پوری سلطانی؛ عاشق کتاب و کتابداری :پوری سلطانی از ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ در مطالعات و طراحی ساختمان کتابخانۀ ملی پهلوی نقشی چشمگیر داشت. او مشارکت خود را در مطالعات و طراحی ساختمان جدید کتابخانه ملی ایران در دهه ۱۳۷۰ ادامه داد و تا مرحلۀ افتتاح ساختمان جدید همکاری کرد ( نوشته آقای محمود فاضلی روز نامه سازندگی ۱۵ آبانماه ۹۹ صفحه ۱۰)
پوری سلطانی از پیشگامان تاثیرگذار در توسعه و آموزش کتابداری نوین در ایران در پنجاه سال فعالیت حرفهای خود نقش تعیینکننده در تربیت نیروی انسانی و تهیه ابزارهای فهرستنویسی و رده بندی کتابهای فارسی با رعایت استانداردهای بین المللی در ایران ایفا کرد. تحصیلات دانشگاهی را در رشته ادبیات فارسی در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران به پایان رساند و به استخدام وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) درآمد و مأمور تدریس در دبیرستانهای ساری شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به تهران منتقل شد. او در ۲۷ خرداد ۱۳۳۳ با عشقی وافر با مرتضی کیوان، روزنامه نگار و منتقد ادبی ازدواج کرد. کامیابی زوج جوان بیش از سه ماه دوام نیافت. در سوم شهریور، پوری و همسرش به اتهام فعالیتهای سیاسی و عضویت در حزب توده دستگیر شدند. کیوان در ۲۷ مهر ۱۳۳۳ به دلیل آنکه حاضر نشد مخفیگاه افسران عضو سازمان نظامی حزب را افشا کند، به حکم دادگاه نظامی اعدام شد.
پوری در دیماه ۱۳۳۳ از زندان آزاد شد. پس از دو سال درمان، به توصیه پزشک معالج برای دور شدن از ایران، راهی انگلیس شد. در آنجا پس از فراگیری مقدماتی زبان انگلیسی، به توصیه محمدجعفر محجوب و با کمک پروفسور والتر برونو هِنینگ، ایرانشناس نامدار انگلیسی، تحصیل در رشتۀ زبانهای آرامی (شامل سریانی و عبری) را آغاز کرد، با این هدف که پس از بازگشت، تدریس آنها را در دانشگاه تهران برعهده گیرد. لیکن به دلیل مشکلات مالی به فراگیری زبان و ادبیات انگلیسی رو آورد و آن را تا دریافت گواهینامه «دیپلم کمبریج» ادامه داد. در ۱۳۴۳ به ایران بازگشت، اما چون ساواک مخالف استخدام او در سازمانهای دولتی بود.
عشق به کتاب و کتابداری
در نیمۀ دوم دهۀ ۱۳۴۰ سه اتفاق مهم رخ داد که منجر به حرکتی سریع و چشمگیر در انتقال کتابداری سنتی ایران به سمت کتابداری مدرن شد: نخست تأسیس انجمن کتابداران ایران (۱۳۴۵)، دوم تأسیس نخستین دورۀ کارشناسی ارشد کتابداری در دانشگاه تهران (۱۳۴۵) و سوم تاسیس مرکز مدارک علمی و مرکز خدمات کتابداری (۱۳۴۷). در تأسیس این هر سه، پوری سلطانی نقش مستقیم داشت. دو سال بعد درجۀ کارشناسی ارشد کتابداری را از آنجا دریافت کرد و بلافاصله در همان دانشکده، تدریس درس «فهرست نو یسی و رده بندی» را آغاز کرد.
در سال ۱۳۴۶ وزارت تازه تأسیس علوم و آموزش عالی، به دنبال استخدام متخصص خارجی علوم کتابداری بود تا از مشورت او در تأسیس یک مرکز اطلاع رسانی علمی برای کمک به مراکز تحقیقات علمی و آموزشی بهره مند شود. پوری سلطانی، جان هاروی، استاد مدعو بنیاد فولبرایت در دانشگاه تهران و از متخصصان برجستۀ علوم کتابداری و اطلاع رسانی را به وزیر علوم و آموزش عالی معرفی کرد.
