موادّ مخدّر
پرسش این بود که استعمال موادّ مخدر ـ کمضررترین آنها تریاک ـ جایز است؟ استاد شهابی گفتند: مطلقا جایز نیست مگر به عنوان دارو در صورتی که پزشک حاذق استعمال آن را برای معالجه بیماری لازم بداند و عدم استعمال آن موجب دوام مرض و به خطر افتادن سلامتی انسان باشد و هیچ داروی دیگری نتواند جایگزین آن شود. حتی استعمال دخانیات (توتون و تنباکو) را نیز بسیاری از علما حرام میدانستند و کثیری از آنان در اولین قرنهایی که دخانیات در ایران رواج یافت رسالههای مستقلی در اثبات حرمت آن نوشتند ـ همچون ملّا خلیل قزوینی، شیخ علینقی کمرهای، شیخ فخرالدین طریحی، شیخ حرّ عاملی، سیّد نصرالله حائری شهید، و در اعصار نزدیک به ما نیز فقیهانی مانند شیخ هادی نجمآبادی معتقد به حرمت آن بودند. و کسانی هم که به عنوان حکم اولیّه اعتقاد به جواز استعمال آن دارند، برای افرادی که استعمال آن موجب ضرر معتنابه باشد آن را حرام میدانند.
اما استعمال تریاک و مخدّرات قویتر و مضرتر، به نظر بسیاری از فقیهان حرام است و علیرغم آنچه شهرت دارد که درویشان، مواد مخدر استعمال میکنند، اولین قطب گنابادیان ملّا سلطانعلی در تفسیر بیانالسعاده در ذیل آیه حرمت خمر، مفاسد و مضارّ استعمال تریاک را نیز توضیح داده و حرمت آن را با ذکر دلایل متعدد ثابت کرده و تریاکی را در خور لعنت شمرده است. و فرزند وی قطب بعدی، حاج ملّا علی نورعلیشاه ثانی، رساله مستقلی موسوم به ذوالفقار در اثبات حرمت تریاک، و دهها حکم مترتّب بر حرمت آن نوشته و آن را در سال ۱۳۱۸هـ در سفر به عتبات عالیات، به نظر مراجع تقلید رسانیده و آنان محتویات رساله مزبور و حرمت استعمال تریاک را به عنوان حکم اولیّه تأیید کردهاند و فتاوی ایشان (آخوند خراسانی، فاضل مامقانی، سیّدمحمدکاظم یزدی و…) به ضمیمه آن رساله چاپ و منتشر شده است.
استاد افزودند: شیوع استعمال مخدّرات در ایران در سطح وسیع؛ از دوره مغول ـ و شاید قبل از آن ـ آغاز شد و در دوره صفوی به اوج رسید و اکثر پادشاهان صفوی نه فقط از آن ممانعت نمیکردند بلکه برخی خود نیز به آن مبتلا بودند و در مقابل، برخی از علما نهایت اهتمام را در تحذیر مردم از این عمل داشتند چنانکه صدرالدین محمد پسر غیاثالدین منصور دشتکی رسالهای در حرمت خمر نوشت و در نکوهش بنگیان نیز فروگذار نکرد و حتی در این مورد به روایاتی استناد نمود که محدث نوری در مستدرک الوسائل ـ ظاهراً به نقل از همو ـ آورده ولی چون بنگ در دوره پیامبر(ص) در جامعه اسلامی شناخته شده نبوده، صدور چنان روایاتی مورد نداشته و صحت آنها را نمیتوان پذیرفت. هرچند حرمت استعمال بنگ و تمامی مواد مخدر با دلائل متعدد ثابت است و نیازی به استناد به آن روایات نیست، ولی بر فرض عدم صحت آن روایات، شدّت نفرت مسلمانان و مؤلف آن رساله از بنگ را میتوان از منقولات آن رساله دریافت که در آن آمده است: «هرکس بنگ استعمال کند، گویی ۷۰ مرتبه کعبه را ویران کرده و ۷۰ فرشته مقرب خدا و ۷۰ پیامبر مرسل را کشته و هفتاد نسخه قرآن را آتش زده و از شارب الخمر و زناکار و رباخوار نیز از رحمت خدا دورتر است. و این همه بیم دادن و تهدید برای آن است که گرچه بادهنوشی گناه بزرگی است ولی سودهایی برای مردم نیز در آن هست و ما حقیقتِ نفع آن را محقَّق و مسلّم داشتیم. ولی استعمالِ بنگِ نجس که پلیدتر و مضرتر و بدتر از شراب است، محض گناه است و هیچ سودی در آن نیست.»۱
لزوم خلوص نیّت برای پیشنماز
استاد میفرمودند: در سالهایی که در مشهد درس میخواندیم، یکبار در ماه رمضان از مرحوم محدث قمی خواهش کردیم بر ما منت بگذارند و در مسجد گوهرشاد نماز جماعت بخوانند و ما اقتدا کنیم. پس از اصرار و ابرام زیادی که از ما دیدند، پذیرفتند و چند روزی نماز ظهر و عصر را در یکی از شبستانهای آن مسجد خواندند. خبر این جماعت که پخش شد، شمار مأمومین روزبهروز افزایش یافت و هنوز ده روز نگذشته بود که جمعیت فوقالعادهای در نماز ایشان حضور یافتند. یک روز پس از اتمام نماز ظهر، به من که نزدیک ایشان بودم، گفتند: من امروز نمیتوانم نماز عصر بخوانم. رفتند و روزهای دیگر هم برای نماز جماعت نیامدند. وقتی ایشان را دیدم و پرسیدم چرا دیگر برای نماز نمیآیید؟ جواب دادند: حقیقت آن که در آخرین نماز جماعتی که خواندم، در رکوع رکعت چهارم متوجه شدم صدای مأمومین که پشت سر من میگویند: «یاالله، یاالله، انالله معالصابرین»، از جایی دور به گوشم میرسد. و این امر که حاکی از کثرت مأمومین بود، موجب شادی و فرح من شد و از این که این همه جمعیت به من اقتدا کردهاند خوشم آمد. بنابراین من صلاحیّتِ پیشنمازی ندارم!
استاد افزودند: محدّث قمی این رباعیِ میرداماد را میخواند و جز در موردی که خود نیز مصداق آن باشد، پیشنمازی را روا نمیشمرد.
سر خَیلِ نماز بودنم گرچه خطاست
لیکن به خدا که خالی از ریب و ریاست۲
اینک خوشم افتاده که در وقت نماز
پشتم به خلایق است و رویم به خداست
البته مقصود میرداماد، فقط پشت و روی ظاهری و بدنی نیست؛ بلکه مراد او در درجه اول پشت و روی قلبی و روحی است.
برترین عبادت
به نوشته استاد: عارف در برابر علوّ و عظمتِ بینهایتِ حق، به رکوع، سجود، فروتنی، خضوع، افتادگی و خشوع بیشتر دل میبندد و صمیمانه، خالصانه، و عالمانه «سُبْحانَ ربِّیَ العَظیم وَ رَبّیِ الاَعْلیَ»۳ بر زبان میراند، راز و نیاز با مجبوب حقیقی و بینیاز را خیر و فضیلت و صلاح، و دعا و نماز را موجب رستگاری و فلاح و رسیدن به سعادت و کمال و فوز به فزونی قرب و نیل به وصال میداند؛ بلکه فارغ از این خیال، لذّت و بهجت جمال را هماره استقبال میکند و بدین وسیله خویش را در نیکوترین و خوشترین وضع و حال قرار میدهد. و عارفانه میگوید:
از در خویش خدایا به بهشتم مفرست
که سرکوی تو از کون و مکان ما را بس
نامهای از پیر میهنه۴ عارف مشهور ابوسعید ابوالخیر مشتمل بر چند سؤال از طبیب و فیلسوف معروف اسلامی، شیخالرئیس ابوعلی سینا، نقل شده که از جمله جوابهای فیلسوف به عارف این است:۵ «لا حَرکَه اَفْضَلُ مِنَالصَّلوه۶، و لا سُکُونَ اَفْضَلُ مِنَالصِّیامْ»(حرکت و سکنی بهتر از نماز و روزه نیست).
عارفی را که خلوت گزین و گوشهنشین بوده و تنها میزیسته پرسیدهاند: از تنهایی ناراحت و در وحشت نیستی؟ پاسخ داده است: «هنگامی که با شمایم تنهایم و آنگاه که تنهایم با خدایم».
دیگری را که نیز به حال انزوا و مستغرق در توجّه به خدا میبود چنان سؤالی شد. چنین پاسخی داده که «من هیچگاه تنها نیستم، بلکه پیوسته با خدایم. چون میخواهم با او سخن گویم نماز میخوانم و چون میخواهم از وی سخن بشنوم قرآن».
چه نغز و شیوا و پرمغز و رساست سخن پیمبر اسلام:
«اَفْضَلُ النّاس مَنْ عَشَقَ الْعبادَه فَعانَقَها و اَحَبَّها بِقَلْبِه وباشَرَها بِجَسَدهِ، وَ تَفَرَّغَ لَها، فَهُوَ لایُبالی علی ما اَصْبَحَ مِنَالْدنیا: عَلی عُسرٍ اَمْ عَلی یُسْر»
و هم سخن مروی از حضرت صادق(ع) که عبادتِ ناشی از عشق و محبت را برترین انواع عبارت شمرده است.
باید و نبایدها در عبادت و زندگی
نیز به نوشته استاد: نباید در عبادت به جای توجه به خدا، به اموری دیگر توجهی مفرط به عمل آید، به طوری که غرض عوض شود، و مقصود مفقود گردد و قصد قربت به کلی دستخوش غفلت شود و به گفته جنید(یا شبلی) اشتغال به «ذکر» موجب انصراف و انتقال از «مذکور» باشد. فیالمثل در حال نماز، چنان توجه و تعمق به کلمات آن از حیث صحّت و اعتلال، مدّ و لین، اماله و اطاله حروف یا اعراب و بنا، اظهار و اضمار، تقدیم و تأخیر، وصل و فصل و دیگر عوارض و شئون حروف و کلمات شود که غرض بر باد رود و توجه به اصل مقصد که فوز به سعادتِ «قرب» به خداست از یاد برود. زیرا آن گونه نماز اگر چه از نظر دینی «مُجزی» و به اصطلاح فقهی «مُسقِطِ تکلیف» است، از نظر واقع موجب تحولِ حال و نیل به قرب و وصال و فوز به حقیقتِ کمال نیست.
ناقصتر از این گونه عبادت، آن است که آدمی در حال نماز به فکر امور دنیوی از جمع مال و منال و رسیدن به جاه و جلال و عدم توجه به حرام و حلال، و از این گونه شئون باشد و از حضور قلب و توجه به حق به کلی به دور و برکنار باشد؛ این عبادت به حقیقت عبادت نیست، این گونه اوراد و اذکار لقلقه زبان است و بیارج و بیاعتبار. عبادت باید ناشی از معرفت و عشق باشد تا ملازم نیّت، توجه، حضور قلب باشد وگرنه باید پذیرفت که:
حضور خاطر اگر در نماز معتبر است
امید ما به نمازِ نخوانده بیشتر است
کلام در این زمینه را به این تذکر پایان دهم که این غفلت از غرض و مقصد، و کثرتِ توجه و شدّتِ دقت در طریق و معبر، به امور دینی و عبادی اختصاص ندارد، بلکه بیشتر مردم در بیشتر شئون حیات و امور زندگانی، بیخردانه راه را مقصد انگاشته و نابخردانه «طریق» را «موضوع و هدف» پنداشته و «ما به یُنْظَر» را به جای «ما فیه یُنْظر» گذاشته و آینه را بالاصاله به معاینه پرداخته و غرض حقیقی و هدف واقعی را از نظر انداختهاند.
فیالمثل خوراک، لباس، و مسکن که سه پایه اساسی زندگانی، بلکه اساس زندگی انسانی است و باید برای زنده ماندن از آنها استفاده و به آنها توجه شود و طریق حفظ حیات قرار داده شود، اصل و مقصد و موضوع و هدف از زندگی و زندگانی به شمار آمده؛ بلکه غفلت شده از اینکه خوردن و پوشیدن و خانه داشتن برای زیستن است نه زیستن برای آنها. از کلمات منسوب به معلم نخست، ارسطو، این جمله است که «همه ماندن را برای خوردن میخواهند ما خوردن را برای ماندن».۷
منظور از این سخنان نه این است که انسان به فکر خوراک، پوشاک، و مسکن یا حتی به خیالِ تهیه بهترین آنها نباشد، و زندگانی را سیاه و زندگی را تباه سازد. بلکه برخلاف، باید از این امور، که حداقلِّ آن در زندگی ضرور است و به حکم خِرد سالم، آدمی بر تهیه و تحصیل آن مجبور، حداکثر و طرز بهترِ استفاده را داشته باشد، و از نعمتهای وافره الهی که برای استفاده او آفریده شده بهترین بهرهبرداری و سپاسگزاری را بکند، لیکن فراموش نکند که او را کمالی است که رسیدن به آن سعادت است؛ و هدف و غرض از خلقت و از این امور، باید در راه تحصیل آن و برای فوز به آن بهرهمند گردد؛ نه اینکه خود آن امور مطلوبِ به ذات باشد و کمال مقصود از زندگی و حیات، فداکاری و خودکشی در راه آن امور، گمراهی و خسران و ضلال است و باعث دوری از نیل به سعادت و کمال. «قُلْ هَلْ اُنَبئُکُمْ بِالاْخْسرَینَ اَعْمالاً، اَلَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیوهِ اِلدُّنْیا وِ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُون صُنْعاً»۸و۹
پینویسها:
۱ـ روضاتالجنات، ج۷، ص۱۸۹
۲ـ در نسخه چاپی دیوان (ص۹۲) به این صورت ضبط شده: لیکن به خدا که از ریا مستثنی است.
۳ـ باتوجه به تناسب هر یک از دو صفتِ «عظمت» و «علوّ» برای حق به محل مخصوص خود (رکوع و سجود) و تغییر تعبیر به آن دو وصف از حیث صیغه و اسلوب.
۴ـ میهنه از قراءِ خاوران ناحیهای بین ابیورد و سرخس٫
۵ـ این دونامه را که در حاشیه کتابی چاپ شده بود در آغاز جوانی دیدهام و اکنون نام آن کتاب را به یاد ندارم.
۶ـ بهترین عمل و حرکت نماز است(حَیَّ عَلی خَیْرالْعَمَلْ)
۷ـ استاد گاهی به این بیت سعدی تمثل میجستند:
خوردن برای زیستن و شکر کردن است تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است.
۸ـ آیه ۱۰۳، ۱۰۴ از سوره «کهف»: ای رسول ما به امت بگو که میخواهید شما را از زیانکارترین مردم آگاه سازم؟ زیانکارترین مردم آنها هستند که عمرشان را در راه دنیای فانی تباه کردند و به خیال باطل میپنداشتند که نیکوکاری میکنند.
۹ـ این را هم نباید نگفته گذاشت که گفتگو درباره چگونگی فارق میان دوگونه عبادت و دو قسم عابد، بدان گونه که در این اوراق به اعتبار نتیجه یعنی مدح و ذمّ عقلی و ثواب و عقاب دینی طرح و شرح و تعلیل و توجیه، شد، شاید از نظر فلسفی و کشف حقیقت و واقع و هم از نظر فهم مطلب، اولی و اجلی باشد از طرح بحث به عنوان «کفر» و «اسلام» که دو کلمه اصطلاحی است آن هم میان خصوص اهل اسلام، چه این طرح به بحث لفظی شبیهتر است تا به بحث فلسفی و حقیقی.