مورخان و ایرانشناسان خارجی که در باب تاریخ ایران باستان تألیفاتی دارند، در نوشتههای خویش مقوله مختصری را به کشاورزی اختصاص دادهاند، آنها عموماً همان گفتههای مورخان باستان را نقل کرده و بعضاً تحلیلهای کوتاهی از کشفیات باستانشناسی را، براساس استنباط خویش، بر آن افزودهاند. گاهی هم برخی از نویسندگان و مورخان خارجی، مخصوصاً در یک قرن اخیر، در مورد منشأ برخی از محصولات خالی از خدشه نیست. به خصوص که پارهای از آنها تلاش کرده و میکنند که خیلی از محصولات با منشأ ایرانی را، از جمله «پسته» و «زعفران» را به نقاطی از سواحل مدیترانهای اروپا، گاهی سرزمین زادگاه عیسی مسیح، بیتالمقدس، گاهی سیسیل و غیره منسوب کنند. آنها وقتی به تاریخ ایران بعد از اسلام میپردازند، در باب کشاورزی ایران، با توجه به کثرت منابعی که موجود است، مطلب زیادی عنوان نمیکنند، به طوری که مطالب آنان درباره کشاورزی، با سایر مقولات مندرج در تاریخ ایران، تألیف آنان در باب تاریخ ایران تناسب منطقی ندارد، بدانسان که در مجموع قلیل و کم مایه مینماید. علت این امر آن است که کسب اطلاعات و معلومات و مستندات در باب کشاورزی ایران به سهولت سایر مقولات تاریخ ایران نیست.
بنابراین تاریخنگاران و نویسندگان خارجی توفیق آن را نداشتهاند که تألیفی مستقل در باب تاریخ کشاورزی ایران ارائه دهند. آنها معضلات دیگری نیز در این باب داشتهاند. شاید مهمترین مشکل آنان سیاسی بوده است؛ زیرا وقتی آنها بخواهند تاریخ کشاورزی ایرانِ قبل و بعد از اسلام را بنویسند، ناگزیر هستند محدوده جغرافیایی فرهنگ و مدنیّت ایران باستان و ایران پس از اسلام را معرفی کنند. چرا که در تاریخ کشاورزی ایران، آنجا که از زمین و زراعت ایرانی یا رستنیهای خودروی یا مزروع بومی سرزمین ایران، یا امور مربوط به فلاحت و ضوابط و قوانین مالکیت و ملکداری یا منابع آب و روشهای آبیاری ایرانیان صحبت به میان میآید، نویسنده باید محدوده مورد پژوهش را به دقت معرفی کند. در این صورت وجوه مشترک فرهنگی و مبانی وحدت دینی و زبانی و پیوستگی و ارتباط مادی و معنوی مسلمانان ایرانی در این سو و آن سوی مرزهای سیاسی حالیه آشکار میشود. با این همه ایرانشناسان و نویسندگان خارجی در نیمه اول قرن اخیر درباره برخی از مقولات مربوط به تاریخ کشاورزی ایران به پژوهش پرداخته و تألیفات خود را منتشر نمودهاند. سه عنوان مهم از این مقولات از سوی نویسندگان اتباع روس و انگلیس تدوین و با عناوینی به شرح زیر به فارسی منتشر شده است:
۱٫ آبیاری در ترکستان، تألیف و.و.بارتولد، ترجمه کریم کشاورز، (دانشگاه تهران، آذرماه ۱۳۵۰)، ۳۱۴ صفحه ۷ .
۲٫ کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول، تألیف ایلیا پاولویچ پطروشفسکی، ترجمه کریم کشاروز، (تهرن، انتشارات نیل، ۱۳۵۵)، ۹۸۸ صفحه.
۳٫ مالک و زارع در ایران، تألیف خانم دکتر ا.ک.س٫ لمبتون (استاد ادبیات فارسی در دانشگاه لندن)، ترجمه دکتر منوچهر امیری (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ۱۳۴۵) ۸۳۶ صفحه.
بدون اینکه در اینجا بخواهد نقد و تحلیلی از آثار فوق ارائه دهد، یا ارزش واقعی تحقیقات دانشمندان مزبور را نادیده بگیرد، یا حتی منکر آن باشد، بهعنوان یک خواننده بر تلاشهای مؤلفان آثار مزبور ارج میگذارد. اما یادآوری و شرح برخی اغراض سیاسی، و پارهای ملاحظات کلی، در تألیفات آنها لازم و مفید مینماید:
الف) با اینکه تقریباً همه منابع اصلی مورد استناد نویسندگان یاد شده را نوشتههای اسلامی و عمدتاً ایرانی (به عربی و فارسی و بعضاً ترکی) تشکیل میدهد، آنها به تعاریف نویسندگان مسلمان از محدوده جغرافیایی و فرهنگی سرزمینهای ایرانی و ترکستانی وقعی ننهادهاند. در همین حال که نویسندگان مزبور مقولاتی از آبیاری و کشاورزی ادوار گذشته را در بخشهایی از ایران فرهنگی مطرح کردهاند، کوششی ضمنی در جهت توجیه مرزهای سیاسی حالیه دارند. به همین دلیل، نقشه جغرافیایی محدوده مورد پژوهش خود در ادوار تاریخی مربوط را ارائه ندادهاند.