ضرورت تغییرات اساسی و نوسازی کتابخانهها
سلطانی استدلال کرد که تأسیس چنین مرکزی بدون زیربنای محکم برای کتابخانه های کشور، به خصوص کتابخانه های دانشگاهی، و تغییرات اساسی و نوسازی آنها، امکانپذیر نخواهد بود و از هاروی خواست تا طرح خود را برای بازسازی و نوسازی کتابخانه های کشور با اصلاحاتی برای وزیر علوم بفرستد. این طرح را هاروی پیشتر به وزارت فرهنگ و هنر ارائه داده بود، اما با اقبال روبه رو نشده بود. پس از بحث و گفتگوهای بسیار و تشکیل جلساتی مرکب از معاونان وزارت آموزش عالی با حضور پوری سلطانی و هاروی، سرانجام قرار شد دو مرکز با نامهای «مرکز اسناد و مدارک علمی» و «مرکز آماده سازی کتاب تهران» که بعداً نام آن مرکز به خدمات کتابداری تغییر پیدا کرد، در کنار یکدیگر تأسیس شود. ریاست این مرکز به پوری سلطانی پیشنهاد شد، اما نپذیرفت و ترجیح داد ریاست بخش تحقیقات آن به او محول شود.
پوری سلطانی بر این باور بود که برای بازسازی و نوسازی کتابخانه های ایران نیاز به تهیه ابزارهای سازماندهی اطلاعات است. او معتقد بود این ابزارها را نمیتوان از کتابخانه های معتبر جهان، همچون کتابخانه کنگره آمریکا، عیناً وام گرفت و ترجمه کرد، بلکه لازم است پس از ترجمه، بومی سازی شوند تا پاسخگوی نیازهای خاص جامعۀ ایران باشند. از اینرو، به ابتکار او در بخش تحقیقات مرکز خدمات کتابداری طرحهایی برای تألیف سرعنوانهای موضوعی فارسی، فهرست مستند اسامی مشاهیر و مولفان و فهرست مستند اسامی سازمانها و مؤسسات دولتی و امثال آنها تهیه شد.
در ۱۳۶۲ مرکز خدمات کتابداری در کتابخانۀ ملی ایران، که پس از پیروزی انقلاب اسلامی زیرمجموعه وزارت علوم و آموزش درآمده بود، ادغام شد و این کتابخانه متحول شد. برای نخستین بار کتابشناسی ملی ایران، با ساختاری منطبق با استانداردهای جهانی منتشر شد و پارهای از وظایف کتابخانه ملی که به بوته فراموشی سپرده شده بود به عمل درآمد. پوری سلطانی از ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ در مطالعات و طراحی ساختمان کتابخانۀ ملی پهلوی نقشی چشمگیر داشت. او مشارکت خود را در مطالعات و طراحی ساختمان جدید کتابخانه ملی ایران در دهه ۱۳۷۰ ادامه داد و تا مرحلۀ افتتاح ساختمان جدید همکاری کرد. سلطانی علاوه بر این در دورۀ کارشناسی ارشد کتابداری درس فهرستنویسی و ردهبندی را تدریس میکرد و نقشی اساسی در تربیت نیروی انسانی متخصص در کتابداری داشت.
تأثیرگذارترین کتابدار ایران
سلطانی در فرهنگستان دوم، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، و فرهنگستان سوم پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در کمیته واژه گزینی کتابداری عضویت داشت. او سالها به عنوان نمایندۀ مرکز خدمات کتابداری و کتابخانه ملی ایران در کنفرانس سالانه ایفلا (فدراسیون بینالمللی انجمنها و موسسات کتابداری (IFLA شرکت میکرد.
سلطانی یکی از تأثیرگذارترین کتابداران ایران است و با نقشی که در تاسیس مرکز خدمات کتابداری و آموزش فهرستنویسی و ردهبندی در دوره کارشناسی ارشد داشت بیشترین سهم را در گذار کتابداری ایران از مرحلۀ سنتی به مدرن داشته است. زیرا ادغام مرکز خدمات کتابداری در کتابخانه ملی و کوشش کتابداران تحصیل کرده موجب احیا و شکوفایی کتابخانه ملی ایران شد.
او پس از بازنشستگی در ۱۳۸۰ همکاری خود را با کتابخانۀ ملی (در مقام مشاور) ادامه داد. در آبان ۱۳۹۲ پشت میز کارش بیهوش شد و دو ماه در بیمارستان بستری بود و دیگر قادر به کار در کتابخانه نبود. پس از دو سال بیماری در ۱۵ آبان ۱۳۹۴ درگذشت و در قطعۀ نامآوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد. در اسفند ۱۳۹۳ کتابخانه ملی ایران از بیش از نیم قرن خدمات کتابداری پوری سلطانی تجلیل کرد و به او لقب «مادر کتابداری مدرن ایران» را داد. بزرگداشتی که در آن از تندیس نیمتنهٴ پوری نیز رونمایی شد. همچنین نشریۀ بخارا در ۱۷ خرداد ۱۳۹۴ با برگزاری «شب پوری سلطانی» از او تجلیل کرد.
پوری سلطانی همسر مرتضی کیوان
پوری سلطانی در ۲۷ خرداد ۱۳۳۳ با مرتضی کیوان روزنامه نگار و منتقد ادبی ازدواج کرد، اما بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و در سوم شهریور همان سال به جرم عضویت در تشکیلات مخفی حزب توده همراه با همسرش دستگیر شد. در ۲۷ مهر ۱۳۳۳ کیوان تیرباران شد. تازه عروس بیوه شده، پنج ماه بعد از اعدام کیوان در زندان ماند و پس از آزادی دو سال در بستر بیماری بود. بعد از اعدام مرتضی کیوان، پوری سلطانی چند سالی را خارج از ایران زیست اما به ایران برگشت او باقی این شصت سال را تنها زندگی کرد و به آن عشق سه ماهه وفادار ماند. قضاوت عاشقی را که شصت و یک سال پس از کشته شدن همسرش حلقه ازدواجش را در انگشت داشت. بیوهای که یاد کیوان در حافظهاش بود. از پوری سلطانی به عنوان «بانوی همیشه عاشق» نام برده شده، و این تنها به خاطر ترجمه شیوا و روان او از کتاب مشهور «هنر عشق ورزیدن» نوشته اریش فروم نیست، بلکه به پیوند پرشور و تراژیک او با مرتضی کیوان اشاره دارد.
او از این آشنایی چنین یاد کرده است «من هرگز باورم نمیشد که ممکن است روزی با او زندگی مشترکی را شروع کنم. مطلقا به این مسئله نیندیشیده بودم. دوستی ما در سال سوم آشناییمان به تدریج، به قول خودش تکامل مییافت و به عشق بدل میشد. یک روز در تاکسی نشسته بودیم. به من گفت «کی به خانه ما میآیی؟» و من تا آن وقت هرگز به چنین چیزی فکر نکرده بودم. بلافاصله گفتم: «هر وقت تو بخواهی». در خیابان ناصرخسرو بودیم. از راننده تاکسی تقاضا کرد توقف کند. پیاده شد و رفت آن طرف خیابان. لحظهای بعد با یک پاکت نقل برگشت. به راننده تعارف کرد و گفت: «خاصیت دارد، چهل روز شادی میآورد. این همه عهد و پیمان ما بود.»
کیوان نیز در یادداشتی از همسرش چنین یاد کرده است: «من پوری را خیلی بیشتر از یک همسر، به چشم یک رفیق والای خودم نگاه میکنم. پیش هیچ کس این قدر فروتن و پر آزرم نبودهام که پیش پوری هستم. من پوری را جوهر عشق خود میبینم.
در گفتوگویی که در شماره ۱۰۶ مجله بخارا (جشننامه پوری سلطانی) منتشر شده، او گفته است «اگر کیوان فرصت زندگی پیدا میکرد امروز عقایدش تغییر کرده بود: «کیوان امروز این نبود که سایه (هوشنگ ابتهاج) اینا فکر میکنند. حالا سایه اینا هستند و محاله که سایه حرف منو قبول به کنه. » پوری شاهد این بود که «همیشه اونجور که خیلیها از جمله حزب توده از شوروی طرفداری میکردن، کیوان طرفداری نمیکرد و همیشه مردد بود و برایش علامت سؤال بود که چرا باید اینطور باشه.» او درباره ارتباط کیوان با رهبران حزب توده گفته است: «این اواخر که مجبور شده بود در خونهٔ مخفی زندگی کنه و چهار نفر که غیابا به اعدام محکوم شده بودم، تو خونهاش مخفی کرده بود، با شبکههای بالا در تماس بود. قرار هم نبود که کیوان خیلی فعالیتی کنه. فقط حفاظت از اینا براش مهم بود و ارتباط دادن اونا با حزب. مثلاً خسرو روزبه یه نامهای به این چهار نفر مینوشت، کیوان میبایست میرفت اون نامهها رو میگرفت از روزبه و به اینا میرسوند. در همین حد بود.»