«سالها پیش خوابی دیدم و در آن خواب به من نشان داده شد که پدر عزیزم قبل از اینکه از دنیا بروند، کتابی را خواهند نگاشت که این کتاب در زمان پس از مرگ ایشان منتشر خواهد شد. از این رو هر مرتبه که نوبت انتشار اثری از پدرم میرسید، آشفتگی شدیدی را در دل داشتم…»
به گزارش خبرنگار ایلنا، روز بیست و هفتم خردادماه سال جاری، پهنه علم و ادب کشورمان عزادار سوگی سِترگ شد. در این روز، استاد فقید «احمد مهدوی دامغانی» نویسنده و پژوهشگر برجسته ایرانی در حوزههای زبان و ادبیات فارسی و عرب و همچنین فقه اسلامی، پس از طی دورهای از بیماری و بستری در بیمارستانی در فیلادلفیای آمریکا، دار فانی را وداع گفت. احمد مهدوی دامغانی سالها سابقهی تدریس در دانشگاههای تهران و مادرید را داشت و به طور خاص از سال ۱۳۶۶، مقیم آمریکا شد و در دانشگاههای پنسیلوانیا و هاروارد، در دورههای دکترا و پسادکترا، به تدریس مشغول بود.
احمد مهدوی دامغانی در دوران حیات خود، آثار قابل توجهی را به یادگار گذاشت که هر کدام از آنها محتوایی غنی دارند. علاوه بر آن، این متخصص ادبیات عرب، ارادت شدیدی به ایران و اسلام و به ویژه ائمه اطهار(ع) داشت و در سراسر مدت اقامت خود در آمریکا، همواره دلتنگی زیادی نسبت به دیدار وطن در سینه داشت، مسالهای که در نخستین گفتگوی تلویزیونی او با صداوسیمای کشورمان به وضوح قابل مشاهده بود و اشکها و سخنان او نمودی عینی از غلیانِ حس میهن دوستی و ارادت به ائمه اطهار(ع) بود. در این راستا، «فریده مهدوی دامغانی» دختر «احمد مهدی دامغانی» که خود از جمله مترجمان زبدهی آثار ادبی است و صدها اثر در این حوزه دارد، در گفتگو با ایلنا، به ذکر برخی خاطرات و تالمات احساسی خود در فراغ پدر پرداخته که مشروح آن در ادامه میآید.
فریده مهدوی دامغانی در ابتدای سخنان خود گفت: «اکنون بیش از هر چیز از این خوشحالم که پدرم ۱۸۰ صفحه در مدح حضرت امیرالمومنین (ع) مطلب ترجمه کردهاند (قصیدههای «ابن ابی الحدید»). متون به قدری سخت بودند که پدرم پس از انجام امورِ مربوط به ترجمه گاه مجبور بودند که چندین ساعت استراحت کنند. در این رابطه ایشان سختیهای زیادی را تحمل کردند و گاه حتی شام نمیخوردند و مدام تاکید داشتند که کارشان را به بهترین نحو ممکن به سرانجام برسانند. با این حال، من خوشحالم که این خستگی، حلاوتی شیرین را که ناشی از ترجمه آثار شیعی است، به وجود آورده است.»
*تصویری از استاد احمد مهدوی دامغانی، پشت میز کار و در حال ترجمه قصیدههایی در مدح حضرت امیرالمومنین علیه السلام از ابن ابی الحدید
دختر استاد احمد مهدوی دامغانی در ادامه افزود: «سالها پیش خوابی دیدم و انشالله به موقع این خواب را با جزئیات در جایی خواهم نگاشت. در آن خواب به من نشان داده شد که پدرم قبل از اینکه از دنیا بروند، کتابی را خواهند نگاشت که این کتاب در زمان پس از مرگ ایشان منتشر خواهد شد. از این رو هر مرتبه که نوبت انتشار اثری از پدرم میرسید، اضطرابی شدیدی داشتم و وقتی کتاب منتشر میشد، آسوده خاطر میشدم زیرا میفهمیدم که این کتاب، آن کتابی نخواهد بود که قرار است پس از فوت پدرم رونمایی و منتشر گردد. از این رو، اخیرا نیز مدام تاکید داشتم که پدر جان کتابتان را زودتر به حاج آقای «دعاییِ» عزیز دهید تا ایشان بزرگواری کنند و دستور چاپ آن را بدهند. ایشان در پاسخ میگفتند چشم دخترم اما اجازه بده قسمت دیگری را نیز به آن بیفزایم و فلان قصیده را نیز ترجمه کنم. من مدام اصرار داشتم که پدر جان زودتر این کار را به پایان برسانید. دلم ناراحت و نگران بود و پس از اینکه پدرم فرمودند که متنِ دستخط خود را خدمت حاج آقای دعایی ارسال کردهاند، بسیار خوشحال بودم ولی هنوز نمیدانستم که این همان کتابی است که قرار است پس از پرکشیدن پدرم و پس از مرگ ایشان منتشر شود.»
