در چند شمارۀ اخیر فصول مهمی از تاریخ پزشکی ایرانی ـ اسلامی مرور شد که در ضمن آن به موضوعات وابسته به این مقوله نیز اشاره گشت. اینک ادامه سخن و درنگی در مباحثی از طب کهن:
جراحی که پزشکان اسلامی از آن تعبیر به «عمل الیَد» و «الاعمال بالحدید» و «دستکاری» میکردند، از روشهای درمانی رایج بود و به کسانی که مبادرت به این روش میورزیدند، «جرائحی» میگفتند؛ چنانکه پزشک معمولی را که بدون بریدن و دوختن بلکه با غذا و دوا درمان میکرد، «طبایعی» نامیده میشد. هرچند بیشتر پزشکان اسلامی اشاره به روش درمان با جراحی کردهاند، ولی از برخی منابع برمیآید که بسیاری از عملهای جراحی که در مغرب و اندلس انجام میشد، در شرق عالم اسلامی به جهت دشواری آن را انجام نمیدادند. گذشته از موارد مختلف جراحی که رازی در آثار خود و زهراوی در تصریف یاد کرده است، میتوان برخی از موارد را در کتاب «العمده فی الجراحه» ابنالقف کرکی یافت. از برخی از منابع برمیآید که هنگام آزمایش، پزشکان پرسش از انواع مختلف آلات و ابزار جراحی و موارد استعمال هر یک از آنها میشد.
لازم به یادآوری است که روش درمان نسبت به حالتهای مختلف و سنین گوناگون متفاوت بود؛ چنانکه تندرستان را روشی خاص بود که تن را در برابر بیماریها مقاوم سازد و از آن روش به «تدبیر الأصحاء» تعبیر میکردند و بر همین پایه کتابهایی که به نام «تدبیر الحبالی» و «تدبیر المولودین» و «تدبیر الصبیان» و «تدبیر المشایخ» نوشته شده، کیفیت و روش درمان مختلف زنان باردار، نوزادان و خردسالان و سالخوردگان در آنها بیان شده است.
مسئولیت پزشک
در اسلام پزشک مسئول شناخته شده و در صورت ناآشنایی و تقصیر در برابر بیمار، ضامن است و این امر مستند به حدیثی است که از پیغمبر اکرم(ص) روایت شده: «من تطبّب و لم یعلم منه الطب قبل ذلک، فهو ضامن»؛ یعنی کسی که پزشکی بورزد، در حالی که دانش آن را پیش از آن نداشته باشد، ضامن است. ابنالقیّم الجوزیه در تفسیر این حدیث گفته است کلمه «طبیب» عام است و افراد زیر را در بر میگیرد: طبایعی (پزشک عمومی) که با دستور شفاهی خود پزشکی میورزد، جرائحی (دستکار، جراح) که با مبضع (نیشتر) خود، کحّال (چشمپزشک) که با مرود (میل) خود، خاتن (ختنهگر) که با کارد خود، فاصد (رگزن) که با نیش پَرگونه خود، حجّام (حجامتگر، خونگیر) که با نیشتر و شیشه حجامی خود، مجبر (شکستهبند) که با خلع و وصل و رباط خود، کواء (داغگر) که با داغکن و آتش خود، حاقن (حقنهگر، امالهکن) که با ظرف داروی خود تصرف و مداخله در بدن انسان میکنند.
برای نظارت بر امر پزشکی و درستی آن، حسبت و احتساب که در سایر مشاغل وجود داشت، در پزشکی هم جریان داشت و دانشمندانی که به تألیف کتاب در امر حسبت پرداختهاند، فصلی از کتاب خود را اختصاص به حسبت پزشکی دادهاند؛ مثلا شیزری در کتاب «نهایه الرتبه»، فصلی را اختصاص به حسبت پزشکان، چشمپزشکان، شکستهبندان و جراحان داده و میگوید: پزشکان باید با آنچه حنین در کتاب محنهالطبیب آورده، آزموده شوند؛ چشمپزشکان با کتاب عشر مقالات حنین درباره چشم؛ شکستهبندان با کناش بولص، و جراحان با قاطاجانس جالینوس و کتاب تصریف زهراوی امتحان گردند.
