چشمی به سوی آسمان (قسمت سوم) آشنایی با شاعران و ادیبان منطقهی تربت حیدریه
زبانی تازه در وزنی قدیمی، نگاهی به زندگی و شعر محمد امیری به قلم بهمن صباغ زاده
در این قسمتِ «چشمی به سوی آسمان» میخواهیم نگاهی بیندازیم به زندگی و شعر یکی دیگر از شاعران خوب تربت حیدریه به نام محمد امیری و دفترِ زندگی و شعر او را ورق بزنیم.
محمد امیری فرزند سهراب و عصمت در ۲۰ آبانماه سال ۱۳۶۶ در روستای کاهیجه به دنیا آمد. روستای کاهیجه در هفتاد کیلومتری شرق تربت حیدریه قرار دارد و از توابع بخش سلیمان شهرستان زاوه است. پدرش و پدربزرگش کشاورز بودند و کودکی محمد گره خورد به دشتهای باز، آسمان بلند و چشماندازهای زیبای کاهیجه. پدر به استخدام سپاه درآمد و بعد از چند سال خدمت در مناطق مختلف کشور به تربت حیدریه منتقل شد و محمد کوچک در چهار سالگی همراه خانواده به تربت آمدند. اولین مدرسهاش دبستان حجتی در خیابان طالقانی بود. جان و دلِ محمد آموختهی کاهیجه بود و در دوران مدرسه، تعطیلات عید و تابستان را به طور کامل در خانهی پدربزرگ در روستا میگذراند. خودش میگوید: «معمولا همان روزی که آخرین امتحان را میدادم، راهیِ کاهیجه میشدم و تا روزی که فردایش باید برای سال تحصیلی جدید به مدرسه میرفتم، برنمیگشتم.»
شعر از همان دوران به زندگی محمد رنگ و بو میداد. فضای روستا با شعر و ادبیات آمیخته بود و شعر از چاربیتیهای مردان و زنان در گندمدرو تا شبچراغانها جاری بود. شبها قبل از خواب دل میداد به اوسنههای مادربزرگش «ننهجان شوکت» که در میانش فریادهایی هم به آواز خوش خوانده میشد.
مدرسهی راهنمایی بختیاری ایستگاه بعدی در تحصیل محمد امیری بود و بعد از آن برای تحصیل در علوم انسانی راهیِ دبیرستان راشد شد. در تمام این سالها شعر را دوست داشت و اشعاری هم در دفترش مینوشت اما کمتر به کسی نشان میداد. خودش میگوید تجربهی موفقی در نشان دادنِ اشعارم به دیگران نداشتم و همان یکی دو باری که جرات کردم و شعرم را به دیگران نشان دادم، نقد و نظرشان را نپسندیدم و نتوانستم راهنماییهای دلسوزانهی ایشان را هضم کنم.
در پیشدانشگاهی معلم ادبیاتش آقای محمد دهقان زاده آتش شعر را در دل محمد شعلهورتر از پیش کرد. دهقان زاده در قالب شعرهای کتاب درسی نمیماند. همیشه در آخر کلاس از شاعران معاصر چون سهراب سپهری میخواند، مجلهی بخارا را به کلاس میآورد و با لذت از ادبیات سخن میگفت. سال بعد پیشدانشگاهی را تمام کرد و در کنکور علوم انسانی شرکت کرد.
مهر ۱۳۸۵ دانشگاه پیام نور تربت حیدریه این بخت را داشت که محمد را در کلاس جامعهشناسی ببیند. در دانشگاه در کنار درسها و کارهای دانشجویی، فعالیتهای ادبی محمد امیری هم اوج گرفت و پایش به انجمن ادبی دانشگاه با نام «کبریا» باز شد و تا پایان تحصیل از اعضای ثابت و اصلی این انجمن به حساب میآمد. همان زمان با معرفی شاعران دانشجو به انجمن شعر و ادب قطب راه پیدا کرد. فضای نقد و شاعران انجمن قطب هرچند کمی جدیتر بود اما امیری به زودی توانست خود را بیابد و چند ماه نگذشته بود که در جلسات انجمن قطب هم خوش درخشید.
سال ۱۳۸۹ از دانشگاه پیام نور با لیسانس جامعهشناسی فارغالتحصل شد. با عشقی که به ادبیات پیدا کرده بود تصمیم گرفت در رشتهی جامعهشناسی ادامه تحصیل ندهد و شعر را هم نه به صورت آکادمیک، بلکه در انجمنها و در جمع شاعران دنبال کند. او که در این زمان یکی از شاعران شناختهشدهی تربت حیدریه و از امیدهای شعر استان بود، با جمعی از جوانان همشهری جلسهی شعر باران را راه انداختند که به زودی تبدیل شد به یکی از جلسات پرشورِ تربت حیدریه.
سربازی را غیر از دورهی آموزشی که در اراک بود، در مشهد سپری کرد و این هم فرصتی بود برای شرکت بیشتر در جلسات شعر مشهد و آشنایی با شاعران خراسان. بعد از سربازی به تربت حیدریه برگشت و در نهایت در سال ۱۳۹۳ به استخدام بهزیستی درآمد و شد مونس و رفیق و مربیِ پسرهای بیسرپرستی که هر کدامشان دنیایی از شعر و شعور بودند.
جلسهی بعدی که محمد امیری در راهاندازی آن نقش داشت جلسهی «همنشینی شاعرانه» بود که مدتی به صورت نامنظم جمعی از شاعران جوان تربت حیدریه را دور هم جمع میکرد و بعد در خانهی شاعر سپیدسرای همشهری محمود اکبرزاده قرار پیدا کرد. در این سالها محمد امیری همیشه یکی از شاعران فعال و پرتلاش تربت حیدریه بوده که در برگزاری جشنوارهها و فعالیتهای ادبیِ بسیاری نقش اصلی داشته است. سال ۱۳۹۶ زندگی مشترکش را با خانم عمرانی آغاز کرد. همسر آقای امیری عزیز هم شاعر است و زندگی شاعرانهشان را با هم در تربت حیدریه شروع کردند.
زبانی تازه در وزنی قدیمی (بخش دوم)، نگاهی به زندگی و شعر محمد امیری به قلم بهمن صباغ زاده
محمد امیری در زندگی شعریاش راهی طولانی را طی کرده است و در این راه همیشه شعرش رو به رشد و صعود داشته است. از او میپرسم در این راه چه کسانی مشوقت بودهاند؟ میگوید: «اولین مشوق و شخص تاثیرگذار در شعرم را آقای محمد دهقان زاده دبیر ادبیات پیشدانشگاهیام میدانم که خود عاشقِ ادبیات بود و هر جلسهی کلاسش مرا غرق لذت میکرد. بعد از ایشان، شاعران خوب همشهری مهدی سهراب و محمود اکبرزاده در راه شعر و شاعری خیلی تشویقم کردند و کنارم بودند.»
از محمد امیری میپرسم از شاعران تاریخ ادبیات کدامیک را میپسندد و از آنها تاثیر پذیرفته است؟ او در بین شاعران تاریخ ادبیات فارسی سعدی، خیام، فردوسی و عطار را بیشتر میپسندد. میگوید: «شاهنامهی فردوسی که محک و معیار زبان فارسی است و ما هر سخنی را با متر شاهنامه میسنجیم. سعدی روانیِ زبان را به ما یاد میدهد و در این زمینه استاد مسلّم است. رباعیهای منسوب به خیام و همچنین رباعیهای عطار را هم خیلی دوست دارم و سعی میکنم همیشه آنها را بخوانم. در دوران شاعریام، شاعران مختلفی بر من تاثیر گذاشتند. در ابتدا حسین پناهی خیلی تاثیرگذار بود وقتی با شاعران همشهری آشنا شدم و شعرهای نوکلاسیک آنها را شنیدم جذب اینگونه شعر شدم. و در نهایت از رحیم رسولی طنزپرداز خوب معاصر نام میبرم که بسیار تاثیرگذار بود. در شعر محلی از شاعران همشهریام استاد محمد قهرمان، اسفندیار جهانشیری و علی اکبر عباسی تاثیر پذیرفتم.
امیری با این که سن زیادی ندارد حدود بیست سال است که در هوای شعر زیسته است. به او میگویم بعد از این همه سال به چه تعریفی از شعر رسیدهای؟ و اینطور پاسخ میشنوم «من شعر را زیباییای میدانم که در کلام اتفاق میافتد و زیباییشناس هم در این میان مردم هستند. همهی تعریفهایی که قدما از شعر کردهاند محترم هستند و در جای خود کاربرد دارند اما شعر از نظر من چیزیست که در حافظهی مردم میماند. اگر از من یک مصرع در خاطر مردم بماند میفهمم که شعر گفتهام»
آقای امیری قالبهای مختلفی را در شعر آزموده است و تقریبا میشود گفت در بیشتر قالبها شعر دارد اما امروزه تماما به دوبیتی گرایش یافته است. خودش میگوید: «نمیدانم چرا در سالهای اخیر هر چه به ذهنم میرسد به وزن دوبیتی است و در این وزن راحتتر میتوانم حرف بزنم.» او در مورد شعر امروز میگوید: «شعر امروز به رغم شاخههای متعدد و کمدوامش ریشهی محکمی دارد. شاعران جوان خیلی خوب دارند کار میکنند و امید زیادی به آیندهی شعر امروز دارم. تنها مشکل شعر معاصر به نظرم این است که جریانهای تازه خیلی سروصدا به راه میافتند و به همان سرعت که پا میگیرند فراموش میشوند و از یادها میروند.»
بعضیها معتقدند که روزگار طلایی شعر سپری شده و امروزه جایگاه همیشگی را ندارد. نظر جناب امیری را در این خصوص جویا میشوم. او میگوید: «شعر کلامِ صیقلخورده است. تا روزی که کلام باشد شعر هم هست. همیشه کسانی هستند که به کلام عادی قانع نمیشوند و کلام را به زیباترین شکل ممکن میخواهند. شعر هنرِ پایه است. تاریخ ما با شعر در خاطر ایرانیان مانده است، از کودکی لالایی و قصه را با شعر در گوش کودکانمان زمزمه میکنیم. در هنرهای دیگر مثل نمایش و سینما یکی از مهمترین پایهها شناخت شعر است و خلاصه بگویم من بدون شعر زندگی را مصنوعی میدانم، مثل زندگی رباتها که سخن گفتنشان برنامهریزی شده است.»
امیری میگوید در سالهای اخیر در جشنوارههای شعر شرکت نمیکنم و از او دربارهی علت این موضوع سوال میکنم. او در جواب میگوید: «من هم مثل خیلی از شاعران در ابتدای راه در جشنوارهها شرکت میکردم اما از یک جایی به بعد قدر و قیمت سخن و جایگاه شعر را درک کردم. نمیشود دریچهای کوچک پیش روی شاعر باز کرد و گفت از این دریچه به دنیا نگاه کن. شاعر دنیای خودش و نگاه خودش را دارد. شعر جشنوارهای این روزها دغدغهی ادبیات ندارد دغدغهی موضوع دارد یعنی از شاعر میخواهد روی موضوع تمرکز کند.»
محمد امیری تا امروز مجموعهی شعر مستقلی چاپ نکرده است و اما اشعارش همیشه در گزیدههایی که از شعر خراسان منتشر میشود حضور دارد. او میگوید: «لزومی نمیبینم کتاب چاپ کنم. با این بازار نشر و ممیزیهایی که وجود دارد ترجیح میدهم فعلا کتاب چاپ نکنم.»
زبانی تازه در وزنی قدیمی (بخش سوم)، نگاهی به زندگی و شعر محمد امیری به قلم بهمن صباغ زاده
او در پایان میگوید: «شعر هم مثل هر هنری در نگاه اول جذاب است اما این جذابیت بدون زحمت به دست نمیآید. جلسات شعر بهترین جاییست که شما میتوانید استعداد ادبیتان را پرورش بدهید. پدر و مادرها میتوانند کودکانی را که استعداد ادبی دارند، به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بفرستند تا قواعد اولیه شعر را فرا بگیرند و بعد با دست پُر راهی جلسههای شاعران بزرگسال شوند. بعد هم این نکته مهم است که در جلسات انجمن ادبی تنها توقع تحسین و تایید نداشته باشیم، انجمنهای ادبی جاییست برای نقد و رشد شعر. دبیران ادبیات در هر شهری باید با انجمنهای ادبی مرتبط باشند تا بتوانند استعدادهای ادبی را به انجمنها هدایت کنند.»
محمد امیری را باید از شاعران بسیار خوب دههی اخیر شعر تربت حیدریه و خراسان دانست. شعر محمد امیری ساده، روان و صمیمی است. او شاعریست که توانسته دوبیتی را با زبان امروز پیوند بدهد. این قالب کوتاهِ شعر فارسی، ریشه در فرهنگ شفاهی مردم ایران دارد. ریشهی کهن و وزن آشنای دوبیتی، در کنار زبان امروزی و روان محمد امیری باعث میشود شعر او به راحتی به ذهن سپرده شود. نمونههای شعر امیری را از بین دوبیتیهای او انتخاب کردهام و امیدوارم شعرهایش بیش از پیش در حافظهی مردم ماندگار شود.
تو را دیوانهمسلک میشناسند
تو را بسیار اندک میشناسند
همه گنجشکهای این خیابان
تو را با نامِ کوچک میشناسند
به دنیا فرصت تغییر میداد
به شادی بسطِ عالمگیر میداد
جهانِ بهتری میشد اگر که
خدا را مادرِ من شیر میداد
برای تکیهای دیوار من باش
همه دشخوار و تو هموار من باش
ندارم ضامنی این زندگی را
بیا ای دوست ضامندار من باش
هنوز این ابتدای داستان است
زبان پارسی هفتاد خوان است
سرِ سبزی که داریم از «امید» و
زبان سرخِ ما از «قهرمان» است
به عکسِ خندهدارش، خنده میکرد
سرش را گرم با آینده میکرد
میان آشپزخانه پیاپی
پیاز گریهاش را رنده میکرد
دِرِختار بار کِردَن کامیونا
چِشاما خوشک رَف وِر آسمونا
اگر امسال هَم بارو نیَهیَه
به چی دل خوش کِنَن بیمادِرونا؟
هوایِ تو مِنَه هِیهات دختر
خراسون رِفتَه خاطِرخوات دختر
چِنو تو مِهروویی که مِتِرسُم
هَمَهر سَـْسی کِنَه چشمات دختر
افتخار میکنم به همولایتی هنرمندم واستفاده خواهم کرد از تجربیاتش با آرزوی موفقیت وتشکر از شاعر همشهری آقای صباغ زاده عزیز