درباره احمد روح‌القدس و فعالیت‌های مطبوعاتی اش در دوران استبداد صغیر | شهید خراسانی، روزنامه‌نگار مبارز

درباره احمد روح‌القدس و فعالیت‌های مطبوعاتی اش در دوران استبداد صغیر | شهید خراسانی، روزنامه‌نگار مبارز

از «شیخ احمد تربتی» معروف به «شیخ احمدروح‌القدُس» و «سلطان‌العلمای خراسانی» به عنوان نخستین شهید راه آزادی و قلم یاد می‌شود؛

هما سعادتمند | شهرآرانیوز؛ سوای روزنامه‌های بسیاری که دردوران استبداد صغیر توقیف شدند، روزنامه‌نگارانی هم بوده‌اند که جان بر سر آزادی داده‌اند.
برای نمونه از «شیخ احمد تربتی» معروف به «شیخ احمدروح‌القدُس» و «سلطان‌العلمای خراسانی» به عنوان نخستین شهید راه آزادی و قلم یاد می‌شود؛ البته برخی «جهانگیرخان صوراسرافیل» را به عنوان نخستین شهید روزنامه‌نگار می‌شناسند، اما براساس روایت مبارزان مشروطه‌خواه که پس از دستگیری در باغ شاه حبس شده بوده‌اند، این دو هم‌زمان با هم اعدام می‌شوند با این تفاوت که خیلی‌ها معتقدند شیخ احمد روح‌القدس، پیش از اعدام، زیر شکنجه شدید شهید شده و این جنازه اوست که بر دار کشیده می‌شود.

ماجرای او که در ابتدا طلبه‌ای از اهالی تربت حیدریه و ساکن مشهد بوده از روزی آغاز می‌شود که برای انجام کاری سر از تهران در می‌آورد و جریان‌های موافق و مخالف پایتخت او را با خود همراه می‌کنند، آن‌چنان که دست به قلم می‌برد و چندی بعد نامش با عنوان یک روزنامه‌نگار سر از جراید روز در می‌آورد.

نوشته‌های روح‌القدس به واسطه هوش و ذوق نویسندگی و اقتضای زمانه به فاش‌گویی، خیلی سریع مورد استقبال قرار گرفته و پایش را به محافل و جمع آزادی‌خواهان باز می‌کند. او چندی بعد با کمک همین گروه موفق می‌شود امتیاز روزنامه روح‌القدس را بگیرد. این روزنامه به او فرصتی می‌دهد تا بتواند با نوشتن مقالات تند و آتشین به مخالفت با مستبدان برخیزد. شماره نخستِ این روزنامه در ۲۵ جمادی‌الثانی ۱۳۲۵ قمری منتشر می‌شود. مسلک این روزنامه، مبارزه علیه استبداد به ویژه شخص محمدعلی شاه بوده است.
سلطان العلما در شماره ۱۰ نشریه خود به انتقاد از استبداد پرداخته، آن را مخالف اسلام می‌داند و تأکید می‌کند که حاکمیت استبدادی را نمی‌توان با اسلام یکی دانست.

بر این اساس او را باید در زمره نخستین کسانی محسوب کرد که تئوری مردم‌سالاری‌دینی را در قالب تفکر اسلامی مطرح کرده و به صورت جدی به دفاع از آن پرداخته است. نشریه شیخ احمد به واسطه همین بی‌پروایی چندین بار توقیف می‌شود.
پس از این، او که دستی هم در طنز نویسی داشته در واکنش به این اتفاق از شماره ۱۷ به بعد، به جای عبارت «عجالتا هفته‌ای یک نمره پنجشنبه طبع و شنبه توزیع می‌شود.» که درسمت راست عنوان روزنامه چاپ می‌شده، می‌نویسد: «هفته‌ای یک نمره دوشنبه طبع و چهارشنبه توقیف می‌شود.»

سلطان‌العلما البته تنها به مبارزه قلمی اکتفا نمی‌کند و بعد از به توپ بستن مجلس در دوم تیرماه ۱۲۸۷ خورشیدی، تفنگ در دست از بالای دفتر روزنامه به دفاع برمی‌خیزد، چند نفر از قزاق را کشته و مجروح می‌سازد، ولی عاقبت دستگیر شده، او را با ضرب و شتم و در غل و زنجیر به باغ شاه تهران می‌برند. «مهدی ملک‌زاده فرزند ملک‌المتکلمین در کتاب «تاریخ‌انقلاب مشروطیت» درباره این رویداد می‌نویسد: «اداره روزنامه روح‌القدس در یکی از بالاخانه‌های خیابان چراغ‌برق بود و آن نامه ملی از آن کانون آزادی بیرون می‌آمد.

همین که جنگ شروع شد، مدیر روزنامه روح‌القدس که یک انقلابی واقعی و آزادی‌خواه حقیقی و متعصب به مسلک مشروطه بود واگر برای لفظ غیور بخواهیم موردی پیدا کنیم باید او را مثال زد، تفنگ در دست گرفت و یکه و تنها ستون قشونی را که، چون سیل به طرف مجلس سرازیر بود، مورد حمله قرار داد و با هر گلوله‌ای که از تفنگ خارج می‌شد، یک نفر از قشون استبداد را به خاک می‌انداخت. این مرد عرصه را بر سرباز‌هایی که آن خیابان را در دست داشتند، تنگ کرد، آن‌چنان که صاحب‌منصبان را مصمم به تصرف اداره روزنامه و قتل او کرد. این بود که چند دسته که عده آن‌ها از صد‌ها تجاوز می‌کرد، از خانه‌های پشت و بالاخانه‌های مجاور به اداره روزنامه راه یافتند و آن مرد فرزانه را که خون از سر و بدنش می‌ریخت، دستگیر کرده، کت‌بسته و با بی‌احترامی به طرف باغشاه بردند و به دست دژخیمان شاه سپردند.»

همچنین عبدالجواد روح القدس، عموی سلطان‌العلما که همراه او و یکی از ۲۳ نفر بازداشت شده در باغ شاه بود، خاطرات آن روز را بعد‌ها در سال ۱۳۵۱ در مصاحبه‌ای که فیاض خراسانی در روزنامه کیهان با او انجام داده، این‌طور تعریف می‌کند: «از طرف برادرم مأمور بازگرداندن شیخ احمد به تربت حیدریه بودم. برای همین عازم تهران شدم. اداره روزنامه روح‌القدس در خیابان چراغ برق جنب قهوه‌خانه عرش قرار داشت که من با مختصر اثاثیه و تفنگ ورندل خود یکی از اتاق‌های آن را اشغال کرده بودم.

اوضاع خیلی آشفته بود برای همین به دفعات با شیخ احمد مذاکره و مشاجره کردم تا مگر برای بازگشت به تربت قانعش کنم که ممکن نشد. سرانجام مرا متقاعد ساخت که با اوضاع فعلی علاوه بر اینکه آمدنش به خراسان مفید نیست کاملا زیان‌آور است و سبب گرفتاری پدر و فامیلش می‌شود. چهارمین روز توقفم بود که مجلس به توپ بسته شد و همان هنگام جمعی از قزاق‌ها به اداره روزنامه برای دستگیری مدیر روزنامه حمله کردند. من با تفنگ ورندل خود و شیخ احمد با تفنگ مکنز شروع به دفاع از خود کردیم.

بیش از یک ساعت نگذشت که لوله تفنگش داغ شد و از کار افتاد برای همین تفنگ مرا که چند فشنگ بیشتر نداشت با اصرار گرفت وگفت که من همه اتفاق‌های امروز را به گردن می‌گیرم پس اگر دستگیر شدیم شما به چیزی اعتراف نکن. او پس از تمام شدن فشنگ‌هایش، نارنجکی به سمت قزاق‌ها انداخت و بعد آماده تسلیم شد. قزاق‌ها با قنداق تفنگ سر و صورتش را مجروح کردند و او را با خود بردند. روح‌القدس را هر شب شلاق می‌زدند و شکنجه می‌کردند و دژخیم این اعمال سلطان باقر نامی بود که نهایت قساوت و بی‌رحمی را از خود نشان می‌داد. بعد‌ها فهمیدم که تا آخر بازجویی همه تیراندازی‌ها را به گردن گرفته و هیچ مُقُر نیامده است. او در وقت شهادتش خیلی جوان بود و تنها ۳۴ سال سن داشت.»

مقاومت مسلحانه او از یک سو وقلم تندش از دیگر سو باعث شد تا مأموران محمد علی شاهی بدترین برخورد‌ها را نسبت به دیگر بازداشتی‌ها در طول دوران حبس در باغ شاه با وی انجام دهند. روایت‌های بسیاری درباره نحوه قتل او نقل شده که خفه کردن، به چاه انداختن، تکه تکه کردن بدن و گذاردن او روی تابه داغ، از جمله این شکنجه‌هاست که از سوی نویسندگانی، چون مامانتوف روسی، صدرهاشمی، قاضی‌زاده، گلبن و … نوشته شده است. گفتنی است پس از پیروزی مشروطه خواهان و فرار محمدعلی میرزا، جسد وی را در حالی که طنابی دور گردنش بود از چاه بیرون آوردند و دفن کردند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *