گزارش جلسه‌ی انجمن قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۱/۰۸/۲۱ به قلم بهمن صباغ زاده

(بخش اول )

هوای قطب سرد است،‌ اما هوای انجمن قطب گرمِ گرم است، حتی در شبی سرد در نیمه‌ی دوم آذرماه. شبی ابری و گرفته بود. کتابخانه با پله‌های سنگی و کاج‌های بلندش در پس‌زمینه دست تکان می‌داد. وقتی وسایل صوتی جلسه را از ماشین پایین می‌گذاشتم، اولین لبخند، لبخندِ آقای علی محمودی بود. بعد از مدت‌ها آمده بود. با لهجه‌ی تربتی با هم خوش و بشی کردیم.
-کم پیدا آقا!
-اتفاقا خیلِ دوس داشتُم بیام.
-ها دِگَه خشکبار و زعفرون و … مشغول تجارتِن دِگَه.
-ای بابا! ای خبرا نیس… بذرن کمک‌تا کُنُم.
-دست‌ِتا درد نکنَه، مُبُرُم.
-نِه. بِدِن یکی‌شر به مُو…

انجمن شعر قطب تربت حیدریه

شیفت خانم حسن زاده و آقای غضنفری بود. کتابخانه‌ی بهشتی پاتوق کتابخوان‌های تربت است و از در و دیوارش انرژی مثبت می‌بارد. شکر خدا این هفته دیر نرسیدم. ساعت مچی‌ام پنج را نشان می‌داد. از این هفته غزل را بیست دقیقه زودتر تعطیل می‌کنند و من به وقت رسیده بودم. چشم غزل دنبال نسیم می‌گشت. ملیحه یعقوبی گفته بود که نسیم را می‌آورد. اتاق مطالعه‌ی کودکان کتابخانه با آن رنگ‌های شاد کتاب‌های رنگارنگ جان می‌دهد برای بازی دو بچه‌ی بی‌حوصله از چهاردیواری تکراری خانه.
-عمو وفا میاد بابا!؟
-آره میاد.
-نسیم چی؟ خاله ملی چی؟
-آره الان می‌رسن هر جا باشن، شایدم تو باشن.
صدای غزل غزل گفتنِ نسیم بلند شد و غزل غیبش زد.

همیشه سلام و علیک کردن من با دوستانی که از راه می‌رسند همزمان می‌شود با وصل کردن سیستم صوت و آماده کردن ضبط صوت و … . داخل سالن مطالعه همان‌طور سلام‌واحوال‌کنان با دوستانی که می‌رسیدند کارهایی را که باید پیش از جلسه انجام بدهم، انجام دادم.

مجری این جلسه خانم مریم بهنام بود. خانم بهنام چند ماهی‌ست که به انجمن قطب می‌آید. صدای خوب و تسلطش در اجرا کمک بزرگی برای انجمن است. جلسه روال همیشه را داشت: حافظ‌خوانی، شعرخوانی و نقد شعر، بحث ادبی و خسرو و شیرین. بحث ادبی این هفته نیما یوشیج بود که دکتر علمداران قرار بود ارائه کنند.

مثل همیشه مهمان‌های تازه‌ای داشتیم در کنار چهره‌هایی آشنا، صمیمی و قدیمی. از غزل خواجه سریع عبور کردیم تا با توجه به بحث ادبی زمان نقد شعر از دست نرود. فقط کمی در مورد صلا زدن بحث کردیم و من و استاد موسوی از حافظه چند مثال از شعر دیگران آوردیم.

اولین کسی که دعوت شد شعرش را بخواند آقای محمد مقدسی بود. خیلی خودمانی و دوستانه شروع به صحبت کرد. هم شعر محلی خواند و هم شعر معیار. از دوست شاعرمان محمد امیری هم یاد کرد و گفت که هم‌ولایتی او است.

