دکتر ضیا الاطبا بزرگ خاندان ضیایی و اولین طبیب دیارمان را بیشتر بشناسیم (بخش دوم )   ” نوشته کاظم خطیبی” 

    شادروان دکتر ضیا اطبادر سال  برای شرکت در مجلس موسسان در سال ۱۳۰۱ که همزمان با سلطنت پهلوی اول می باشد  به اتفاق خانواده و فر زندانش از تربت حیدریه با خودرو از طریق مشهد به تهران عزیمت می نماید در طول این سفر بدلیل ناامنی در جاده تربت مشهد کامیون های حمل بار خانواده ضیایی توسط راهزنان به سرقت می رود وکارگرانی که همراه بار بودند در یک محلی منتظر می مانند تا دکتر ضیا اطبا با خودرو سواری برسند زمانیکه خانواده دکتر ضیایی کار گران را که در کنار یک پیچ و یا گدار مشاهد ه می کنند توقف نموده و کار گران موضوع را به آنها گفته  و به آنها پیشنهاد می کنند فعلا متوقف باشند چون جاده نامن است و پس از گذشت مدتی  سر انجام آنها حرکت می کنند و به مشهد می رسند در آن زمان امان اله خان جهانبانی در مشهد موقعیت خوبی داشت و از دوستان مشترک ایشان واسد اله علم بوده لذا دکتر ضیایی از فرصت استفاده نموده و  به خدمت ایشان رفته و گله می کندکه ما چگونه در این جاده امنیت نداریم؟ وداستان سرقت اموال را با کامیونها برای آقای جهانبانی بیان می کنند وی دستور پیگیری داده و سر انجام کامیونهای  حامل اموال دکتر ضیایی  پیدا و تحویل ایشان می گردد   با توجه به عدم امنیت جاده مشهد تهران در بخش ترکمن نشین که احتمال وجود سارقین وجود داشت  آقای جهانبانی پیشنهاد می کند که برای اطمینان از سرقت مجدد اموال چند ژاندارم همراه آنها نموده تا آنها با خیال راحت  به تهران باز گردند و خوشبخانه با توجه به تمهیداتی که بعمل آمده بود خانواده دکتر ضیا الاطبا بدون مشکل وبی درد سر به تهران باز گشتند .

 

دکتر ضیا الاطبا همیشه دوست داشت پسرانش در رشته پزشکی تحصیل کنندوی اعتقاد داشت این رشته به این دلیل مهم است چون در تمام جوامع ودولتها می توانند کار کند و نیاز به این شغل  هست  و به همین منظور به غیر از دو فرزند دختر و یک پسرشان بنام دکتر طاهر ضیایی که در رشته زمین شناسی در خارج از کشور تحصیل کرده بودند فرزندان دیگر پسرشان دکتر علیرضا  پزشک داخلی دکتر محمود متخصص زنان و دکتر خلیل  متخصص چشم بودند و دخترانش بی بی رباب که تحصیلات مقدماتی داشتند وبهجت خانم تحصیلات در حد دیپلم داشتن که با مهندس اصفیا در تهران ازدواج نمودند ایشان در تهران در سازمان برنامه و بوجه آن زمان خدمات زیادی را به انجام رساند.

.دکتر طاهر ضیایی در خاطرات خود چنین میگوید  ما در نوبهار دوباغ داشتیم باغ نو و باغ قدیمی که در باغ نو فقط یک باغبان حضور داشت و کسی به آنجا اجازه ورود نداشت ولی  مهمانان خاص از جمله رضاشاه در آنجا پذیرایی  می شد  و با غ قدیمی که برای مهمانانی مانند تیمور تاش ،سردار اسعد و داور بود در این باغ امکانات تنیس و اسب سواری بود و زمانیکه ما از تهران به آنجا می آمدیم از این امکانات بهره مند می شدیم .

 

من خاطرهای را از زبان باغبان مسئول باغ نوبهار بیاد دارم که بی مناسبت نیست در اینحا مطرح نمایم وی برایم تعریف می کرد:( زمانیکه رضا شاه به تربت حیدریه آمده بود شب در خانواده ما بود و آن زمان از ایشان در باغ جدید نوبهار پذیرایی گردید صبح زود که رضا شاه از خواب بیدار می شود به دور باغ قدم می زند و آبشار مصنوعی که در باغ ایجاد شده بود منظره قشنگی داشت آنگاه رضا شاه به باغبان میگوید یک قالیچه ای بیار در کنار همینجا پهن کن و برایم از ماست خیکی و  نان محلی بیاو ر پس از آن وقتی با پدرم به گفتگو می نشیند عنوان میکند شما در اینجا اینقدر امکانات برای کی گذاشتی شما ماشااله سنی داری وی میگوید بهر حال من وقتی فرزندانم از تهران می آیند از این امکانات استفاده می کنندوبعد به ضیا الاطبا پیشنهاد می کند شما بهتر است این ساختمان رادر بلندی بسازی آنجا چشم اندازش بهتره و پدرم هم موافقت می کند و سر انجام ساختمانی در قسمت بالای باغ می سازد ) ادامه دارد …..

مطالب مرتبط

۲ دیدگاه‌

  1. حسن ضیائی گفت:

    به عنوان یکی از نوادگان این خانواده برایم خیلی جالب بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *