مقدسی (ص ۷۱ و ۴۳۲-۴۳۱) ناحیه بست را مستقل از سیستان (سکستان) میداند و معترض ابوزید بلخی (جغرافیادان قرن سوم هجری) شده که «غزنین و بست را نیز از سکستان شمرده است». مقدسی نام ۱۵ شهرِ تابعِ ناحیه بست ـ از جمله «بان»، «دیهجوز (جوز معرب واژه پهلوی «گَوز» به معنی گردو: چهارمغز)» و «سروستان» ـ را ثبت کرده است. نام شهرهای بان («بَن» یا «بَنه»)» و «سروستان» در ناحیه بست اولاً دلالت بر ترویج زبان پارسیِ میانه (پهلوی) در این نواحی دارد؛ ثانیاً دلیلی بر وجود درختان کوهی بَنه، گردو و سرو یا صنوبر در این نواحی است. نام شهر سروستان از رویشگاه طبیعی درختان صنوبر یا چلغوزه نشان دارد. هنوز هم بقایایی از درختان چلغوزه، در همان رویشگاههای نواحی غزنه و بست قدیم، واقع در کوهستانهای ولایات جنوبی افغانستان تا داخل مرزهای پاکستان برجاست (الفنستون، ص۱۳). برخی از شواهد حکایت از آن دارد که این رویشگاهها در نواحیِ پهناورِ غزنی و سیستان و سند پراکنده بودهاند و گونههایی از درختان از جمله درختان چلغوزه در آنها وجود داشتند که به لحاظ دانههای خوشمزه و مُبهّیِ درونِ میوه صنوبری شکل و نیز صمغِ دارویی و چوبِ خوشبوی تربانتیندار بیشتر به آنها توجه و از آنها محافظت میشده است.
عنصری بلخی (وفات: ۴۳۱ )، طیّ قصیدهای در مدح سلطان محمود غزنوی، در این بیتِ (دیوان عنصری بلخی، ص ۴۳): «به غزنی کشد بر صنوبر عدو را ر از آن خیزد از کوهِ غزنی صنوبر» اشارهای به پیکار او در نواحیِ غزنین و نیز رویشگاه طبیعیِ درختان چلغوزه در کوهستانِ نواحیِ آن دارد. به نوشته اسفزاری (ج ۱، ص ۳۶۵) در سال ۸۹۷ هجری، «از غزنین حالا چلغوزه و پودنه به ممالک برند». بکری (سید محمد معصوم) مؤلف تاریخ سند (تألیف ۱۰۰۹ ه)، در «ذکر غرائب قندهار» از کوه موسوم به سرپوزه «مشرف بر آب ارغنداب» یاد کرده (ص ۱۳۱)، و از کوهی دیگر در دامنه مزار شاه مسعود ابدال سخن گفته که : «در آن انگور و سیب و بهی و انار و اکثر میوه بسیار خودرو است» (ص ۱۳۳). فانی کشمیری (ص ۳۲۳)، مؤلفِ دبستانالمذاهب (قرن ۱۱هـ)، به وجود درختان چلغوزه در کوهستان افغانان و کافری (کافرستان، نورستان کنونی) در نواحی کابلستان اشاره میکند که در قرن چهارم در شمار ناحیه غزنین به حساب میآمده است. بلگرامی (ص ۳۶۴)، مؤلفِ حدیقهالاقالیم (۱۲۹۶ ه)، از فراوانیِ محصولِ چلغوزه در موضع هزاربچه در کافرستان سخن میگوید که از روغن آن در چراغِ روشنایی استفاده میکردهاند. در قرن چهارم هجری، صاحبِ حدودالعالم (ص ۶۹) به درختان چلغوزه فراوانِ لهور (لاهور) در ناحیه سند (در سرحدّ نواحیِ غزنین و سیستان قدیم) اشاره کرده است. در اختیارات بدیعی (تألیف قرن ۸ ه) آمده است: «چلغوزه از سیستان خیزد».
۴٫ واژه «جنگل» در دیگر منابع و متون قدیم
واژه «جنگل» به معنای امروزیِ آن در آثار و نوشتههای ادوار گذشته، مخصوصاً از قرن یازدهم هجری و پس از آن به فراوانی آمده است. تا آنجا که نگارنده بررسی کرده است، علاوه بر شواهدی که در مباحث پیشین اکران گذشت ذکر آن گذشت، منابع زیر در شمار قدیمترین آثاری است که میتوان واژه «جنگل» را در آنها یافت:
۱٫ تنگِ لَوشا یا صُوَر دَرَج که، به نوشته مصححِ آن، مرحوم رکنالدّین همایون فرخ، باید متعلق به قرن ششم یا هفتم باشد. در این متن فارسی میخوانیم: «اسب تندی میکند و از جانب راستِ او خوکی سیاه «جنگلی» بسیار موی و از جانب چپ او بز کوهی که بر کوه محیط رفته بود به دریای مصر» ( تنگ لَوشا، ص ۲۳۰). از آنجا که در متون فارسی قرن ششم واژه «جنگل»، به معنا و مفهوم کنونی آن، نیامده است، بعید مینماید که تنگ لَوشا متعلق به این قرن باشد.
۲٫ طوطینامه (۷۳۰ هجری): «به حکم آنکه برکت در حرکت باشد، جانبی مسافر شد و روی به قلاع و بقاع نهاد. روزی در بیشهای گشن و جنگلی خشن رسید، شیری دید با مهابت» (ص ۱۸۵). بدان لحاظ که نخشبی، مؤلف طوطینامه، اهل شهر نخشب یا نسف از نواحیِ ماوراءالنّهر بوده است، معلوم میشود که واژه «جنگل» در آن نواحی تداول داشته است.
۳٫ جغرافیای حافظ ابرو (تألیف ۸۱۹ ): «بوان شهرکی است، میوه بسیار دارد چنانکه اشجار مثمره بر طریق «جنگل» شده است. به اعمال کرمان نزدیک است و هوای آن قریب اعتدال است» (حافظ ابرو، ج ۲، ص ۱۱۳). حافظ ابرو اهل روستای بهدادین در ناحیه خواف بوده است. بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که واژه «جنگل» در این نواحی خراسان نیز تداول داشته است.
۴٫ ریاض الانشاء معروف به منشآت خواجه تألیف خواجه عمادالدین محمود گاوان (۸۱۳-۸۸۶ هجری) در هند. محمود گاوان ر غاوان، با تبار ایرانی از دیار گیلان، در نگارشهای خود، ضمن وصف چگونگی تسخیر نواحی کوهستانی پردرخت هند، واژگان فارسی «بیشه» و «جنگل» و معادل عربی آن «اَجِمَه» و جمع آن «آجام» را به کار برده و گاه به یاد مواضع کوهستانی و جنگلی وطن مألوف اجدادی خویش ـ آنها را به دماوند و طبرستان و گیلان تشبیه کرده، از آن جمله است: «… قلعه متینه کهیلنه، که از غایت رفعت و متانت چون دماوند بلند و محکم است [گشوده شد]» (ص ۷۳)، «… و بعد از آن به فتح بقاع رأی سنگیسر[ پرداختند] که هر یکی، به سبب رفعت جَبَل و سِعَت [: فراخی] جنگل، به آجام و آکام [: ارتفاعات] طبرستان و دماوند همسر است…» (ص ۱۶۱)ف «… لشکر ظفر اثر … از فَتّاکِ اتراک
[:دلیران ترک]، نُجُب[: نجباء] عرب و از افراد اکراد [مردان بینظیر کرد]، شیران شول [شول نام یکی از قبایل لُر]، و دلیران غول، و اشبال[: بچه شیران] بیشه گیلان… آراسته آمد…» (ص ۱۶۲)، «… نخوت و استکبار رأی سنگیسر به واسطه ارتفاع جبل و اتساع[پهناور شدن] جنگل [باشد]» (ص ۱۸۰) «… که شکوه زمین کوکن به جنگل و کوه است و عبور لشکر نصرت مثال به غیر از قطع اشجار و تسویه جبال، در نظر عقل، محض محال است»(ص ۱۸۳).
۵٫ تاریخ جدید یزد (قرن نهم، بعد از سال ۸۶۲ هجری)، مؤلف،
احمد بن حسین کاتب، ضمن شرح احوال امام زاده محمدبن علی بن عبدالله و وفات وی در یزد (۴۲۴ ه)، با اشاره به صومعه امامزاده و مزار وی در «کوچه حسینیان» یزد نوشته است: «… و در این مقام که امروز مزار اوست تا ابرند آباد جنگل بود و درختهای جنگلی رُسته بود، و نیستان بود، و شیری در این بیشه وطن داشت…» (تاریخ جدید یزد، ص ۱۵۳). مطلب مزبور حکایت از آن دارد که اولاً در نواحی یزد درختان خود روی و نیستان و شیردرنده تا قرن پنجم وجود داشته، ثانیاً واژه فارسی بیشه و جنگل در قرن نهم هجری مصطلح بوده است.
۶٫ صیدیه، تألیف سعدالدّین هروی (در یکی از نسخ تألیف شیخالاسلام احمد بن یحیی سعد تفتازانی) در اوایل قرن دهمِ هجری: «حمار وحشی. به فارسی گور [خر] گویند. گمان اهلِ تاریخ بر آن است که عمر وی دویست سال میباشد … آوردهاند که اصل وی از کسری اردهشیر بوده، گریخته به جنگلها و اینها ازو متولد شدهاند» (هروی، ص ۵۷). نویسنده صیدیه نیز اهل خراسان، هرات یا تفتازان (از نواحی قوچان کنونی)، بوده که واژه جنگل را به معنای امروزیِ آن به کار برده است.
۷٫ منتخبالتواریخ، تألیف عبدالقادرین ملوک شاه بداؤنی، در قرن دهم هجری (در عصر جلالالدین اکبر پادشاه گورکانی هند، ۹۶۳-۱۰۱۴): «شیخ پیرک رحمه الله. لکهنوی است، به کنار آب گودی درون جنگل میان غاری دور از آبادانی، که کس بدانجا پی نتوان برد، مخفی میبود. و در هر هفته یکبار بعد از نماز جمعه افطار میکرد. و پیرزالی در خانه او بود که پاره نان خشک با میوه درخت کنار ]سدر[ که خود نشانده بود برای غذای او میآورد» (ص ۴۴). بداؤنی اهل شهر بداؤن از نواحی هند بوده، که دلیل است بر تداول واژه «جنگل» در بین برخی از دانشمندان فارسی زبان هند در آن روزگار.
نتیجه و حاصل سخن
حال، با عنایت به مستندات و شرحی که گذشت، میتوان در مورد مواضعِ «جنگل» و «جنگلآباد» در ناحیه بین غزنین و بستِ قدیم و درباره ریشه و اصل کلمه «جنگل» به معنای امروزیِ آن اظهارِ نظر کرد.
۱٫ با وجود بیشههای پردرخت، مخصوصاً نوع صنوبر یا چلغوزه در نواحی غزنین و سیستان و سند، هیچ یک از منابع جغرافیائی، تاریخی و دیگر متونِ کهنِ فارسی واژه «جنگل» را برای بیشههای مواضع مزبور در قرنهای چهارم و پنجم به کار نبردهاند؛ اما به وجودِ موضعِ «جنگلآباد» تصریح شده است. با تتبّع در متون کهنِ فارسی اعم از نظم و نثر، در مییابیم که واژه «جنگل» تا قرنِ ششم در قلمروِ فرهنگ ایرانی و زبان فارسی مصطلح نبوده و به جای آن عموماً واژه «بیشه» به کار میرفته است. از باب نمونه گردیزی ـ که خود اهل گردیز از توابعِ غزنین و معاصرِ غزنویان بوده است ـ ضمن شرح پیروزیِ محمود غزنوی بر نندا، فرمانروای سند، در سال ۴۲۱ هجری مینویسد: «مال بسیار از هر جنس غارت شد و از آنجا سوی غزنین بازگشت با ظفر و پیروزی و اندر آن راه بیشهای پیش آمد. لشکر اندر بیشه شدند. پانصد و هشتاد فیلِ نندا اندر آن بیشه یافتند» (ص ۴۰۳). همو، در شرحِ لشکرکشیِ سلطان مسعود در سال ۴۲۷ هجری به هندوستان و جنگ با دیبالِ هریانه، مینویسد: او «بگریخت و روی سوی صحرا و بیشه نهاد… پس جاسوسان بیامدند، و از دیبالِ هریانه خبر آوردند که او به فلان بیشه اندر است» (ص ۴۳۳ ـ ۴۳۲). همو در تعریف «خَزَر» نوشته است: «میان بجناکیان و خزر ده روز راه است اندر بیابان و درختستان و بیشه است تا به خزر رسد» (ص ۵۸۰). و در معرفی «روس» میگوید: «اما، روس جزیره است که اندر بحر نهاده است؛ و این جزیره سه روز راه اندر سه روز راه است و همه درختان]؟ درختستان[ است و بیشه» (ص ۵۹۱)؛ نمونه دیگر، ابوالفضل بیهقی، ضمنِ شرحِ وقایعِ سال
۴۲۶ ق، به مسیرِ حرکتِ مسعودِ غزنوی از گرگان (گنبد کاووس کنونی) به سوی استارآباد (استراباد: موضع گرگان کنونی)، مینویسد: «روز یکشنبه دوازدهم ماه ربیعالآخر از گرگان برفت و از اینجا دو منزل بود تا استارآباد، به راهی، که آن را هشتاد پل میگفتند، بیشههای بیاندازه و آبهای روان» (ص ۵۸۵).
محمدبن محمود طوسی در سال ۵۵۶ ق، در تعریف مازندران، مینویسد «طبرستان هم سهل ]دشت[ است هم کوه، و هم بیشه و هم دریا. قلعهها ملوک بود و خزینهها و بیشهها بود و دریا. بازرگانان را متاع بوده و هامون وی چون بساطی است سبز» (ص ۲۴۶). راوندی، در چگونگیِ دستگیری و زندانی کردن اسرائیل بن سلجوقی در قلعه کالنجر از نواحی هند در سال ۴۱۶ ق به دستور سلطان محمود غزنوی، مینویسد: «اسرائیل هفت سال در قلعه کالنجر بماند … در راه بیشه پیش آمد، راه گم کردند»
(ص ۹۱-۹۰). نمونهها از این قبیل در منابع بسیار است، که به جای واژه جنگل تا قرن هفتم هجری واژه بیشه به کار میرفته است. اما واژه «جنگل» به معنی و مفهومِ امروزی ابتدا در محدوده مورد بحث و سپس در نواحیِ دورتر و به تدریج در حوزه نفوذ زبان فارسی فراگیر شده است.
پانوشتها و منابع در روزنامه موجود است