بعد از آقای مقدسی، آقای یُپرم شعر خواند و بعد نوبت به آقای محمدزاده رسید. شعر آقای محمدزاده برای اولین بار به وزن نزدیک شده بود و با مصرع‌های کوتاه و بلندش می‌شد آن را نیمایی خواند. محتوای شعر آقای محمدزاده مربوط به حوادث روز و اعتراضات بود. بعد که شعرش را خواند گفت من نمی‌دانم شعر بود یا نبود. من به شوخی گفتم شعر نبود آقا، اقدام علیه امنیت ملی بود.

من چند مصرعی از افسانه‌ی نیما یوشیج خواندم. حمید زارع مثل همیشه شعر طنز خواند. استاد موسوی یکی از شعرهای مشهور نیما را به زیبایی خواند: «خانه‌ام ابری‌ست/ یکسره روی زمین ابری‌ست با آن» دلم پر کشید برای صدای شجریان. استاد موسوی خیلی خوب شعر را خواند، جوری که آدم متوجه قدرت کلام نیما می‌شد.

گزارش جلسه‌ی انجمن قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۱/۰۸/۲۱ به قلم بهمن صباغ زاده (بخش دوم)

و اما شگفتیِ این جلسه غزلی از خانم زهرا آرین نژاد بود. غزلی با ردیف «من» و مصرع‌هایی خیلی خوب: «چرخی بزن، دلی بتکان در هوای من». من که با شنیدن این شعر دلم باغ باغ باز می‌شد. چند نکته‌ی کوچک هم در شعر بود که دوستان راجع به آن صحبت کردند.

در ادامه نازنین مرادی شعر تازه‌اش را خواند که یک چهارپاره‌ی زیبا بود. خانم فائزه‌ صبوری یک غزل خواند و بحثی درگرفت در خصوص تضمین در ادبیات. خانم پروین جهانشیری شاعر بعدی بود که دو شعر خواند. خانم لیلی پوردایی شعر کودک خواند و بعد نوبت به مهمان تازه‌ی انجمن خانم ویدا قربانی رسید که خیلی با احساس و هیجان شعرش را خواند.

ساعت رسیده بود به شش و نیم و نوبت بحث ادبی بود. از اسم‌هایی که دست مجری بود و قرار بود برای شعرخوانی دعوت کند هنوز چند نفری باقی مانده بودند. زمان مثل همیشه عجول بود و بی‌خیالِ ما راه خودش را می‌رفت.

صحبت‌های دکتر علمداران راجع به نیما بیشتر به زندگی نیما می‌پرداخت که می‌توانید در بخش فایل‌های صوتی بشنوید. سخن گفتن راجع به نیما در بیست دقیقه کار سختی‌ست. بعد از سخنرانی، هم آقای دکتر و هم شنونده‌ها اعتقاد داشتند که بحث نیمه‌تمام مانده است و خوب است ادامه پیدا کند. امیدوارم در جلسات بعد شنونده‌ی بقیه‌ی بحث باشیم.

به خسرو و شیرین نرسیدیم. شیرین هنوز باید تا هفته‌ی دیگر صبر کند تا وصیت‌های عمه‌جانش مهین بانو را بشنود.

در پایان ضمن تشکر از دکتر علمداران، از دوستان خواهش کردم که هر بحثی را که مناسب جلسه دیدند به انجمن بیاورند. ادبیات هنوز ناشناخته‌های فراوان برای ما دارد. هزار جلسه هم که داشته باشیم کم است، اگر بخواهیم در دنیای ادبیات پیش برویم و از زیبایی‌هایش لذت ببریم.

با اعلام خانم بهنام، صدای احوالپرسی‌ها دوباره بلند شد. چند نفر از خانم‌ها مشغول جمع کردن لیوان‌ها و شستن آن‌ها بودند. من و رضا وفاپور گپ‌زنان با کمک هم سیستم صوتی را جمع می‌کردیم.
-بِرِم خانه‌ی ما.
-نِه. شما بیِن بِرِم. چایِ ما حاضره الان.
باد می‌رفت به سروقت چنار، ما به سروقت خدا می‌رفتیم.

بهمن صباغ زاده
یک‌شنبه ۱۴۰۱/۰۸/۲۲ تربت حیدریه

پی‌نوشت:
آخرین جمله‌ی گزارش، برگرفته از شعری از سهراب سپهری است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *