضو پیوسته فرهنگستان هنر، استاد رشته سینما در دانشکده هنرهای دراماتیک و تلویزیون، سرپرست رشته سینماتوگرافی و عکاسی دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی تهران و عضو هیات داوران چندین جشنواره مهم سینمای مستند از جمله هیات داوران سازمان یونسکو در جشنواره بینالمللی «کراکو» لهستان، هیات داوران جشنواره بینالمللی فیلم مستند «ترنتو» ایتالیا، جشنواره بینالمللی فیلم مستند ایران سینماحقیقت و جشنواره بینالمللی فیلم فجر بوده است.
از جمله آثار منوچهر طیاب که در جشنوارههای مختلف مورد تقدیر واقع شدهاند، میتوان به فیلمهای سفال/ سرامیک (۱۳۴۲)- برنده دلفان نقره، ریتم (۱۳۴۳)- فیلم منتخب یونسکو برای تدریس در مدارس سینمایی- دیپلم افتخار از جشنواره وین، خوزستان (۱۳۴۳)، دزفول/ شوشتر (۱۳۴۴)، کران تا کران (۱۳۴۴)، قالی (۱۳۴۵)، جزیره قشم (۱۳۴۶)، سپاهی دانش (۱۳۴۷)، مسجد جامع اصفهان (۱۳۴۸)- دیپلم افتخار جشنواره فیلم برلین، دریای پارس (۱۳۴۸)، ایران سرزمین ادیان (۱۳۴۹)- دیپلم افتخار جشنواره وین، سیر خط در ایران (۱۳۴۹)، سوی شهر خاموش- دزفول (۱۳۴۹)، آبادان (۱۳۵۰)، سوزنبان (۱۳۵۰)، کاریکاتوریست (۱۳۵۰)، جنگ خروس (۱۳۵۰)، شبهای تهران- ۷ قسمت (۱۳۵۰)، زنها و حرفهها (۱۳۵۰)، خیمه شببازی (۱۳۵۱)، تیاتر رو حوضی (۱۳۵۱)، نمایشگاه نقاش امپرسیونیستها (۱۳۵۱)، نمایشگاه جواهرات (۱۳۵۱)، نمایشگاه شیشه و سفال (۱۳۵۱)، نمایشگاه نقاشی کودکان (۱۳۵۲)، کاخ چهلستون (۱۳۵۲)، کاخ هشتبهشت (۱۳۵۲)، کاخ عالیقاپو (۱۳۵۲)، مسجد شیخ لطفالله (۱۳۵۳)، معماری دوران صفوی (۱۳۵۴)- برنده دلفان طلایی، معماری دوران سلجوقی (۱۳۵۴)، معماری دوران ایلخانی (۱۳۵۴)، معماری دوران تیموری (۱۳۵۴)، معماری آستان قدس رضوی (۱۳۵۵)، اصفهان هندسهای بر مقیاس انسانی (۱۳۵۵)- دیپلم افتخار جشنواره سینمایی مسکو، ساخت کاشی معرق (۱۳۵۵) و تعمیر نقاشیهای دیواری (۱۳۵۵) میتوان اشاره کرد.