به این ترتیب، در نقد جواد طباطبایی، از همان ابتدا هیچ دریچهای روبهروی ما گشوده نمیماند تا به قول او از «پستترین نمونههای بررسیهای مربوط به اندیشه سیاسی دوره اسلامی» و «نازلترین نوشتههای تبلیغی» و «فاقد اعتبار علمی» دفاع کنیم یا از حیثیت و محتوایش سخن بگوییم! صادق زیباکلام در واکنش به این نظر نوشته است: «دکتر طباطبایی فقدان سنت مباحث سیاسی در ایران را «خلائی» میداند که همچون داغ بر پیشانی اهل علم سیاست ایران باقی خواهد ماند.» او از همین جا سر وقت مرحوم حمید عنایت میرود و به کسانی که عنایت را «پدر علم سیاست» در ایران میدانند «عوام» اطلاق کرده و عنایت را استادی بسیار متوسط توصیف میکند که جز رسالههای متوسط از او صادر نشده، و نتیجهگیری میکند که «وقتی» «پدر علم سیاست» در ایران «عنایت» باشد، «حال بقیه اساتید این رشته را میتوان حدس زد.»۲۵
طباطبایی بیآنکه مصداقها و جستارهایی از آثار حمید عنایت ذکر کند، در یک اظهارنظر بیوقفه و کلی، شکل و محتوا و روش و نتایج کار عنایت در تحلیل اندیشه سیاسی در ایران دوره اسلامی را سست میداند. علتش به زعم او، این است که: «تحلیل اندیشه سیاسی را در محدوده تتبعات ادبی قرار میدهد، زیرا اندیشه، در پژوهشهای ایرانی، قلمروی مستقل با قانونمندیهای ویژه و منطق درونی خاص و غیرقابل تقلیل به منطق ادبیات نیست و به همین دلیل، اهل ادب، انحصار پژوهشهای مربوط به تاریخ اندیشه فلسفی و سیاسی را دارند. این سیطره بیچون و چرای تتبعات ادبی در قلمرو تاریخ اندیشه سیاسی موجب شده است که اکثر، اگر نه همه نویسندگان تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، در محدوده تتبعات ادبی محبوس ماندهاند و بی آن که توجهی به سرشت اندیشه داشته باشند، ظاهر سبکشناسی صوری ادبی را تا حد ضابطه تمیز جریانهای اندیشه سیاسی ارتقاء میدهند. به عنوان مثال، حمید عنایت، در کتاب اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، به طور کلی، بحثی در تمیز جریانهای اندیشه سیاسی در دوره اسلامی نمیآورد، اما آنجا که به ناچار، از این مقوله سخن به میان میآورد، گاهی به چنان لغزشهای نسنجیدهای دچار میشود که آسیبی جدی به درستی تحلیل او وارد میآورد.»۲۶
ایراد بالا، تنها از آن حیث وارد شده که حمید عنایت، آثار «نویسندگان متفاوتی مانند امام محمد غزالی، خواجه نظام الملک و خواجه نصیرالدین طوسی را بیهیچ توجهی به سرشت نوشتههای آنان، در زمره نویسندگان اندرزنامه آورده»۲۷ است.
این ایراد، البته ناظر بر این جستار از کتاب «اندیشه سیاسی در اسلام معاصر» وارد شده که عنایت نوشته است: «یک جنبه از اندیشه مسلمانان هست که به کلی تصویر دیگرگونی از رابطه بین حکومتکنندگان و اتباع حکومت ارائه میکند و نباید آن را ناگفته گذاشت و این تصویری است که در نوعی از متون مشهود به اندرزنامه و نصیحتالملوک که به قلم نوابغی چون غزالی و خواجه نصیر طوسی و سیاستمدارانی چون خواجه نظام الملک طوسی نوشته شده، جلوهگر است، و نظریهای راجع به پادشاهی در آن مطرح شده که به روشنی متأثر از عقاید و آراء ایرانیان پیش از اسلام راجع به حکومت است، هرچند که به هیثت مناسب اسلامی آراسته شده است. میتوان نمونههایی از این برداشت را حتی در آثار فقهایی که از استبداد به عنوان شر کمتر در مقایسه با هرج و مرج دفاع میکنند، پیدا کرد.»۲۸
طباطبایی عنایت را به سهلانگاری متهم میکند و ذکر خواجه نصیر در زمره اندرزنامهنویسان را به «بیتوجهی او به سرشت عناصر گفتاری» خواجه منسوب میکند. به زعم ناقد، «تردیدی نیست که خواجه نصیر طوسی، نه به عنوان فیلسوف یونانی و نه به اعتبار متکلم شیعی، نمیتواند در زمره اندرزنامهنویسان دوره اسلامی قرار داده شود.»۲۹ در اینجا یک اشتباه بزرگ وجود دارد، زیرا، هرچند خواجه نصیر، پرورده سنت کلامی اسلام شیعه و شارح نظرات فلسفه مشاء و علوم عقلی وارداتی یونانی است، اما در تعداد زیادی از آثارش تحت تأثیر سنت اخلاقی و ادبی اندرزنامهنویسی است. آثاری همچون «اوصافالاشراف» و «آدابالمتعلمین» و حتی بخشهای مهمی از «اخلاق ناصری» که در تاریخ اندیشهها و آثار سیاسی به زبان فارسی اهمیت زیادی دارد. اندرزنامهها، نه از حیث محتوا، بلکه غالباً از جهت ماهیت اخلاقی و تجویزیشان قابل شناختاند. اغلب آنها از محتوای منسجمی برخوردار نیستند و سلسلهای از تجارب و احتجاجات خطابهای را، همراه با حکایات عبرتآموز و تجارب تاریخی و اشعار و ارسال المثلها و تلمیحات، به مخاطب عرضه میکند. گاهی اشارات فلسفی هم دارد، اما فلسفه نیست و طبعاً فلسفه سیاسی در معنایی که مثلاً «سیاست» ارسطو یا «آرای اهل مدینه فاضله» فارابی بدان منسوب است نیز محسوب نمیشود. اما همینها بر شالودهای از فکر سیاسی سنتی در سلسله مراتب سنت سیاسی پادشاهی کهن ایرانی استوار است. خوب یا بد، همین مبنا را باید برای توصیف تاریخ اندیشههای سیاسی در تاریخ ایران مورد توجه قرار داد. سابقه باستانی این نوع متون به ماقبل اسلام برمیگردد و بازتاب گسترده آن را در آثار ادبی مهمی همچون «کلیله و دمنه» و «گلستان» و از همه مهمتر «شاهنامه» فردوسی میبینیم. این منابع متفاوت و مهم، طبعاً اثری عمیق بر ذهن وزیران و فلاسفه و فقها و متکلمان مینهاده و هر یک به نوبه خود از اصطلاحات یا نتایج یا عبرت و حکمت ملهم از آن اثر میپذیرفتهاند. لذا، اشاره طباطبایی چندان موجه نیست و آنچه او «بیتوجهی به سرشت و بنیاد اندیشه سیاسی در دوره اسلامی در نوشتههای فارسیزبانان»۳۰ میخواند، بدون ذکر مأخذ و نمونهای دقیق در آثار عنایت، یک اتهام کلی و به علت بیتوجهی به سرشت نوشتههای اوست.
طباطبایی مسائل نظری و درستی را مطرح میکند، اما ربط آن یا نمونههای آن را در آثار عنایت نشان نمیدهد. مثلاً میگوید: «تردیدی نیست که نقد و بررسی تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، برابر اسلوبهای «نقادی درونی» (Critique Interne) هنوز آغاز نشده است. اگر اینجا و آنجا، پژوهشگرانی، به تفنن، به چنین بررسی و نقدی پرداختهاند، کوششهای آنان نتوانسته است به ژرفای تاریخ اندیشه سیاسی در ایران راه یافته و پرتوی هرچند کمسو، بر منطق حاکم بر تحول آن بیفکند… این کوششها، به طور کلی، بیآن که بتواند به فراسوی ظاهر پدیدارهای اندیشهای پراکنده و حوادث تاریخی گذار کند، در بهترین حالت، به توصیف همین پراکندگی و تشتت بسنده میکند.»۳۱ این نوع نگرشها و اظهارنظرهای کلی، بدون ذکر مصادیق و نمونههای متعدد در اثری گسترده همچون «اندیشه سیاسی در اسلام معاصر» و سپس اعلام نسبتهای ناروا به نویسنده، نشان خردمندی نیست. عارضهای مزمن در میان برخی روشنفکران و دیگرستیزان ایرانی است که به قول آرامش دوستدار، حرفهای گنده و دهن پر کن میزنند و گفتههای نافهمیده و هضم ناشده آنها در گلوی ما گیر میکند. فرجام این مقاله را به همین نقل قول از کتاب دوستدار، پایان میبخشم:
«… من عنایت را از ما همه، و ما همه را از او، به هیچ رو جدا نمیدانم. در واقع او نیز به نوبه خود به نمایندگی ما فکر میکند و مینویسد… عنایت در منش و فرهنگش، یکی از چهرههای برجسته «روشنفکری» جامعه ما بود و این امتیاز مسلم را نسبت به بسیاری داشت که حرفهای گنده و دهن پر کن نمیزد. اصرار نداشت پیکرهای اژدهایی فیلسوفان را در بطری کتابهایش به معرض تماشا بگذارد و با نقل مفهومها و گفتههای نافهمیده و هضم ناشده آنها، که در گلوی ما همه گیر میکنند و زبانمان را بند میآورند، شنونده و خواننده عقبافتاده، تازه به دوران رسیده یا دائره المعارفی را مرعوب و مجذوب سازد.»۳۲
ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
پانوشتها:
۲۵ـ پاسخ دکتر صادق زیباکلام به سیدجواد طباطبایی، مجله مهرنامه، شماره ۳، اسفند ۱۳۸۹، ص ۶٫
۲۶ و ۲۷ـ ابن خلدون و علوم اجتماعی، همان، ص ۲۱٫
۲۸ـ اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، همان، ص ۳۴٫
۲۹ و ۳۰ـ ابن خلدون و علوم اجتماعی، همان، ص ۲۲٫
۳۱ـ همان، صفحات ۲۲ و ۲۳٫
۳۲ـ درخششهای تیره، همان، ص ۲۶۵٫
code