نگاهی مختصر به کارنامۀ شعری هوشنگ ابتهاج(سایه) شاعری گزیده گوی فاطمه گیلانی

«هوشنگ ابتهاج» متخلص به «سایه»، ششم اسفند هزار و سیصد و شش در شهر پر باران رشت دیده به جهان گشود و در تاریخ نوزدهم مرداد هزار و چهار صد و یک در شهر کلن آلمان، دور از مرزهای پر گهر، چشم از جهان فرو بست.
وی که از مضامین عمده اشعارش عشق(عشق به وطن، عشق انسان ها به یکدیگر، عشق به عقیده و باور) است، شاعری است گزیده گوی. با مطالعه دفتر شعرهای او می توان فهمید که هرگز بر آن نبوده که بی  جهت و بی انگیزه شعر بگوید، بلکه هرگاه شعر بر اثر غم و یا احساسات شاعرانه به سراغش آمده، دست به قلم خویش برده است. گاه در غم مرگ دوستی، گاه در شور و اشتیاق عاشقانه و گاهی برای وطنش ایران .
گرچه ابتهاج بیشتر به اشعار کلاسیکش شناخته می  شود و گوش هر ایرانی یی پر است از ابیاتی که او با ذوقی بی مانند سروده است، اما سایه تنها شاعر کلاسیک سرا نبوده است، بلکه اشعار نیمایی او هنوز که هنوز است، در صدر اشعار نیمایی نوسرایان قرار دارد و کمتر شاعر و شعر دوستی را می شود پیدا کرد که این اشعار را در حافظه نداشته باشد.
«شبگیر» که سومین دفتر شعر این شاعر است، مجموعه ای است با بیست و شش شعر نیمایی؛ اما همین اندک اشعارنیمایی، او را در زمره موفق ترین شاعران شعر نیمایی قرار می دهد که بر شاعران بعد از خود تاثیرگذار بوده است. به عنوان مثال شعر«احساس»، شاهد مثال خوبی است تا مشخص شود که این دفتر شعر چقدر ماندگار است:
بسترم
صدف خالی یک تنهایی ست
و تو چون مروارید
گردن آویز کسان دگری …
شاعر در این مجموعه شعر، همانند نیما یوشیج در صدد است نوگرایی داشته باشد و از سنت های ادبی یی که در «نخستین نغمه ها»ی اولین دفتر شعرش بسیار شاهد آنیم، دوری می کند.
او در نخستین نغمه  ها بسیار متاثر از شاعرانی چون حافظ و سعدی و حتی شاعران معاصرش چون حمیدی شیرازی و حتی پروین اعتصامی
است.
با این وجود، همین اولین دفتر شعر وی بسیار تحسین می شود و حمیدی شیرازی که به کمتر شاعری به دیدۀ اعتنا می نگریست، بر آن مقدمه ای نوشت و به رغم انتقاداتی، ابتهاج را که نوزده سال بیشتر نداشت، تحسین نمود و برایش جایگاهی بلند در آینده پیش بینی
کرد.
البته سایه در دومین دفتر شعرش به نام «سراب» در کنار قالب های شعری رایج کلاسیک، از قالب چهار پاره و چندپاره هم استفاده می کند که در دهه سی به نوعی نشانه تجدد در شعر به شمار می  رفت، اما در واقع بعد از «شبگیر» است که وی به طور جدی، نوگرایی را در شاعری خود پی می گیرد و حتی غزل هایش زبانی پیدا می کند که نسبت به زبان غزل های نخستینش متفاوت و امروزی تر
می شود.
هرچند شاعری وی در حوزه شعر نو ادامه می یابد و در دفتر دیگری به نام «زمین»، اشعار نیمایی وی را شاهد هستیم، اما توجه به قالب نیمایی، او را از غزل باز نمی دارد و تغزل و عشق با نگاهی امروزی در اشعارش ظهور و بروز پیدا می کند. به طور مثال، این بیت که مطلع از غزلی در دفتر «سیاه مشق» است ، شاهد مثال خوبی است:

امشب به قصۀ دل من گوش می کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی
و لازم به ذکر است که فروغ هم متاثر از همین غزل، در همین وزن و ردیف و قافیه، غزلی سروده است. غزلی به مراتب نو و مدرن تر با زبان و بیانی متفاوت:

چون سنگ ها صدای مرا گوش می کنی
سنگی و ناشنیده فراموش می کنی
در خاتمه باید گفت، شاعر مثنوی «عشق شادی ست، عشق آزادی ست ر عشق آغاز آدمیزادی ست»، ثابت کرد که زبانی سهل اما ممتنع را برای بیان عشق و بیم و امیدهای آدمی به کار گرفته
است.
او که علاوه بر عمری سرایش شعر، به تصحیح اشعار حافظ هم پرداخته، از حافظه ایران و ایرانی پاک نخواهد شد. به خصوص وقتی هنوز شعرهایش با صدای بزرگان موسیقی فارسی، طنین انداز می شود. شاعری چون او نمی  میرد، بلکه با اشعارش سال به سال زنده و زنده  تر می شود.سه شنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۱ روزنامه اطلاعات

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *