بنای این پژوهش بر این است که وضع نسخههای خطی و کتابخانهها در قلمرو تاریخی وسیع زبان فارسی و میان مردمانی که به فرهنگ ایرانی بستگی داشتهاند گفته شود. پس نسخههای خطی که ایرانیان به زبان عربی نگاشتهاند و نسخههایی که آنان از مؤلفان عرب کتابت کردهاند موضوع بحث نیست.
از آن هنگام که ایرانیان ــ در قرون نخستین اسلامی ــ خط کنونی را برای نگارش و ضبط نوشتههای خطی از خط عربی أخذ و اختیار کردند نامهها و اسناد و قبالهها و کتابها به آن خط نوشته شده است. البته آنها که به آیین زردشتی باقی ماندند تا قرن ۴ و ۵ق خط پهلوی را نگاه داشته بودند. زیرا خط پهلوی حتی در کتیبه برجهای رادکان (۴۰۷-۴۱۱ق در خطه گرگان)، لاجیم (از ۴۱۳ق) و رسکت (همان دوره) در ناحیه مازندران، که مربوط به مقابر امرای مسلمان است، بهکار رفته است.
کهنترین نسخه خطی فارسی مضبوطِ کامل و تاریخدار که تاکنون شناختهاند کتاب الابنیه عن حقائقالادویه تألیف ابومنصور موفق بن علی هروی است به خط اسدی طوسی شاعر، مؤلف گرشاسپنامه، مورخ به سال ۴۴۷ق.
نسخه الابنیه از حیث کاغذ و خط طبعاً میتواند و میباید اساس شناسایی و وضع قواعد کدیکولوژیک برای نسخههای فارسی قرار گیرد، و از میان اوراق آن میتوان مقداری از آدابی که میان نسخهنویسان ایرانی ــ لااقل از حدود سال ۴۰۰ق ــ مرسوم میبوده است، به سنجش و ضابطه درآورد.
این نسخه روی کاغذ کلفت نخودی رنگ کتابت شده است. معمولاً این نوع کاغذها را سمرقندی گویند، زیرا نخستین منطقهای که کاغذ خوب و مرغوب از آنجا به سایر بلاد رفت سمرقند بود.
کاغذی که این نسخه بر آن کتابت شده به ملاحظه و قرینه آنکه اسدی از طوس خراسان بود، میبایست یکی از انواع کاغذهای ساخته شده در خراسان باشد که ابنالندیم آنها را نام برده است.
صنعت کاغذسازی پس از جنگ تلاس (طراز) که در ذیحجه سال ۱۳۳ اتفاق افتاد، به دست چینیان اسیر شده در شهر سمرقند رواج یافت و فن ساختن آن به سمرقندیان آموخته شد. لحن عبارت ابنالندیم و اصطلاحاتی که میآورد، از جمله سلیمانی، طلحی، نوحی، طاهری و جعفری و مخصوصاً «الورقالخراسانی» دلالت دارد بر رواج کاغذهای متنوعی که در آن قلمرو ساخته میشد. این پنجگونه کاغذ منسوب است به نام افرادی که در خراسان و ماوراءالنهر حکمرانی سیاسی داشتهاند.
خط نسخه به خط نسخ است، خطی روشن و مضبوط. خصوصیات رسمالخطی آن از قبیل گذاردن سه نقطه زیر سین و سه نقطه زیر کاف (برای نشان دادن تلفظ گاف) و سه نقطه روی ف در مواقعی که ضرورت داشته است آوایی میان فا و واو شناسانده شود، تقریباً در سراسر متن رعایت شده است. کاتب از خط کوفی آرایشی برای نوشتن نام کتاب در صفحه عنوان و لفظ «باب» در صفحات متن استفاده کرده است.
قطع کاغذ این نسخه ۵ر۱۸×۱۴ سانتیمتر است، که میبایست به همان اندازه اصلی ورق کاغذی باشد که ساخته بودهاند و تا شده بوده است. در آن روزگاران چون کاغذ محدود و گرانبها بود ظاهراً از لبه آن چندان نمیبریدند و معمولاً نمیخواستند قطعهای «من در آوردی» و تفننی ایجاد کنند. در همین نسخه، کاتب اگر یکی دو کلمه از عباراتی را میبایست در سطری جدا بنویسد و در نتیجه دنباله آن سطر نانوشته و سفید میماند، آن یکی دو کلمه را در هامش ورق نوشته است. همین کار ظاهراً نوعی صرفهجویی بوده است در مصرف کاغذ و البته زیبایی در صفحهآرایی هم ملحوظ میشد.
قطع نسخهها ظاهراً به همان نامی مصطلح بوده است که ورق کاغذ همان نام را داشت. اسامی قطعها در طول زمان متنوع بوده است. بزرگترین قطع سلطانی و کوچکترین قطع بازوبندی نام داشت.
تعداد سطرهای این نسخه، در صفحاتی که عنوانی در آن نیامده باشد، سیزده سطر است. کاتب عناوین فرعی را به رنگ سرخ (شنگرف) یا سبزگونه و بدون هیچگونه فاصله و فضاسازی در میان مطلب آورده است. بر بالای عناوین مصطلحات ادویه خطی به مرکب سیاه یا به شنگرف کشیده شده است تا عناوین مشخصتر به چشم جوینده بیاید. جداسازی عبارتها از یکدیگر بهوسیله گذاردن سه نقطه یا چهار نقطهای است که برهم قرار گرفتهاند (.:. ـ …) و همه جا به رنگ سرخ انجام شده است. از ریزهکاریهای این کاتب به دست دادن تعداد اصطلاحات مذکور در هر باب به رقم هندی برکنار عنوانها و برطرف چپ آنها است.
صفحات و برگها و جزوهها (کرّاسهها) شمارهگذاری ندارد. پایورقها عاری از «رکابه» است. رکابه مرسومی بود که در بسیاری از نسخهها برای نشان دادن ارتباط میان اوراق نسخه به کار میرفت. به این ترتیب که نخستین کلمه اولین سطر صفحه دست چپ را زیر آخرین کلمه، آخرین سطر صفحه دست راست مینوشتند؛ و بدین تمهید مواقعی که اوراق نسخه مشوش میشد، میتوانستند از راه ارتباط میان کلمات هر ورق را به جای خود قرار بدهند. در موقع خواندن هم مطمئن میشدند که مطالب دو صفحه روبهروی هم، به هم پیوستگی دارد و نسخه افتادگی ندارد.
کتابت نسخه
این مطالب به اجمال وصف قدیمترین نسخه خطی فارسی شناخته شده بود. در نسخههایی که تاریخ کتابتشان پس از آن است، تا نسخههای قرن ۱۳ق تفاوتها و تغییرات متعددی به تناسب روزگار: از حیث خط، آرایش، مجلسآرایی، تجلید و جز اینها دیده میشود. البته هریک از این عوامل در مناطق جغرافیایی مختلف تا حدودی تابع مواد و ابزارهای نگارش و اسلوبی بود که میان کاتبان و مجلدان و مصوران و مذهبان آن نواحی مرسوم شده بود.
نسخههای خطی فارسی را از نگاه جغرافیایی میتوان به پنج منطقه عمده مربوط دانست: ایرانی، ماوراءالنهری، هندی، آناتولی (عثمانی) و نسخههای خطی فارسی کتابت شده در قلمرو مسلمانان چین. البته در هریک از این مناطق شیوهها و سبکهای گوناگونی در سیر زمان پدید آمده است.
گواه روشن و قاطع در مورد محلی که نسخه در آنجا کتابت شده طبعاً کلفون نسخه است، البته اگر محل در آن ذکر شده باشد. از وجود نسبت در نام کاتب که معمولاً گویای محل ولادت و موطن اوست به احتمال میتوان به محل کتابت نسخه پی برد. اما در نسخههای بدون کلفون میتوان از نوع خط به منطقه کتابت آنها پی برد. آرایشها (مخصوصاً تذهیب و تشعیر) و گاهی نوع کاغذ هم گویای قلمرو کتابت میتواند باشد.
نسخههای خطی فارسی کهن بیشتر بازمانده از شهرهای خراسان است. میان خط نسخههای قدیم (تا قرن ۹ق)، مخصوصاً آنها که در ماوراءالنهر و مناطق ایران داخلی نوشته شده است، بعضی تفاوتهای رسمالخطی و آوایی در کلمات هست. ولی در شیوه و ترکیب خط ناهماهنگی بیّن وجود ندارد.
از وقتی که شیوه خط نستعلیق پا گرفت، در هریک از این قلمروها روشی خاص در نستعلیقنویسی مرسوم شد. درحالیکه در کتابت خطوط نسخ اختلاف چندانی مشهود نیست. به ملاحظه همین تفاوت شیوههای نستعلیقنویسی است که میتوان به آسانی نسخههای کتابت شده در هند و ماوراءالنهر و عثمانی را از کتابتهای ایرانی تشخیص داد. کاتبان هریک از این چهار منطقه در کتابت خط نستعلیق اسلوب خاص خود را داشتهاند.
خارج از نگاه جغرافیایی به کتابت نسخهها، خطوطی که بهطور عادی در نگارش نسخههای خطی فارسی (نه در مورد عناوین آنها و بعضی تفننات خاص کاتبان) دیده میشود با توجه به تقدم و تأخر تاریخی، عبارتند از:
نخست نسخههایی است که به خط «نسخ آغازین» کتابت شده است، یعنی آن خطی که از کوفی برآمده است. نمونه اقدام آنها الابنیه است. شاید خطی که ابنالندیم به نام «فیراموز» ذکر میکند و درباره آن گفته است «الفیراموز و منه یستخرج العجم و له یقرؤن» نوعی از خط نزدیک به کوفی بوده که بهتدریج به نسخ مقدماتی تغییر صورت داده است. باید توجه داشت که ابنالندیم فیراموز را از «خطوط المصاحف» برشمرده و همردیف با آن شیوه خط اصفهانی را یاد کرده است. این خط اخیر قطعاً خطی بوده است که در ناحیه اصفهان بدان کتابت میکردهاند یا کسانی که از آنجا به بغداد رفته بودند چنان رسمالخطی را در بغداد مرسوم کرده بودند. بههرحال به طور قطعی نمیتوان گفت کدام یک از نسخهها و کتیبهها بدان خط میتواند باشد.
پس از آن، نسخههایی است که به خطوط تعلیق و تعلیق شکسته است. این خطها از اواخر قرن ۶ق به بعد در کتابت نسخههای فارسی مرسوم شده بود. ضمناً باید تذکر داد که خطهای ثلث و محقق و ریحان در نسخههای فارسی اغلب برای کتابت عناوین و ابواب، که میبایست چشمگیر بود، بهکار میرفت.
سومین مرحله استفاده از خط نسخ است. از این خط بیش از خطوط دیگر آثار مکتوب فارسی بر جای مانده است. نسخهنویسی تا پیش از پیدا شدن خط نستعلیق در سراسر قلمرو زبان فارسی بیشتر به آن خط بود.
چهارمین مرحله نسخهنویسی کتابت به خط نستعلیق است. البته با رواج یافتن خط نستعلیق، نوشتن نسخههای فارسی به خط نسخ فراموش نشد و آن اسلوب ادامه داشت. اما میتوان گفت که تقریباً همه متون ادبی و نسخههایی که میخواستند جلوه بهتری داشته باشد به خط نستعلیق نوشته میشد. خط نستعلیق بنا به نوشته یعقوب سراج شیرازی، که در ۸۵۸ق کتاب تحفهالمحبین را تألیف کرد، به دو شیوه تبریزی و شیرازی رواج یافت. میرعلی تبریزی آنرا در تبریز بنیاد نهاد و جعفر بایسنقری تبریزی همانجا به تعالی و اکمال آن پرداخت. اما همان دوره، در شیراز هم نستعلیقنویسی مرسوم شده بود. در آن وقت هنوز اصطلاح نستعلیق مرسوم نبود. مؤلف مذکور مکرراً آنرا به صورت «نسختعلیق» آورده است.
پس از نستعلیق، اسلوب شکسته نستعلیقنویسی پیدا شد. ولی این شیوه در کتابت نسخههای خطی نتوانست بر جای نستعلیقنویسی بنشیند. خطی بود برای تحریر منشآت. البته در نسخههای «تحریری» نمونههای زیبایی در اسلوب شکستهنویسی دیده میشود. نسخه تحریری آن است که محرر بهطور عادی و بیشتر برای استفاده شخصی رونویسی میکرده است. در مقابل آن نسخه کتابتی است که کاتب به سفارش کسی یا برای عرضه داشتن به مقامی نسخه را مینوشته است.
در رسمالخط نسخههای فارسی اختلافات، تحولات و تغییراتی دیده میشود که قسمتی از آنها ناشی از جریان و سیر تدریجی خط است و قسمتی مربوط به رسوم محل کتابت و شناخت زادمانی و تکلم مادری کاتب از وضع آوایی کلمات یعنی تلفظی که در حوزه زندگی او مرسوم بود.
نکته مهم در نسخههای فارسی بهکار بردن حروف ب، ج، ز، ک (عربی) است به جای پ، چ، ژ، گ. در این مورد کاتبان روش کاملاً یگانه نداشتهاند. بدین معنی که پ، چ، ژ، گ در نسخههای کهن گاهی به همین صورت مرسوم کنونی هم دیده میشود. مورد مهم دیگر ضبطهایی است که گویای تلفظ زمان کتابت است مانند کی، آنک، چنانک و نظایر آنها به جای که، آنکه، چنانکه. همچنین ضبط آوایی کلمات به تلفظ محل کتابت مانند سُوار، جُوان، پُسر. مورد دیگر اختلافات مربوط به نحوه وصل و فصل کلمات در نسخههاست. بهطورکلی باید گفت که قاعدهای در این کار نبوده و سلیقهای بوده است. حتی یک کاتب در یک صفحه وحدت در نگارش را رعایت نمیکرده است.
نسخههای مجلل، به اصطلاح شاهانه، به خط خوشنویسان تراز اول و مذهبان و مجلدان چیرهدست تهیه میشد. اگر نسخه مصور بود نقاشان هم در آن سهمی بسزا داشتند. نمونه ممتاز اینگونه نسخهسازی شاهنامه طهماسبی مشهور به هوتون است.
خوشنویسی آداب و ترتیبی داشت. برای قواعد خوشنویسی رسالههای مستقل نگاشته شده، از آداب و رسوم کتابت در متون قدیم مانند راحهالصدور، قابوسنامه، دستور دبیری و نفایسالفنون فی عرایسالعیون سخن به میان آمده است. مهمترین رسالههایی که به معرفی انواع خط و مسائل آن اختصاص دارد به ترتیب تاریخ به شرح زیر است:
در تهیه بعضی از نسخههای خطی، بهجز کاتب افراد دیگر هم شرکت داشتهاند مانند جدولکش، مذهب، نقاش (مصور)، عنواننویس و بالأخره مجلد (صحاف). اصطلاح ورّاق که در متون پیشینه، مخصوصاً نوشتههای عربی، و در دنبال نام اشخاص دیده میشود عنوانی بود برای کسانی که نسخهنویسی و نسخهفروشی و کاغذفروشی میکردهاند و نسخههای خطی از زیردست آنان بیرون میآمد و بسا که خود کاتب نسخه بودند. یکی از وراقان مشهور ابوعمرو عثمان بن حسین بن ابیسهل الوراق الغزنوی کاتب و مذهبی بود که در سال ۴۶۵-۴۶۶ق سی پاره قرآن نوشت. خط و تذهیب این سی پاره نمونه کمال هنرمندی است.
مخارج استکتاب نسخه گاهی از عواید موقوفاتی بوده است که واقف موقوفهای عواید آنرا برای مصارف موقوفه خود معین میکرده است، مانند مصارف حمام میدان نقشجهان اصفهان.
کاغذ
این کلمه را معمولاً فارسی دانستهاند مگر کسانی که به استناد تحقیقات ب. لوفر آنرا از مأخذ چینی نوشتهاند. تلفظ آن به دو صورت کاغذ و کاغد در متون فارسی و عربی آمده است. از آن کلمه، نسبت «کاغذی» ساختهاند و به کسانی میگفتند که کارشان ساختن کاغذ و فروش آن بود، یا کسانی که این نسبت در خاندان آنها به مناسبت شغل پدرانشان بر جای مانده بود. این نسبت بر میوهها هم دیده میشود (بادام کاغذی، گردو کاغذی، لیمو کاغذی، سیب کاغذی، پنبه کاغذی و … ).
در ادبیات فارسی کلمات ورق، قرطاس و بیاض غالباً به همان معنی استعمال شده است. کاغذ مجازاً و توسعاً به معنی «نامه» هم بهکار رفته است.
صنعت کاغذگری پس از سمرقند در بعضی از شهرهای مهم ایران مخصوصاً در منطقه خراسان رواج یافت. بنا به نوشته یاقوت (سال ۶۲۱ق) در آبادی خونا (خونج نزدیک میانه) که پیش از تألیف معجمالبلدان نامش به کاغذکنان تبدیل شده بود صنعت کاغذسازی مرسوم بوده است. در عهد ایلخانان رشیدالدین فضلاللّه همدانی وزیر، کاغذسازی را در ربع رشیدی تبریز (رشیدیه) و با نام «کاغذخانه» رواج داد. در آنجا کاغذهایی نفیس به کیفیت و اسلوب کاغذ بغدادی تهیه میشد. اطلاعاتی که از کاغذسازی در کرمان، اصفهان و شهرهای دیگر داریم مربوط به دورههای بعدتر تا اواخر عصر قاجارست.
بهجز کاغذهایی که در ایران ساخته میشد کاغذهای چینی، دمشقی شامی، بغدادی، استانبولی و هندی در ایران به مصرف میرسید. در مآخذ فارسی ذکر آنها هست. از کاغذهای هندی مخصوصاً آنچه به دولتآبادی و عادلشاهی موسوم بود مرغوب و مشهور بود. سعدی ذکر بیاض بغدادی را آورده و امیرخسرو از کاغذ شامی یاد کرده است.
رنگ کردن کاغذ از هنرهایی بود که کاغذ را برای نوشتن بعضی از جُنگها و مجموعههای نفیس مرغوبتر میکرد. از جمله کاتبان کاغذ حنایی را بسیار میپسندیدند.
کاغذ را برای کتابت آهار مهره میکردند. منظورشان آن بود که ورق برای نوشتن نرم باشد و قلم به راحتی بر آن حرکت کند و مآلاً کاتب سرعت تحریر داشته باشد.
گاهی در نسخهپردازی از کاغذ ابری برای آستر بدرقه جلد و حاشیهسازی مرقعات و قطعهنویسی استفاده
میکردند.
وسایل دیگر کتابت
قلمهایی که در کتابت بهکار میرفت اکثر از نی بود، که در رسالههای خوشنویسی خصایص آنها آمده است. قلمهایی که از واسط (نزدیک بصره) میآوردهاند شهرت داشت. ذکر خامه مصری در اشعار خاقانی سه بار دیده میشود. طبق نوشته مؤلف تاریخ بیهق (سده ۶ق) در خراسان و مازندران قلمهایی که از دیه مهر بیهق میآوردهاند مصرف میشد. همو قلمهای جرجانی و هراتی را از آن دسته پستتر یاد کرده است. در متون فارسی ذکر قلم فولادی و قلم فرنگی نیز آمده است.
مرکب (مداد) به ترکیبهای مختلف ساخته میشد و نسخههای متنوع از طرز ساختن آن در نسخههای خطی و رسالهها مضبوط است.
اهم رنگهایی که در کتابت نسخه بهکار میرفت شنگرف است. از آن رنگ بیشتر در عنواننویسی ابواب و فصول و نقل آیات قرآنی و ضبط کلمات شاخص استفاده میشد. در جدولکشی و کمنداندازی اطراف نوشتهها، رنگهای برگرفته از لاجورد و سپیداب و سیلو و نقره و «طلای حل» به کار میرفت.
مسطر از وسایل ضروری در کتابت بود. وسیلهای بود برای آنکه جای نوشتن مشخص بشود و نوشته در سطرها انحراف نیابد. با آن وسیله بر کاغذ خطکشی نامرئی میشد بهطوریکه فقط اثر مسطر بر آن میماند. این وسیله نخهایی بود که بهطور موازی بر مقوا میگذرانیدند و بر آن میچسباندند و آنرا زیر صفحه کاغذ قرار میدادند و بر آن فشار کافی وارد میکردند تا از دو سو مشخص باشد. این کلمه در شعر فارسی از قرن ۶ق به بعد دیده میشود و شواهد متعدد دارد.
همه ابزارهای کتابت و اصطلاحات آن مانند: کاغذ، بیاض، ورق، قلم، کلک، خامه، مسطر، کاغذبر و ابری در شعر فارسی وسیله مضمونسازی بوده است. اینگونه تفنن مخصوصاً در اشعار جامی (۸۱۷-۸۹۸ق) و اشرف مازندرانی (وفات: ۱۱۱۶ق) به تکرار به کار رفته است.
نسخهنویسان در کتابت سطور علائم و نشانهایی برای وقف جملهها داشتهاند. اگرچه در این کار معمولاً از سنت پیروی میکردند، معهذا اختلافاتی میان کاتبان در طی قرون پدید آمده بود. بهطور مثال شکل نقطه ختم عبارت میان آنها تفاوت داشت. بعضی اصولاً مطالب را پیوسته به هم مینوشتند و نقطه وقف نمیگذاشتند. اما برخی دیگر شکلی همانند ۵ و ه در پایان عبارت میآوردند یا دایره کوچکی با نقطهای درون آن میگذاشتند. شکلهای سه نقطه … هم دیده شده است. دیدیم که کاتب الابنیه از چهار نقطه استفاده کرده است. کاتبان خوشسلیقه در نسخههای کتابتی اینگونه علائم را به شنگرف نقش میکردهاند تا چشمگیر باشد.بعضی از نسخهنویسان در آوردن همه نقطههای حروف امساک داشته و مقداری از نقطهها را نمیگذاشتند. دشواری خواندن خطوط نسخهها، بهجز کمنقطگی، مواردی است که کاتب کلمات را به طور نقاشی آورده است. چون نسخه مستنسخ برای کاتب خواندنی یا مضبوط نبوده است ناچار کلمات دشوارخوان را به تقلید نقل کرده است. این عیب مخصوصاً در نامهای جغرافیایی و اعلام تاریخی ناشناخته و مفردات ادویه بیشتر مشهود است.
منابع و پانوشتها در روزنامه موجود است