جلسه شبانگاه هشتم شهریور ماه ۴۰۴ در ساعت ۸ در تالار اجتماعات جامعه با نواختن سرود جمهوری اسلامی ایران آغاز و با تلاوت قرآن توسط یکی از قاریان رسمیت یافت ، آنگاه آقای دکتر سید علی سیاسی پشت میکروفن قرار گرفت و ضمن خوش آمد گویی به حاضران اعلام نمود امشب ما یک مراسمی داریم به مناسبت درگذشت روانشاد حاج آقای رشیدی که از همشهریان خوب ما بودند و همیشه در کمک به جامعه و حتی همشهریان از هیچ کوششی فروگذار نبودند و میزبان امشب هم خانواده محترم رشیدی هستند که فرزندان ایشان در جلسه حضوردارند و از خداوند متعال علو درجات برای آن مرحوم و صبر و شکیبایی برای کلیه خانواده و سایر بستگان را آرزو می نمایم .و اما سخران اصلی ما آقای ایزدی هستند که توسط حاج آقای رضایی دعوت شدند و ایشان مدیر تعزیرات حکومتی در تهران هستند که از بیانات ایشان استفاده می نمائیم ، همچنین مهندس جعفری ، مهندس امیریان وحاج آقای رضایی و البته من خودم هم صحبتهایی دارم که در خلال برنامه خواهم گفت ودر اینجا از مهندس جعفری عزیزتقاضا می کنم به جایگاه آمده و مطالبشان را بیان نمایند در این موقع مهندس جعفری هم پشت میکروفن قرار گرفت و ضمن خوش آمد گویی به حاضران چنین گفت
بنام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد
با سلام و درود بر عزیزان و فرهیختگان جامعه و آرزوی بهترینها موضوع امشب هست “عشق و سیاست”
شکسپیر میگوید:برخی انسانها بزرگ آفریده شده اند، برخی بزرگی را بدست می آورند و بر گروهی ناخواسته سوار میشوند
عرصه سیاست در دو کانون اندیشه و سیاستمداری خلاصه می شود. هر چند صاحبان اندیشه عموماً در دایره متفاوتی از سیاستمداران فعالیت میکنند، اما سیاستمدارانی هستند که اندیشه نیز تولید می کنند.
از یک منظر ، تاریخ خطی است که از عملکرد یک سیاستمدار به عملکرد دیگری پیوند خورده است ، به درجه ای که سیاستمدار بزرگ آفریده شده باشد ، نقطه و کانون تاریخی برجسته ای را بجا میگذارد تفاوت میان مدیریت و سیاستمداری این است که مدیر کارها را درست انجام میدهد اما سیاستمدار یا دولت مرد کار درست را انجام میدهد.
این تفکیک به اندازه ای اهمیت دارد که سرنوشت و جهت گیری ملتها را مشخص میکند
دوگل،گاندی، نلسون ماندلا بدنبال قدرت رفتند تا کار بزرگی را انجام دهند این سیاستمداران در مقاطعی خاص ظهور کردند تا مسیر و جهت گیری کشورهای خود را به نفع ملت و منافع کشور هدایت کنند شماری چون دلبسته مقام هستند بدنبال قدرت میروند اما کسانی که میخواهند در تاریخ نقطه عطفی پدید آورند،تحقق هدف یا هدفهایی را مقدم برسمیت و سمت یا بی تعریف میکنند .سخنان مهندس جعفری در این قسمت به پایان رسید و جناب دکتر سیاسی از حاج آقای رضایی در خواست نمود که برای سخنرانی تشریف بیاورند
حاج آقای رضایی هم پشت میکروفن رفتند و ضمن خوش آمد گویی به همه مهمانان و برگزار کنندگان برنامه گفتند امشب ما در مراسم ختم مردی شرکت کرده ایم که ایشان از انسانهای شریف و مردمی بود و برای کمک به هر کسی آماده خدمت بود و دوست نداشت از کمک کردن ایشان کسی با خبر بشود روانشاد رشیدی خصوصیاتهای جالبی داشت ایشان هر کاری انجام می داد آنرا در راه خدا می کرد و هیچ تظاهری هم نداشت البته آقای توسلی زاده نماینده قبلی مردم تربت حیدریه که البته الان از جلسه تشریف برند حالا کاش بودند و می شنیدند چون یک روز آقای توسلی زاده گفته بودند من هرجا پوستر های انتخاباتی خودم را برای چاپ می برم انجام نمی شود و عجله دارم من موضوع را با آقای رشیدی در میان گذاشتم ایشان عکس را گرفت و متوجه شدم روز بعد خودشان پوستر ها را چاپ کرده و با یک خودرو که خودشان گرفته بودن به تربت حیدریه برای آقای توسلی زاده ارسال کردند ودر حالی که ایشان نمی دانست چه کسی اینکار را انجام داده کاش ایشان بودند و متوجه می شدند .من قبل از اینکه به تهران بیایم با ایشان ارتباط داشتم وهمیشه اعلام می کردند اگر کسی مشکلی دارد بفرمائید تا من کمک کنم و همیشه سعی می کرد که طرف متوجه نشود واین یکی از خصوصیات ایشان بود ما هروقت هزینه هایی داشتیم و پول کم می آوردیم به ایشان عنوان می کردیم می خواهیم این کار را بکنیم و اینقدر هم جمع شده حاج آقای رشیدی میگفت چقدر کم دارید و سعی می کرد بقیه آنرا واریز کند بهر حال امشب فرزندان این مرحوم در جلسه حاضرهستند و بدانند که آنچه ایشان در دوران زندگیش انجام داده از او به نیکی یاد می کنند و بدانند که راه پدرشان خوب بوده و آنرا ادامه دهند . آقای رضایی همچنین از حضور دکتر محمد رضا خسروی که از قضات بازنشسته قوه قضائیه و همچنین نویسنده توانای شهرمان هستند تشکر کردند و اعلام کردند ما خوشبختانه همشهریان بسیار خوب و توانمندی داریم از جمله آقای دکتر محمد حسن ابریشمی که از محققین خوب کشورند وهمچنین دکتر مجید ابریشمی که در خصوص تخصص چشم از افتخارات شهرمان می باشند بهر حال لازم است اعلام کنند که دوستان و همشهریان قرار است یک بزرگداشتی برای جناب خسروی بر گزار نمایند امیدوارم وقتی اعلام شد دوستان و همشهریان در این مراسم شرکت نمایند سحنان حاج آقای رضایی در همینجا به پایان رسید .در این موقع آقای سیاسی گفت همانطوریکه حاج آقای رضایی اعلام کردند آقای رشیدی یکی از اعضای فعال و با مرام جامعه بود که متاسفانه ما ایشان را از دست دادیم و از خدای بزرگ برایشان آرزو رحمت مینمایم ودر اینجا از بیانات همشهری عزیزمان که مهمان امشب ما هستند جناب دکتر ایزدی در خواست می کنم بیانات خودشان را آغاز نمایند .
آقای دکتر حسین ایزدی هم پشت تریبون رفته و ضمن تشکر از هیئت مدیره که ایشان را دعوت کرده اند گفت ابتدا من خودم را معرفی می نمایم من حسین ایزدی متولد تربت حیدریه در ابتدا در قسمت سازمان تعزیرات حکومتی در تربت حیدریه بودم و بعد ها به مشهد آمده ودر استانهای مختلف مدیر تعزیرات بودم و مدتی هم در قسمت املاک تملیکی بودم ودر حال حاضر هم به بانک مسکن منتقل شدم ودر قسمت حقوقی به عنوان معاون مدیر عامل در قسمت حقوقی و وصول مطالبات بانک مسکن مشغول خدمت گزاری هستم من خودم در شرایط مساوی بانکها علاقه بیشتری به بانک مسکن دارم چون معتقدم که این بانک بیشتر می تواند در قسمت خانه دارشدن به مردم کمک نماید . و اما باید به اطلاع شما برسانم که پارسال کل تسهیلات بانکها در کشور ۷۶۰۰ همت بوده که پرداخت شده و امسال ۱۸۰۰ همت و ۶۰۰ همت هم تسهیلات تلفیقی است ما در بانک مسکن شرایط خوبی فراهم کردیم برای شرکتها که در مورد انواع تضمینهای بانکی ما شرایط خوبی فراهم کردیم نسبت به سایر بانکها مثلا وقتی شما از بانکها تخصیص ارز می نمایید از روزی که بانک مرکزی قبول می نماید ۵ الی ۳۰ روز طول می کشد تا شما ارز را دریافت کنید درحالی که بانک مسکن همان روزی که بانک مرکزی موافقت می کند بانک مسکن پرداخت می نماید در مورد سود ما به سپرده های تا نیم همت ۳۰ درصد سود می دهیم و از نیم همت تا یک همت ۵/۳۰ بهره می پردازیم ضمنا ما با شرکتها می توانیم تفاهم نامه داشته باشیم به این شکل که اگر آنها کل موجوی خودشرکت و کارکنانشان را در بانک قرار دهند ما می توانیم براساس جمع سپردهای آنان وام ۳۰۰ میلیونی با بهره صفر درصد پرداخت کنیم یکی دیگر از این خدمات ما برای شرکتهایی که بخواهند آرم و یا لگوی خودرا روی کارتهای بانکیشان قرار دارند می توانیم این خدمت را برایشان انجام دهیم ما در بخش ناترازی انرژی به کشاورزان تسهیلات خوبی برای پنلهای خورشیدی دادیم و این در حال حاضر در بخش جنگل تربت حیدریه انجام می شود بهر حال من امشب بسیار خوشحالم که در خدمت شما عزیزان هستم و دوست دارم اگر شما بخواهید هرکاری که من بتوانم برای شهرمان انجام دهیم یادم هست موقعی که اولین کارخانه سیمان در تربت حیدریه می خواست راه بیفته من در تعزیرات تربت حیدریه بودم و یادم هست حاج آقای شرکت و همچنین حاج آقای رضایی و حاج آقای بلبل بودند و جالب است که حاج آقا گفتند این جوانها چکار می کنند و خوشبختانه با همکاری همگی این مهم راه افتاد و در حال حاضر سیمان زاوه از وضعیت خوبی برخوردار است سخنان دکتر ایزدی در هینجا به پایان رسید .آقای دکتر سیاسی ضمن تشکر از آقای ایزدی که جای بسی افتخار است که همشهریانی با این ویژه گی داریم و باید قدر همشهریانمان را بدانیم در هر جا هستند به واقع همه می درخشند آنگاه از آقای مهندس امیریان درخواست کردند به پشت تریبون آمده و سخنانشان را بیان کنند .
مهندس محسن امیریان به چایگاه آمد و ضمن عرض سلام گفت لازمست در اینجا از مردمی که در جنگ ۱۲ روزه اسرائیل با ایران به شهادت رسیدند و همه انسانهایی که در طول این جنگ با همکاری و مساعدت موجب عقب نشینی دشمن صهیونیستی شدند تشکر کنم و خدا را شکر گزارم که کشورمان یک پارچه در برابر دشمنان جهانی مقاومت نموده و این خیلی مهم است اغلب در کوجه و خیابان از هم سئوال می کنند عاقبت چه خواهد شد به نظرم تازمانیکه مردم کشورمان حول نظرات رهبری همراهی می نمایند حتما ما در این وادی پیروز خواهیم بود . وی در بخشی از سخنان خود اشاره کرد به اینکه در اصفهان شیخ بهایی در محل چهار باغ می نشست و درصف مردم برای خواندن سوره حمد را برایش قرائت می کردند و کسانیکه اشتباه می کردند به آنها توضیح می داد یک پیرزنی هم از جمله درصف بود وقتی نوبت به وی رسید و سوره حمد را برای وی خواند آن موقع شیخ بهایی گفت قرائت شما خوب نیست ودر این موقع آن پیرزن گفت شما بلد نیستی گفت تواز کجا می دانی پیر زن جواب داد که اگر راست میگویی همین سوره حمد را بخوان و ودر آب فود کن تا جریان آب توقف کند ولی اگر من اینکار را بکنم مطمن هستم آب می اسیتد در این موقع پیرزن همینکار را انجام داد وجریان آب متوقف شد و آنگاه بود که شیخ بهایی گفت حق با توست و بمدت سه سال این کار را ترک کرد و سر انجام شاگرد همین بانوشد . مهندس امیریان در باره پاسخی که خانم زنده یاد سیمین دانشور به کار دار فرهنگی سفارت آلمان در تهران می دهد اشاره کرد و گفت وقتی از ایشان خواستند که بیا ودر اینجا بر علیه دولت خودتان انتقاد کن وی می گوید ما هیچگاه لباسهای چرکیمان را در خانه همسایه نمی شوریم و مشکلات داخلی خود ما باید در درون کشور خودمان حل شود اگر در جریان باشید در روزهای اول جنگ ۱۲ روزه ما از عوامل داخلی که در خدمت بیگانه بودند بیشتر صدمه خوردیم در اینجا باید عرض کنم که مشکلات هر کشوری باید در درون خود کشور حل شود اصولا حفاظت از وطن تکلیف است و نگهداری و دفاع از وطن اصل شرافت انسانی است و این با هویت انسانی گره خورده و وطن خانه ای است که سازندگی در آن وظیفه است و واژه وطن فروشی پیوسطه مساوی خائن و خیانت است و فروش منافع یک سرزمین را به بیگانه میفروشدو یا از هر طریق صدمه زدن به کشور مصداق کامل خیانت می باشد .
وی در اینجا گفت در دوران جنگ سرد که شوروی در قدرت نظامی حرف اول را می زد و با امریکا در حال جنگ سردبود جالب است که ریچارد نیکسون در برابر برژنف می لرزید یک روز اوبه ریاست جمهوری یوگوسلاوی گفت شما در کشورتان جاسوس دارید و بگردید و عوضش نمائید ولی آنها نتوانستند تا اینکه یک روز برژنف گفت بیا تا از نزدیک به شما بگویم ودر آن حالت گفت ایشان شخص معاون اول شماست که بعد معلوم شد ایشان از زمان دانشجویی که در امریکا بوده شروع به کار کرده و ماموریت داشته هر کار خوبی که باید انجام بشود وی عکس آن را انجام می داد و حالا فکر کنید ماهم در چنین شرایطی قرار داریم و ما هم باید چنین آدمهایی را پیدا کنیم مهندس امیریان همچنین عنوان کردمن بعد از جستجو متوجه شدم که اصولا رنگ سیاه موجب افسردگی افراد می شود و حتی در قرآن هم از آن سخن گفته شده و به رنگهای شاد مانند زرد و گلگون بیشتر توجه شده است وحتی در یکی از شهرها یک پل با رنگ مشکی وجود داشته که اغلب خود کشی ها در آنجا صورت می گرفت و بعد که رنگ آنرا تغیر دادند مشاهده شد میزان خودکشی در آن پل کاهش یافت بهر حال در پایان وی اشاره کرد من از جنگ متنفر هستم ولی بدانید که کشور ماهم وضعیت مناسبی دارد و امیدوارم ما در همه امور موفق باشیم سخنان ایشان در همینجا به پایان رسید . در این موقع آقای دکتر سیاسی از آقای خوشدل در خواست کردند که ایشان هم چند بیتی به مناسبت در گذشت زنده یاد حاج آقای رشیدی قرائت نمایند .
همشهری عزیزما آقای خوشدل از کسانیکه همیشه در جلسات حضور دارند و از صدای گرمی برخوردار هستند ضمن تشکر از آقای سیاسی و همچنین عرض تسلیت به خانواده محترم رشیدی که از همشهریان منطقه زاوه هستند گفت زنده یاد حاج آقای رشیدی بسیار انسان شریف و مردم داری بود و خدایش بیامرزد و عنوان کرد این انجمن یک جمعیت مذهبی است و ما باید راه امامان را ادامه دهیم وسپس در مدح حضرت علی (ع ) اشعار زیبایی خواند و مورد تشویق حاضران قرار گرفت ودر پایان از خداوند متعال آرزوی سلامتی برای همه همشهریان نمود .در این موقع دکتر سیاسی به حضار گفت من امشب یک داستان زیبا و احساسی در باره قدر شناسی ازمادر برای شما نقل می کنم که واقعا هرچند دفعه گوش کنید لذت خواهید برد و از همشهریان خواست با دقت توجه فرمایند و داستان اینطوری شروع شد
دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب میگشتم که مامان صدا زد: امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر.اصلا حوصله نداشتم. گفتم: من که پریروز نون گرفتم.مامان گفت: خوب دیروز مهمون داشتیم، زود تموم شد. الان هیچی نون نداریم.
گفتم: چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟مامان گفت: میدونی که بابا نون لواش دوست نداره.گفتم: صف سنگگ شلوغه. اگه نون میخواهید لواش میخرم.مامان اصرار کرد سنگک بخر، قبول نکردم.مامان عصبانی شد و گفت: بس کن تنبلی نکن مامان حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم. دیروز هم کلی برای خرید بیرون از خونه علاف شده بودم. داد زدم: من اصلا نونوایی نمیرم. هر کاری میخوای بکن!داشتم فکر میکردم خواهرم بدون اینکه کار کنه توی خونه عزیز و محترمه، اما من که این همه کمک میکنم باز هم باید این حرف و کنایهها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضرنبودم برم نونوایی.حالا مامان مجبور میشه به جای نون برنج درسته کنه. این طوری بهترم هست. با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی میافتم رو دندهی لج و اصلا قبول نمیکنم. اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلا انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خستهاش کرده بود. اصلا حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم. کاش اصلا با مامان جر و بحث نکرده بودم و خودم رفته بودم. هنوز هم فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمی کرد. سعی کردم خودم رو بزنم به بی خیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصبابم خورد بود.یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خورد میکرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که میاومدم تصادف شده بود. مردم میگفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود.گفتم: نفهمیدی کی بود؟گفت: من اصلا جلو نرفتم.
دیگه خیلی نگران شدم. یاد خواب دیشبم افتادم. فکرم تا کجاها رفت. سریع لباسامو پوشیدم و راه افتادم دنبال مامان. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه، اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم اما تا اونجا یک ساعت راه بود و بعید بود مامان اونجا رفته باشه. هر طوری بود تا اونجا رفتم. وقتی رسیدم، نونوایی تعطیل بود. تازه یادم افتاد که اول برجها این نونوایی تعطیله. دلم نمیخواست قبول کنم تصادفی که خواهرم میگفت به مامان ربط داره. اما انگار چارهای نبود.به خونه برگشتم تا از خواهرم محل تصادف رو دقیقتر بپرسم. دیگه دل تو دلم نبود. با یک عالمه غصه و نگرانی توی راه به مهربونیها و فداکاریهای مامانم فکر میکردم و از شدت حسرت که چرا به حرفش گوش نکردم میسوختم. هزار بار با خودم قرار گذاشتم که دیگه این اشتباه رو تکرار نکنم و همیشه به حرف مامانم گوش بدم.وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و با تمام نگرانی که داشتم یک زنگ کشدار زدم. منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که داد زد: بلد نیستی درست زنگ بزنی؟ تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه… یه نقس عمیق کشیدم و گفتم الهی شکر و با خودم گفتم قولهایی که به خودت دادی یادت نره.و دکتر سیاسی در حالیکه بسیار با احساس این داستان را بیان میکرداشکش در آمد و همگی از این داستان لذت بردند در اینجا نوبت به مداح جناب خطیب رسید که ایشان هم پشت تریبون قرار گرفت و ضمن تسلیت به خانواده محترم رشیدی گفت خدا رحمت کند ایشان را هروقت من در این جلسات حضور می یافتم چهره دوست داشتنی این انسان بزرگوار را می دیدم و خداوند ایشان را رحمت و به خانواده اشان صبر و برباری بدهد و سپس با اشعاری شروع به مداحی نمود و پس از آن از مهمانان با شام پذیرایی به عمل آمد جلسه درساعت ۱۱ شب پایان یافت