ملخ (جراد) شناختی از ویژگیها و… در منابع ادوار گذشته دکتر محمدحسن ابریشمی
خش پنجم
دبی، سرزمین ملخ خیز؟
به نوشته دهخدا مستند به المنجد و منتهی الارب: «دَبَی: ملخ پیاده»، «دُبَیّ» [دُبا]: موضعی است نرم زمین به دهنا که ملخ در آن بسیار باشد و بدان الفت میدارد» و «مَدباه، ارض مَدباه: زمین ملخ ناک» (لغتنامه، ذیل هر یک از لغات مذکور) مستندات و شواهد دلالت بر آن دارد که منشأ هجوم تودههای میلیونی ملخها به سرزمین ایران عموماً از سواحل جنوبی خلیجفارس بوده است. بر این اساس میتوان گمان برد که سرزمین «دُبَی» در جنوب خلیجفارس، وجه تسمیه خود را از «ملخ» دارد زیرا «دُبَی»، با تلفظ «دُبا»، در عربی به معنی «سرزمین بسیار ملخ»، «زمین ملخ ناک» و نیز جای تخمریزی ملخان است. بهاءالدین محمدبن حسین خطیبی بلخی، مشهور به بهاء ولد (بهاءالدین ولد، وفات ۶۲۷)، پدر مولانا جلالالدین محمد بلخی (وفات ۶۷۲)، در مواعظ خود برخی از لغات مورد بحث مزبور را بر زبان آورده است:
… هرکس را چون فانی شوند ممکن باشد که دریای عدم باز دگر بار موج زند؛ طوفان فرعون چون باز ایستاد سبزهها رُست که هرگز چنان نَرُسته بود چون ملخهاشان بِمُرد به سرزمین زار آمدند که ما را هنوز دخلهای ما برجاست. «دبی: ملخ»، «مَدباه: زمین ملخ ناک»، «مَدبیّه: زمینی که ملخ گیاهش خورده بود»؛ کافران چون جزیَّه پذیرفتند چون سرگین در زیر آب نشستند.
وجوه تشابهی در تعاریف لاروس و مطالب نزهت نامه علائی
مرحوم دهخدا در لغتنامه، شرح مفصل و جالبی درباره «ملخ»، انواع آن و نیز خصوصیات این حشره، مستند به برخی منابع و شواهد، نقل کرده و در معرفی «ملخ» نوشته است: جانورکی بالدار که گاه خسارت و زیان بسیار وارد میآورد و کشت و زرع را بهطوری نابود میکنند که مورث قحط و غلا میشود. دهخدا به دنبال آن «جَراد» نام عربی و اسامی اوستایی و پهلوی و ارمنی ملخ را ثبت کرده است؛ سپس شرحی مفصل از لاروس بزرگ (دایرهالمعارف فرانسوی) ترجمه و نقل کرده که این نکات درباره جای تخمریزی ملخ ماده و حفظ قوه نامیه تخمها در زیر خاک قابلتوجه است، چنانکه گویی حتی تخم ملخ هم هوشمندی و ادراک یا حساسیتهایی دارد (لغتنامه):
… تخم حشره که در خاکهای خشک گذاشته شده است، هنگامی تبدیل به حشره میشود که باران کافی و چند روز، باریده باشد و این مُبَیٍّن آن است که خشکسالی پایان یافته است و در غیر این صورت تخمها میتوانند ماههای متمادی در زیر خاک به حالت خواب باقی بماند… برای از بین بردن حشره بالدار در گذشته سعی میشد که با ایجاد سر و صدای شدید و تیراندازی با تفنگ و افروختن آتش و ایجاد دود، گروه انبوه حشره را از مزارع و باغها دور سازند و چون این حشرات انبوه بر جایی فرود میآمدند آنهارا با خرمنکوب و وسایل دیگر میکوبیدند یا میدان فرود آمدن آنهارا به آتش میکشیدند و آنهارا از بین میبردند. ولی اکنون با شعلهافکنهای جنگی و تلمبههای مخصوص و با کمک هواپیما و هلیکوپتر، محلول ۵۰ در ۱۰۰ کلروپیکرین و دیگر سمهای حشرهکش را روی انبوه این حشرات در هوا و زمین میپاشند و آنهارا نابود میسازند (از لاروس بزرگ…)
به گمان این هیچمدان، دو نکته در مطالب لاروس، در شرح مزبور قابل توجه و اهمیت است (نکاتی که ایرانیان قدیم آنهارا به تجربه دریافتهاند): نخست تخمریزی ملخ در خاک خشک و خروج حشره از تخم (تفریخ) پس از بارندگی ممتد؛ دوم، دور کردن یا فراری دادن گروههای عظیم ملخهای بالدار، با ایجاد سر و صدای ممتد و شدید. ایرانیان در ادوار کهن به هر دو مورد مزبور به تجربه پی برده و برخی دانشمندان قدیم در آثار مکتوب فارسی خود، به آن اشاره کردهاند که در مباحث پسین، ذیل عناوین «دفع هجوم تودههای عظیم ملخ با ایجاد صداهای مهیب» و «تحقیق در باب تأثیر صداهای مهیب» نمونههایی نقل کرده است. اما در مورد دوم، جای تخمگذاری ملخ در زمین سخت و بیرون آمدن حشره از تخم به هنگامیکه هوا خوب و مناسب باشد، دانشمندان ایرانی قدیم از آن سخن گفتهاند.
از باب نمونه شهمردان بن ابیالخیر رازی، در نزهتنامه علائی (تألیف سال ۴۸۸)، ضمن معرفی «ملخ»، افزون بر گزینش زمین سخت (خاره) برای تخمریزی و خروج کرم به هنگام اعتدال و خوشی هوا، به رفتار هماهنگ و حرکت گروهی ملخهای خُرد، در جهت رسیدن به مقصد خاص و چگونگی گذشتن از رودخانه، اشاره کرده است:
ملخ. چون چرا کردهباشند و شکم از خایه [تخم] پرگردانیده، جایگاهی طلبند سخت که کلنگ بر آن کار نکند الابه دشخواری و به پای جای باز کنند و دنبال درونشانند و زمینخاره بدو نرم شود چون موم و خایه در او نهد.
آنگاه دور شود و به خاک بپوشاند و یکچندی ماند. پس چون سال دیگر درآید و روزگار خوش شود، از آن خایه جُمنده خُرد پدید آید و بر روی زمین بروند و گیاه همی خورند. آنگاه پر برآرند و بپرند و برگ درختان خورند، چنانکه سال اول ملخ را دو دست باشد و دو پای مانند ارَّه و اعتماد بر این دارد [چون هنوز پر بر نیاورده]. ملخ خُرد از صحرا خواهد که به آبادانی آید و رود آب در پیش باشد، یکدیگر را پل سازند و در هم آویزند و بر پهنای آب [رود] بگذرند…
ادامه دارد