گفتوگو با خانواده دکتر غلامعباس توسلی نگران هضم جامعهشناسی در رادیکالیسم بود
علی شاملو: زندهیاد دکتر غلامعباس توسلی، برای بسیاری از ایرانیان، متفکران، اصحاب علم و فرهنگ بهویژه استادان و محققان عرصه علوم اجتماعی، نامی بلندآوازه بود. مرحوم توسلی سابقهای بیش از ۵۰ سال در فعالیتهای علمی، دانشگاهی، فرهنگی و سیاسی داشت و درک این سابقه طولانی، برای بسیاری بهخصوص جوانان، ضروری و اجتنابناپذیر است. آن مرحوم از پایهگذاران و سازندگان موج دوم علوم اجتماعی در ایران است. این اندیشمند برجسته با متفکران بزرگی نظیر مهدی بازرگان، محمدتقی شریعتی، یدالله سحابی، سیدمحمود طالقانی و علی شریعتی، فعالیتهای سیاسی و فرهنگی خود را آغاز کرد و تا سالهای پس از انقلاب، این مسیر را ادامه داد. به مناسبت چهلمین روز درگذشت این استاد اعتدالگرا، گفتوگویی با خانواده محترم ایشان انجام دادیم. اعضای حاضر در این میزگرد؛ همسر (خانم افسر سعیدی) فرزندان: سرکار خانم دکتر افسانه توسلی، آزاده توسلی، و دکتر وحید توسلی، از فعالیتهای گوناگون مرحوم دکتر غلامعباس توسلی، در عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی سخن گفتند؛ گفتوگویی که تا پاسی از شب ادامه داشت. حاصل گفتوگوی «شرق» را با خانواده زندهیاد توسلی مرور میکنیم.
چه سالی و چطور با دکتر آشنا شدید؟
افسر سعیدی (همسر دکتر توسلی): سال ۴۷ بود. یکی از اقوام که همکار دکتر بود، ما را به هم معرفی کرد. بعد از چند ماه آشنایی و رفتوآمد، به تفاهم رسیدیم و اینگونه ازدواج کردیم.
در آن زمان، شغل شما چه بود؟
افسر سعیدی: دبیر آموزشوپرورش بودم و علوم انسانی تدریس میکردم.
قدری از فرزندان دکتر توسلی بشنویم.
وحید توسلی (پسر دکتر توسلی): متولد سال ۵۰ هستم و کارشناس ارشد فیزیک، کارشناس و دکترای برق و مخابرات دارم. رشته تحصیلی پدر را ادامه ندادم اما به این دلیل که در فضای منزل و تحت نظر پدر بزرگ شدم و رشد کردم، کموبیش به رشته ایشان نیز علاقهمند شدم. کارشناسی را در دانشگاه تهران، کارشناسی ارشد را در دانشگاه شهید بهشتی و دکترا را در دانشگاه ویکتوریا در کانادا گذراندم.
افسانه توسلی (دختر اول دکتر توسلی): از دوران کودکی، هنگامی که از شغل آیندهام میپرسیدند، پاسخ میدادم که میخواهم مانند پدرم استاد جامعهشناسی شوم. انتخاب رشته در دبیرستان نه بر اساس علاقه بلکه بیشتر بر مبنای نمرات بود که با توجه به نمرات بالایی که در دروس ریاضی، زیستشناسی، شیمی و… دریافت کرده بودم، بهطور ناخودآگاه به سمت رشته تجربی گرایش یافتم، بر همین اساس کنکور دادم و سپس از دانشگاه علوم پزشکی تهران مدرک کارشناسی دریافت کردم اما همانطور که در زمان انقلاب و پس از آن برخی تحت تأثیر سخنرانیهای پدر تغییر رشته دادند و به رشته جامعهشناسی گرایش پیدا کردند، من نیز اثر پذیرفتم و پس از اتمام کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترای جامعهشناسی را بر مبنای آرزوی دوران کودکیام پی گرفتم و از سال ۸۶ تاکنون در دانشگاه الزهرا، تدریس میکنم.
آزاده توسلی (دختر دوم دکتر توسلی): متولد ۶۶ هستم. در دبیرستان هنگام انتخاب رشته تحصیلی، پدرم من را به خواندن علوم انسانی تشویق میکرد، ولی درعینحال میدان را برای انتخاب خودم باز گذاشت. من در آن زمان به علوم تجربی گرایش پیدا کرده بودم. کارشناسی و کارشناسی ارشد را در رشته زیستشناسی گیاهی گرفتم. البته همیشه به علوم انسانی علاقهمند بوده و هستم.
دکتر توسلی در چه خانوادهای پرورش یافت؟
افسانه توسلی: دکتر توسلی در خراسان رضوی متولد شد. مادرش خدیجه، از نوادگان قاجار و از خاندان معروف قرایی بود. به او همدان میگفتند بهمعنای همهدان. در آن دوران سوادداشتن یک زن عجیب بود. خدیجه قرآن میخواند و برخی شبها جلسات کتابخوانی برای زنان برپا میکرد. پدرش از خانوادهای متوسط اما مردی بسیار کوشا و معروف بود به ملا احمد توسلی؛ اگرچه برخلاف عنوانش روحانی نبود. منزل بزرگی داشت با اندرونی و بیرونی. بسیار مردمدار بود، بهاینترتیب با بزرگان و فرهیختگان خراسان رفتوآمد داشت. افراد مختلفی به منزل آنها میآمدند و دیگها در حیاط، همیشه جوشان بود.
عمده فعالیت دکتر توسلی چه بود؟
وحید توسلی: ایشان فعالیتهای مختلفی داشتند. اصلیترین فعالیتشان، کارهای دانشگاهی بود. بیشتر علاقهمند بودند تا بهعنوان یک چهره دانشگاهی شناخته شوند. البته خودشان را به تدریس محدود نمیکردند و فعالیتهای تحقیقاتی گستردهای انجام میدادند و مقالات بینالمللی فراوانی داشتند. علاوه بر این، نقش مدیریتی و محافظتی برای رشته جامعهشناسی و علوم انسانی داشتند. همه این اقدامات زیر فعالیتهای دانشگاهی ایشان است که فقط به تدریس خلاصه نمیشد. نوع دوم فعالیتهایشان، فعالیت فرهنگی بود. سخنرانیهای بسیاری از ایشان بر جای مانده که هرچند کمی رنگوبوی سیاسی دارند اما در مجموع به جریان روشنفکری دینی تعلق دارند. نوع سوم، کنشگری سیاسی بود. ایشان عضو فعال حزب سیاسی (نهضت آزادی ایران) بود. به آکسیون سیاسی اعتقاد داشت. کاندیدای مجلس و شورا و یکی دو بار رد صلاحیت شد. نتیجه برایش مهم نبود، فقط اصل موضوعی که به آن اعتقاد داشت، فعالیت و کنشگری اجتماعی و سیاسی بود.
افسانه توسلی: عمده فعالیت دکتر توسلی البته تدریس و پژوهش و باروری رشته جامعهشناسی در ایران بود اما ایشان در حوزه سیاسی با ارتباط با مهندس بازرگان و یاران او به فعالیتهای مذهبی، فرهنگی و اجتماعی نیز میپرداخت. در هر دورهای از زندگی به شکلی این فعالیتها نمایان میشد. قبل از انقلاب فعالیتهای علمی ایشان در حیطه تدریس در دانشگاهها، انجام پژوهش، تحقیق و شرکت در کنفرانسها، انجام طرحهای جامع شهری و سایر طرحها در مؤسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران و سایر دانشگاهها بود. در چند سال اول انقلاب، ابتدا ریاست دانشگاه اصفهان را بر عهده داشت و سپس در حال برنامهریزی و عبور از چالشها با بازنویسی دروس رشتههای علوم انسانی جهت بازگشایی دانشگاهها و پس از آن به توسعه کمی و کیفی رشته جامعهشناسی پرداخت. فعالیتهای سیاسی اجتماعی ایشان نیز به دو دوران قبل و پس از انقلاب قابل تقسیم است. قبل از انقلاب با شرکت در کلاسهای محمدتقی شریعتی و نشستن پای سخنان مهندس مهدی بازرگان، دکتر سحابی و آیتالله طالقانی به سیرابشدن در آبشخور روشنفکری دینی مشغول بود. در پاریس به کنفدراسیون دانشجویی پیوست و در حین تحصیل، شبانهروز به نوشتن مقالات اجتماعی- سیاسی مشغول بود. پس از انقلاب با تعهد به مسیر و گامهای پیمودهشده در راه اصلاح جامعه، همگام با رویکردی روشنفکرانه و مذهبی و ملی قلم زد، سخنرانی و مصاحبه کرد و هزینه آن را نیز پرداخت کرد.
میراثداری دکتر توسلی از زندهیاد مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی و دکتر سحابی در زندگی فکری و عملی چگونه بود و چه الهاماتی از این سه بزرگوار در زندگی داشتند؟
افسانه توسلی: فکر میکنم بحث فراتر از میراثداری بود. او با این سه نفر و طرز فکرشان زندگی میکرد. از پیش از رفتن به پاریس با این سه گرامی ارتباط سمپاتیک داشت. با جریان دکتر مصدق در دوران دانشآموزی و سپس در دانشسرای عالی و سپس زمانی که در سوربن به سر میبرد و شرکت در کنفدراسیون، همه برایش مهم بود. در واقع با این طرز فکر زندگی میکرد. میراثداری یعنی طرز فکر را از شخصی گرفتن و حفظ کردن. اما این طرز فکر جزئی از شخصیت پدرم بود. در مراسم تعطیلشده برپاشده سالروز میلاد ایشان در خرداد سال ۱۳۹۴ در خانه اندیشمندان علوم انسانی، اعلام کرد که من ادامهدهنده راه مهندس بازرگان، آیتالله طالقانی و دکتر سحابی هستم.
از ویژگیهای اخلاقی او برایمان بگویید.
افسر سعیدی: بسیار آرام و باگذشت بود؛ حتی از کسانی که آزارش میدادند، کینهای به دل نمیگرفت. صبر و مقاومت بسیاری داشت.
افسانه توسلی: به نظر من سجایای اخلاقی ایشان، با افزایش سن رشد میکرد. پدری که در ۱۰سالگی داشتم، پدری مقتدر بود که درعینحال با رفتارهای نامناسب یا بیاحترامی، ما را از خود نمیراند. همیشه منش دموکرات داشت. او که خود از خانوادهای مذهبی بود، با مسنترشدن، مهربانتر، آرامتر، پختهتر و صبورتر و صبورتر میشد. به یاد نمیآورم که امری را اجبار کرده باشد. دموکراسی در خانه حاکم بود. گاهی دوستان من تعجب میکردند و از ظاهر و ابهت پدرم فکر نمیکردند که با هر رفتاری موافق بوده باشد. شاید این منش به خاطر جهانبینی او بود. به کشورهای مختلفی سفر کرده و سلوک بسیاری دیده بود که باعث فراخبودن اندیشه او شد. از سجایای اخلاقی دیگر او، میتوانم مهربانی، گذشت و در کل دید علمی و عمیق به مسائل را عنوان کنم. همیشه تیزهوش بود. زمانی که حس میکردیم سخنی ساده میگوید، وقتی خوب دقت میکردیم، متوجه میشدیم ورای سخنش چه نکتهها که نهفته نبود.
آزاده توسلی: گاه پیش میآمد که در حوزه سیاسی با افراد دچار اختلافاتی میشد. در آن هنگام سعی میکرد جو را آرام کند و در برخورد توهینآمیز، مقابله به مثل نمیکرد. اگر نقد یا مخالفتی داشت، نظر خود را بدون اهانت بیان میکرد. در حرفه تدریس و معلمی، نظر دانشجویان برایش خیلی مهم بود. در لابهلای لوحهایی که به او تقدیم شده بود، لوحی که از طرف دانشجویان ارائه شده بود، برایش اهمیت و ارزش ویژهای داشت. همچنین این موضوع زمانی تأیید بیشتری پیدا میکند که پدرم از روزی که دانشجویان خودش علیه او شعارهایی دادند، بهعنوان سختترین روز زندگی خود یاد کرده است.
وحید توسلی: پدر علاوه بر این خصوصیات، بسیار سختکوش بود. یکی از خاطرههایی که در ذهن من از ایشان باقی مانده، تصحیح برگههای دانشجویان بود که هرچند کار سختی محسوب میشود، ایشان با آرامش و مداومت انجام میدادند و تا به انتها نمیرسید، دست از کار نمیکشید. به طور کلی انسان منظمی بود و حتی در مسائل دینی اینچنین بود. بهعنوان مثال نماز اول وقت برایشان اهمیت ویژه داشت.
خاطرهای از او و دوران مبارزهاش بیان کنید.
افسر سعیدی: در دوره مبارزات و پیش از پیروزی انقلاب، هرچند استاد دانشگاه بود و تدریس میکرد، همواره در کنار دانشجویان باقی ماند و حتی تا پاسی از شب در روزهای آخر انقلاب با مبارزان بود. به نظر من این مسائل روی جسم او اثر گذاشت.
در اوایل انقلاب با تدریس جامعهشناسی در دانشگاهها مخالفت شد. مسئله انقلاب فرهنگی پیش آمد. دکتر توسلی به قم رفت و با روحانیت صحبت کرد. آیا شما از آن زمان خاطرهای دارید؟
افسانه توسلی: خاطره تعطیلی دانشگاهها و تلاش برای بازگشایی آن بهراحتی فراموش نخواهد شد. تعطیلی دانشگاهها تا ۱۰ سال به تأسی از چین برای شکلگیری یک تحول عظیم در علم، از احادیث آن زمان بود؛ اما اینکه اگر دانشگاهها تعطیل باقی بمانند، چطور این رشد علمی باید صورت بگیرد، نامشخص بود. در مقابل انقلاب فرهنگی، ستاد انقلاب فرهنگی متشکل از دانشگاهیان شکل گرفت که با برنامهریزی درستی بتوانند دیگران را متقاعد به بازکردن دانشگاهها کنند. درِ باغ بزرگی قفل شد که بههیچوجه از بیرون باغ امکان بازگشاییاش نبود. باید عدهای به داخل آن راه پیدا میکردند تا قفل در را از درون بگشایند. برنامهریزیهای خاصی برای علوم مختلف انجام شد و ایشان سرپرست برنامهریزی علوم انسانی بود. نگاه حاکم در آن زمان از سوی دانشجویان تندرو که تأثیرگذار بر سرنوشت دانشگاهها بود و نیز سایر غیردانشگاهیان و حتی برخی دوستان این بود که باید از دین و قرآن، گیاهشناسی و جانورشناسی را استخراج کرد. با این رویکرد، روند تغییر نگرش نسبت به بازگشایی دانشگاهها به سختی و کندی طی میشد. بهویژه در علوم انسانی که مدعیان بسیاری نیز از رشتههای دیگر و خارج از دانشگاه داشت. بههرحال جو خاصی در مخالفت با علوم انسانی شکل گرفته بود. پس از دو، سه سال به توافق رسیدند که بازگشایی علوم فنی مهندسی و پایه صورت بگیرد؛ اما علوم انسانی همچنان تعطیل بماند. در آن زمان بسیاری نمیدانستند که جامعهشناسی چیست. تنها جامعهشناسی که میشناختند، مارکس بود و طبیعی بود که مخالفت با این رشته شکل بگیرد. دکتر توسلی در این زمینه بسیار تلاش کرد، به قم میرفت و جامعهشناسی تدریس میکرد تا دریابند جامعهشناسی چگونه علمی است. در نهایت هم آرامآرام به این نتیجه رسیدند که جامعهشناسی یک رشته واقعی علمی است و بالاخره علوم انسانی همگام با سایر رشتهها بازگشایی شد.
وحید توسلی: پدر عکسی از دورانی داشت که کمی جوانتر بود. پس از فشارها و استرسهای ناشی از جریانات و نوسانات انقلابی، خود را با آن مقایسه میکرد و احساس پیری داشت.
افسر سعیدی: خاطرم هست هر وقت به منزل میآمد، یک کتاب دستش بود. البته زمانی که مجرد بودم؛ چون خانوادهام کتابخوان بودند، آرزو داشتم همسرم هم کتابخوان باشد. در آن زمان فرزندانمان کوچک بودند، معلم بودم و بسیار خسته میشدم. او بچهها را با کتاب سرگرم میکرد تا من بتوانم استراحت کنم.
آزاده توسلی: با اینکه ایشان مشغله زیادی داشت و در خانه هم به نوشتن و خواندن مشغول بود، سعی میکرد تا حد ممکن، در جمع خانواده به کارهای خود بپردازد. تمرکز بالایی داشت و بهراحتی میتوانست در هنگام سروصدا در خواندن و نوشتن متمرکز باشد.
افسر سعیدی: او بیش از آنکه در کتابخانهاش کار کند، ترجیح میداد که کنار بقیه خانواده بنشیند و به امور علمی خود رسیدگی کند. خانه همواره مملو بود از کتاب و کاغذ و قلم.
دغدغههای مرحوم دکتر توسلی درباره آینده ایران چه بود؟
وحید توسلی: شروع نگاه سیاسی پدر در دوران نهضت ملیشدن صنعت نفت و همراهی با جریان جبهه ملی و دکتر مصدق بود؛ چراکه او اعتقاد عمیق و جدی به مصدق داشت. البته بهمرور اتفاقات دیگری افتاد و ایشان به نهضت آزادی گرایش پیدا کرد و همراه مهندس بازرگان، دکتر سحابی و دیگر بزرگان این جریان شد. بعد هم حوادثی مانند انقلاب رخ داد که در هر دوره ایشان دغدغههای خود را داشتند و نقشی هم ایفا میکردند. شاید بتوان گفت یکی از مهمترین دغدغههای ایشان این بود که همه چیز باید گامبهگام اصلاح میشد. همانند نظر مهندس بازرگان، معتقد بودند افرادی که در هر زمینهای تندروی میکنند، در لحظه، هیجانی میشوند و رادیکالی حرکت میکنند که به جایی نمیرسند یا نتیجه خوبی به دست نمیآورند. پدر به روش معتدل، گامبهگام و اصلاحطلبی اعتقاد داشت و سعی میکرد خود نیز در همین راه گام بردارد. او همیشه میگفت با تندروی در سیاست نمیتوان به جای خوبی رسید. از برخی همکاران و دانشجویان ایشان شنیده بودم که دکتر توسلی تلاش میکرد علم جامعهشناسی، ایدئولوژیک نشود. مثلا وقتی میگفتند: جامعهشناسی را اسلامی کنید، ایشان با زیرکی، درسی با عنوان «اندیشمندان اجتماعی مسلمان» را طرح و تدریس کرد؛ یعنی مسلمانهایی که تفکر اجتماعی داشتند که این البته با اسلامیشدن دانش جامعهشناسی فرق دارد. اجازه ندادند کتابهای درسی، تدریس دانشگاهی و در کل علوم انسانی ایدئولوژیک شود و خود ایشان نیز این کار را نکردند.
مرحوم دکتر توسلی از نزدیکان دکتر شریعتی بودند. از خاطراتی که دکتر از او میگفت، بگویید یا از رفتوآمدی که با خانواده دکتر شریعتی داشتید.
افسر سعیدی: خانواده دکتر شریعتی در مشهد و سپس در خارج بودند. بااینحال، در حسینیه ارشاد که برنامه داشتند، من همیشه همراه دکتر میرفتم. در همه برنامههایش شرکت میکرد. دکتر شریعتی نیز به خانه ما رفتوآمد داشت. همسرم در زیرزمین حسینیه ارشاد، همراه دکتر شریعتی جلساتی داشت.
وحید توسلی: همانطور که میدانید پدر و دکتر شریعتی صمیمی بودند و با هم درس میخواندند، نشریه داشتند و در جلسات فکری، با هم شرکت میکردند. ظاهرا زمانی که در پاریس با هم بودند، یک بار دکتر شریعتی به ایران بازگشته بود تا خانواده را ببیند. وقتی به پاریس برگشتند، برای استقبال از دکتر، دور هم جمع شده بودند و صحبت میکردند. دکتر شریعتی سراغ چمدان رفته بودند و با بازشدن آن دو عدد خربزه مشهدی که برای سوغات آورده بودند، دیده شد و برای همین موضوع بسیار خندیده بودند. این خاطره همیشه در ذهن پدر بود.
دکتر توسلی عضو نهضت آزادی بود. او دوست داشت چگونه شناخته شود؟ سیاسی، فرهنگی یا از منظر علمی؟
وحید توسلی: تا آنجایی که اطلاع دارم، بیشتر دوست داشت در حوزه دانشگاه شناخته شود. برداشت من از پدر این بود که بیشتر چهرهای دانشگاهی بود تا سیاسی.
افسانه توسلی: پدر تمامیت آکادمیک داشت. در سه حوزه آموزشی، پژوهشی، اجرائی و نهادسازی فعالیت بیشمار میکرد. روند علمی او به دلیل مسائل سیاسی با سدی روبهرو بود. تحت فشار قرار داشت و در جریانات سیاسی، دانشگاهی و مسائل دیگر، مرارت کشید؛ اما دست از راه آکادمیک و در عین حال سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که به آن پایبند بود، برنداشت.
وحید توسلی: پدر میگفت مسئلهای که او را بسیار ناراحت و اذیت کرده بود، شعاردادن دانشجویانش علیه ایشان بود که پس از امضای نامه معروف به ۹۰امضایی اتفاق افتاده بود. ایشان در آن زمان رئیس دانشکده علوماجتماعی بودند که در نهایت پس از این شلوغیها از ریاست دانشگاه کنار گذاشته شدند.
به نظر شما چرا جریانهای فرهنگی و سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا بدون درنظرگرفتن مواضع حزبی، به ایشان علاقهمند بودند؟
افسانه توسلی: ایشان تا حدی مصونیت علمی داشت. بسیاری از این افراد از هر مسلک و مرامی، دانشجویان پدرم بودند و او را به خوبی میشناختند.
به هر حال پدرم جزء مبارزان قبل از انقلاب بود. اهداف، اعتقادات و بینش خاصی داشت که مورد احترام همه بود؛ فارغ از اینکه در خطمشی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی با وی همعقیده باشند یا نه. معمولا کسانی که صادقانه حرکت میکنند، محبت همه را از هر حزبی که باشند به خود جلب میکنند.
آیا مرحوم دکتر توسلی دوست داشتند بهعنوان جامعهشناس دینی مطرح شوند؟
افسانه توسلی: او دوست داشت بهعنوان جامعهشناس مطرح شود؛ این دو مقوله یعنی دین و جامعهشناسی را با هم مخلوط نمیکرد. معتقد بود علم جای خودش و دین از نظر عملگرایی و پراتیک نیز باید در جای خودش باشد. جامعهشناسی بود که به مناسک دینی اعتقاد داشت. البته به خاطر وجهه علمی او، بسیاری حمایتش میکردند. میتوان گفت او یک «روشنفکر دیندار» بود.
اگر بخواهیم جریان روشنفکری را به سه مکتب تقسیم کنیم، مکتب مشهد، پاریس و تهران، فکر میکنید علاقه دکتر به کدام مکتب بیشتر بود؟
وحید توسلی: من شاید شناخت دقیقی از خصوصیات و تفاوتهای این سه مکتب نداشته باشم، ولی باید بگویم پدر علاوه بر هویت آکادمیک و همچنین فعالیتهای سیاسی، نقش سومی هم داشتند و آن ارتباط با جریانهای روشنفکری دینی بود. البته در اینجا به دنبال بحث درباره واژه «روشنفکری دینی» و بررسی مناقشات مربوط به آن نیستم، در نتیجه سعی میکنم از واژههای جایگزین دیگری نظیر «نواندیشی دینی» استفاده کنم. برای پرداختن به رابطه دکتر توسلی و جریانهای نواندیشی دینی، بگذارید ابتدا توضیحی مختصر درباره مفهوم نواندیشی دینی مورد نظرم ارائه دهم. «مدرنیته» اتفاقی است که در دنیا، بهخصوص در غرب، رخ داده و سپس با تأخیر، به سرزمین ما نیز رسیده است. گروهی به عمق این پدیده پی نبردهاند و آن را به ظواهر تکنولوژیکی و بهاصطلاح به مدرنیزاسیون فرو کاهیدهاند؛ اما گروه دیگری که به عمق مدرنیته پی بردهاند، واکنشهای متفاوتی در برابر آن از خود نشان دادهاند. برخی به این نتیجه رسیدهاند که برای مدرنشدن باید از تمامی مظاهر سنت، ازجمله دیانت، چشم پوشید؛ اما به مرور گروه دیگری هم پا به صحنه گذاشتند که جمع میان دینداری و مدرنیته را امکانپذیر میدانستند. این جریان فکری و اجتماعی که بزرگانی مانند آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان به آن تعلق دارند، جریان نواندیشی دینی مدنظر است. یکی از مهمترین کارهای این جریان، ارائه «خوانش» جدیدی از متون دینی بوده است که تضادی با مدرنیته نداشت. اول باید بگویم پدرم در زندگی شخصی خود این ایده نواندیشی دینی را اجرا کرده بود. او که در ایران کارشناسی زبان فرانسه داشت، به فرانسه رفت و جامعهشناسی را از ابتدای کارشناسی نزد استادان بزرگ و مهم بدون واسطه فرا گرفت. اولین ایرانی بود که دکترای دولتی گرفت. دکترای دولتی (thèse détat) مخصوص فرانسویزبانهاست و معمولا به غیرفرانسویزبانها اعطا نمیشود. دوست فرانسوی پدر به نام «آلن لوساژ» به ایشان گفته بود: «آنقدر زبان فرانسه را به خوبی یاد گرفتهای که میتوانی دکترای دولتی بگیری» و ایشان هم چنین کرد. منظورم این است که نگاه دکتر توسلی به مدرنیته سطحی نبود، بلکه شناختی عمیق و تخصصی بود. درعینحال ایشان در زندگی شخصی یک مسلمان کامل، واقعی و پایبند بود. سطح دوم رابطه پدر و جریان نواندیشی دینی مربوط به اثر اجتماعی و انگیزشی این جریان بود. برای مثال ایشان علاوه بر محتوای سخنرانیهای دکتر شریعتی، به شور، هیجان و انرژی موجود در فضای مجالس ایشان اهمیت میداد و خیلی به آن علاقه داشت. هدفش از اینکه من را همراه خود به سخنرانیها و مجالسی از این دست میبرد، این بود که من هم آن حس و انرژی را درک کنم. هرچند گرایش تحصیلی من بیشتر به سمت ریاضی، فیزیک و مهندسی بوده، ولی با تأثیرگیری از پدرم به علوم انسانی هم علاقه پیدا کردم و مطالعاتی در آن زمینهها انجام میدهم. بخش سوم، سهم محتوایی ایشان در جریان نواندیشی دینی است. به نظر من مهمترین سهم دکتر توسلی، شرح و معرفی افکار بزرگان و رهبران فکری نواندیش دینی با روش علمی و به زبان علمی بوده است.
آخرین توصیه دکتر توسلی بهعنوان یک جامعهشناس پیشکسوت، مبارز و فعال سیاسی با سابقه طولانی، به جامعه ایرانی چه بود؟
وحید توسلی: به اصلاحات گام به گام اعتقاد داشت. چند سال پیش در جمع جامعهشناسان گفته بود: «مواظب باشید تیغ علم جامعهشناسی دستتان را نبرد». به نظر میرسد منظورش این بود که تندروی نکنید.
افسانه توسلی: نگران این بود که رادیکالیسم، جامعهشناسی را در خود هضم کند. عقیده داشت بیشترین آسیبی که ممکن است جامعهشناسی را به مخاطره بیندازد، همین امر است. ایراندوست بود. بارها برایش شرایط مناسبی پیش میآمد که برای همیشه در کشور دیگری زندگی، تدریس و تحقیق کند، ولی هیچگاه این کار را نکرد و فقط برای کنفرانس یا فرصتمطالعاتی سفر میکرد. روش و منش ایشان حفظ ایران بود و حفظ جامعهشناسی ایران؛ توصیهاش نیز همین.