اشاره: از هنرمند برجسته نهاوند جناب استاد منصور دشتی، درخواست کردیم تا بیوگرافی و نمونه آثار خود را برای انتشار به ما برساند. متن زیر را درباره زندگی و استادانشان فروتنانه فرستاد و البته اگر کوتاه است اما ژرف و گویاست و امیدواریم مدخلی باشد بر شناخت هنرمند و آشنایی و بهره گیری از آثارش. در ادامه برخی دیدگاههای هنرمند درباره هنر عکاسی و نقاشی و گرایشات مختلف بیان شده است.
*****
رسیدن به رضایت خاطر و احساس آرامش، به نظر میرسد اصلیترین موتور حرکت و تلاش در طول زندگی باشد.
هر کدام از ما با استعدادها و تواناییهای نهفته و غریزی پا به عرصه وجود میگذاریم، اما شرایط متفاوت و محیط زندگی میتواند در رشد و تعالی و موفقیت یا عدم موفقیت و سرخوردگی و ناکامی بسیار تأثیرگذار باشد.
یکی از مهمترین عوامل توسعه و رشد جوامع و ملتها، ایجاد شرایط مناسب برای شناخت همین استعدادهای نهفته افراد و زمینه رشد و باروری آنها است. در این میان هنر یکی از والاترین نشانههای رشد انسانی است.
اگر پذیرفته شود سعی کردم عضو کوچکی از پیروان جامعه بزرگ هنرمندان این سرزمین عزیز باشم؛ متولد ۱۳۳۱ در شهرستان تاریخی نهاوند. به یاد دارم از دوران کودکی در کنار درس و مشق و شیدایی کودکانه، به کارهای هنری علاقهمند بودم.
زنگ هنر نقاشی و خوشنویسی استاد احد معماریان و شور و شوق آن ساعات را هرگز فراموش نمیکنم. در سالهای آخر دهه ۴۰ آشنایی با استاد عزیز محمود غلامی و استفاده از محضر ایشان در هنر نقاشی رنگ روغن و مجسمهسازی بسیار تأثیرگذار و ثمربخش بود که همیشه خودم را مدیون زحمات بیدریغ این استاد بزرگوار میدانم.
این شانس بزرگی بود که بعد از دوران کودکی و دبستان نصیب من شد، یعنی آشنایی با استاد محمود غلامی، همشهری هنرمندم. حدوداً بین سالهای ۴۶ تا ۴۸ ایشان، که با برادرم مرحوم نورالدین گودرزدشتی دوستی و مراوداتی داشت، بیشتر کارهای هنری خود را در محل عکاسی انجام میداد و این فرصت مغتنمی شد تا من هم در حد توان از هنر ایشان بهره بگیرم و عملاً شاگردی خود را به او تحمیل نمایم و برای اولین بار با رنگ و بوم نقاشی آشنا شوم.
آقای غلامی به جز نقاشی گاهی با تراش گچ یا استفاده از موم مجسمهسازی، تندیس یا سردیسهایی میساخت. من هم با دقت کارهای ایشان را پی میگرفتم و در پرورش هنری خودم از آنها استفاده میکردم. بنابراین، به همین سادگی، اگر انجام این کارها را هنری بدانید، من وارد این عرصه شدم.
هنر خوشنویسی را از دهه ۶۰ به طور کلاسیک و قاعدهمند در محضر استاد فرهیخته و دوست عزیز محمدتقی قیاسی شروع کردم و تا دریافت مدرک ممتاز انجمن خوشنویسان ایران ادامه دادم. از سال ۱۳۸۱ بعد از مهاجرت به تهران همچنان عشق و علاقه من انجام کارهای هنری بود.
از سال ۱۳۸۴ به مدت ۱۵ سال با مؤسسه فرهنگی هنری علیمرادیان و در محضر حاج عباس خرمی، رئیس مؤسسه و آقایان دکتر ایرج شهبازی استاد ادبیات فارسی و امیر حسین جلالوند و سید حجت شهبازی به عنوان مدرس خوشنویسی همکاری کردم و ضمن برگزاری چندین نمایشگاه به تولید و اجرای آثار خوشنویسی و مجسمهسازی مشغول شدم؛ از جمله ساخت سردیس علامه دهخدا و نصب آن در محل مؤسسه لغتنامه دهخدا، سردیس مولانا جلاالدین مولوی، سردیس ۱۰تن از استادان فلسفه دانشگاه تهران و نصب آن در محل گروه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سردیس مهاتما گاندی، سردیس شاعر نامی حافظ زمان استاد هوشنگ ابتهاج، سردیس مرحوم آیت الله طالقانی برای مؤسسه فرهنگی طالقانی، سردیس مرحوم حاج شیخ عزیز الله علیمرادیان و مهندس حسین علیمرادیان، تعدادی سردیس افراد به سفارش خانوادهها و تعدادی تندیس فیگوراتیو معنیگرا.
هنر، مسیر خلاقیت است
به تجربه برایم محرز شده است که انسان با یک سری تواناییها و ضعفها پا به عرصه وجود میگذارد و تا پایان عمر این نقاط قوّت و ضعف، خودآگاه و ناخودآگاه، خمیرمایه اصلی وی در انتخاب راههای آینده او میشوند و در ادامه، با کسب تجربیات شخصی و استفاده از تجربیات دیگران آن استعدادها از قوّه به فعل درمیآیند.
بنابراین، انسان هر چه به این خواستهای درونی و استعدادها بهتر پاسخ دهد، بیشتر به تعادل روحی روانی میرسد و در زندگی بیشتر احساس رضایت میکند. اگر این تمایلات درونی بدون پاسخ بمانند انسان از آن احساس تعادل و رضایت دور میشود. انتخاب و تلاش در رشتههای هنری نیز از این قاعده مستثنا نیست.
با ذکر این مقدمه، میخواهم بگویم انتخابهای هنری من چنین زمینههایی داشته است؛ از دوران کودکی و بعد از دبستان نقاشی کردن همیشه برایم جذابیتی خاص داشته و هر موقع فرصتی پیش میآمده به آن مشغول میشدم و اوقاتم را با آن پر میکردم. با یک مداد و برگی کاغذ و اشتیاق به هنر نقاشی، همه لذت زندگی را تجربه کردهام.
اهمیت عکاسی و آینده آن
حرفه عکاسی نیز مثل بیشتر مشاغل، در طول مدت عمر خود با پیشرفت تکنولوژی و صنعت دستخوش تحولات زیادی شده است. بهویژه در سالهای اخیر با اوجگیری علم دیجیتال تحول عکاسی را در همه زمینهها کاملاً میبینیم.
استفاده از علم دیجیتال در عکاسی میتواند بسیار مفید و ثمربخش باشد اما استفاده ناصحیح از آن برای هنر عکاسی مضراتی خواهد داشت. از مهمترین سودمندی آن، سرعت در کار و هماهنگ شدن با رشد جامعه و پیچیدگی روابط اجتماعی است، طوریکه دیگر عکاسی آنالوگ نمیتواند جوابگوی این همه تنوع و کثرت کار باشد. سودمندی دیگرش آن است که عملکردش، در عین وضوح و شفافیت رنگ و تصویر، بسیار دقیق است. اما مضراتی هم دارد. قبلاً عکاس هنرمند در انجام کارها دخالت مستقیم داشت. در نتیجه تبحر و هنر عکاس در عکسها کاملاً آشکار میشد، اما در عکاسی دیجیتال این امر کمرنگ شده و کار عکس بیشتر تولید تکنولوژی است تا خلاّقیت و هنر دست عکاس٫
باید توجه داشت که این تکنولوژی در واقع یک ابزار است و عکاس خبره و حرفهای میتواند با استفاده از این ابزار، مهارت و هنر خود را نمایان سازد و حاصل سالها تجربه و شناخت خود را از فیگور و نورپردازی تا تنظیم رنگ و رتوش صحیح، بدون دستکاری غیراصولی چهره افراد، بهکار گیرد و عکسی هنری و زیبا ارائه دهد. در غیر این صورت، حاصل آن بازار آشفتهای است که فعلاً در این شغل میبینید و نتیجه آن ارائه عکسهایی است که کمترین ارزش هنری ندارند و آنها را با چاشنی رنگهای تند و پر زرق و برق به خورد مشتری میدهند.
من، ضمن داشتن فعالیت در کار عکسهای پرتره و پرسنلی، به عکاسی از طبیعت نیز علاقهمند بوده و هستم. همیشه از حضور در طبیعت لذت میبرم. سعی کردهام طراوت و شادابی و ابّهت طبیعت را در زمانها و فصول مختلف به تصویر بکشم و آن لحظات شور و دلباختگی را با گرفتن عکس برای خودم جاودانه کنم …
به همکاران جدید عکاسی عرض میکنم این حرفه را فقط یک شغل تلقی نکنند و در ساخت و تهیه عکسها همیشه سعی کنند جلوهای از هنر و زیبایی واقعی ارائه دهند. اگر چه من خودم را هنرمندی موفق نمیدانم اما به دیگر دوستان عرض میکنم مواظب باشند هیچگاه تعریف و تمجید دیگران آنها را دچار خودباختگی نکند و همیشه در حال نقد و بررسی بیطرفانه کارهای هنری خود باشند. در غیر این صورت، دچار سکون و توقف خواهند شد.
هنر نو و نقاشی آوانگارد
نقاش طبیعت سعی میکند به سبک رئال، طبیعت را همانطور که هست نقاشی کند اما نتیجه کار هر کسی با دیگری فرق دارد و احساس و عواطف نقاش نیز در حاصل کار نمایان است. به هر حال نقاشی حال و هوای خودش را دارد و عکس حال و هوای دیگر…
تقریباً از اواخر قرن نوزدهم، که در همه زمینههای علمی و تولیدات صنعتی و در نتیجه، شیوه زندگی غرب تحولی اساسی به وجود آمد، هنر هم، که خود از شکل زندگی و طرز تفکر و نگاه به زندگی اجتماعی جدا نیست، با سرعت دچار تغییرات ساختاری و بنیادی شد.
هنر نقاش از این دوره به بعد، بهویژه پس از جنگهای جهانی اول و دوم و همراه با سرعت گرفتن و رشد زندگی ماشینی بیشتر شکلی اعتراضگونه و هیجانی مییابد و روز به روز، با شکستن ساختارهای گذشته، سبکهای جدید فرهنگی هنری ظهور میکنند.
امروزه، هنر دیگر از آن رسالت تاریخی خود، که همان بیان جانبدارانه مسائل اجتماعی، انسانی یا ایجاد شوق و احساس لذت و نشاط و تزریق آرامش در بیننده بود، کاملاً فاصله گرفته است و گاهی این طور تصور میشود که هنرمندان بزرگ قرون معاصر مبلغ اینگونه هنری هستند.
حال آن که اکثر نقاشان بزرگ صاحب سبک، سالها در هنر کلاسیک و طراحی و نقاشی واقعگرایانه کار کردهاند و سپس برای بهتر بیان کردن و ارائه نظریات خود قالبی جدید یافتهاند. برای مثال، آثار طراحی و نقاشیای که از گذشتههای پابلو پیکاسو، معروفترین نقاش سبک کوبیسم، میبینیم حکایت از دقت و پختگی شگرف این هنرمند بزرگ دارد.
یا سالوادوردالی در نقاشیهایش فضاهای بسیار هنرمندانه و رؤیایی سوررئالیستی را با شیوهای کاملاً رئالیستی ارائه میکند. یا در آثار مونه، پشت آن ضربههای به ظاهر درهم امپرسیونیستی قلم مو، طرحهایی کاملاً منسجم و استوار نمایان است. حتی در نقاشی و چیدمان سبک (آرته پوورا)، که با مواد دم دست و بیارزش ساخته میشده، سبکی مفهومگرا و بیشتر برای بیان نظریات و اعتراضات اجتماعی ایجاد شده است.
نهایتاً منظور من از بیان این مثالها اعتراض به کسانی است که، در این دوره سردرگمی و تنوع سبکهای مدرن و جدید، میخواهند هر هذیان فکری و بیمحتوا را زیر نام نقاشی آبستره (تجریدی) یا مدرن و پستمدرن به خورد جامعه بدهند و به دیگران القا کنند که اینگونه کارها هر چه بیشتر به پرت و پلا نزدیک شوند و از نظام طبیعی و تجارب هنری فاصله داشته باشند ارزش هنری بیشتری خواهند داشت!
نتیجه این شده است که هر بیننده خاص یا عام، بدون هیچ دریافت فکری، اجتماعی، انسانی و زیبایی یا کسب آرامش و لذت، فقط سردرگم و منگ از جلوی این آثار میگذرد و آخر سر بیننده عام به خود میگوید شاید من چیزی متوجه نمیشوم!
هنر عامهپسند
هنر بازاری، هنری عامهپسند و صرفاً برای فروش است. بنابراین، اصولاً ظاهری فریبنده و عامهپسند دارد. هنر بازاری در حقیقت کاری تزیینی است و گفتنیها را در یک سطح بیان میکند.
البته این هنر نیز جایگاه خودش را دارد و هر کار دستی غیر اصولی را نمیتوان هنر بازاری قلمداد کرد. بعضی تولیدات را به هیچوجه نمیتوان جزو کالاهای هنری دانست. اما هنر ناب یا فاخر همیشه حرفی برای گفتن دارد و هیچگاه ذهن جستجوگر از دیدن آن خسته نمیشود. باید توجه داشت که هنر فاخر و ناب بیننده خاص خود را دارد. من همیشه سعی کردهام در اجرای کارها ایدهای خاص را القا کنم؛ اما در این کار موفق بودهام یا نه، بحث دیگری است.