مردمانی که به آثار فرهنگی – تاریخی زخم زدهاند
بسیاری از مردم عادی در هنگام بازدید از بناها و آثار فرهنگی و تاریخی، نقشی از خود برجای می گذارند و به خط خوش یا ناخوش و اغلب کج و معوج اسم و رسم خود را ثبت می کنند.
در اصطلاح به این کار یادگاری نوشتن می گویند و تداول و رواج آن چنان بود که بالاخره در بسیاری از اماکن و آثار مهم، تصمیم بر حفاظت فیزیکی و نصب تابلوی ممنوعیت و عدم آسیب ضرورت یافت.
این کارها از دیرباز رواج داشته و گویی افراد عادی بدین وسیله کوشش می کردند با نوشتن اسم و تاریخ و عبارت و شعری بر بناها و مقابر و معابد و آثار تاریخی، در اسم و رسم و ماندگاری، با بزرگان شریک شوند. اما این اشتراک در مواریث ملی، به بهای آسیب و سلب زیبایی تمام می شد و زشتی برجای مانده هم گاهی قابل جبران نبود.
خوشبختانه اینک با آموزش عمومی و نصب تابلوهای راهنما و مراقبت و ایجاد حفاظ مناسب، از ویرانسازی و آسیب رسانی تا حدی پیشگیری کرده اند. نگارنده در خاطر دارد که در نوجوانی و در دهه ۱۳۵۰ وقتی برای بازدید از تخت جمشید با خانواده به آن بنای باشکوه و بازمانده از ژرفای تاریخ رفته بودیم، از تعداد زیاد نوشته های مزبور و مذکور، موسوم به یادگاری بسیار آزرده بودیم. اما در سالیان بعد، ضمن مرمت متوجه شدم که نگهبانان و دوربینها و فاصله گذاری سبب شده تا از این نوع آسیب کاسته شود.
اما برخلاف آن شیوه زننده و نمونه های خسارتبار، در کنار در ورودی مقبره شاه نعمت الله ولی در کرمان و بایزید بسطامی در بسطام، در سالهای دورتر، زایرانی از دوردست آمده و به خطوطی دلکش و شرحی دلنواز، به اختصار و استشهاد یادگاری نوشته اند.
برخی به خط نستعلیق و جلی اشعار مناسب برگزیده و توفیق زیارت و وصف عنایت صاحب مقبره را وصف کرده بودند. در هرات هم بر مقبره خواجه عبدالله همین دوگونه زشت و زیبا هست و در بنای جامی نیز نقش و نقر شده، اما بناهای دورتر بسیار آسیب دیده است.
یادگاری نوشتن بر در و دیوار و حتی دار و درخت و حکاکی، رسوم و سوابق زیادی دارد و البته بهترین شکل و صورت آن همان است که معماران و کتیبه نگاران و هنروران در آخر کار انجام داده و ذکر تاریخ و دعا و امضا یا ثبت نام معماران و بانیان را هم به بخشی از محیط و میراث فرهنگی مبدل می ساختند. کتیبه نگاران ایرانی در هند و آسیای میانه و حتی در کاشغر و مالدیو و برخی سنگ قبور در شرق دور، نشان و امضای خود را با ذکر تاریخ برجای نهاده و در دفتر تاریخ ثبت کرده اند.
اخیرا نیز در یک یادداشت و عکس در شبکه های مجازی، دیدم و خواندم که آقای مرتضی رضوانفر دو نمونه خاص را که دور از چشمدید ما ایرانیهاست را ثبت کرده است. اول کتیبه مزاری مربوط به اوایل قرن دوازدهم ق در بنگلادش، و دوم یک کتیبه مهم در نخجوان به خط کوفی از اواخر قرن ششم ق. وی نوشته است که «برخی کتیبههای فارسی بر بناها، مزارات و انتهای نسخهها یافت میشود که هدف از نوشتن و کتیبه را، یادگاری و جاودانگی، طلب آمرزش و یا ثواب خصوصا در کتابت نسخهها ذکر نمودهاند.»
در واقع این نوع نوشته ها در شعر و ادب پارسی، سوابقی دارد که معمولا در ذیل کتیبهها و انتها یا حاشیه نُسَخ خطی نوشته میشد. البته از همه معروفتر که به حکمت و امثال در زبان پارسی و محاورات عامه راه یافته، همانا شعر زیبای سعدی است که برای بیان انگیزه نگارش و ثبت هنر خویش در تصنیف گلستان سروده است: «غرض نقشی است کز ما باز ماند/ که هستی را نمیبینم بقایی.»
با معرفی چند جمله یادگاری از همان نوشته، که برگزیده اشعار و امثال پارسی، و جستارهایی از این نوع است، متذکر می شوم که این نمونه ها آنچنان نیست که یک نوع یا طرز خاص و یا حتی آرایه باشد. تنها سلیقه و ذائقه خاصی در حاشیه ادب و فرهنگ و معماری و کتابت بوده است و بس.
نمونه های دیگر: *این نوشتم تا بماند یادگار/ من بمیرم خط بماند ماندگار. * نوشتم یادگار از بهر یاری/ که یادآور بود در روزگاری. * یادگار این قدر تمام بود/ غرض از یادگار نام بود. * هر آن عاقل که این خط را بخواند/ بداند که جهان با کس نماند. * این نبشتم از برای آخرت/ بوک (بود که) باشد ذنبها را مغفرت.