معماری معاصر ایرانی گذشته خود را فراموش می کند؟
در زمینه معماری معاصر ایرانی فقط کافی است بنا متناسب با جامعه معاصر طراحی شود و البته باید تأکید کرد که بخشی از هویت یک معماری را مخاطب تعریف میکند، یعنی بنایی که مثلا برای شهر بندرعباس طراحی میشود، قطعا باید متفاوت با بنایی باشد که برای تهران ساخته میشود. معماری در جنوب باید گره خورده در نقش عادتهای مردم این مناطق، دریا و ساحل باشد و این با مشخصههای مخاطب در تهران فرق میکند.
بهروز مرباغی، معمار، مدرس دانشگاه و عضو انجمن مفاخر معماری ایران است. وی درباره این که معماری معاصر ایرانی در چه جایگاهی قرار دارد و آیا با ورود مدرنیته به ایران، دچار بحران هویت شده است؟ نظراتی دارد.
متن گفت وگوی زهره گردان خبرنگار اطلاعات با بهروز مرباغی را می خوانید:
لطفا برای شروع بحث، تعریف خود را از معماری اصیل ایرانی بگویید و این که این معماری دارای چه مؤلفههایی است؟
در تعریف معماری معاصر ایرانی حتما باید به سه مؤلفه اساسی اشاره کرد، اول آنکه معماری باشد و این با ساختمان بسیار متفاوت است. در واقع بنایی معماری محسوب میشود که نشاندهنده فرهنگ یک کشور باشد. از نظر من معماری را فرهنگ، تعریف و محدود میکند و اگر معماری واقعی باشد، مسائل متعدد از جمله اقلیم را در خود حل خواهد کرد، حال آنکه بسیاری از معماران، معماری را وابسته به اقلیم میدانند.
و دومین مولفه چیست؟
دوم آن که معماری متعلق به عصر معاصر باشد. در نظر داشته باشید خانوادهای که در دوره اواخر قاجار و اوایل پهلوی زندگی میکرده، با خانواده امروزی متفاوت است، بنابراین قطعا معماری امروز هم با دورههای قبل بر اساس نیاز خانوادهها باید متفاوت باشد. همه ما نوستالژی خانه سریال «پدرسالار» را با آن حیاط مرکزی و اتاقهایی که دور حیاط وجود داشت در ذهن داریم، این معماری برای خانوادههای گسترده آن زمان کاربرد داشت، اما زندگی امروز دیگر مثل گذشته نیست. نیازهای جامعه معاصر نسبت به دورههای قبلی، تفاوتهای زیادی پیدا کرده است و معماری باید در حد توان خودش به این نیازها پاسخ دهد. باید ببینیم در فرهنگ امروز چه چیزهایی وجود دارد و بر اساس آن معماری معاصر را طراحی کنیم.
و مؤلفه سوم این نوع معماری، ایرانی بودن آن است، یعنی بنا متناسب با وضعیت و شرایط امروز ایران طراحی شود.
در این زمینه بسیاری معتقدند که معماری ایرانی پس از مدرنیته، در دوراهی الگوهای غربی و گذشته پرافتخارش گیر کرده و در واقع دچار دوگانگی شده است. نظر شما در این باره چیست؟
فرهنگ، صرفا آداب و رسوم یا سبک زندگی افراد محسوب نمیشود، بلکه تمام دستاوردهای مادی و غیرمادی یک جامعه به حساب میآید که هم جریان دارد و هم سرایت میکند و همین تعریف کافی است تا تأثیرپذیری از مدرنیته را در خود حل کند، یعنی فرهنگ از جایی به جای دیگر سرایت میکند و مدرنتیه هم از آن جدا نیست. این نیست که بگوییم تهاجمی صورت گرفته است، باید بپذیریم که مدرنیته به عنوان بخشی از فرهنگ غرب به ایران سرایت کرده و در این جامعه جاری است.
در زمینه معماری معاصر ایرانی فقط کافی است بنا متناسب با جامعه معاصر طراحی شود و البته باید تأکید کرد که بخشی از هویت یک معماری را مخاطب تعریف میکند، یعنی بنایی که مثلا برای شهر بندرعباس طراحی میشود، قطعا باید متفاوت با بنایی باشد که برای تهران ساخته میشود. معماری در جنوب باید گره خورده در نقش عادتهای مردم این مناطق، دریا و ساحل باشد و این با مشخصههای مخاطب در تهران فرق میکند.
در کل، معماری یعنی زیبایی، رهایی و بیداری. اگر در جایی که حضور دارید، معماری به شما احساس خفقان بدهد، یقین بدانید آن بنا معماری نیست. اگر معماری با رمز و رازها و کنجِ دنجهای خود شما را آگاه نکند و باعث کنجکاویتان نشود، معماری نیست.
به عقیده شما هماکنون معماری معاصر ایرانی در چه جایگاهی قرار دارد؟
خاطرم هست در سالهای ۱۳۹۵ تا ۱۳۹۷ سلسله نشستهایی برای معرفی معماریهای معاصر ایران برگزار کردیم که در هر جلسه ۱۰ اثر معاصر ایران معرفی میشد و این نشان میدهد آثار در حد تعدادی که باید داشته باشیم، داریم. مثلا در تهران، ساختمان مرکزی بانک ملی در خیابان فردوسی، ساختمان برج آزادی و ساختمان تئاتر شهر، همگی معماریهای باشکوهی دارند. معماری امروز، دعوتکننده و دلباز است. بعد از اتمام نشستها بخشی از این آثار را در جلد اول «یکصد معمار، یکصد انتخاب» چاپ کردیم که ۴۶ اثر معماری ارزنده در آن معرفی شده است. هر اثر را یک معمار تعریف کرده و دلیل ایرانی و معاصر بودن آن را به صورت کامل توضیح داده است. این کتاب جایگاه معماری معاصر ایرانی را به خوبی نشان میدهد.
برخی تصور میکنند مثلا در آلمان تمام ساختمانها، معماری درست و درمان دارند و ما از نظر آثار معماری در حد پایینتری قرار داریم، در حالی که تصور باطلی است. چند سال پیش مصاحبهای از سر آرشیتکت مونیخ را ترجمه میکردم که در آن نوشته شده بود در کل مونیخ حدود ۲۰ اثر شاهکار معماری وجود دارد.
این تصور از کجا ریشه میگیرد؟
از آنجایی که کل ساختمانها در آلمان با آییننامهها و ضابطههای ساختمانی ساخته میشوند. حاصل کار، لزوما معماری نیست ولی ذهن را گمراه میکند که انگار همه بناها معماری است.
برخی معتقدند قوانین و مقررات ساخت و ساز به معماری لطمه میزند. آیا شما هم این گونه تصور میکنید؟
متأسفانه مقررات ملی ساختمان در ایران، سختگیرانه و حتی در برخی موارد افراطی است، مثلا به معماران اجازه داده نمیشود که کنسول سهمتری طراحی کنند. نهتنها در ایران که در کل جهان، معماران از این که مقررات جلوی خلاقیت آنان را میگیرد، گلایه دارند. مقررات گاهی آزاردهنده و مانعتراش میشوند.
آیا تعریف معماری در عصر حاضر تغییر کرده است؟
نظریهپردازان اروپا تعریف تازه و نابی از معماری دارند. «پاتریک شوماخر»، معمار اروپایی، معماری را سلسله روابطی میداند که بر همدیگر تأثیر متقابل دارند و تشکیل یک سیستم خودسازنده میدهند، به این معنا که معماری، صرفا سنگ و آجر نیست، بلکه یک سلسله روابط است که باید در ساخت بنا به آن توجه کرد. مثلا اگر قرار است برای شهر تهران، پروژهای طراحی شود، باید نقش هوا، سطح تکنولوژی، تاریخ، فرهنگ، خیابانها و مخاطب را مد نظر داشت و به تأثیر متقابل رابطه آسمان، زمین و خورشید توجه کرد؛ تأثیری که یک سیستم را شکل میدهد. در واقع همه جنبههای زندگی مخاطب باید در معماری مد نظر قرار گیرد.
یادم هست وقتی از آقای «حسین امانت»، طراح و مجری برج آزادی خواستم جمله قصاری درباره معماری بگوید تا در کلاسهای درس از آن وام بگیرم، ایشان تعریف جالبی ارائه کردند: «معماری یعنی صمیمیت». با تعجب گفتم به دنبال پند و اندرز نیستم.
ایشان در جواب، اینگونه سخن خود را توضیح دادند: وقتی شما میخواهید در مکانی، یک مجتمع محلهای طراحی کنید باید در محل حضور داشته باشید و با صمیمیت همه چیز را نظاره کنید، به صدای زمین گوش دهید، همسایهها و نشانهها را با صمیمیت تمام مشاهده و تحلیل کنید، با صمیمیت کامل با کارفرما حرف بزنید و نظراتش را بشنوید و در آخر با صمیمیت تمام، این یافتهها را با دانش معماری خودتان محک بزنید تا بتوانید به راهحل مسأله برسید. پس معماری یعنی صمیمیت!
با این حساب معماری کار پیچیده و دشواری است؟
بله، دقیقا. یک معمار باید آگاه به علم سیاست، جامعهشناسی و فلسفه باشد. شاعر نباشد، ولی شعر را بشناسد. با ورزش آشنا باشد. معمار، محاسب نیست، با این حال اگر اقتصاد نداند، نمیتواند معمار شود. معمار باید بداند در چه جامعهای زندگی میکند و با چه مردمی سر و کار دارد. معمار باید از فرهنگ و اقلیم سرزمینش آگاه باشد. معماری با هنر رابطه تنگاتنگی دارد و در کل یک دانش چندبخشی و بینابخشی محسوب میشود.
به عقیده شما آیا معماری و شهرسازی معاصر ایران از نظر کمیت و البته کیفیت دچار بحران شده است؟ اگر جواب شما مثبت است، منشأ بروز این بحران را در کجا میبینید؟
پاسخ شما را با یک حساب و کتاب ساده میدهم. خودتان حساب کنید که در ایران چند اثر تاریخی وجود دارد، فرض کنید دوهزار اثر. این آثار متعلق به چند سال است؟ حدود ۲۵۰۰ سال تاریخی و نه یک دوره تاریخی خاص. اصلا اینطور نیست که مثلا در دوره صفوی همه ساختمانها مثل عمارت عالیقاپو شاهکار ساخته شده باشند.
در هر دوره تاریخی، پنجدرصد عمارتها شاخص بوده و بقیه بناها عادی. در دوره فعلی هم آثار معماری خوبی وجود دارد که تعداد آنها کم نیست. نسل میانه معماران اکنون از تجربه نسل ما استفاده میکنند و با جسارتی که دارند کارهای ارزنده انجام میدهند. تعدادی از این معماران خلاق اکنون در کانون معماران معاصر ایران و دیگر تشکلها جمع هستند و جای نگرانی نیست.
با این حساب، شما نیازی به احیای معماری معاصر ایرانی نمیبینید؟
من معتقدم که این نوع معماری، خودش خود را احیا میکند. توجه داشته باشید صرفا کسی که معماری میخواند، معمار نمیشود.
اکنون ۲۲۰ واحد آموزشی، معمار تربیت میکنند. اگر از هر واحد، یک نفر معمار هم تربیت شود کافی است تا ما در این زمینه به اوج برسیم. بقیه دانشجویان این رشته هم بعد از اتمام درس در ادارههای مربوط به ساختمان و شهرسازی مشغول به کار میشوند. در واقع آن تعداد که دارای دو خصیصه استعداد و خلاقیت هستند، جزو معماران برتر ایران میشوند و اگر تعدادشان در سال به ۱۰ نفر برسدکفایت میکند.
به عنوان استاد دانشگاه، نقش آموزش را در تربیت معماران خلاق و بااستعداد چقدر میبینید؟
قطعا آموزش اصولی، تأثیر بسیار مثبتی در تربیت معماران خلاق خواهد داشت. متأسفانه سامانه آموزش معماری ما سامانه خوبی نیست. مهمترین نقص آموزش معماری ما این است که همه چیز در دانشکده اتفاق میافتد و دانشجویان برای انجام پروژههای معماری، راهی شهرهای مختلف نمیشوند، در حالی که بزرگترین ابزار آموزش معماری، همانطور که قبلا هم اشاره کردم، دیدن و تحلیل دیدههاست.
به یاد دارم زمانی که دانشجو بودم، من و همکلاسیهایم نصف سال تحصیلی را بیرون از دانشکده میگذراندیم و در هر ترم تحصیلی، مشغول مشاهده و تحلیل بودیم. برای تربیت معماران خوب و خلاق لازم است به رویه قبل بازگردیم.