نزدیکی و دوستی عنایت با استادان دینی و روحانیون برجسته همچون محمدرضا حکیمی و مرتضی مطهری، در هر دو جانب ثمرات ارزشمندی داشت. یک نمونه از این دستاوردها، برگردان پارسی کتاب «فلسفه هگل» اثر والتر ترنس استیس نویسنده و فیلسوف امریکایی بود که درپی تقاضای مطهری و برای درک بهتر از آموزه های آن فیلسوف نامدار به قلم حمید عنایت منتشر شد و در زمان انتشار بهترین منبع در ایران برای آشنایی با زندگی، آثار، ایده ها و نظریات فلسفی هگل بود. تا امروز هم این کتاب مفصل به چاپهای زیاد رسیده و هنوز اعتبار و ارزش خود را حفظ کرده است.
نمی دانم می توان از نوآوری در کارها و دیدگاههای عنایت سخن گفت یا نه؟ اما بی شک او در زمان خود از پیشروان و پژوهشگران تأثیر گذار و آینده نگر بود. او می کوشید کمبود منابع و تنگنای پرسشها و پرسمانها را در زمینه اندیشه و فلسفه سیاسی با تألیف و ترجمه و تدریس برطرف کند یا حداقل بکاهد. او آثار خوبی را ترجمه کرد. معادل یابی برای آثار اصلی برخی متفکران مهم مانند هگل را آغاز کرد. درسنامه ای جالب برای تحقیق در نهادها و اندیشه های سیاسی پیش از اسلام در دانشکده حقوق و علوم سیاسی تهیه و منتشر کرد. درباره اندیشه سیاسی متفکران عرب کتابی بسیار مهم در آن زمان نوشت که با استقبال فراوان روبرو شد و تعلیقه های محمدرضا حکیمی بدان وجاهت داد تا روحانیون و مذهبیون آن را بخوانند. در آستانه انقلاب اسلامی و کمی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، تحلیلی از مبانی تحولات فکری در ساحَتِ نظریه های مهم سیاسی در ایران و جهان اسلام به زبان انگلیسی نوشت که در هنگام و زمانی که نوشته شد، در نوع خود همتایی نداشت. این کارها البته با سرعت و کمیت رویدادهایی که در خیابانهای تهران و سراسر ایران در گذر بود چندان دیده نمی شد، اما به سرعت فهمیده شد که ما بدانها نیاز داریم و به بیش از آن نیازمندیم.
عنایت هم مانند متفکران عصر خود در ایران، درگیر چالش سنت و تجدد بود. از فاصله بعیدی که میان اندیشه و علوم و کیفیت آگاهی و زندگی در غرب و ایران وجود داشت، آگاهی خوبی به دست آورده بود. اما این موضوع و آن دانش و آگاهی برای او فرصتی ایجاد نکرد تا نمایش و شوری بی مبنا، با نتایج موهوم ایجاد کند.با تمام این چیره دستی و هوشمندی، ذهن و فاهمه او نیز در موضوع مهم نسبت ما و سنت ما با غرب و مدرنیته، از جریان غالب اثر پذیرفت. جریانی که در سویه رادیکال آن فردید و آل احمد قرار گرفته بود و در سویه های دیگری نیز پوزیتیویست های مذهبی، روشنفکران بومی گرا و سرانجام حکمت پژوهان موسوم به سنت گرایان قرار داشتند. اما عنایت این مزیت را داشت که فلسفه را در خوانشی اصیل مورد توجه قرار دهد. او کوشش خود را برای کاهش صدماتی که تقابل و تخاصم سنتی و مدرن، یا غرب زده و بومی، ایجاد کرده بود، به کار بست و تا حدی هم موفق بود. ترجمه رساله هایی از ارسطو، کانت، هگل و برخی فیلسوفان نوگرای قرن بیستم، همراه با مقاله های ارزشمند و مفید، جایگاه شایسته و بایسته ای به او بخشید. اما چرا این کارها را دنبال می کرد و در پی چه هدفی بود؟ به نظرم مدارا و همگرایی و انتقال از طریق ترجمه برای غنای زبان و استحکام و بنیه سازی اندیشه ایرانی و زبان پارسی و ایجاد بستر آکادمیک و پژوهشی که نیاز آن دوران بود و هنوز هست. پس تنازع و نقد و خصومت چه وجهی دارد وقتی اساس و حقیقت اندیشه ها و فلسفه ها و ذات پدیده ها را نشناخته ایم و با اشباح و خیالات خود در جنگیم؟ همرایی و همراهی به سوی فهم اندیشه ها و متون کلاسیک و مکتب های مهم فلسفی، دیباچه و سرآغاز تحول فکری و انقلاب اندیشه و فهم و فرهنگ است. برای جهیدن از حاشیه و رهایی از فقر علمی و فلسفی، همگرایی و همکاری در این مسیر یک ضرورت است. ما نیازمند مفاهمه و تربیتیم. نظام آموزشی ما، در پرورش اندیشه های قدرتمند و طرح پرسشهای فلسفی، سست و ناتندرست است و خودرایی و خود بزرگ پنداری و نادیده انگاشتن دستاوردهای بزرگی که بر جهان اندیشه و فلسفه و علم چیره است، انحطاط و تباهی به بار خواهد آورد.
