استاد اصول فقه فرزانه‌اى از خراسان استاد اکبر ثبوت( بخش چهارم )

در آشنایی با اصول فقه، من بیش از هر کسی مدیون استاد شهابی هستم. در دانشکده حقوق ـ در کلاس سوم و چهارم قضایی ـ از درس ایشان استفاده می‌کردم و به صورت خصوصی و گاه با یکی دو طالب علم دیگر،‌ در محضر ایشان رسائل شیخ، قسمت‌هایی از فصول و کفایه و نزدیک به تمامی قوانین را فرا گرفتم.‏
گفتاری تحت عنوان «دو درس از قوانین و رسائل در محضر استاد شهابی» نیز نوشته‌ام که شاید در جای دیگری منتشر شود و مشتمل بر بحثی است پیرامون معذور بودن مسلمانانِ غیرشیعی و نیز غیرمسلمانان در اعتقادات و باورهای نادرست خود که معلول فقدان امکان پژوهش‌های گسترده برای آشنایی با دین حق و مذهب صحیح است. من این گفتار را با استفاده از توضیحات استاد شهابی در چند جلسه درس رسائل و قوانین فراهم آورده‌ام.
از آثار استاد در علم اصول می‌توان به کتب ذیل اشاره کرد:
۱٫ تقریرات اصول، که تا سال ۱۳۶۱ نزدیک به ده بار چاپ شده است.
۲٫ قواعد فقه، که تا سال ۱۳۶۱، هفت بار چاپ شده است.
۳٫ دو رساله فارسی در وضع الفاظ و قاعده لاضرر که موضوع بحث در دوره دکتری دانشکده حقوق بوده و تا سال ۱۳۶۱، سه بار به چاپ رسیده است.
۴٫ رساله در معانی حرفیّه و تحقیق معانی حروف.
۵٫ حواشی بردرر الفوائد (از شیخ عبدالکریم یزدی حائری). استاد دررالفوائد را می‌ستود و گاه نیز آن را متن درس قرار می‌داد.
۶٫ تعلیقات بر پاره‌ای از مواضع کفایه‌الاصول که استاد در پاره‌ای دیگر از مصنّفات خود نیز به آن ارجاع داده است؛ از جمله در رهبر خرد۱٫
مرحوم شهابی متن کفایه را بسیار می‌ستود و در دوره دکترای حقوق آن را تدریس می‌کرد و شیوه نگارش خود ایشان هم به کفایه نزدیک بود. ایشان علاوه بر تبحر در علم اصول، به سیر و تحول این علم نیز عنایت داشت و در تاریخ تشیع، نخستین کسی بود که به این موضوع پرداخت و در مقدّمه‌ای که بر تقریرات اصولِ مرحوم نائینی به قلم کاظمینی نوشت، سیر و تحوّلِ اصول فقه را مختصراً به گفتگو نهاد که استاد دیگرم، حکیم فقیه محمدتقی آملی، با ملاحظه آن مقدّمه، از من خواست این موضوع را به صورت تفصیلی در اثری جداگانه به بحث بگذارم و من با این هدف به کار برخاستم و با راهنمایی استاد شهابی، مواد زیادی را فراهم آوردم و سال‌ها بعد وقتی پیشنهاد تصحیح جامع‌البین ـ کتابی در اصول فقه تألیف شهید اول ـ را به من داد، گزیده‌ای از مطالب مزبور را تنظیم کردم تا در مقدّمه جامع‌البین منتشر شود. ولی یکی از همصنفانِ همان آقایی که کتاب استاد شهابی را به یغما برده و به اسم خود منتشر کرده بود، با شیوه‌ای بسیار ناپسند، از تحقق خواسته من مانع شد. چگونگی ماجرا این است:
ده سال قبل، چند بار از طرف پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی(قم) با من تماس گرفتند و درخواست کردند تصحیح جامع‌البین را برای کنگره شهیدین به انجام برسانم. من نیز که سال‌ها بر روی این کتاب زحمت کشیده و کار کرده و از جیب خود مبالغ کلانی برای تهیه عکس از یک نسخه خطی آن پرداخته بودم، آن درخواست را پذیرفتم و قرار شد علاوه بر اتمامِ کارِ تصحیح، ‌مقدمه‌ای بر آن بنویسم و با استفاده از موادی که سال‌ها قبل به راهنمایی استاد شهابی فراهم کرده بودم، سیر و تحول اصول فقه تا عصر شهید اول را در آن به بحث بگذارم. پاسخ آقای شیخ علی اوسط ناطقی ـ از طرف مسؤولان محترم پژوهشگاه ـ نیز این بود که: کار متعلق به شماست و هر تصمیمی درباره آن داشته باشید، ما نیز می‌پذیریم. با این شرط، طرفین متعهد شدند و من علاوه بر زحماتی که در طول سال‌های قبل برای تصحیح و مقابله کتاب کشیده بودم، بیش از دو سال دیگر برای تهیه یک نسخه کامل و صحیح از روی چهار نسخه ناقص یا پُرغلط، و با مراجعه به منابع دیگر، وقت گذاشتم و حواشی زیادی بر آن نوشتم. پس از چند بار غلط‌گیریِ نمونه‌های تایپ شده، قرار شد هر وقت پرینت نهایی را آماده کردند، برای نظر آخر بفرستند من ببینم و مقدمه آن را بفرستم. در انتظار پرینت نهایی و اقدامات بعدی بودم که با کمال تعجب خبردار شدم کتاب جامع‌البین، بدون مقدّمه مورد نظرِ من،‌ در دو مجلد چاپ شده،‌ و در هیچ‌یک از دو مجلد، نه بر روی جلد و نه در صفحه عنوان و نه در صفحه شناسنامه، نامی از مصحح نیست و در دو صفحه شناسنامه هر دو مجلد، مجموعاً شش بار نام آقای علی اوسط ناطقی به عنوان کسی که کار تصحیح زیر نظر ایشان انجام گرفته آمده است. من با ارسال نامه برای مقامی که او را مسؤول می‌شناختم، نیز در دو گفتار یکی در روزنامه اطلاعات و دیگری در نشریه گزارش میراث، ماجرا را بازگو و ثابت کردم که آقای علی اوسط ناطقی حتی اوراق حروف‌نگاری‌شده را نخوانده و اغلاطی را که می‌باید در پرینت نهایی اصلاح شوند ندیده و آنها را به همان صورت نادرست منتشر کرده‌است. این اعتراض‌ها به هیچ‌کجا نرسید.‏
آری، اگر شکایت استاد شهابی از آقایی که کتاب او را به نام خود چاپ کرده بود، واکنش سریع مسؤولان فرهنگی و قضایی وقت را در پی داشت و نسخه‌های کتاب آن آقا را جمع و ممنوع‌النشر اعلام کردند و خود او را محکوم شناختند، اما شصت سال بعد، شکایت شاگرد استاد شهابی از کسی که محصول سال‌ها زحمت او را به نام خود چاپ و منتشر کرده بود، هیچ نتیجه‌ای نداشت؛ سهل است که آقای علی اوسط ناطقی، به پاس این اقدام و اقدامات مشابه آن در چاپیدن محصول کار دیگران، تشویق و به دریافت جایزه مفتخر شد!‏
ناله مظلوم را در پیش کس نبود اثر
ور بود،‌ در عرصه محشر به درگاه خداست
برای آشنایی بیشتر با سطح دانش آقای ناطقی ـ که مدعی‌است کتاب‌های زیادی زیر نظر ایشان تصحیح و منتشر شده ـ این را بیفزایم که وی در نامه‌ای که با امضای خود برای من فرستاده‌است، نام استاد بزرگوارم، حکیم فقیه محمدتقی آملی را، یک‌جا به همین صورت و یک‌بار عاملی ضبط کرده‌است.
مَضرّاتِ افراط در اصول‌زدگی
استاد شهابی با وجود اهتمام فراوانی که در کار مطالعه، تدریس و تألیف کتاب‌های اصول داشت، مضرّاتِ توغّلِ افراطی در این علم را ندیده نمی‌انگاشت و می‌فرمود: کثیری از علمای ما بیش از حدِّ لزوم به مباحث اصول فقه پرداخته‌اند و در ضمن آن سرگرم بحث‌هایی شده‌اند که فقط بازی با کلمات است و حاصلی ندارد جز مشغول داشتن و بلکه خسته کردن ذهن بر سر یک سلسله پرسش و پاسخ‌ها و نقض و ابرام‌هایی که احتمال استفاده عملی از آنها در زندگی نزدیک به صفر است.
استاد ضمن اشاره به آفاتی که زیاده‌روی در اصول‌زدگی را در بردارند، این لطیفه را نقل می‌کرد که یکی از اصولیان از کنار دکّانِ عصّاری می‌گذشت. اسب عصّار را دید که زنگوله‌ای به گردن داشت. از عصّار، حکمت زنگوله را پرسید. او جواب داد: این اسب باید مستمرّاً دورِ دستگاه روغن‌کشی بگردد و آن را به کار اندازد تا از بذرهای کنجد و کرچک، روغن به دست آید. از طرفی من نمی‌توانم مدام بالای سرش بایستم و باید در قسمت جلوی دکان جواب مشتریان را بدهم و به کارهای دیگر بپردازم. لذا زنگوله را به گردنش آویخته‌ام که تا وقتی صدای زنگوله می‌آید، بدانم در حرکت دورانی است، و صدا که قطع شد بفهمم توقّف کرده و به سروقتش بروم و مجدداً به حرکت وادارش کنم. آقای اصولی گفت: ولی اگر اسب بایستد و فقط سر و گردنش را حرکت دهد و بدین وسیله صدای زنگوله را دربیاورد که شما متوجه نمی‌شوید ایستاده است! عصّار گفت:‌ حضرت آقا، اسب اصول نخوانده است که بداند چنین کاری هم می‌تواند کرد، او بر طبق طبیعت ساده خود عمل می‌کند که از پیچیدگی‌های ذهن امثال تو عاری است. ‏
استاد می‌فرمود: اشتغالِ بیش از اندازه اهل علم به اصول فقه موجب شده که آنان، از طرفی فرصت کافی برای مطالعه و تدبّر در آیات و احادیث و سیره معصومان را نداشته باشند و:
به استصحاب و اجماع و برائت
کتاب و سنّت افتاد از قرائت
از طرف دیگر، درفهم نصوص دینی در بمانند و عباراتِ واضح و روشن کتاب و سنت را با فرض‌ها و احتمالات نادرالوقوع، از معنای حقیقی آن دور کنند و در مقام تحلیل مسائل، واقعیت‌های خارجی را درک نکنند و فاقد واقع‌بینی باشند. ‏
پی‌نویس:
۱ ‎همان، ص۳۳۷ پاورقی.‏

چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۴۰۰  روزنامه اطلاعات

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *