صدایی که شنیده نشد!

دکتر مجید تهرانیان مولف کتاب صدایی که شنیده نشد
در سال ۱۳۵۴ لیسانس جامعهشناسی را گرفته و تازه مشغول فوق لیسانس آن دانشگاه بودم. در ضمن دستیار تحقیق دکتر اشرف در مرکز برنامه ریزی اجتماعی سازمان برنامه بودم و از سوی او برای کاری به دفتر دکتر تهرانیان رفتم. بسیار جوان و پر انرژی بود و احمد اشرف برای مهارتهای جامعهشناسی کمّی احترام زیادی قائل بود. این تحقیق هم در حال انجام بود و اشرف بسیار در مورد آن کنجکاو بود. حیف که آن نظام (به نقل قول از خاطرات علم انتلکتوئل را عن-تکلتوئل مینوشت و پاسخش به انذار جامعه شناسان این بود که در دکانشان را گل میگیرند.
صدایی که شنیده نشد!
در سال ۱۳۵۳، ۴ سال پیش از انقلاب ۵۷ ، پروژهای بیسابقه در ایران کلید خورد: «طرح آیندهنگری» باهدف شناخت افکار عمومی نگرش ها و ارزشهای مردم ایران به اجرا درآمد.
مجریان طرح دو نفر از جامعهشناسان برجسته کشور:آقایان دکتر مجید تهرانیان دانش آموخته دانشگاه هاروارد و دکتر علی اسدی از سوربن پاریس بودند.
اجرای طرح با همکاری مرکز تحقیقات و توسعه رادیو و تلویزیون ملی ایران بود.که دوسال بطول انجامید.
رضا قطبی، مدیر وقت رادیو و تلویزیون، پس از شنیدن ایده از دکتر تهرانیان، با این طرح ملی «آیندهنگری» موافقت کرد.
طرح، شامل نظرسنجی ملی، مصاحبههای عمقی و تجزیه تحلیل دادهها با همکاری گروهی از محققان جامعه شناسی در مرکز ملی مطالعات علمی(CNRS) فرانسه بود.
پروژه در ۲۳ شهر و ۵۲ روستا، با جامعه آماری گستردهای انجام شد: ۶۰۰۰ نفر از مخاطبان بالقوه رسانه، ۸۰۰ چهره فرهنگی و سیاسی، ۳۰۰۰ کارمند رادیو تلویزیون، انجام شد.
تجزیه و تحلیل دادهها توسط مین کامپوترهای CNRS در فرانسه انجام و نتایج به ایران بازگشت.
نتایج، حیرتانگیز بود. تضادی آشکار میان افکار عمومی و تصویری که حکومت شاه از جامعه داشت به چشم می خورد.
مردم، درگیر شکاف فرهنگی، فقر آموزشی، نارضایتی سیاسی و گرایش روزافزون به مذهب بودند.
در همان سالها، محمدرضا پهلوی از رشد اقتصادی و آینده درخشان ایران و دروازه تمدن سخن میگفت. اما پروژه آیندهنگری نشان داد توسعه اقتصادی به تنهایی کافی نیست. جامعه، از لحاظ فرهنگی و اجتماعی، آمادگی این تغییرات سریع را نداشت.
فقط ۳۴٪ خانوادهها تلویزیون داشتند، تنها ۴۵٪ باسواد بودند و ۷۵٪ مردان با کار زنان خارج از منزل مخالف بودند. ۷۴٪ مرجع تصمیمگیری خانواده را پدر، پدربزرگ و مادر بزرگ میدانستند؛ نه مادر. جامعهای عمیقاً مردسالار و سنتی.
در چنین فضایی، برنامههای هنری مدرن تلویزیون با جامعه ارتباط نمیگرفت.
دکتر علی اسدی می نویسد:
حتی روشنفکران با پخش برنامه آموزشی «باله» ارتباط نمیگرفتند.
درحالیکه بیش از ۲۳٪ مردم سینما را حرام میدانستند.
آمار تکاندهنده بود: ۴۲٪ حتی هفتهای یکبار هم حمام نمیرفتند، تنها ۹٪ مردم مرتب کتاب میخواندند و ۳۲٪ میگفتند حتی یک جلد کتاب هم در خانه ندارند. جامعه، از نظر سواد رسانهای و فرهنگی، در نقطه بحرانی بود.