او نگره همگرا و مداراگرانه خود را در این جستار از مقدمه «فلسفه هگل» (شرکت سهامی کتابهای جیبی، ۱۳۴۷، ص پانزده) از قول فیلسوف آلمانی نوشت:
«…فلسفه امری زنده تر و پیچیده تر از آن است که بتوان حقیقت را از نظرگاهش در حکمی جزمی و ساده خلاصه کرد و از این رو، احتمال آن هست که هریک از مکاتب گوناگون فلسفی، حاوی بخشی از حقیقت و مکمل مکتب دیگر باشد. پس هرکس بخواهد مکتبی تازه در فلسفه بنیاد کند و راهی تازه سوی حقیقت بگشاید، نخست باید همه مکاتب فلسفی پیشینیان را درست بشناسد و در حاصل کار و اندیشه آنان به ژرفی بنگرد. بدین سبب اندرز هگل به بدعت گذاران و نوآوران همه روزگاران آن است که:
“نوآوری راستین، تربیت راستین می خواهد.”
خطای فیلسوفان بزرگ در آن بود که یکدیگر را به چشم رقیب و دشمن می نگریستند و نسبت خویش را با هم به نحو ثمربخش در نمی یافتند و حال آنکه فیلسوف سزاوار باید دریادل باشد و همواره درهای ذهن خود را برای آگاهی از آموخته های دیگران گشوده دارد زیرا آفت بصیرت او، خودبینی و تعصب است. هگل در پیروی از همین اصل کمتر درباره بدعت آرای خود پا می فشارد و بیشتر در یادآوری و جمع بندی عقاید فیلسوفان بزرگ گذشته می کوشد. زمانی او روش خود را در این عبارت خلاصه کرد: «وقتی انسان به جایی برسد که دیگر چیزی را بهتر از دیگران نداند – یعنی عیب دیگران به حالش هیچ تفاوتی نکند بلکه فقط مشتاق هنرشان باشد – آنگاه آرامش و جمعیت خاطر می یابد.»
حمید عنایت جمعیت خاطری از این نوع و اهدافی همچون همین نگره هگلی را دنبال می کرد و به همین جهت بیش از نزاع و نقدهای نامتکی به اصل متون کلاسیک فلسفی و معرفتی، به انتقال و استمرار آموزش و نامیابی یا اصطلاح پردازی برای گسترش و استحکام زبان فلسفی پارسی پرداخت.
عنایت چنان به مسئله فهم خود، از طریق توجه به مذهب اهمیت میداد که گویی یک متفکر مذهبی است. اما حقیقت آن بود که او بازگشت و کنش فعال در این عرصه را دریافته و به دلیل اصالت و عمقی که در تفکر و تحلیل مسائل سیاسی و تاریخی داشت، صدای پای اسلام را در پایان قرن بیستم میشنید. فرهنگ رجایی در مصاحبهای گفته است: «اگر کسی در حوزه تخصصیاش سؤالات جدی مطرح کند، من او را دانشمند آن حوزه میدانم و از این جهت من عنایت را دانشمند حوزه سیاست میدانم. یادم هست که در سالهای ۵۰ و ۵۱، یعنی زمانی که در حوزه علوم انسانی، مقولات اقتصادی همچون توسعه اقتصادی مهم بود و ایران هم یکی از بهترین مصادیق این مقولات شناخته میشد، مرحوم عنایت درسی به نام «نیروهای مذهبی معاصر» ارائه میکرد. برای من بسیار جالب بود که این درس در مهمترین دانشگاههای دنیا همچون اکسفورد،کلمبیا و … بعد از انقلاب ایران و سایر خیزشهای مذهبی دایر شد. در تیزهوشی حمید عنایت همین بس که یک دهه قبل از آن که اتفاقی بیفتد این درس را ارائه کرد. یادم هست که تعداد شرکتکنندگان هم بسیار کم بود و وقتی از چرایی ارائه این درس از او میپرسیدیم، میگفت سر و صداهایی به گوش میرسد که گویی انسان دارد دوباره مذهب را جدی میگیرد. این جواب به گمانم، نشانهای از دانشمندی عنایت است که توجه به مسائل کلان و اساسی دارد و دچار روزمرگی نمیشود. کتابهای او درباره اندیشه سیاسی اسلام و غرب، همه شاهد دیگری بر این مدعاست.»۷
عنایت بر این باور بود که «بیگانگی روشنفکران ایرانی با میراث اسلامی خویش، که به قلّت و کمبود پژوهش درباره اندیشه اسلامی منجر شده، روی دیگر نادانی روشنفکران در مورد غرب و حقارت نسبت به آن است. عنایت در گزارش خود درباره منزلت علوم اجتماعی در ایران در اوایل دهه ۱۳۵۰ر ۱۹۷۰ نوشت: «آدمی گاهی حتی مشاهده میکند که بعضی از روشنفکران ایرانی با هر مطالعه دانشورانهای درباره تاریخ عقاید اجتماعی و سیاسی ایرانی ـ اسلامی مخالفت میکنند، به این دلیل که چون این عقاید یکی از موانع پیشرفت بیداری ایرانیان بوده، هر تلاشی برای تجدید علاقه به آنها کاری بیهوده و فضلفروشانه و غفلتی زیانبار از عقاید «مطرح» دنیای مدرن است». او با چنین گرایشهایی سخت مخالف بود.»۸
حمید عنایت در حوزه اندیشه سیاسی، تنها به مباحث نظری در تاریخ تفکر سیاسی بسنده نکرد. هرچند، او کتاب جالب و ارزشمندی در باب تاریخ اندیشه سیاسی غرب تالیف کرد که توسط دانشگاه تهران چاپ شد۹، اما او همواره بر بستری از واقعیات و تحولات تاریخی و سیاسی و اجتماعی به بازیابی و بازفهمی تحول در فکر سیاسی علاقمند بود. تمرکز او بر اندیشه سیاسی در جهان اسلام نیز به دلیل دغدغه عمومی او به عنوان یک روشنفکر و متفکر ایرانی قابل درک است. او هم زمان، اندیشه اصیل و واقعیتهای معاصر را با هم پیوند میزد تا تحلیلی ژرف از هر موضوع ارائه کند. عنایت معتقد بود: «چیزی که در پژوهشهای نویسندگان ما اغلب ناگفته مانده، آزمودههای ملتهایی بوده است که وضعی همانند ما در گذشته نزدیک داشتهاند و زودتر از ما با فرهنگ غرب ارتباط پیدا کردند و در پارهای موارد نیز مبانی آن را با دیدی انتقادیتر از ما دریافتند. آگاهی از داوریهای نویسندگان این ملتها در زمینه تمدن و فرهنگ غرب، هر اندازه اندیشههای آنان گاه خام و سادهدلانه بنماید، میتواند دست کم معیار واقعبینانهتری در بحثها به دست ما دهد تا بازگویی سخنان شپنگلر و توین بی و هایدگر و مارکوزه و جز اینان. این سخن به معنی انکار ضرورت شناخت دقیق و عمیق اندیشه غربی نیست. ولی مشکل آنجاست که روشنفکران ما گاه ضرورت این شناخت را (که در آن سخت کوتاه آمدهایم) با تقلید یا پیروی نیندیشیده از قالبهای فکری و ذوقی غرب ( که در آن به افراط گراییدهایم) اشتباه میکنند. غربزدگی نه در ترجمه درست آثار بزرگ فرهنگ غربی، بلکه در آشنایی ناقص با آنها و تقلید دزدانه از سرمشقهای فکری غرب با «برچسب» ملی در چارهاندیشیهای سیاسی و اجتماعی است.»۱۰
در این مقال، بیش از این مجال پرداختن به اندیشهها و نظرات حمید عنایت را نداریم، اما لازم است دو دیدگاه انتقادی درباره آرای او را نیز از نظر بگذرانیم و پیش از آن به این نکته که خود او گفته و کلیدی برای فهم بهتر روش و بینش اوست توجه کنیم: «بدون شناختن یک سلسله بازاندیشیهای عقیدتی و تعبیر و تفسیرهای مجدد که امروزه به تجددخواهی اسلامی معروف است، اندیشه سیاسی اسلامی معاصر را نمیتوان به درستی دریافت و ارزیابی کرد.»۱۱
نظری به دو دیدگاه انتقادی
عنایت در سپیده دم انقلاب اسلامی درگذشت و البته نتوانست شاهد تحولات عظیم و رخدادهای عجیب سه دهه اخیر باشد. واقعیات زیادی در خیزشهای بزرگ خاورمیانه،شمال آفریقا، آسیای میانه و افغانستان و شرق اسلامی رخ داد که بسیاری از آنها دردناک و برخی محصول فرایند تاریخی احیای فرهنگ اسلامی و بومی بوده است. واپسین اثر مهم عنایت، «اندیشه سیاسی در اسلام معاصر»، در نخستین سالهای انقلاب تحریر شد که لحنی همدلانه و حتی توجیهگر وقایع دارد، امّا عنایت «نمیتواند بعضی از نگرانیهای خود را پنهان سازد. هنگام اندیشیدن درباره حکومت پس از انقلاب در ایران، نگرانیهای عنایت به انتقادهایی ظریف تبدیل شد و از دولت «بنیادگرا»،«یکّهسالار»، «پدرسالار»، و «سرشت غیر دموکراتیک حکومت سلسله مراتبی» که به قدرت رسید به خردهگیری پرداخت.»۱۲
گذشته از این مسائل، او از سوی برخی نویسندگان معاصر مورد انتقاد قرارگرفته است و همگان با همدلی و ستایش درباره او سخن نگفتهاند. برخی به روش سیاسی او انتقاد کرده و پس از انقلاب اسلامی نیز، دانشجویانی که سفارت آمریکا در تهران را اشغال کردند، در برخی برون دادههای آن ماجرا که به نام افشاگری و اسناد کشف شده از لانه جاسوسی معروف شد، از حمید عنایت نیز در زمره «رابطین خوب آمریکا» نام برده شده بود. حال آن که عنایت هیچ مناسبت و ربطی با این عنوان نداشت و به گواهی آثار و فعالیتهایش، فردی مستقل و ملّی بود و هیچگاه اندیشه سیاسی را در مسیر روابط و فعل سیاسی خاصی رها نکرد. او یک محقق و معلّم و نویسنده خوشنام و محبوب بود که گرایشات ملّی مشخصی داشت و لذا به دشواری میتوان حکمت این نوع افشاگریها را دریافت. به هرحال، حمید عنایت در سال تحصیلی ۴۸ – ۱۳۴۷ برنده بورس تحقیقاتی آیزنهاور شد و همان سال را در آمریکا گذرانید. به صورت طبیعی در سفارت آمریکا در تهران، استعلامی درباره او تحریر شده و در این گزارش به تاریخ آوریل ۱۹۶۹، برابر با اردیبهشت ۱۳۴۸ چنین آمده است: «عنایت … در حال حاضر با داشتن بورس در آمریکا به سر میبرد، ولی تا شش ماه دیگر به ایران برمیگردد. او و زنش – آنا، جامعهشناس و اهل انگلیس – دوستان نزدیک هدا و مریم متین دفتریاند و همان طرز فکر و عقاید مربوط به جبهه ملّی را در مورد طریقهای که شاه، مملکت را اداره میکند، دارند. عنایت در مورد آنچه که میگوید، خیلی محتاط است. چرا که از قرار معلوم، او مایل نیست که لطمه غیرضروری به موقعیت تدریسش در دانشگاه بخورد. او خیلی روشنفکر، خوش برخورد و اهل شوخی است.»۱۳
پی نوشت:
۷ـ بیست و پنج سال پس از عنایت، میراث حمید عنایت در گفتگو با فرهنگ رجایی، متین غفاریان، مجله شهروند امروز، سال دوم، ۴ شهریور ۱۳۸۶، شماره ۱۳
۸ ـ روشنفکران ایرانی و غرب، همان، ص ۲۲۶٫
۹ـ فلسفه سیاسی غرب: از هراکلیت تا هابز، حمید عنایت، انتشارات دانشگاه تهران ۱۳۴۹٫
۱۰ـ سیری در اندیشه سیاسی عرب، حمید عنایت، انتشارات امیرکبیر ۱۳۵۸، صفحات پانزده و شانزده.
۱۱ـ اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، حمید عنایت، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات خوارزمی، چاپ سوم ۱۳۷۲، ص ۱۲٫
۱۲ـ روشنفکران ایرانی و غرب، همان، صفحات ۲۲۷ و ۲۲۸٫
۱۳ـ اسناد لانه جاسوسی ـ شماره ۱۷: رابطین خوب آمریکا، دانشجویان پیرو خط امام، ص ۴۳ و صفحات ۱۰۷ و ۱۰۸٫
ادامه دارد چهارشنبه ۱۲ مرداد روزنامه اطلاعات۱۴۰۱