فریده مهدوی دامغانی همچنین به سیل ابراز محبتهای مردمی و همدردی آنها با خانواده استاد مهدوی دامغانی اشاره کرد و بهطور خاص تاکید کرد که «در روزهای اخیر سعی کردهام با نهایت ادب پاسخ این محبتها را به ویژه در شبکههای اجتماعی بدهم. در واقع، این مساله را یک وظیفه مهم و اخلاقی برای خود میدانم. با این حال برای نخستین بار در عمرم به دلیل اندوه و سوگ ناشی از درگذشت پدرم، حال و توان آن را ندارم که قلم بر کاغذ آورم و احساسات خود را بنویسم.»
وی افزود: «تا زمانی که پدرم به ایران نیاید و در خاک وطن آرام نگیرد، من نیزآرام نمیگیرم.»
فریده مهدوی دامغانی، استاد مهدوی دامغانی را فردی با هوشِ و دارای حافظهای استثنایی و کم نظیر که مدام در حال تفکر و تامل بود توصیف میکند و یکی از ویژگیهای برجسته او را نیز جلوتر بودن از دوره و زمانه خود میداند. او ضمن اشاره به دو دوره حضور استاد مهدوی دامغانی در ایران و آمریکا، به طور ویژه به این نکته اشاره کرد که «اساسا نگاه به آثار استاد مهدوی دامغانی نشان میدهد که زمان و مکان، هیچ نقشی در تالیف آثار ایشان نداشته است. به عنوان مثال ایشان ایدههایی را در ایران جهت نگارش کتاب داشتند که محقق نشد، اما بعدها آنها را در آمریکا انجام دادند. از این رو، کتابهایی را که ایشان نگاشتند، همگی حاصل برنامه ریزیهای مخصوص به خودشان و فراغت از کارهای معمولی ایشان بوده است.»
فریده مهدوی دامغانی گفت: «به جرات میتوان گفت که استاد مهدوی دامغانی در یک سال و نیم آخر حیاتشان، چیزی در حدود ۸۰ مورد از آثار مرا یا برای اولین بار، یا دومین بار مطالعه فرمودند. البته این روند را ایشان پس از فوت همسرشان و با تشویق بنده در پیش گرفتند. مسالهای که حقیقتا باعث خوشحالی ایشان میشد. در این دوره، از ایشان درخواست کردم که صرفا کتابهای عربی و اسلامی و تخصصی مطالعه نفرمایند و کتابهای رمان و داستانی را نیز مطالعه کنند. من همچنین از ایشان درخواست کردم که شروع به نوشتن کنند. در این راستا به ایشان میگفتم شما که تسلطتان به زبان عربی فوقالعاده است. چرا از این هنر الان استفاده نمیکنید. ایشان برخی ناراحتیهای جسمی نظیر چشم درد را دلیل این مساله ذکر میکردند. ایشان پیوسته آرزو داشتند که به عالم ماورا پر بکشند و بیش از این در عالم فانی نمانند. مسالهای که طبعا موجب تاثر من نیز میشد. با این حال، به تدریج پدرم متقاعد شدند. من دعاهای خود را برای ایشان میفرستادم و کم کم ایشان ترغیب به کار شدند و من از ایشان خواستم که در حوزهای کار جدید خود را آغاز کنند که نیاز به گسترش آن بود. نتیجه این رویکرد همین ترجمههای آخرینِ ایشان شد و من فکر میکنم کاری که پدرم به عنوان یک انسان ۹۵ساله انجام دادند و با چشمانی که ضعیف شده بودند و کمری که درد میکرد و پایی که حرکت نمیکرد و ایشان مجبور به حرکت با واکر بودند و مهمتر از همه دلتنگیهای ایشان، حقیقتا خارق العاده بود.»
فریده مهدوی دامغانی در ادامه گفت: «متاسفانه پاندمیِ کووید بدشگون مانع از این شد که من پدرم را ملاقات کنم. با این همه من حقیقتا خوشحالم و فکر میکنم در آخرتی که خداوند برای من مقرر کرده است، شاید این تشویقهایی که در انتهای عمر پدر داشتم، وسیلهای برای آمرزیدن گناهانم باشد. هرکدام از نوشتههایی که ایشان نوشتند حقیقتا برای من خوشحال کننده بود و میدانستم که پدرجان به تشویقهای من عنایت داشتند و به آنها احترام گذاشته بودند. ایشان همواره سعی داشتند تا مایهی رضایت ائمه اطهار (علیهم السلام اجمیعن) را فراهم آورند. استاد مهدوی دامغانی حضرت ابوالفضل العباس (ع) را فراوان به یاد میآوردند. به یاد دارم که هر بار با ایشان تماس داشتم میدیدم که ایشان در پشت میز کار خود نشستهاند و به شدت در حال کار ترجمه هستند. ایشان کاملا در کار خود جدی بودند و سعی داشتند با کیفیت بالا کارهایشان را به پیش برند. نکته جالب اینکه من همواره سعی داشتم در انجام کارهایشان مثلا تایپ متن دستخطهایشان کمکشان کنم. با این حال، ایشان میخواستند خود جهاد علمی را انجام دهند و کارهایشان را پیش برند و به معای واقعی کلمه در عرصه علمی، خدمتگزار اهل بیت (ع) باشند.»
فریده مهدوی دامغانی تصریح کرد: «ایشان با بهترین کیفیت کارهایشان را انجام میدادند و خدمت مرحوم مغفور حاج آقای دعایی عزیز میفرستادند. مرحوم حجت الاسلام و المسلمین دعایی حقیقتا انسان بزرگواری بودند و من بر این باورم که در ماه خرداد، دو پدر را از دست دادم… پدر خودم و پدر معنویام حاج اقای دعایی… آن سید شریفِ والا مقام…سالها پیش نیز پدر معنوی دیگری را از دست داده بودم. ایشان «حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد شریف مهدوی شاهرودی» بودند که حقیقتا انسانی شریف و دوست داشتنی بودند و من به غیر از نیکی از ایشان ندیدم.»
فریده مهدوی دامغانی به طور خاص با اشاره به مرحوم حجت الاسلام و المسلمین «محمود دعایی» گفت: «ایشان همواره به پدر عزیزم و بنده یِ کمترین محبت داشتند و هر زمان با ایشان ارتباط میگرفتم میفرمودند هر چه مایلی بنویس. به یاد دارم شبی خوابی در مورد حضرت امیر المومنین (ع) و مظلومیت ایشان دیدم. در آن زمان یادم هست که خوابم را با پدرم در میان گذاشتم. ایشان از این مساله بسیار خوشحال شدند و گریه کردند و فرمودند که هر چه زودتر با آقای دعایی تماس بگیرم و ببینم آیا امکان دارد در این رابطه مطلبی را به رشته تحریر درآورم تا چاپ شود؟ من به حاج آقای دعایی زنگ زدم و ایشان به شدت استقبال کردند و گفتند که هر چه مایلم درباره حضرت علی (ع) بنویسم و نگران صفحات آن نوشته هم نباشم. به یاد دارم که پدرم حقیقتا به حجت الاسلام و المسلمین محمود دعایی احترام زیادی میگذاشتند و در تماسهایشان با من اغلب تاکید داشتند که مراتب احترام ایشان را به آقای دعایی برسانم.»
فرزند استاد مهدوی دامغانی در پایان گفت: «بسیار خوشحالم که پدر نازنینم در اواخر عمر با برکتشان، کارها و ترجمههای جدیدی را از متون سخت اسلامی ارائه کردند که اگر اینها انجام نمیشد، حقیقتا حیف بود. کارهایی که همگی خدمت به اسلام و آیین تشیع بودند.»