گزارش جلسه‌ی انجمن قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۱/۱۰/۱۰ به قلم شاعر همشهری خانم فائزه صبری ( همراه عکس )

 

 

 

گزارش جلسه‌ی انجمن قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۱/۱۰/۱۰ به قلم شاعر همشهری خانم فائزه صبری (بخش اول)

هوای سرد غروب اولین ماه زمستان. دلم استخاره می‌گیرد؛ بین ماندن و گرمای دلچسب کنار بخاری خانه یا رفتن به جلسه‌ی انجمن قطب! در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست☺️ و جذبه‌ی جمع گرم و صمیمی انجمن پیروز این نبرد شد.

پیش به سوی کتابخانه شهید بهشتی مکانی که به لطف آشنایی با انجمن قطب با آن‌جا آشنا شدم و حالا هر عصر شنبه میعادگاه من است و شعر… پشت ترافیک روان به گذر روزها فکر می‌کنم. صدای گام برداشتن فرزند ارشد زمستان است. ده قدم برداشته و رسیده به میعادگاهی که: «اندک اندک جمع مستان می‌رسند»

هنگام ورود با روی گشاده‌ی دوستان حاضر در جلسه روبرو شدم سلام و حال و احوال. زمان در گذر بود و کم‌کم دوستان به جمع ما اضافه می‌شدند. استاد نجف زاده مثل من در جریان تغییرات خیابان نبودند و موقع حال و احوال سر این تغییر و تحول و نقشش در کاهش ترافیک شهر صحبت کردیم و (دیدم بهمن صباغ زاده را) با دستگاه صوت در دست وارد شد. حواسم به صحبت‌های استاد نجف زاده و استاد موسوی پرت شد در مورد یک کلمه در غزل امروز با هم همفکری می‌کردند و به فکرم رسید یک استاد حتی با رفتارش هم درس می آموزد. وقتی که استاد نجف زاده با وجود علم و آگاهی شک داشتند پرسیدند؛ بعضی اتفاقات عجیب انرژی مثبت دارند و این صحنه از آن صحنه‌ها بود.

صدای فروغ می‌آمد… سکوت جمع و حواس‌ها به میکروفنی بود که صدای فروغ فرخزاد را بازپخش می‌کرد «دیگر کسی به مرگ نیندیشید» و به نام خداوند شعر و غزل جلسه آغاز شد.

این قله‌ی استوار شعر، چشم و چراغ محفل، جناب نجف زاده امروز نیز بی‌دریغ و مهربان ما را مهمان غزل نابی از حضرت حافظ نمودند: «ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم» غرق در لذت بودم. خانم بهنام به جایگاه دعوت شدند و درباره‌ی فروغ فرخزاد صحبت کردند. صدای گرم و آشنا و دلنشین‌شان روحم را نوازش می‌کند. صحبت می‌رسد به سبک ادبی فروغ و تغییر و تحولات زندگی او و نکته‌ی جالب برایم اهمیت دادن فروغ به جایگاه زنان در اجتماع بود: «حالا مدتی‌ست وقتی شعر می‌گویم چیزی از من کم می‌شود من از خودم چیزی را می‌تراشم و به دیگران می‌دهم»

و دعوت از جناب مقدسی برای حضور در جایگاه. شعر طنزی خواندند: «تکیه‌گاهم در جوانی کاج بود» تصویرسازی زیبایی داشتند و ما را با پیکان خودشان بردند به یک عروسی در روستا و در انتها با سرقت جفت کُو۪ش‌شان برگشتیم به کاهیجه!

خانم قربانی شاعره‌ی خوش‌اخلاق و خوش‌صدای انجمن با «وقت طلوع روحم برای خورشید گل یاس می‌خرد» ما را از کاهیجه به سمت سبک هندی بردند پس از خوانش زیبای ایشان شعر توسط اساتید نقد شد. لابه‌لای صحبت‌های جناب عباسی و جناب موسوی سر چرخاندم تمامی صندلی‌ها پر شده بودند و همه سراپا گوش!

و دعوت از جناب پارسا دومین جلسه حضورشان بود و شعری برای کرونا خواندند. مهمان ویژه‌ای داشتیم از دیار شیراز جناب سعید غفوری که گشاده‌رو و مهربان «بر مزارم بنویسید که ایرانی بود» و لحظه به لحظه از خوانش و شعر زیبایشان لذت بردیم و چقدر می‌چسبد این شعرهایی که از طپش نمی‌افتد.

بعد از ایشان جناب حسینی می‌آیند و مشکوکند «من به تو مشکوکم…» شعرشان توسط اساتید نقد می‌شود و در مورد کلمات اصیل و کلماتی که به تازگی به زبان فارسی وارد شده‌اند و نحوه‌ی بیان کلمات صحبت می‌شود. «دوست دارم دل به دنیای خیالم بزنم» را از خانم رضازاده می‌شنویم.

گزارش جلسه‌ی انجمن قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۱/۱۰/۱۰ به قلم شاعر همشهری خانم فائزه صبری (بخش دوم)

نام خانم آرین نژاد که برده می‌شود مشتاقانه منتظر شعر طوفانی ایشانم و «نفرین به این همه غزل عاشقانه‌ام/ وقتی که گُر گرفته بدون تو خانه‌ام…» پا به پای ایشان رفتیم به قهوه‌خانه‌ای که محل قرار بود و شعر نابی نوش جانِ همه شد.

جناب منصوری آمدند و دو غزل، چقدر شنیدن نام فروغ فرخزاد و بهمن صباغ زاده لابه‌لای ابیات ایشان دلنشین بود: «مشعل چوپانم و شب‌زنده‌داری می‌کنم» بحث شیرین شعرهایی پیش کشیده شد که در آن‌ها از دیگر شاعران نامی برده شده.

همراه جناب اعتقادی به روستایی باصفا به صرف چای سماور زغالی و قرمه می‌رویم دور از هیاهوی شهر و آلودگی‌ها. از آن‌جا برمی‌گردیم و مستقیم همراه جناب استاد موسوی به بازار دلار می‌رویم: «می‌روی بالا، نه پایین ای دلار!» گوش جان‌مان در حال لذت از خوانش و شعر زیبای ایشان بود که جناب عباسی با چهره‌ی بشاش مهمان‌مان کردند به بندی از ترجیع بند زیبای «ای فدای تو هم تن و هم جان/ می‌شوی کی تو ای دلار ارزان؟» صدای خنده‌ها، همخوانی‌ها و تاییدهای دوستان نشان این بود که همه مثل من از این شعر زیبا حظ برده‌اند.

خانم رحمانی برایمان می خوانند «بارها من دیده‌ام شب‌های طولانی‌تری …» خانم ناصری کوتاه و غم‌انگیز از خاطراتی می‌گویند که در دل‌شان سنگ شده.

نوبت به جناب صباغ زاده رسید و شعری پر از تضمین‌های زیبا «به ماه چارده امشب اشاره خواهم کرد» ذهنم پرواز کرد به روزهای کودکی و گوشواره‌های گیلاسی درشتی که از درخت، آقاجان برایمان می‌چید.

زمان رو به پایان است و جناب وفاپور مهربان و خسرو و شیرین؛ که حالا خسرو تاج بر سر نهاده و به سوگ بهرام چوبین نشسته…

لحظه‌ی پایان و صورت تمامی حاضرین نشان از حال خوبی داشت که جلسه برای (تک تک نه!) یکایک ما به ارمغان آورده بود.

یارب این قافله را لطف ازل بدرقه باد با دعای خیر خانم نرگس رنجبری.

((خانم فائزه صبری ))

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *