دکتر محمد رضا معتمدی پزشک حاذق و مردمی دیارمان را بیشتر بشناشسم ( بخش چهارم و پایانی )
همشهریانی هم بعد از در خواست اینجانب در خصوص خاطرات گذشته خود از دکتر محمد رضا معتمدی مطالبی ارسال نمودند از جمله سرکار خانم هایده شهیدی فرزند مرحوم حسین آقای شهیدی که سالها در آموزش و پرورش به اتفاق همسرشان خانم زینت نبیلی فعال بودند نقل میکنند :در دوران کودکی مدتی دچاربیماری شده و همیشه سرد درد داشته و گاهی حالت تهوع و به پزشکان تربت حیدریه مراجعه میکنند و متاسفانه جواب نمی گیرند تا اینکه به توصیه دوستان نزد دکتر معتمدی میروند دکتر وقتی ایشان را معاینه میکند بلافاصله میگوید ایشان دارای سینوزیت است و چون چرکی شده هم سردرد دارد و هم حالت تهوع و ظرف دوسه روزی ایشان خوب شده و همیشه از دکتر بعنوان طبیب حاذق یاد می نماید .
همشهری عزیزمان دکتر حسن راشد متخصص بیماریهای کودکان در تهران از خاطرات همکاری با زنده یاد دکتر محمد رضا معتمدی در زمان ریاست ایشان در بیمارستان رازی چنین میگوید :من در شهرستان تربت جام مسئولیت طب پیشگیری آنجا را عهده دار بودم وقیتکه دکتر معتمدی به ریاست بهداری تربت حیدریه منصوب شد در ابتدا متوجه شد که طب پیشگیری و بهداشت تربت حیدریه چون یک نهاد نوپا بود اغلب مردم درموردآن شناخت نداشتند . مسئولیت این اداره در آن زمان به عهده دکتر یوسف زاده بود و ایشان هم در حال انتقالبه شهر دیگری بودند لذا دکتر معتمدی در این موقع متوجه شده بودکه دکتر راشد در تربت جام مشغول خدمتند وچون ازهمشهریان خوشنام تربت حیدریه می باشد از طریق دکترشاهقلی که آن زمان در وزارت بهداشت و از دوستان زمان دانشجویی ایشان بودند در خواست میکند که دکتر راشد را برای مسئولیت طب پیشگیری به تربت حیدریه انتخاب نمایند خوشبختانه همزمان این کار انجام شد .دکتر راشد میگوید وقتی من مسئولیت اداره را بعهده گرفتم با حمایتهای دکتر معتمدی از من تغیرات زیادی را در این اداره به عمل آوردم و جالب است بدانید که کارکنان اداره طب پیشگیری بعد از مدتی که دیدند من خیلی جدی و با انرژی هستم با من همکاری زیادی نمودند خوشبختانه با پیگیری و پشتکار چنان موارد بهداشتی را در شهر حل کردم که همه همشهریان تغیرات بهداشتی را در شهر مشاهده مینمودند و برای همه صنوف برنامه ریزی بهداشتی انجام شد ودر واقع سیستم پویا و متمرکزی در شهرو اطراف و حومه برقرار گردید از جمله یادم است همین رستورانهای بین راهی که در رباط سفید بود بدلیل عملکرد بد سیستم گذشته بار ها توصیه بهداشتی میکردیم و حتی تمام کمکهای که برای کاشی کاری و بهداشتی نمودن رستوران در از طریق اداره بهداشت در اختیار او گذاشته بودند استفاده نکرده بود من به او توضیح دادم که باید نکات بهداشتی را رعایت کند ولی متاسفانه بعد ها میدیدیم که از طریق نیروی ژاندارمری اعمال نفوذ و از ما شکایت کرده بود
صاحب آن رستوران اینطور گفته بود که من اقدام به بستن طاق نصرت در جلو رستوران کرده بودم و ایشان بدلیل چراغانی که من برای آمدن شاه به تربت حیدریه کردم ایشان رستوران مرا بسته است و جالب است که سیستم هم از او حمایت میکرد و یادم هست روانشاد معتمدی با دوستانی که در این حوزه داشت سعی میکرد مورد را حل و فصل کند و همیشه میگفت کار کردن با جماعتی که در فساد شریک اند و توسط گروهی حمایت میشوند قدری سخت است .بیاد دارم مثلا در مورد غیر قانونی بودن مطب دکتر قادری که در شهر کار میکرد همیشه پیگیر بودیم مطب ایشان را به بندیم ولی متاسفانه اودر همه ادارات نفوذ داشت و با رشوه کلیه اطلاعات را میگرفت و زمان بازرسی اغلب بیماران را در اطاقی جمع میکرد و ادعا مینمود که مجلس روضه خوانی دایر کرده و با این شگردها از چنگ قانون در میرفت و چون در روستاها هم بدلیل عدم آگهی مردم نفوذ داشت روستائیان همیشه مشتری وی بودند. بهر حال در آن دوران شرایط به گونه ای بود که براحتی خلافکار ها میتوانستند قانون را دور بزنند و بهمین دلیل متاسفانه با روابطی که با مسئولان شهر داشت بطور غیر قانونی در شهر به فعالیت مطبش ادامه میداد .روانشاد دکتر معتمدی انسانی مهربان و مهماننوازی بود و.همیشه مورد احترام مردمان تربت حیدریه بود.
علیرغم اینکه بارها مردمان تربت حیدریه علاقمند بودند که ایشان به نمایندگی مردم تربت حیدریه در مجلس شورای ملی آنزمان کاندیدا شوند و لی وی به لحاظ اینکه امکان پذیرش ایشان برای کاندیدا توری میسر نبود استقبالی نشان نمیداد یکبار هم در سال ۱۳۴۶ ایشانرا کاندید مجلس شورای ملی کردند که بدلیل مخالفت عواملی در شهر و در مرکز مخالفت نمودند که سر انجام بجای ایشان آقای دکتر سید حسن مرتضوی به وکالت تربت حیدریه رسیدند و دکتر معتمدی در این بار گفت خوشحالم که ایشان وکیل شهرمان شده اند چون ایشان هم همشهری خوبی هستند و دلشان برای تربت حیدریه می تپد.
آقای مسعود معتمدی فرزند علی آقا برادر دکتر معتمدی خاطره ای از عموجانش باز گو مینماید که شنیدنی است ایشان گفت من در امتحات گزینش دوره آموزش خلبانی انتخاب شده بودم در حالیکه خیلی ها قبول نشده بودند و امتیاز خوبی داشتم ولی می بایست برای تضمین مالی حتما ملکی را گرو میگذاشتم و چون این امکان برای من و خانواده در تهران میسر نبود موضوع را به عموجانم مطرح کردند ایشان مشکلی نیست و من سند خانه خودم را در گرو می گذارم و همین کار را کردند و وافعا موجب شد من بتوانم در رشته خلبانی موفق شوم ودر حال حاضر ایشان یکی از خلبان ماهر و باز نشسته می باشد .
در سال ۱۳۴۶ ایشان به تهران عزیمت نمودند ودر وزارت بهداری معاونت غذایی و دارویی ان سازمان در خیابان ایرانشهر مشغول به کار شدند و عصر ها هم جهت درمان بیماران به مطبشان که واقع در خیابا ن امیرآباد شمالی روبروی پمب بنزین بود حضور داشتند.همشهری عزیزمان آقای مهندس محسن زاده خاطره ای از دکتر محمدرضا معتمدی باز گو می نمایند ایشان در سالهای ۱۳۵۰ در تهران روزی یکی از همکاران مخابراتیشان مشکلی دراداره غذا وداروی وزارت بهداری داشتند و از مهندس محسن زاده خواهش میکند که از طریق دکتر معتمدی این مشکل را بگشایند ایشان چون یک بار در محل اداره مخابرات ملاقات کرده بودند سر انجام آقای محسن زاده به دکتر تلفن میکنند و خواسته دوستشان را مطرح می کنند و دکتر معتمدی با کمال احترام از پشت تلفن خطاب به ایشان میگوید امر شما مطاع وحتما انجام میشود و محسن زاده میگوید فکر نمی کردم ایشان در برابر من اینقدر متواضعانه بر خورد نمایند که من دچار شرمندگی گشتم و فهمیدم ایشان چقدر به همشهریانش احترام می گذاشت
در زمان اقامت در تهران درمعاونت امور دارویی کشور بودند در خصوص واردات و تامین داروهای حیاتی مثل تتراسایکلین ،انواع آنتی بیوتیکها و واکسنهای مختلف را که برای مصرف عموم بیماران و مردم آن دوران حیاتی بود مثل واکسن آبله اطفال و سل که شیوع زیادی داشت را برای میهن عزیزمان و برای حیات انسانها تلاش میکردند. در تهران دکتر اغلب مسافرتهای زیادی به خارج از کشور میکرد از جمله زمانیکه فرزندانش در انگلستان و آمریکا بودند برای دیدار شان به آنجا عزیمت مینمود خانم آذر معتمدی فرزند ارشد دکتر میگوید زمانیکه من و همسرم در لندن اقامت داشتیم آن زمان پدر به دیدارما آمدند و برای مسافرت به کشور فرانسه باهم رفتیم و یادم هست پدرم به فرانسوی بخوبی تسلط داشتند و ما در تمام طول سفر خاطرات خوبی برایمان باقی ماند .در طول سال ۵۷ ایشان دچار بیماری سرطان گردیدندودر فروردین ۵۸ متوجه شدند که یک غده سرطانی در قسمتی از سرشان پیدا شده بودسر انجام با اسرار همسرشان وبا هماهنگی برادرشان آقای خلیل معتمدی که آن زمان به اتفاق خانواده در کالیفرنیا امریکا بودند برایشان وقت عمل و پذیرش در یکی از بیمارستانهای شهر لس آنجلس گرفتند وقرار شد به امریکا عزیمت نمایند.خلیل آقا معتمدی کوچکترین برادر دکتر بود که قبلا در بخش ساخت و ساز ساختمانی فعالیت میکردند و قبل از انقلاب به امریکا عزیمت نمودند وحاصل زندگیشان دوفرزند پسر است بنامهای دکتر سعید معتمدی که دنداپزشکی دارند ودر اهواز فعالیت دارند و مهندس حمید معتمدی که دارای فوق لیسانس مهندسی پزشکی هستند و دراین رشته فعالیتهای داخلی و خارجی دارند البته خلیل آقا معتمدی هم در تابستان سال ۷ ۱۳۹در منطقه شمال کشور فوت نمودند
آقای مسعود معتمدی که یکی از خلبانان بازنشسته شرکت هواپیمایی هما خاطره ای از دوران بیماری دکتر بیان می کنند . ایشان میگوید با توجه به علاقه وافری که به عموجان داشتم و همیشه به یاد محبتهای بی دریغ دکتر معتمدی بودم در آن موقع علاقمند شدم تا عموی خود را برای مداوا به کشور امریکا همراهی نمایم بهمین دلیل چند روزی مرخصی گرفته و به اتفاق زنده یاد عمویم عازم امریکا شدم و لذا ایشان را تا محل بیمارستان در شهر لس آنجلس امریکا بدرقه کنم براساس توضیخات ایشان وقتی هواپیما در فرودگاه نشست بلافاصله با هماهنگی قبلی جناب آقای خلیل معتمدی برادر دکتر آمبولانس در فرودگاه حاضر و به اتفاق به محل بیمارستان که هماهنگ شده بودمنتقل شدند
البته بعد از چند روز آقای مسعود معتمدی به ایران برگشت مینمایند ولی دکتر معتمدی مورد عمل جراحی قرار میگیرد ولی متاسفانه متوجه می شوند که قدری دیر شده بود و بعدا که ایشان به تهران تشریف می آورند.ایشان توسط مرحوم دکتر شجعی برادر خانم دکتر معتمدی در بخش معراج بیمارستان امام خمینی در شهریور ۱۳۵۸ تادهم آبان ۱۳۵۸ بستری شده و سپس به در خواست مادرم به خانه منتقل ودر ۱۱ آبانماه در خانه فوت مینمایند .
البته دکتر معتمدی سالیان گذشته در بهشت رضا مشهدمحلی را برای آرامگاه خانوادگی تهیه نموده بودند و پس از مرگ ایشان به توصیه خودشان سر انجام در آرامگاه خانوادگی خوددر محل در بهشت رضا مشهد آرام گرفتند . روانش شاد اکنون که از یکصدمین سال تولد این همشهری عزیز میگذرد یادش را گرامی میداریم
محمد علی معتمدی آخرین فرزند مرحوم دکتر است که در سوم بهمن سال۱۳۴۴در تهران متولد گردید ه و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به گذرانده واز دبیرستان البرز تهران فارغ التحصیل شده ودر سال ۱۳۶۲ وارد دانشگاه علوم پزشکی تهران شده در شته پرستاری در سال ۱۳۶۸ تحصیلات خودرا به پایان برده و سپس بمدت یکسال عازم جبهه جنگ در منطقه طلایه جنوب گردیده وبعد از گذراندن رشته فوق لیسانس علوم تربیتی در بیمارستان قلب شهید رجایی تهران مشغول به کار گردید وی ضمن گذراندان دوره های (سی سی یو و آی سی یو )در آن بیمارستان بمدت ۳۲ سال است که در این بیمارستان در بخش قلب فعالیت مینموده و در حال حاضر در قسمت آنژیوگرافی مشغول بکار است بردودر ایشان تنها فرزندیست که بیشتر عمر خود را در کنار پدر و مادرش گذرانده و بهمین دلیل توانستند اطلاعات وعکسهای با ارزشی را در اختیار اینجانب قرار دادند که در این نوشته ها ملاحظه مینمایید
محمد علی که اغلب شبها تا صبح در حال مراقبت ویژه از بیمارانی که در بخش قلب بستری هستند می باشد و باچه عشقی عمیقی که به کار درمان بیماران دارند از تمام آنها مواظبت مینمایند ودراین دوره سخت کرونا که خیلی از همکارانشان بدلایل مختلف از جمله همین بیماری کرونا دیگر در بینشان نسیتند او گلایه میکنه و میگوید زندگی و کار در چنین شرایطی خیلی سخت است وقتی آدم متوجه میشود که دوستانش در اثر بی توجهی بعضی از هموطنان به دستور العملهای بهداشتی متاسفانه جانشان را ازدست میدهند وی آرزو میکند که هرچه زود تر مردم ایران ودنیا از شر این ویروس و بیماری خطر ناک رهایی یابند
.ایشان انسانی مهربان و خوش اخلاق ، مردمی همچنین علاقمند به ورزش و دارای دیپلم جودو می باشند و همانند پدر متعهد در کار پزشکی اغلب اوقات خودرا صرف کمک به بهبود بیماران می کند همچنین ایشان مدتها در جبهه های جنگ تحمیلی خدمات شایانی به مجروحان نموده ودر این خصوص تجربیات زیادی کسب نموده است ایشان هم در تهران ازدواج نموده و دارای دوفرزند یک پسر ۱۱ ساله بنام مارینا و یک دختر ۱۳ ساله بنام مادیار می باشند. و خوشبختانه زندگی توام با عشق و دوستی و فداکاری با خانواده مهربانشان دارند وی عاشق همشهریان تربتی بوده و برای درمان بیماران واقعا فداکاری مینمایند بطوری که همراهان بیماران دردمند از ایشان به نیکی یاد مینمایند بارها شده که در نوبتکاری شب تا صبح در کنار بیماران بد حال لحظه ای استراحت نکرده و با همان مهربانی از آنها مراقبت می نماید وی میگوید وقتی بیماری با تمام تلاشهایی که باید انجام دهم فوت میکند آن موقع تا چند روز احساس خیلی بدی دارم و برعکس وقتی بیماری را از مرگ نجات میدهم احساس زنده بودن علاقه من به کارم چند برابر میشود . پیروزی و موفقیت روز افزون ایشان و خانواده محترمشان را از خداوند متعال آرزومندم
البته خانم ایراندخت شجعی همسر محترم دکتر معتمدی از آن پس همراه فرزندانشان در تهر ان اقامت داشتند. محمد علی آخرین فرزندشان خیلی خاطرات خوبی از ایشان بیاد دارد و در این خصوص علیرغم وظیفه سنگینی که در بخش قلب بیمارستان قلب شهید رجایی دارند اطلاعات خوبی بمن دادند.ایشان میگوید مادرم خانم شجعی بانویی بود اهل مطالعه ودر این مورد همیشه سعی داشت از کتابهای جدیدی که از طریق فرزندان و خویشاوندانش در اختیارشان قرار میگرفت بهره می جست البته ایشان مانند دکتر معتمدی روابط عمومی زیادی نداشتند و بیشتر با فرزندانشان بودند و با توجه به کهولت سن خوشبختانه از هوش بالایی برخوردار بودند علاقه شدیدی به شیرینی پزی ونو آوری در این زمینه داشت بعد از فوت همسرشان خانه قبلی دکتر معتمدی را که دارای خاطرات قدیمی زیادی با آن محل داشتند آنجا را فروخته و لی با توجه به املاک و داراییهای خودشان که در منطقه تربت حیدریه داشتند اقدام به خرید یک واحد آپارتمان در منطقه قیطریه با هزینه خودشان نمودند و سالها با فرزندان خود در آنجا زندگی میکردند.سر انجام خانم ایراندخت شجعی در بیستم مهرماه ۱۳۹۹ درشهر مشهد درگذشتند البته علیرغم اینکه مقبره خانوادگی دکتر محمد رضا معتمدی در بهشت رضا مهیا بود ولی سر کار خانم آذر میدخت معتمدی فرزند ارشدشان میگویند مادرم بارها بمن و همسرم آقای دکتر ابریشمی میگفتند که مرادر جوار مادرم شازده خانم رکنی در بارگاه امام رضا دفن کنید سر انجام به توصیه شخص خودشان در صحن امام رضا نزدیک قبر مادرشان شازده خانم رکنی در صحن آزادی رواق الزهرا مشهد دفن شدند .
که درخاتمه لازم است از آقای محمد علی معتمدی سپاسگزاری نمایم جالب است بدانیم بیشتر خصوصیات اخلاقی ایشان به پدرشان شباهت دارد خیلی مردم دار با وقار و علاقمند به خدمت به بیماران، اغلب بیماران و همراهان آنها روابط عمیق و گسترده ای با ایشان دارند با آرزوی توفبق برای همه اعضای خانواده دکتر معتمدی امیدوارم اعضای خانواده دکتر معتمدی اگر برایشان میسر باشد برای ماندگاری نام خانوادگیشان در تربت حیدریه اثری از یک کار فرهنگی ، درمانی ، اجتماعی و… بجا بگذارند چون زنده یاد دکتر معتمدی علاقمند به کارهای این چنینی در زندگی بودند روحشان شاد باد.
قرآن قدیمی مادر بزرگم هست که نزد یکی از نوه های ایشان است و دستخط مادر بزرگ من قمرالملوک رکنی هست و هر کس از نزدیکانش بدنیا میامده به تاریخ هجری قمری با دستخط خودش تارخ تولدش را مینوشته و یک شجره نامه از خاندان شجیعی شده است برایم جالب بود گفتم شما هم ببینی