امتحان پزشکان از دیرزمان از امور مهم به شمار میآمده است. جالینوس کتابی به نام «فی محنه افضل الاطباء» داشت که حنین آن را ترجمه کرده و در اختیار مسلمانان قرار گرفته و رازی نیز کتابی به نام «فی محنه الطبیب و کیف ینبغی ان یکون» داشته و فصلی از «کتاب منصوری» خود را نیز اختصاص به امتحان پزشکان داده است و در آنجا در مورد امتحان جراحان میگوید: «نخستین چیزی که باید از او بپرسی، تشریح و منافع اعضاست و ببینی که آگاهی از قیاس و فهم و درایت کتب قدما دارد یا نه. اگر از این موضوع اطلاع ندارد، نیازی نیست که او را درباره درمان بیماران امتحان کنی؛ ولی اگر دارد، امتحان او را درباره بیماران کامل گردان و پس از پذیرفتهشدن در این امر، او را با داروها بیازمای.»
شرح آثار و افکار پزشکان
دانشمندان اسلامی عنایتی وافر به ثبت و ضبط شرح آثار و افکار پزشکان داشتند. از کهنترین کتابها در این موضوع، «تاریخ الاطباء و الفلاسفۀ» اسحاق بن حنین است و سپس ابوریحان بیرونی در رساله «الفهرست» خود شمهای درباره آغاز علم طب و اینکه طرق استنباط آن چگونه صورت پذیرفته کرده است تا آنکه ابنالندیم در سال ۳۷۷ق، کتاب بزرگ کتابشناسی یعنی «الفهرست» را نگاشت و مقاله هفتم آن را به موسیقیدانان، پزشکان، منجمان و حکیمان اختصاص داد و سلیمان بن حسان اندلسی معروف به ابنجلجل در همان قرن چهارم در کتاب «طبقاتالاطباء و الحکماء» نام و آثار شماری از پزشکان یونان و اسکندریه و اطبای مسلمان بهویژه آنان که در بلاد اندلس میزیستند آورد، و ظهیرالدین علی بیهقی (متوفی ۵۶۵ق) در کتاب «تتمه صوانالحکمه» متجاوز از صدوبیست حکیم و طبیب یاد کرده که در قرن پنجم و ششم میزیستهاند، و جمالالدین علی بن یوسف ابن القفطی (م۶۴۶ق) کتاب «تاریخ الحکماء» را تألیف کرد و در آن به ذکر تراجم احوال متجاوز از چهارصد دانشمند در فلسفه و طب و ریاضیات و نجوم پرداخت که بخش عمده کتاب اختصاص به پزشکان دارد، و شمسالدین محمد شهرزوری (م حدود ۶۸۷) در کتاب نزههالارواح و روضهالافراح تعداد کثیری از پزشکان و آثارشان را یاد کرد، و بالاخره موفقالدین ابن ابیاصیبعه (م۶۹۶ق) در کتاب «عیون الانباء فی طبقات الاطباء» که جامعترین کتاب در این زمینه است، از تعداد کثیری پزشک، داروشناس، حکیم، منجم و ریاضیدان به تقسیم مولد و منشأ آنان یاد میکند و درباره هر یک اطلاعات فراوانی میآورد.
گذشته از این، مورخان مانند: یعقوبی در تاریخش، مسعودی در «التنبیه و الاشراف»، ابن العبری در «تاریخ مختصر الدول» و همچنین مؤلفان کتب تراجم احوال مانند ابن خلکان در «وفیات الاعیان»، صفدی در «الوافی بالوفیات» و ذهبی در «سیر اعلام النُبلاء» اشاره به شرح احوال و آثار بسیاری از اطبا و داروشناسان کردهاند.
***
دانشنامهای کهن در علم پزشکی
کتاب «کامل الصّناعه الطّبیه» نوشته علی بن عباس اهوازی (م ۳۸۴ق) است که به سبب سکونت در جوار زرتشتیان به مجوسی شهرت یافت. او این اثر را به سفارش و حمایت فناخسرو عضدالدوله دیلمی تألیف کرد و از اینرو به نام «کتاب المَلِکی» نیز شناخته شده است. علی بن یوسف قفطی در تاریخ الحکماء درباره این اثر مینویسد: «طبیبی است فاضل کامل، اصل وی از فارس (ایران). اخذ علم از شیخی فارسی معروف به «ابیماهر» نموده؛ به مطالعه و مجاهده بر تصانیف متقدمین اطلاع حاصل کرده. کتابی جلیل است، مشتمل بر علمی و عملی، به ترتیبی نیکو، میل مردم در آن عهد، به مدارست آن بود و طلبه ملازم آن بودند، تا آنکه قانون ابنسینا ظهور یافت. این وقت ملکی اندک متروک ماند. ملکی در قسم عملی ابلغ است از قانون و قانون در علمی اثبت.»
این کتاب را در کنار «حاوی»، «قانون» و چند اثر دیگر، از منابع مهم پزشکی دانستهاند. مجموع ابواب «کامل الصناعه» به شمارش حاجیخلیفه، ۱۰۶۳ باب است. مؤلف نخست به بیان کلیات (ارکان، مزاجها، طبایع، اخلاط و…) میپردازد، آنگاه در بخش عملی کتاب، بحث بیماریهای بدن از سر تا پا و معالجات آنها و نیز شناخت ادویه مفرده و ادویه مرکبه و خواص آنها را متذکر میشود. جزء اول در کلیات و امور علمی و نظری و جزء دوم در امور عملی است. در جزء نخست، افزون بر دیباچه و بررسی آثار پزشکان بزرگ و کلیات طب، به مسائلی همچون تشریح اعضای ساده و مرکب بدن، قوای طبیعی، علل و علائم و دوره بیماریها و نقش عواملی چون آب و هوا، غذا، خواب و ورزش در سلامت انسان توج میشود. جزء دوم به بهداشت عمومی، انواع بیماریها و شیوه درمان آنها، بهویژه دستگاههای تنفسی و گوارشی و نیز جراحی و سرانجام، انواع ادویه ترکیبی و شیوه ساخت و تهیه آنها اختصاص داده شده است.
نثر خالی از پیچیدگی مؤلف و نیز تجربیات بالینی او، گاه باعث ترجیح این اثر بر «قانون» میگردد. الگود ـ دانشمند انگلیسی و نویسنده تاریخ پزشکی ایران ـ «قانون» بوعلی را از نظر علمی ممتاز میشناسد و «کامل الصناعه» را از دیدگاه عملی. بارهبروس نیز بخش اندامشناسی این اثر را کاملتر از قانون میداند.
ترجمه کتاب
به سفارش استاد دانشمند، آقای دکتر مهدی محقق ـ عضو پیوسته فرهنگستان پزشکی ایران ـ آقای دکتر سید محمدخالد غفاری ترجمه این اثر را بر عهده گرفت. جلدهای یکم تا سوم را مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران ـ دانشگاه مکگیل در سالهای ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۱ به چاپ رسانید و جلدهای چهارم و پنجم با حمایت «بنیاد خیریه محمدنقی ترکمان» در سالهای ۱۳۹۹ و ۱۴۰۱ منتشر شد. انتشار ترجمه فارسی جلد پنجم کتاب «کامل الصّناعه الطّبیه» برای علاقهمندان تاریخ علم بهویژه علم پزشکی در ایران، مژدهای بزرگ است. مقاله پنجم از جزء دوم این کتاب، هشتاد باب است که تنها مروری بر فهرست مفصل آن کافی است که ریزبینی مؤلف و دقت مترجم گرامی در نحوه واژهگزینی را نشان دهد:
باب نخست، درباره راههایی که باید برای مداوای بیماری پیشآمده در هر یک از اندامها در پیش گرفته شود.
باب دوم، در مداوای سردردِ (صُداع) پیشآمده از گرمای تنها.
باب سوم، در مداوای سردردِ پیشآمده از گرمای خورشید.
باب چهارم، در مداوای سردرد پیشآمده از گرمایی که از درون بدن برخاسته است.
باب پنجم، در مداوای سردرد پیشآمده از خون و صفرا.
باب ششم، در مداوای سردرد پیشآمده از بدمزاجی سرد.
باب هفتم، در مداوای سردرد بلغمی و سودایی.
باب هشتم، در مداوای سردرد پیشآمده از راهبندها (سُدَد) و باد.
باب نهم، در مداوای سردردی که از خلطی در معده پیشآمده باشد.
باب دهم، در مداوای سردرد پیشآمده از ضربه و بهدنبال زایمان.
باب یازدهم، در مداوای شقیقه (درد نیمۀ سر، درد گیجگاه).
باب دوازدهم، در مداوای سرسام (آماس سر و مغز و پردههای آن).
باب سیزدهم: در مداوای ماشَرا (ورم خونی و صفرایی مرکب).
باب چهاردهم، در مداوای بیماری معروف به لیثَرغُس (مرگ کاذب، بیحرکتی عضلانی و از کار افتادن هوش و حواس).
باب پانزدهم، در مداوای سُباتِ تنها (خواب سنگین بیمارگونه) .
باب شانزدهم، در مداوای قوما و آن، سبات سُهری است (اغما و فراموشی قابل بازگشت).
باب هفدهم، در مداوای بیماریی که فاطاحوسر فوطوحوس نامیده میشود.
باب هجدهم، در تباه شدن یادآوری (ذکر، حافظه).
باب نوزدهم، در مداوای تیرگی چشم همراه با گرانی سر و سرگیجه (سَدَر).
باب بیستم، در مداوای صرع (حمله و غش).
باب بیستویکم، در مداوای سکته.
باب بیستودوم، در مداوای مالیخولیا.
باب بیستوسوم، در مداوای بیقراری و اضطراب.
باب بیستوچهارم، در مداوای عشق.
باب بیستوپنجم، در مداوای فلج و سستی اندامها (اِسترخاء).
باب بیستوششم، در مداوای سستی و خوابرفتگی اندامهای بدن (خدَر).
باب بیستوهفتم، در مداوای فلج و رعشۀ صورت و کجشدن دهان (لقوه).
باب بیستوهشتم، در مداوای بیماری مرکب از استرخاء و از جا درآمدن اندام و تشنج پدیدآمده از قولنج.
باب بیستونهم، در مداوای تشنج پیشآمده از پُرینگی (امتلاء).
باب سیام، در مداوای تشنج پیشآمده از [خوردن] بیش (ریشهای هندی بسیار سمّی).
باب سیویکم، در مداوای لرزش اندام (رعشه).
باب سیودوم، در مداوای گوژی پشت (حَدبَه).
باب سیوسوم، در مداوای چشمدرد (رَمَد).
باب سیوچهارم، در مداوای بادکردگی (انتفاخ).
باب سیوپنجم، در مداوای سختگشتن بخش درونی پلک.
باب سیوششم، در مداوای خارش سخت پیشآمده برای چشم.
باب سیوهفتم، در مداوای سَبَل (پرده چشم) و وَدق (نقطههای سرخ) و طرفَه (نقطههای سیاه) چشم.
باب سیوهشتم، در مداوای ناخنه چشم (ناخنک).