ب) نویسندگان مذکور در پارهای از موارد درک و استنباط نادرست خویش را از مطالب مندرج در متون کهن ایرانی و مآخذ اسلامی به حساب نویسندگان آن آثار گذاشته، و گاه نسبتهای ناروا و اشتباهی را از قول آنان مطرح کردهاند. برای هر یک از موارد فوق به نمونههایی اشاره میکند:
۱٫ آبیاری در ترکستان
باتورلد (واسیلی ولادیمیروویچ، ۱۸۶۹-۱۹۳۰م)، دانشمندِ شرقشناس نامدار روس، زبانهای ترکی و عربی و فارسی را میدانست. یکی از آثار او با عنوان آبیاری در ترکستان به فارسی ترجمه شده است. وی، مقدمه آن را با این جملات آغاز کرده است: هدف این مقال بازدیدی کوتاه از تاریخ شیوههای آبیاری معمول در «سرزمین ترکستان» است، البته تا حدی که سطح کنونی دانش ما اجازه دهد. میدانیم که فاتحانِ روسی در آن سرزمین به فنون زراعی برخوردند که قرنها متداول بوده و پیشینه باستانی داشته، و بالطبع توجه خاورشناسان و باستانشناسان، و همچنین مردان کار و عمل جلب کرده. شاید در این زمینه رابطه نزدیک میان امر بررسی گذشته آن سرزمین، و کار به خاطر آینده آن بیش از شئون دیگر محسوس بوده است… بارتولد در اولین بخش آبیاری در ترکستان، ذیل عنوان «اطلاعات عمومی، منابع و مآخذ، اصطلاحات» از جمله نوشته است:
با وجود تعدد و تنوع متون و منابعی که در تاریخ ترکستان در دست است، دورههای مختلف تاریخ مزبور به طور یکنواخت روشن نشده، و در نتیجه بسیاری از مسائل تاریخ فرهنگ و تمدن آن سرزمین و از آن جمله تاریخ زراعت، به احتمال قوی، برای ما تا ابد مبهم باقی خواهد ماند. چیزی که پیش از همه مبهم است؛ موضوع زمان و مکان ظهور و پیدایش فرهنگ و تمدن مزبور میباشد. برخی کسان در باستانیترین سرودهای اوستا یادگار و اثر زمانی را میبینند که اقوام ایرانی شرقی از حالت صحرانشینی و خانهبدوشی به زندگی اسکان یافته گرائیدند، ولی هیچ مدرکی در دست نیست که آن سرودها دقیقاً مربوط به چه زمان و کدام مکان است. معلوم نیست که فرهنگ اقوام زراعت پیشه خاوری ایرانی که در حدود ترکستان کنونی میزیستند، یعنی «پارتها» و «باختریان» و «سغدیان» و «خوارزمیان»، در عهدی که اقوام مزبور جزئی از قلمرو شاهنشاهی هخامنشیان شدند، در چه سطحی بوده. فقط میدانیم که رسوم و عادات باختریان و سغدیان حتی در عهد اسکندر، یعنی پس از آنکه دو قرن از الحاق و اتحاد ایشان با اقوام متمدن و با فرهنگ آسیای مقدم سپری شده بود، با رسوم صحرانشینان چندان تفاوت نداشته.
بارتولد، در ادامه افزوده است:پولیبی داستان مشهوری درباره آبیاری کاریزی (بهوسیله کاریز)، که خاص ایران، و بهویژه نواحی شمالی، آن است هم در آن عهد پدید آمده بوده. به نوشته همو، هرودوت میگوید: دره رودی که بهوسیله ایرانیان سدبندی شده بود، پیش از فرمانروایی به خوارزمیان تعلق داشته و در مرز اراضی چهار قوم که از آب رودی واحد استفاده میکردهاند، یعنی خوارزمیان و پارتیان و سرنگیان و فامانیان [؟ تامانیان؟]، واقع بوده است. تعبیر و تفسیر این داستان بسی دشوار است و صحت آن مورد تردید بسیار. اما بارتولد، با نقل نوشته هرودوت، نکته بسیار مهمی از آن را نیاورده، و آن کشت و کار دو محصول «ارزن» و «کنجد» در سرزمین مورد بحث است. نکتهای که باید مورد پژوهش و بررسی قرار گیرد:
در آسیا دشت پهناوری وجود دارد… این جلگه در قدیم به «خوارزمیان» تعلق داشت، زیرا در مرز میان ایشان با «هیرکانیا»، «پارتیان»، «زرنگیان» و «تامیها» واقع شده است… اما از زمان تسلط ایران همه چیز تغییر کرده است: شاه دستور داده است بر تنگهها سدّ ببندند، و اکنون آب در پشت بندها انبار شده… در زمستانها چون باران میبارد وضع مانند سابق است و چندان بد نیست، اما در تابستان که به کشت «ارزن» و «کنجد» میپردازند به این آب نیاز فراوان دارند و از این رو هنگامی که دچار کم آبی میشوند… آن گاه شاه فرمان میدهد بندها را باز کنند و به هر کس به اندازهای که به آن نیاز دارد آب بدهند.
نوشته هرودوت، دلالت بر آشنایی دیرینه ایرانیان با «ارزن» و «کنجد» دارد، و همچنین از کشت و کار این دو محصول در سرزمین «خوارزمیان» خبر میدهد که تحت فرمانروایی هخامنشیان درآمده است. مطلبی مهم که قابل پژوهش و بررسی است. در تاریخ هرودوت، در دو مورد از کشت «ارزن» و «کنجد» گفتگو شده است: نخست در بابل (عراق کنونی)، که قابل تأمل و بررسی است؛ دوم در سرزمین پهناور متعلق به «خوارزمیان»، که تحقیق و بررسی در این مورد دارای اهمیت است. مستندات و شواهد موجوددلالت بر درستی نوشته هرودوت درباره سرزمین «خوارزمیان» و محدوده آن دارد. زیرا، دشت پهناوری در آسیا، که مطابق نوشته هرودوت: پیش از فرمانروایی هخامنشیان، متعلق به «خوارزمیان» بوده، و شاه فرمان داده که بر تنگهها سد ببندند، و کشت «ارزن» و «کنجد» رواج داشته، قطعاً منظور عرصه پهناور ماوراءالنهر (ورارود) و بخشهایی از خراسان قدیم بوده است. همان سرزمینهایی که بارتولد، از آن با عنوان «ترکستان کنونی» یاد کرده و در برخی منابع معاصر وی با نام «ترکستان روس» آمده است. مستندات استمرار کشت «ارزن» و «کنجد» در سرزمین مورد بحث از دوران هخامنشیان به بعد را ثابت میکند. شواهد آن را در متون کهن فارسی و عربی بعد از اسلام، حتی در وقایع قرن اول هجری، و پس از آن تا عصر قاجاریه توان یافت. شواهدی مستند که دلالت بر کشت و کار و مصرف «ارزن» عربی آن «دُخن»، و «کنجد» عربی آن «سَمسَم» در سرزمین مورد بحث اشاره شده، یا از محصولات عمده آن نواحی به حساب آمده، از آن جمله است:
ارزن و کنجد
بیگمان شناخت ایرانیان از «ارزن» و «کنجد» پیشینه دور و درازی داشته که هرودوت از کشت و کار آن در سرزمینهای شمالشرقی قلمرو هخامنشیان خبر داده است. در متن پهلوی (فارسی میانه) بر جای مانده با عنوان بندهش، ذیل عنوان «درباره چگونگی گیاهان» تعریفی از دانهها (حبوبات)، و مصرف خوراکی آنها در عصر ساسانیان آمده، و تلویحاً به یک ساله و علفی بودن گیاه آنها، از جمله «ارزن» و «گاورس» اشاره شده است. طبری، در وقایع سال ۹۳ بعد از هجرت (۷۱۱ م)، ضمن شرح تسخیر شهر سمرقند توسط مسلمانان، به سرداری قتیبهبنمسلم، با اشاره به استفاده از منحنیق و ایجاد و شکاف در دژشهر نوشته است: قتیبه… شهر را با منجنیقها بزد و شکافی در آن پدید آورد، که [سمرقندیان] آن را با «جوالهای ارزن» مسدود کردند… ماجرای مسدود کردن شکاف دژ با «جوالهای ارزن» دلالت بر آن دارد که در حدود ۱۲ قرن پس از داریوش اول نیز کشت و کار «ارزن» در آن نواحی استمرار داشته است. بدان سان که «ارزن» از محصولات کشاورزی عمده نواحی سغد و سمرقند بوده… همچنین تأییدی است بر آنکه حاکمان و مردمان ولایات آن نواحی همواره مقادیری انبوه «ارزن» در انبارهای شهر ذخیره داشتهاند. یعقوبی (احمدبن ابی یعقوب اصفهانی)، در قرن سوم هجری، ضمن معرفی شهر «چاچ (معرب آن شاش)»: تاشکند (مرکز ترکستان روس در قرن ۱۹ میلادی، پایتخت کنونی ازبکستان) از جمله نوشته است:
چاچ (شاش)… آخر مضافات سمرقند است… ماورای آن بلاد شرک [ترک؟] است، و عموم بلاد ترک که خراسان و سیستان را احاطه دارد «ترکستان»، و ترکها را چندین صنف و چندین مملکت است… و در ترکستان زراعتی جز «دخن» که «گاورس:
[ارزن]» باشد، نیست…