در چنین شرایطی در برابر موج برنامه های مدرن ، مذهب به پناهگاه تبدیل شد: ۹۴٪ مردمان این مطالعه می گفتند که نماز میخواندند، و ۷۹٪ روزه میگرفتند و به کردار مذهبی اهمیت می دادند.
تعداد مساجد در تهران طی سه سال از ۷۰۰ به ۱۱۴۰ رسید. فروش کتابهای مذهبی از ۱۰٪ به ۳۳٪ افزایش یافت.
پرویز نیکخواه، از مدیران رادیو تلویزیون، گفت: «در جوامع مدرن، با شتاب گرفتن برنامه توسعه، از تعداد طلاب کم میشود. اما در ایران برعکس است.»
او و هرمز مهرداد نسبت به رشد گرایشهای مذهبی و بیاعتمادی عمومی به نظام هشدار دادند.
در پروژه آیندهنگری مشخص شد فقط ۳۰٪ مردم در انتخابات مجلس و ۲۳٪ در انتخابات محلی شرکت کرده بودند. ۷۷٪ پاسخدهندگان اصلاً نمیدانستند مشکل مملکت چیست. مردم، بهشدت از سیاست بیگانه شده بودند.
حدود ۹۰٪ دانشجویان، سیاستمداران را ناصالح میدانستند. ۵۰٪ آنها، بزرگترین مشکل کشور را نابرابری، فساد و بیعدالتی میدانستند. اما سیستم سیاسی گوش نمیداد. حتی هشدارهای درون حکومتی را هم نادیده گرفت.
کنستانتین مژلومیان؛اقتصاد دان و معاون ارمنیتبار سازمان برنامه و بودجه، در جلسهای با حضور شاه فریاد زد: «با این کارها انقلاب میشود. این پولها پا در میآورند و به خیابان میآیند.»
شاه پاسخ داد: «در سازمان تو را گل میگیرم!» و این کار را کرد.
تهرانیان و اسدی هشدار دادند: «ما گرفتار توسعهی نامتوازنایم.»
توسعه اقتصادی شتابان، بدون زیرساخت فرهنگی،بیاعتمادی، نابرابری و سنتگرایی جامعه، زمینه انفجار بود.
اما در جلسه ای که برای تشریح این طرح تحت عنوان: همایش شیراز در سال ۵۴ برگزار شد حکومت به جای گوش دادن به پیام این پژوهش ملی، نتایج این نظرسنجی را «غربزده» خواند و کار نظرسنجی با پرسشنامه را بی محتوا تلقی کرد.
در سالهای ۵۳-۵۴ جامعهای شکل گرفته بود که هم رفاه اقتصادی و پیشرفت میخواست، هم دل در گرو سنت داشت، هم از سیاست فاصله گرفته بود، هم به مذهب پناه برده بود، و هم فاقد نهادهای مدنی، احزاب برای مشارکت سیاسی بود. نتیجه آن در گرفتن انقلابی تمام عیار برای دگرگونی ساختارهای فرهنگی ؛ اقتصادی و سیاسی شد.
تمام.
*از کتاب : صدایی که شنیده نشد!
دکتر مجید تهرانیان
معرفی کتاب صدایی که شنیده نشد ، تلنگر و هشداری برای «همه» زمانها
در کمدی الهی دانته صحنه ای هست که در آن ویرژیل دست شاعر (دانته) را گرفته و می خواهد او را وارد جهنم کند. ویرژیل در این صحنه به دانته می گوید در اینجا، در این جهنم، حقیقت مطلق حکمفرماست….
تحقیق و علم به منزلهٔ ورود به جهنم است. چون شاید [ از آن رو که] باید بدون پیرایه با حقیقت روبرو شوید، جهنم است برای شخص محقق، و جهنم است برای کسانی که تحقیق او را خواهند شنید و درک خواهند کرد.