باب سیونهم، در مداوای زخمهای چشم.
باب چهلم، در مداوای جوشها و دانههای ریز روی پوست.
باب چهلویکم، در مداوای چرک سفیدی که در قرنیه باشد.
باب چهلودوم، در مداوای برآمدگی و تورم عنبیه.
باب چهلوسوم، در مداوای اثر [مانده بر روی چشم] و در مداوای سفیدی [روی چشم.]
باب چهلوچهارم، در مداوای سرطان [چشم].
باب چهلوپنجم، در مداوای آب چشم و در مداوای گشادشدن بیش از حد سوراخ عنبیه (انتشار).
باب چهلوششم، در مداوای بیماریهای پلکها و نخست در مداوای شِرناق (برآمدگی در پلک بالایی چشم).
باب چهلوهفتم، در مداوای گری (جرَب).
باب چهلوهشتم، در مداوای برَد (رطوبتی غلیظ که در پلک پدید میآید و ثابت میماند).
باب چهلونهم، در مداوای سخت شدن [پلک] و به هم چسبیدن پلکها) و آماس سخت و سرخ پلک.
باب پنجاهم، در مداوای موی اضافی و ریزش مو.
باب پنجاهویکم، در مداوای شپش پلکها.
باب پنجاهودوم، در مداوای وردینه (وردینج: ورم سخت پردههای ملتحمه).
باب پنجاهوسوم، در مداوای سلاق (ستبر گشتن کنارههای پلک).
باب پنجاهوچهارم، در مداوای کمنه (ضعیف شدن و کدر شدن بینایی) و شتره (کوتاهی پلکها و بازماندن آنها).
باب پنجاهوپنجم، در مداوای توته (توثه: زگیلهای گوشتی پلکها) و سَعفه (زخمهای سر و صورت) و سَلعْ (ترَک پا و شکستگی سر).
باب پنجاهوششم، در مداوای بیماریهای ماق (مجرای اشک) و نخست در مداوای ریزش اشک.
باب پنجاهوهفتم، در مداوای غدّه.
باب پنجاهوهشتم، در مداوای غرب (اشک ریزش پیوسته).
باب پنجاهونهم در مداوای شَبکَره (شبکوری).
باب شصتم، در مداوای درد گوش برآمده از گرمی.
باب شصتویکم، در مداوای آماس گوش.
باب شصتودوم، در مداوای خون و چرک سفید در گوش.
باب شصتوسوم، در مداوای راهبند (سُده) گوش.
باب شصتوچهارم، در مداوای آواز و وزوز گوش.
باب شصتوپنجم، در مداوای ناتوانی گوش (طرَش).
باب شصتوششم، در مداوای بیماریهای بینی.
باب شصتوهفتم، در مداوای بوی بد بینی.
باب شصتوهشتم، در مداوای گوشت فزونی در بینی.
باب شصتونهم، در مداوای خونریزی بینی (رُعاف).
باب هفتادم، در مداوای «خشم» احساس نکردن بوهاست.
باب هفتادویکم، در مداوای زکام.
باب هفتادودوم، در مداوای بیماریهای زبان.
باب هفتادوسوم، در مداوای جوشها و آماسی که در دهان باشد.
باب هفتادوچهارم، در مداوای برفک (قُلاع).
باب هفتادوپنجم، در مداوای ترکهای لبها.
باب هفتادوششم، در مداوای بیماریهای دندانها.
باب هفتادوهفتم، درباره چیزهایی که دندانها را سفید و براق میکنند.
باب هفتادوهشتم، در مداوای زخمهای لثه و آماسهای آن.
باب هفتادونهم، در مداوای بدبویی دهان و گندگی آن.
باب هشتادم، در مداوای آبی که به هنگام خواب از دهان روان میگردد و آبی که از دهان بچهها جریان مییابد.چهارشنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۱ روزنامه اطلاعات