مقایسه بحران کنونی با وقایع اوائل انقلاب و دهه ۱۳۶۰ خطای بسیار بزرگی است؛ زیرا شناخت نادرست گمراهکننده است و در مواجهه با واقعیت به راهکارهای نادرست و گاه بسیار خطرناک و غیرقابلجبران میانجامد. خطا در شناخت، سیاستگذاریها و راهکارهایی را سبب میشود که بهجای حرکت به سمت مهار بحران، به تعمیق و تشدید آن میانجامد. این امر را در مواجهه با بحران کنونی بهکرات شاهد بودهایم. برای مدیران سیاسی و امنیتی جمهوری اسلامی، به دلیل فقدان تحلیل درست و عمیق از وضع کنونی و پیشداوریهای ایدئولوژیک و نوستالژیک بودن فضای اوائل انقلاب و دهه ۱۳۶۰ در مواجهه با تروریسم مجاهدین خلق، بدیهیترین پیشفرض، شبیهسازی وضع کنونی با بحران آن زمان است و طبعا تلاش برای تکرار همان راهکارها برای مهار بحران. عدم تمایل به شناخت واقعیاتی که پیشفرضهای آنان را نقض میکند و به دلیل اصطکاک با باورهای ایدئولوژیک برایشان سنگین و ناگوار است، سبب میشود نگاهشان به واقعیت، متصلب و تکبعدی شود و فقط نظرات تحلیلگران و قرائن و ادعاهایی را بپذیرند، هرچند غیرمستند و گاه بهکلی تخیلی، که آن باورها و پیشفرضها را تقویت کند.
تنشهای اوائل انقلاب، که اوج آن تروریسم دهه ۱۳۶۰ بود، پیامد انقلابی بود با بالاترین مشارکت مردمی قابل تصور. بسیاری از مردم ایران در این انقلاب حضور داشتند و از رهبری کاریزماتیک آن پیروی میکردند. آشوبهای اوائل انقلاب ناشی از عوامل مختلف بود ازجمله تعارض سازمانهای چپ تروریستی که در نیمهدوم دهه ۱۳۴۰ در ایران شکل گرفت به تاثیر از موج جهانی تروریسم انقلابی. مهمترین این گروهها سازمان مجاهدین خلق بود.
از یک منظر، ورود سازمان مجاهدین خلق به جنگ تروریستی با نظام تازه استقراریافته و پرنفس و برخوردار از حمایت وسیع مردمی کودکانه بود و سرنوشتی که برای این سازمان رقم خورد محتوم. نگاه من این نیست. از منظر من، آن موج تروریستی کودکانه نبود بلکه اهدافی پیچیده داشت برای سوق دادن نظام در حال استقرار به سمت و سوی خاص. تحلیل خود را در این زمینه به تفصیل در مصاحبه با آقای جواد موگویی عرضه کردهام: مجاهدین خلق، تطور از سازمان به کالت/ شبکههای سری و استراتژی تنش در ایران، کتاب ماه فرهنگی تاریخی یادآور، شماره ۱۳، بهار ۱۴۰۰، صص ۱۲۴- ۱۳۴.
فضای کنونی، برعکس، پیامد و مولود تحولات ۴۳ ساله پس از انقلاب است. گذشت چند نسل از انقلاب ۱۳۵۷، پیامدهای اجتنابناپذیر و عظیم سیاستهای توسعه جمهوری اسلامی، انقلاب سایبری در جهان و تاثیرات بزرگ فرهنگی آن، مدیریت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ناکارآمد، گسترش وسیع فساد در دیوانسالاری و عوامل دیگر، جامعه امروز ایران را آفرید. امروز با معترضانی مواجهیم که بخش قابلتوجهی از مردم را شامل میشوند. درباره کمیت این بخش از مردم معترض بحث نمیکنم که اکثریتاند یا اقلیت، ولی آنقدر قابلتوجه هستند که نظام حاکم برای مهار اعتراضات با چالشهای سنگین مواجه شده است؛ امری که در تاریخ ۴۳ساله جمهوری اسلامی بیسابقه است. و این معترضان – که نه انقلابی حرفهای و چریکهای اوائل انقلاباند، نه اعضای آموزشدیده سازمانهای سیاسی- آنقدر جسورند که حاضرند جان خود را به مخاطره اندازند و تندترین شعارها را سر دهند. در ویدئوهای اعتراضات این روحیه کاملا مشهود است. بهعلاوه، معترضان از همدلی و حمایت بخش وسیعتری از مردم برخوردارند و این همدلی و حمایت به آنان اجازه میدهد با جسارت، اعتراضات خیابانی برپا کنند. این فرهنگ در هر زمان و فضایی وجود ندارد. مشابه این روحیه را در سال ۱۳۵۷ دیدهایم.
بنابراین برخلاف اوائل انقلاب و دهه ۱۳۶۰، جمهوری اسلامی اکنون با موجی از اعتراضات مواجه است که شناختی از آن ندارد و تصور میکند مانند تنشهای اوائل انقلاب قادر به کنترل و مهار آن است. به گمان من چنین نیست و این موج اعتراضی با روشهای معمول مهار نخواهد شد. تنها راه کنترل آن و کاهش خشم معترضان از وضع موجود، انجام چنان اصلاحاتی است که برای بخش قابلتوجهی از معترضان قابل پذیرش باشد. در غیراینصورت، بحران ادامهدار بوده و بهگونهای فرسایشی نظام مستقر را آسیب میزند و دچار مشکل جدی خواهد کرد.
در وضع کنونی پتانسیل اقدامات رادیکال اصلاحی را در نظام جمهوری اسلامی نمیبینم مگر اینکه جبر تحولات در زمان خود آن را به شکلی آمرانه دیکته کند.