کتاب صدایی که شنیده نشد، بخشی از تحقیقاتی است که در دههٔ ۵۰ شمسی با عنوان «طرح آیندهنگری» انجام شد. گذشت سالیان متمادی از زمان انجام این تحقیقات، ارزشهای آن را بیش از پیش آشکار کرد. این تحقیق از اولین نظرسنجیهای ملی در کشور است و اطلاعات منحصر بهفرد تجربی از نگرش مردم در دههٔ ۵۰ شمسی بهدست میدهد، و نشان میدهد که چگونه در زیر پوست جامعه، جریان دینی در حال رشد بود.
برای ما که در سالهای بعد از این تحقیق، شاهد انقلاب بودهایم، شاید جای شگفتی باشد که چگونه چنین علامتهایی دیده و صدای جامعهای که در این تحقیق پژواک یافته بود، شنیده نشد.
این تحقیق «آیندهنگری» به همت شادروانان مجید تهرانیان و علی اسدی هدایت و طراحی شد و محققان شناختهشدهای همچون منوچهر محسنی، مهدی بهکیش، هرمز مهرداد و… آنان را در انجام این تحقیق یاری کردهاند. با این حال، این تحقیق برای جامعهٔ علمی چندان که باید شناختهشده نیست و گزارشهای آن به سهولت در دسترس علاقمندان قرار ندارد. حتی تا همین سالهای اخیر، کمتر کسی در نوشتههای خود به یافتهها یا عنوان این تحقیق اشاره میکرد.
کتاب صدایی که شنیده نشد ، دو بخش اصلی دارد:
در بخش نخست، گزارشی نظرسنجی از مردم ایران در سال ۱۳۵۳ آمده است.
در بخش دوم کتاب صدایی که شنیده نشد، خلاصهای از دو گزارش پژوهشی آمده که به نتایج نظرخواهی از نخبگان و بررسی آماری از محصولات و فضاهای مذهبی پرداخته است.
در ابتدای کتاب صدایی که شنیده نشد، اشاره شده در آن روزگار بعضی از نخبگان با نتایج تحقیق به صورت کلی برخورد میکردند و آن را نه براساس معیارهای علمی بلکه بر مبنای میزان نزدیکی نتایج به تصورات ذهنی یا حتی آرزوهای خود میسنجیدند. روی گشودهای به نتایج تحقیق نداشتند و خوش داشتند از تحقیق آن بشنوند که دوست دارند. در نتیجه، تلاش مؤثری برای فهم جامعه بر مبنای تحقیق صورت نگرفت، گزارش آن در چند نسخه در کتابخانهٔ مؤسسه نگهداری شد و راهی به فضای عمومی و گفتوگوی عمومی نیافت. برخی دیگر هم که کمابیش متوجه ماجرا شدند مجالی برای طرح بحث نیافتند و به اظهارات محافظهکارانه در فضای محدود جلسات کفایت کردند. چنین شد که این تحقیق حتی تا به امروز مهجور مانده است.
همه ما میخواهیم آیندهٔ خود را در دست داشته باشیم و آن را به گونهای که دوست داریم بسازیم. هر فرد و جامعهای مایل است آیندهاش را بر اساس ارزشهای خود بسازد و در ساختن آیندهاش نقش اصلی یا حداقل نقش مهمی داشته باشد. بدون تصوری از آینده نمیتوان آینده را کنترل کرد و بر روی آن اثر گذاشت. برای نمونه گرایش شدید داوطلبان کنکور به رشته پزشکی بر این فرض مبتنی است که این رشته در آینده همچون امروز، بازار کار مناسبی دارد و امکان کسب درآمد بالا را فراهم میکند. اگر داوطلبان تصور کنند این رشته به اصطلاح رایج «آیندهای» ندارد، رفته رفته گرایششان به آن کاهش مییابد. پس داوطلبان، تصوری از «شکل آینده» در ذهن دارند و بر اساس آن، رفتار خود را تنظیم میکنند. به همین دلیل است که افراد و جوامع، علاقه و نیاز دارند بدانند آینده چه شکلی است و چه پیش خواهد آمد.
در ایران، مطالعات آیندهنگری بر اساس روشهای علمی رشد چندانی نداشته است. معمول است پرسشهایی در باره آینده را با ارجاع به گزارههای ایدئولوژیک و یا آرزوها و آرمانها پاسخ دهند. ولی پیچیدگی روزافزون و رقابت نفسگیر میان کشورهای جهان، مجال را برای چنین رویکردهایی تنگ کرده است و راه را برای مطالعات آیندهنگری باز میکند. در ایران نیز مدتی است چنین مطالعاتی ــ بیشتر در حوزهٔ اقتصادی و فنی و گاهی نیز در حوزههای اجتماعی توجه متخصصان و سیاستگذاران را به خود جلب کرده است.
برای ما که امروز کتاب صدایی که شنیده نشد را میخوانیم، مساله از بعدی دیگر هم جذابیت دارد. چه شد که در سال ۱۳۵۷ در ایران انقلاب روی داد؟ مردم ایران در سالهای پیش از انقلاب چگونه زندگی میکردند، جهان خود را چگونه میدیدند و اتفاقاتی مثل تغییرات اقتصادی را چگونه تفسیر میکردند؟ زندگی مردم در سالهای پیش از انقلاب چگونه بود و به جست و جوی کدام رویا بودند که بر نظم پیشین شوریدند و آنرا دگرگون کردند؟ چگونه رشد سریع اقتصادی، انتظارات پیشرفت فردی را دامن زد در حالیکه بهنظر میرسد همهٔ گروههای جامعه توان تحمل پیامدهای فرهنگی و اجتماعی ناشی از چنین تغییراتی را به یکسان نداشتند؟ پرسش در بارهٔ وقوع پدیدههایی مثل انقلاب یا جنگ که دامنه اثرگذاری آن از نسلهای درگیر انقلاب فراتر میرود و نسلهای آینده را هم در بر میگیرد، همواره تازگی خود را در علوم اجتماعی حفظ میکند.
همین پرسشهاست که کماکان اهمیت و ارزشهای مجموعهٔ تحقیقات «آیندهنگری» را با وجود گذشت چهار دهه از زمان انجام آن، حفظ کرده است.
مجید تهرانیان در تدوین ایده اصلی تحقیق، مساله را در این میدید که رشد شتابان و نامتوازن، جامعه را از وضعیت سنتی خود که متکی بر اقتصاد کشاورزی بود به سویجامعهای با اقتصاد صنعتی تغییر میداد. سرعت تغییرات چنان زیاد بود که بخش وسیعی از مردم و نخبگان نمیتوانستند با محیط تازه و ارزشهای پدیدار شده همدلی کنند. آنان از محیط مألوف خود کنده شده بودند و به آرزوهای تازهٔ رشد و رفاه اقتصادی، تحرک اجتماعی و زندگی در محیطی تازه فکر میکردند. این تغییر در همه ابعاد به یک اندازه روی نداده بود. گذار، بنیان اجتماعی روان ایرانی را متحول کرده بود و به تعبیر تهرانیان، تودهها آمادگی مواجهه با چنین وضعیتی را نداشتند. آنان نه میتوانستند به گذشته بازگردند و نه در آینده جایی امن برای خود میدیدند. تهرانیان مفهوم «اکنونزدگی» را برای توصیف این وضعیت روانی اجتماعی به کار گرفت. علیاسدی در تحقیقات تجربی خود، این بنیان روانی اجتماعی را در نسبت با رسانه تحلیل کرد و نشان داد که چگونه در بین تودهها و حتی نخبگان، میل بازگشت به گذشته و به ویژه پناه بردن به مذهب در حال رشد است. مذهب از دید نخبگان و جوانان آن زمان، فضایی است که میتوان ارزشهای مادی زندگی مثل رفاه و آسایش را با ارزشهای معنوی پیوند زد. آرزویی که در بازگشت به هویت دینی نفوذی فراگیر در بین نخبگان داشت. بخشهایی از نخبگان و طبقه متوسط که با رشد اقتصادیبالیده بودند و انتظار می رفت پایگاه اجتماعی اصلی حکومت باشند، به چنین ارزشهایی بیشتر بها میدادند تا ارزشهای جدید و «مدرن». نتایج این تحقیقات نشان میداد که ارزشهای مورد نظر حکومت وقت حتی در بین گروهی که پایگاه آن محسوب میشد، عمومیت نداشت.
صدایی که شنیده نشد
نویسنده : علی اسدی ، مجید تهرانیان
نشر نی
325 صفحه