گزارش انجمن شعر و ادب قطب به تاریخ شنبه ۱۴۰۰/۰۸/۰۱ به قلم شاعر همشهری خانم آمنه فرامرزی نژاد
میخواهم غروب اولین روز از دومین ماهِ سومین فصل سال را به یک دورهمی شاعرانه با طعم شعرهای فریدون مشیری پیوند بزنم و برای همیشه در حافظهام ماندگار کنم تا برایم بماند: «راست میگفتند/ همیشه زودتر از آن که بیندیشی/ اتفاق میافتد/ من به همهچیز این دنیا دیر رسیدم/ زمانی که از دست میرفت/ و پاهای خستهام توان دویدن نداشت…»
گاهی اوقات فکر میکنم به گفتهی همین شعر مشیری، کمی دیر به این انجمن رسیدهام اما در اعترافی صادقانه خواهم گفت که همین دورهمی ساده و صمیمی شنبهشبها شده یکی از دلخوشیهای این روزهایم، انجمنی دوستداشتنی و خاطرهساز. در کنار دوستان اهل دل و همدل و مهربان جمع میشویم تا ساعتی فارغ از هیاهوی دنیای پردلآشوبهی امروز در کنار هم شعر بشنویم و شعر بخوانیم.
عقربههای ساعت به پنج میرسند و من به کتابخانه بهشتی. تمام دلخستگیها و دلمشغولیهایم را همان پشت در میگذارم و با شوق وارد کتابخانه میشوم. دوستان انجمن یک به یک از راه میرسند و جلسه با کمی تأخیر با اجرای بینقص جناب صباغ زاده و با شعر زیبای فریدون مشیری آغاز میشود: «من اینجا ریشه در خاکم/ من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم…» سپس قدری از زندگی این شاعر خوشبیان که وفات او مصادف با سوم آبان است شرح میدهند.
در ادامه طبق رسم همیشگی انجمن با دعوت از استاد بزرگوار و متواضع جناب احمد نجف زاده به سراغ غزل ۳۳۵ حافظ میرویم: «در خرابات مغان گر گذر افتد بازم/ حاصل خرقه و سجاده روان دربازم» بیان زیبا و شیوای استاد ما را به سیر در میان ابیات و غزلیات بینظیر و عارفانهی حافظ میبرد. توضیحات جناب آقای بهشتی و جناب آقای صباغ زاده حظّ ما را از شعر خواجهی شیراز کامل میکند. از اینکه باید شعر عارفانه حافظ را تأویل کرد نه تفسیر، از نگاه نو حافظ به خرابات و نقش آن در غزلیاتش، از مراعاتنظیرهای متعدد و زیبای این غزل…
شعرخوانی این جلسه را خانم ناصری با یک شعر دیگر از مشیری آغاز میکنند که انصافا خوانش زیبا و دلچسبی هم دارند: «پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست» خانم یعقوبی، این یار دبستانی من، نیز ما را دعوت به شنیدن یکی از شعرهای زیبای گویشی خود میکنند که بسیار عالی و بی نقص است: «ایکاشکم که مرغ دلُم بال واکِنَه/ یا ای که قلبِتِر به خودِش مبتِلا کِنَه» سپس جناب صباغ زاده بنده را برای شعرخوانی دعوت میکنند که باید سپاسگزار توجه و نظر ایشان و دیگر دوستان به شعرم باشم.
در ادامه خانم زبردست هم با شعری جمع را به محفل اندیشهی زیبایشان میبرند با مطلع دلچسب: «شعری مدام توی سرم راه میرود. از خانم وفایی هم چون جلسات گذشته شعری زیبا و عاشقانه میشنویم: «سفر دراز کردهای، دلم تو را ندیده است…»
پس از نقد شعر خانم وفایی، خانمها یعقوبی و ناصری و آقای احسان نجفزاده مثل جلسات گذشته مهربانانه ما را مهمان چایی داغ در این عصر پاییزی شاعرانه میکنند. (مهرتان را سپاس) در ضمن پذیرایی استاد بهشتی نیز حکایتی کوتاه از ناصرالدین شاه نقل میکنند و سپس شعرخوانی با حضور آقای محمد تقی اسدیان از سر گرفته میشود با شعری سپید از حسین منزوی: «سنتوری زیر پا میگذارم/ تا برای تو از رف پایین آرم»
در ادامهی شعرخوانی به سراغ غزل عاشقانهی جناب آقای کارگر میرویم: «عاشقی کردم و دلدار ندیدم ای وای…» و حالا نوبتی هم باشد، نوبت به غزلی زیبا از مجموعه غزلهای عزیزم جناب صباغ زاده میرسد که قدری از تفاوت کارهای جدید و قدیم خود را هم بیان میکنند: «من ساکن جزیرهی کشتیشکستهها/ تو نوعروس بندر درگِلنشستهها»
صدای دلنشین آقای یعقوبی هم حال و هوای جلسه را عوض میکند و دوستان را به وجد میآورد و آخرین شعرخوانی جلسه میرسد به آقای اعتقادی که با شعری طنز کاممان را شیرین میکنند.