یادداشت صریح فرزند یک شهید درباره توهین نماینده مجلس به مرزهای ایران: اولش فکر کردم استفراغ پسمانده های رجوی است تقصیر شومنی چون “ثابتی” نیست، بزرگترهای به اصطلاح اصولگرایش مقصّر هستند
من و امثال من، داغ یتیمی نکشیدیم که امثال ثابتی، رو به مرزهای این سرزمین آروغ جناحی بزنند و فکر کنند که چون پشت نقاب حزب اللهی گری پنهان شده اند از خشم انقلابی فرزندان شهدا که هنوز وفادار به خون پدرانشان هستند، مصون می مانند… برای هر کدام از کرسی های مجلس ۷۹۳ مدافع مرزهای ایران شهید شده اند. کاش کسی که به مرزهای این کشور مرگ نثار می کند، لااقل این اندازه شعور داشته باشد و بفهمد که روی خون ۷۹۳ شهید نشسته است نه روی چرم و چوب و فلزهایی به نام صندلی.
عصر ایران – ۱ . پدرم که به جبهه می رفت نگفت مرگ بر این مرزی که با فلانی ها هموطن هستیم. فلانی هایی که آن روزها خودشان را مجاهدین خلق می نامیدند و خلق، آنان را منافق خطاب می کرد؛ پدرم ایران را دوست می داشت.
پدرم وقتی مجروح شد و هنگامی که دوباره به جبهه برگشت و شیمیایی شد، باز هم نگفت مرگ بر این مرزی که برای حفظش، حتی نمی توانم درست نفس بکشم و درست صحبت کنم؛ پدرم ایران را دوست می داشت.
کانال عصر ایران در تلگرام
وقتی هم بعد از سال ها رنج تنگی نفس و سرفه هایی که هر روز امانش را می برید و اشک بر چشمانش می آورد، تمام کرد و به شهادت رسید، ما نیز نگفتیم مرگ بر این مرزی که به خاطرش پدرمان را از دست دادیم؛ ما نیز ایران را دوست می داریم.
دیروز که دیدم امیرحسین ثابتی، نماینده مجلس شورای اسلامی وقیحانه توئیت کرده که مرگ بر مرزی که عراقچی و ظریف در آن به دنیا آمده اند، ابتدا باور نکردم و گفتم شاید از آن توئیت های فیکی باشد که پسمانده های رجوی در شبکه های اجتماعی استفراغش کرده اند اما پرس و جو که کردم دنیا دور سرم چرخید: وای خدای من! چگونه یک ایرانی می تواند به مرزهای میهن اش مرگ بفرستد! آن هم کسی که خود را نماینده مردم همین سرزمین می داند!
اشک ریختم، واقعاً اشک ریختم، مخصوصاً وقتی چشمم به آخرین عکس پدرم افتاد که روی تخت دراز کشیده بود و با چشمان بی رمقش به دوربین و به همه ما بازماندگان ایران چشم دوخته بود.
چه کردیم ما با ایران و با میراث شهیدان؟! پدرم آن سوی اشک هایم جا ماند… .
نوشتم “به اصطلاح اصولگرا” چون پدر من هم تا وقتی، نفس های نیم بندش می آمد، اصولگرا بود ولی هیچ شباهتی بین او امثال ثابتی و رسایی و نبویان و کوچک زاده و نظایر این قوم نبود؛ یا پدر شهید من اصولگرا نبود یا این ها اصولگرا نیستند.
۳. اگر تاریخ ما را مذمت کند که در زمان شما نماینده ای بود که معنای مرز را نمی فهمید و می گفت مرگ بر مرز و معیاری که من و عراقچی را آشنا بداند و افغان های عضو فاطیمون را غریبه، ما چیزی جز شرمساری نخواهیم داشت.
عراقچی و امثال او چون پدر من در آن ۸ سالی که ثابتی هنوز یه دنیا نیامده بود، برای همین مرزی که این جوان خام برایش آرزوی مرگ دارد، جنگیدند و چه می دانند متولدین و بزرگ شدگان بعد از جنگ که سرب داغ و دود باروت و بوی خون چیست؟ و خدا را شکر که نمی دانند و ای کاش هیچگاه هم ندانند و تجربه اش نکنند. ولی حق ندارند این گونه بی شرمانه درباره مرزی که برای نگهداشت وجب به وجب اش ۸۰۰ هزار نفر از مردان و زنان این سرزمین شهید و مجروح و جانباز و اسیر شده اند، حرف مفت بزنند و بعد با پر رویی تمام، ادعای اصولگرایی و وطن دوستی و انقلابی گری کنند.
راستی اگر ایشان قائل به مرز نیست، چرا نمی رود در افغانستان کار کند؟
۴. عراقچی در پاسخ به ثابتی گفت: من نمیگویم مرگ بر وطنی که هموطنم عراقچی است. من میگویم جانم فدای وطنی که فردی منتقد، ولایتپذیری مجلس را هم زیر سوال میبرد.
عراقچی دیپلمات است و لابد پاسخش هم دیپلماتیک است اما من فرزند شهید هستم و همانند پدرم و رهبرم، انقلابی ام و اصولگرای واقعی و نه از این قلابی های تازه به دوران رسیده.
پس من نمی توانم مانند عراقچی پاسخ دیپلماتیک به این فرد هتاک بدهم و به صراحت می گویم: مرگ بر کسی که به این وطن خیانت کند، چه در مجلس باشد و با ریش و یقه بسته به مرزهای این سرزمین فحاشی کند و چه در دولت و هر جای دیگر.
من و امثال من، داغ یتیمی نکشیدیم که امثال ثابتی، رو به مرزهای این سرزمین آروغ جناحی بزنند و فکر کنند که چون پشت نقاب حزب اللهی گری پنهان شده اند از خشم انقلابی فرزندان شهدا که هنوز وفادار به خون پدرانشان هستند، مصون می مانند.
۵. اگر این مرز که نماینده اش بدان مرگ می گوید به برکت خون شهیدان نمانده بود، این ۲۹۰ کرسی پارلمان هم وجود خارجی نداشت که امثال ثابتی روی صندلی های سبز و نرم آن لم بدهند. کرسی هایی که برای هر کدام شان ۷۹۳ مدافع مرزهای ایران شهید شده اند. کاش کسی که به مرزهای این کشور مرگ نثار می کند، لااقل این اندازه شعور داشته باشد و بفهمد که روی خون ۷۹۳ شهید نشسته است نه روی چرم و چوب و فلزهایی به نام صندلی.
۶. می خواستم نام خودم و پدر شهیدم را هم بنویسم اما یاد توصیه همیشگی و وصیت او افتادم که گفته بود حق ندارید از نام من کوچک ترین استفاده ای بکنید. ما حتی از سهیمه کنکور نیز استفاده نکردیم و خود او نیز تا وقتی زنده بود، از مزایای جانبازی بهره نبرد. بنابراین با امضای محفوظ فرزند یکی از ۲۳۰ هزار شهید برایتان می فرستم و امیدوارم منتشر کنید.