۱۲۰۰کتابفروشی دربرابر۸ هزار مغازهلوازم آرایشی شهردار تهران: گردش مالی سالیانه فروش لوازم آرایشی ۱۵ هزار میلیارد تومان و گردش مالی کتاب کمتر از هزار میلیارد تومان است
«نمیشود در شهری زندگی کنیم که تعداد مغازههای فروش لوازم آرایشی در آن هشت هزار باشد در حالی که تعداد کتابفروشیهای آن ۱۲۰۰ واحد است. نمیشود در شهری زندگی کنیم که درآمد لوازم آرایشفروشیهای آن ۱۵ هزار میلیارد تومان باشد و درآمد کتابفروشیها هزار میلیارد تومان.» اینها شاید مهمترین جملات شهردار تهران در جریان افتتاح شهر آفتاب و بزرگترین رخداد فرهنگی کشور در حوزه نشر یعنی بیست ونهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب بود. آماری که در عین جذاب بودن میتواند هشداری جدی برای فرهنگ کشور باشد.
موضوعی که از دیدگاه کارشناسان و مسوولان، به طرق مختلف تفسیر میشود. عبدالرضا عزیزی، رییس کمیسیون اجتماعی مجلس با اینکه معتقد است تعداد کتابفروشیها نمیتواند ملاکی برای تعیین سرانه کتابخانی یک کشور باشد، میگوید: امروز اکثر مردم و جوانان بیشتر وقت فراغتشان را به مرور مطالب، اخبار و حتی کتابهای اینترنتی میگذرانند یعنی در واقع در حال مطالعه هستند، بنابراین اینکه بخواهیم سرانه مطالعه کتاب را با مطالعه کتابهای فیزیکی و کاغذی بسنجیم، چندان درست نیست.
وی در عین حال بر این نکته نیز معترف است که سرانه کتابخوانی در ایران پایین است اما معتقد است که این مساله ریشه در مسائل اقتصادی و شرایط جامعه دارد: شما از فردی که به دلیل مشکلات اقتصادی مجبور است چند جا کار کند چطور انتظار دارید که هر روز مطالعه هم داشته باشد؟! یا برعکس از جوان یا سرپرست خانوادهای که بیکار است و اصلا حال و حوصله هیچ چیز را ندارد نمیتوانید انتظار داشته باشید که بنشیند و کتاب بخواند. برای همین هم هست که سرانه مطالعه در کشور ما بهشدت پایین است. این هم مساله جدیدی نیست و همه به آن معترفند. عزیزی پایین بودن سرانه مطالعه را در دراز مدت موجب پایین آمدن کیفیت تحصیلی دانشآموزان و حتی کاهش راندمان علمی و تولید دانش در کشور میداند. رییس کمیسیون اجتماعی مجلس با ذکر مثالی در مورد خودش میگوید: من خودم واقعا فرصت مطالعه پیدا نمیکنم مگر به همان صورت مطالعه مجازی و اینترنتی. البته شاید جالب باشد بدانید که تاکنون چندین کتاب هم نوشتهام و کاملا با مشکلات چاپ و انتشار کتاب آشنا هستم و کاملا این مساله را میفهمم که چرا نویسندگان هم چندان تمایلی به نوشتن کتابهای بیشتر ندارند.
وی اما با این وجود تاکید میکند که نباید به سادگی از کنار این معضل جامعه امروزمان بگذریم: بالاخره هر مشکل و معضلی در جامعه باید مدیریت شود. همانطور که مردم را تشویق میکنیم که فلان مارک پفک را بخرند، باید راهکارهایی تشویقی برای ترغیب مردم و به خصوص جوانان به مطالعه پیدا کنیم. به خصوص در فصل تابستان که کتابخوانی میتواند یکی از گزینههای سرگرمی برای اوقات فراغت جوانان باشد. ولی اینکه بگویم کاری نمیشود در این مورد کرد، کوتاهی ما مسوولان و پاک کردن صورت مساله و سوق دادن آن به سمت جامعهای کم سواد است.
امانالله قرایی مقدم، جامعهشناس و استاد دانشگاه نیز از منظر دیگری به مقوله کتابخوانی نگاه میکند: اصولا آغاز فرآیند کمفروغ شدن کتاب و کتابخوانی به قرن هفتم و هشتم باز میگردد. بعد از آن هم در دوران زندیه و قاجاریه این رویه ادامه پیدا کرد تا جایی که در مقطعی در جنگها، بسیاری از کتابخانهها را آتش زدند.
ویکتور هوگو جملهای دارد که میگوید: اگر میخواهید جامعهای را نابود کنید، کاری کنید که دیگر کتاب نخوانند. حالا قرایی مقدم با استناد به همین جمله میگوید: این یک واقعیت است. جامعهای که مطالعه نداشته باشد، جامعهای کور و کمسواد است و نمیتواند درک درستی از مسائل و مشکلات اجتماعی و سیاسی داشته باشد. این مساله در برههای در سالهای قبل چنان حاد شده بود که کانون پرورش فکری کودکان در هر محلهای کتابخانههایی را ایجاد کرد تا فرهنگ کتابخوانی را از پایه و از سنین نوجوانی تقویت کند ولی متاسفانه این رویه بعد از انقلاب متوقف شد.
وی از جمله دلایل پایین بودن سرانه کتابخوانی در ایران به استقبال مردم از ماهواره و برنامههای آن و همچنین به داغ بودن بازار شبکههای اجتماعی اشاره میکند، اما در عین حال به عامل دیگری هم اشاره میکند که کمتر به آن توجه شده است: فکر میکنم یکی از دلایلی که باعث شده تا سرانه کتابخوانی در ایران کم باشد این است که مردم به متون کتابها اعتماد ندارند و احساس میکنند بخشهایی از همه این کتابها سانسور شده است و فاقد ارزش اعتباری است.
به گفته این جامعهشناس، مطالعه در بسیاری از جوامع از جمله انگلیس و ژاپن به حدی مهم است که دانشآموزان ژاپنی مجبورند بعد از کلاس به کتابخانههای عمومی بروند و دو ساعت مطالعه غیرتخصصی داشته باشند: اما در ایران تیراژ بسیاری از کتابها به کمتر از هزار نسخه و تیراژ روزنامهها به پایینترین حد خود در سالهای گذشته رسیده است. این برای هر مملکتی بهمثابه یک فاجعه واقعی است ولی در ایران تاکنون کسی به این مقوله ورودی جدی نکرده است.
در این بین اما هم عزیزی و هم قرایی مقدم بر اینباورند که مقایسه فروش لوازم آرایش و مصرف آن در ایران با سرانه مطالعه، قیاسی است معالفارق. دکتر عزیزی با تایید اینکه سرانه مصرف مواد آرایشی در ایران بسیار بالاتر از کشورهای اروپایی است میگوید: این مساله را باید آسیبشناسی کرد. باید رابطه مصرف لوازم آرایش را با فاکتورهایی چون میزان سواد، سطح علمی، مذهبی یا غیرمذهبی بودن و حتی سن خانمها بررسی کرد و بعد از آن باید در مورد این مقوله کار علمی انجام داد. ولی اینکه بخواهیم بگوییم مصرف بالای موادآرایشی به کمبودن سرانه کتابخوانی ارتباط دارد، به نظرم اصلا منطقی و علمی نیست.