و مشخصاً آلودگی هوای کلانشهرها چند سالی است که از حد اخطار و اضطرار گذشته و نفسگیر و خفقان آور شده است.
آیا واقعاً این مشکل در تهران و شهرهای بزرگ و شهرستانهای میهن عزیزمان قابل حل نیست؟ آیا ما با یک بنبست خودساخته و یک فاجعه ناگزیر روبهرو هستیم و نمیتوانیم کاری کنیم جز زدن ماسک و گریختن به مناطق خوش آب و هوا، یا تحمل و پذیرفتن بیماریها و آسیبهای خطرناکی که متأسفانه هیچ آمار دقیقی از تلفات و هزینههاش نداریم؟
ایران کشور پهناوری است و از حیث ثروت و امکانات و نیروی انسانی دلسوز و متخصص، هیچ کمبودی ندارد. هرکس در این موضوع تردید کند، غرضی دارد و یا میخواهد خطا و بیکفایتی و فاجعه را نادیده بگیرد. چه کسی است که در تهران زندگی کند و برای رفتن از شرق به غرب یا از جنوب به شمال دچار مشکلات فراوان نباشد. پس از هجوم وآوار بیماری کرونا، وسایط نقلیه عمومی، به ویژه مترو و اتوبوسهای شرکت واحد نیز پاسخگوی ما نیست. تراکم جمعیتی که باید در سفرهای شهری جابجا شود، آنقدر زیاد است که این مقدار و اگن و اتوبوس و تاکسی کفایت نمیکند. البته اقلیتی برخورداردر اتومبیلهای خارجی و ویلاهای خارج از شهر، از سفر لذت میبرند و از حضر کیف میکنند. گاهی دیدهام که به گدایی هم کمک میکنند و غذایی برای زباله گردها میگیرند تا در هنگام صفا و عیش عصرگاهی در تپه ماهورهای لواسان و دماوند وغیره وجدانشان مشمول ریاضت و تکدر نشود.
لازم است همینجا بگویم که منظور ثروتمندان و سرمایهداران کارآفرین نبوده و نیست؛ افراد متمکّن که از تخصص و ابداع و کار و حتی میراث خانوادگی یا تجارت شرافتمندانه و عادلانه به زندگی مرفه و شایستهای دست یافتهاند، به کلی از شمول این دیدگاه و این انتقادات برکنارند. نگارنده اندیشههای اقتصاد دولتی و سوسیالیستی که توزیع فقر را با شعار و تبلیغات به عنوان مساوات و عدالت نشان میدهند، نیرنگی میداند که جامعه را از سرمایهگذاری سالم و اشتغال مناسب و کارآفرینی و رقابت منصفانه محروم میکند. چه کشورهای ثروتمند و بزرگی که با این شعارها و تبلیغات به زمین سوخته بدل شدهاند.
بازگردیم به موضوع اصلی، محیط زیست ایران یک زنجیره به هم پیوسته است. از آب و کوه و جنگل و رودهای پرتعداد در شمال و غرب و حتی شرق و جنوب شرقی، تا کویر و بیابان و سواحل گرم جنوبی، جملگی نعمت و سرمایهای بزرگ برای تکتک شهروندان این کشور است. کشوری که مالکیت مشاع آن متعلق به همه ایرانیان است. از سراوان در اقصای سیستان تا ماکو در منتهی الیه آذربایجان غربی، از بندر زخمی خرمشهر و آبادان جنگزده تا سرخس و خواف، از بندرعباس تا انزلی، از زابل تا مهران…. این کشور ماست و صاحب آن بیهیچ شبهه و چون و چرایی، هشتاد و چند میلیون ایرانی هستند. در این سرزمین، اقلیتی طماع که دست در جیب خلق دارند در کوهها، خانههای مجلل ساخته و در بیابانها با زدن چاههای عمیق، آب زلال ژرفای زمین را که واپسین قطرات خون این اقلیم است از رگهایش بیرون میکشند تا باغچه و باغشان مصفا باشد و ترنج تازه نارنج آبدار روی بریانی بریزند و استخرشان برای آبتنی آماده شود. کسانی در کنار رودهای جاری نرده و سیم خاردار و دیوار کشیده و خانه و رستوران ساختهاند و یک خانوار ایرانی باید از کرج تا آن سوی البرز برود تا حفرهای برای رفتن کنار رودخانه پیدا کند. ساحل دریا را چنان اشغال کردهاند و هتل و متل وکافه و ویلا و هر چیزی که فکرش را بکنید ساختهاند تا مردم ایران نتوانند به کنار دریای زیبای خزر بروند در سراسر دریای خزر جایی نیست مگر حفرهای که گاه از زباله انباشته است و رودی آکنده از پساب و گنداب به سوی دریا سرازیر شده است، و از آن حفره مردم معمولی یا فقیر یا متوسط ایران میتوانند امواج خروشان دریا را ببینند و نسیم معطر و مرطوب آن را بردیده احساس کنند!
برای کوهنوردی به دماوند میرویم، به هر کجای البرز پا بگذاریم، تا درخت و آب و آبادانی میبینیم، دیوار و حصار و سگهای نگهبان و حاجب و دربان و گزمه و دوربینهای حفاظتی و … برای حفاظت از آقایان و خانمها و فرزندان دلبند و نازنینشان که دوران پیش از مهاجرت به اروپا یا کانادا یا آمریکا را طی میکنند به رهگذر هشدار میدهد یا تهدید و ناسزایی نثار میکند. فکر نکنید در کویر مرکزی وضع فرق میکند. هرکجای کرمان وکاشان و حوالی ساوه و قم و یزد هم که پای بگذارید، اگر نمکزار نباشد و آب و درختی باشد، همین کاسبان سالهای جنگ و مناقشه و تحریم و… سنگر گرفتهاند تا مبادا کودکی روستایی، زنی درد کشیده و بیسرپناه، مردی فقیر و شرمنده از روی خانوادهاش بدانجا پای بگذارند و عیش مکرّر حضرات را منقّص کنند. سابقاً به این مناطق از کوه و دریا و جنگل میگفتند: «انفال» و در متون و منابع فقهی و قانون اساسی جز و اموال عمومی و غیرقابل تملک است.
شاید بپرسید این حرفها چه ربطی به آلودگی هوا دارد؟ و به قول حافظ: چه نسبت است به رندی صلاح و تقوی را؟ در پاسخ بگویم که بیشک نابرابری اجتماعی ریشه هر بلایی در جامعه و طبیعت است. شما نمیتوانید به کسی که آواره کوی و برزن شده و در زبالهها دنبالتان است و گذران زندگیش به چند تکه پلاستیک و فلز دور ریخته من و شما وابسته است، بگویید نظافت شهر را رعایت کن! بگویید لطفاً آداب و ادب و نزاکت داشته باش. یک مرد یا زن یا کودک فقیر، بیرقی است بر فلاکت یک جامعه و درفشی است نشانگر هلاکت وجدان انسانی. به محیط زیست ایران تعرض شده، مورد حملهای سخت قرار گرفته و در پس هر درخت و زمین و چشمه و رود و تپه و قطعه زمینی که ارزش عمومی دارد، یک اشغالگر با سندی جعلی و زد و بند و زورگویی پناه گرفته است.
اگر که نداران و بینوایان به آنان به چشم دیگری و بیگانه مینگرند، اما آنان به فقیران و نیازمندان به چشم دشمن و ویروس و نکبت و خطر مینگرند. زمانی امام خمینی که سلام خدا بر او باد گفته بود، «جنگ ما جنگ فقر و غناست» و تردید نکنید که این اساس و بنیاد تمام نبردها، تمام کوششهای بزرگ و مجاهدات عظیم است. سرتاسر نهجالبلاغه، هشدار در همین زمینه است. وقتی مردم، نهادها، سازمانها، نیروهای نظامی و امنیتی، دولتها تنها و قدرتمندترین افراد و تصمیمگیران نمیتوانند دریا یا رودخانه یا کوهستان را آزاد کنند، وقتی دایره رانت خواری و سوء استفاده از اقتصاد و مناسبات و قواعد آن گذر میکندآنگاه برای بزرگان و تصمیمسازان و دولتها، تنها سه مسیر باقی است که عبارتند از: ۱ـ حفظ وضع موجود و تعمیق شکاف تاریک میان فقیران و اکثریت مردم با اقلیت ثروتمندان و ذینفوذان؛ ۲ ـ نبرد بیامان طبقاتی با ثروتمندان و خراب کردن کاخها بر سرایشان؛ و ۳ ـ جویش راهکارهای اصلاحی برای حفاظت از مردم، گرفتن مالیات عظیم و قابل قبول از ثروتهای نهفته و تو در توی خفته در پس شرکتهای ساختگی و هزینه کردن برای ایجاد طبقه متوسط و ارتقای جامعه.
اما این ثروتها و این زرسالاران کجا هستند؟ آنان در خیریهها و نهادها و شرکتهای ساختگی دیگر پناه و خفا گرفتهاند و حلقه بعدی آنها هم در شبکهای به هم پیوسته از تبلیغات، حفاظت فیزیکی، حمایت اداری، پولشویی بانکی، مجوزهای غیرقانونی، امضاهای تبهکارانه، کالاها و ترانزیتهای ثبت نشده و… اختاپوس و اژدهای فساد سازمان یافته را شکل داده و اینک نه در پس دیواری در باستی هیلز یا دامنه دماوند یا ویلاهای سواحل خزر یا پنهان در جنگلهای حاشیه سیاهکل و لنگرود، بلکه در لابلای کاغذهایی که نام مجوز دارد را با نامهای بیچارگان گمنامی که شاید روحشان هم خبر ندارد کالا وارد میکنند یا ارز میگیرند و…
اگر نتوان از این گروه خلع ید کرد، فقر رو به تزاید نه تنها اجازه نخواهد داد هیچ آبی برآتش آلودگی محیط زیست ریخته شود. برای مثال اجازه نمیدهد صنایع خودرو به سوی ارتقای کیفیت حرکت کند و همین شرایط نابهنجار و اجباری فروش و تحمیل خودروهای بیکیفیت با بهای چندین برابر به مردم ادامه مییابد و ماشینهای فرسوده که فقیران به ناچار از آن استفاده میبرند، شهرها را تسخیر میکنند. وقتی کسی از یک اتومبیل چهل و چند ساله مستعمل و بلکه بسیار فرسوده که باید راهی اوراقیها شود استفاده میکند و به زحمت میتواند یک وسیله یدکی برای آن بخرد، چگونه انتظار دارید در معاینه فنی یا در خیابانها موجب آلودگی نشود. در اینجا استاندارد یک شوخی تلخ بیشتر نیست. در محیط زیست و آب و درخت و زمین هم اینگونه است. همچنان که تا دسترسی به شرایط و تکنولوژیهای مناسب نداشته باشیم، برای تولید برق هم مازوت و سوختهای آلاینده، سرطان را وارد ریهها خواهد کرد. در این چرخه معیوب و بیمار، شهر فروشی بر تراکم خواهد افزود و دیگر هیچ وسیلهای قادر به حمل مردمان متسأصل برای کار و بارشان، از این سو به آن سو نخواهد بود.
تا زمانی که تغییرات و تحولات اساسی را آغاز کنیم، امیدواریم باران و باد، از پاک کردن شهر و روستا، و از زمین و آسمان ایران دریغ نورزند.