یک کلام به صد کلام؛ یادداشت‌های استاد محمد قهرمان؛ قسمت اول؛ بهمن صباغ زاده

 

استاد جاودان‌یاد محمد قهرمان علاوه بر این‌که شعرهای بسیار زیبایی به گویش تربتی سروده است وقت زیادی را نیز صرف جمع‌آوری واژگان، تعبیرات و اصطلاحات، مثل‌ها، اوسنه‌ها، فریادها و دیگر شاخه‌های فرهنگ شفاهی تربت کرده است. مجموع این یادداشت‌ها به لحاظ کمی چند هزار فیش و چند ده دفتر کوچک و بزرگ است و به لحاظ کیفی هم با دقتی که در مرحوم قهرمان سراغ داشتم می‌توانم بگویم برای هر نوشتن هر فیش زمان گذاشته است، فکر کرده است، مشورت کرده است و در نهایت یک واژه یا اصطلاح فرهنگ شفاهی را ضبط کرده است. از خانواده‌ی محترم قهرمان و استاد عزیز جناب محمدرضا خسروی که به من اعتماد کردند و این یادداشت‌ها را در اختیار بنده قرار دادند تشکر می‌کنم. قصد دارم به تفاریق این یادداشت‌ها را به صورت فایل متنی درآورم و فعلا در وبلاگم منتشر کنم تا از طریق موتورهای جستجو این واژه‌ها وارد فضای مجازی شود شاید به کار اهل تحقیق بیاید. هر قسمت از این مطالب که با عنوان «یک کلام به صد کلام» منتشر می‌شود شامل یکصد واژه یا اصطلاح تربتی خواهد بود. از شما دوستان خواننده هم خواهش می‌کنم اشکالات متن را تذکر دهید تا انشاالله در آینده که قرار است این مطالب به صورت کتابی در فرهنگ شفاهی تربت منتشر شود کامل‌تر و جامع‌تر باشد. از دوستان خواننده خواهش می‌کنم در صورتی‌که این مطالب را بازنشر می‌دهند منبع را ذکر کنند، هرچند مرحوم قهرمان این کار را برای زنده‌ نگه‌داشتن گویش تربت کرده است اما بهتر است عمری که ایشان پای جمع‌آوری و ثبت این یادداشت‌ها کرده‌اند نادیده گرفته نشود.

 

۱٫        واژه/ اَتیشکُوْ (atiškow): آتش‌کوب. چوبی که آتش تنور را با آن به هم می‌زنند.

۲٫       واژه/ اَرخَـْلِق (arxāleq): آرخالق. لباسی که بین آستر و رویه‌اش پنبه گذاشته‌اند.

۳٫      اصطلاح/ از هم به در کردنِ کار (az ham bedar kerdane kâr): به پایان رساندنِ کار

۴٫       واژه/ اَزوبَـْقی (azubāqi): از آن باقی. جِن. در شب اسم جِن را نمی‌برند و «اَزوبَـْقی» می‌گویند.

۵٫      واژه/ اوکِّیْ دِگَه (ukkey dega): آن دیگری.

۶٫       واژه/ اَ ْیِش (āyeš): زمینی که چند سال در میان (معمولا سه سال) کاشته شود.

۷٫      واژه/ اَ ْیِن (āyen): بیماری واگیردار از قبیل آنفولانزا. مثلا می‌گویند: «ای اَ ْیِنی‌یَه هَمَه‌رْ مِگیرَه» یعنی این مُسری است همه را می‌گیرد.

۸٫      واژه/ اَلْوَرد (alvard): زمین ناهموار.

۹٫       واژه/ اَندُوْ (andow): اندود. کاه‌گِلِ بام.

۱۰٫     واژه/ اندُوْیَن (andoviyan) اندودن؛ «اَندُوْ کِردَن» (andow kerdan) هم می‌گویند.

۱۱٫     واژه/ بِغَل (beqal): واحدی برای طول. و آن فاصله‌ی بین دو دست باز است. با شست و انگشت بعدی سر پارچه یا ریسمان را می‌گیرند.

۱۲٫    دعا/ بِلاتِر وَردَْرُم (belâter vardārom): بلایت را بردارم. بلایت به جان من بخورد و نظایر آن.

۱۳٫   واژه/ بوه (buh): اسم صوت است. قریب به معنی آه، وای. مثلا: «بوه! خَـْلِه جان»

۱۴٫    واژه/ به برِ کسِ رفتن (be bare kase reftan): به دیدار کسی رفتن

۱۵٫   واژه/ به در کندن (be dar kendan): بیرون جَستن. گریختن.

۱۶٫    اصطلاح/ به قَتِل دایَن (be qatel dâyan): به کُشتن دادن خود را برای کاری یا چیزی. کنایه از علاقه‌ی فراوان به آن چیز یا کار است تا حدی که شخص حاضر است به خاطر آن کشته شود. مثلا: «گُربَه بِرِیْ دُنبَه خُودِشِر به قَتِل مِتَه»

۱۷٫   واژه/ بیجَه (bija): قرعه انداختن. و بیشتر «پِشکِ بیجَه» می‌گویند. برای تقسیم زمین است یا ترتیب آب‌گیری و غیره. و نیز زمین تقسیم‌شده‌ی زراعی.

۱۸٫   واژه/ بِیْدَه (beyda): یونجه‌ی درو شده و تابیده و خشک شده است.

۱۹٫    واژه/ پِتَک (petak): مُچ‌پیچِ پشمی.

۲۰٫    واژه/ پُخ پُخَه (pox poxa): قِلقِلَک.

۲۱٫    واژه/ پَخچ (paxč): پهن. مثلا اگر ماشین از روی کاسه‌ی آلومنیومی رد شود آن را «پَخچ» می‌کند.

۲۲٫   واژه/ پِخچول بینی (pexčul bini): آن‌که دماغ بزرگ پهن داشته باشد.

۲۳٫  واژه/ پَخو (paxu): ناخن حیوانات؛ مثلا «گُربَه پَخو مِکِشَه».

۲۴٫   واژه/ پَخون (paxun): رک. پَخو

۲۵٫  واژه/ پِرچای (perčây): پَرچین

۲۶٫   واژه/ پَس پِرَندوشنَه (pas perandošna): پس پَریشب.

۲۷٫  واژه/ پِشکِ بیجَه (peške bija): رک. بیجَه.

۲۸٫  واژه: پِلتَه (pelta): رک. پلیتَه.

۲۹٫   واژه/ پِلتَه پیچ (pelta pič): چوب نازکی است که با آن پنبه را به صورت فتیله درمی‌آورند تا آماده برای رِشتن با «چَرخ» شود.

۳۰٫   واژه/ پلیتَه (pelita): فتیله.

۳۱٫   واژه/ پِگَـْه (pegā): پگاه. صبح زود.

۳۲٫  واژه/ پوخِل کُوْ (puxel kow): میله‌ی آهنی که پالان‌دوزها به کمک آن پوخل (ساقه‌ی گندم کوبیده نشده) را در پالان می‌فشرند.

۳۳٫  واژه/ پیچَه (piča): پاچه.

۳۴٫  واژه/ پِیْ دِرُوْ (pey derow)، پِی دِرُوْی (pey derowi): زمین تازه درو شده‌ی گندم و جو.

۳۵٫  واژه/ پِیدَن (peyidan): پاییدن.

۳۶٫  واژه/ پِیْ رو (pey ro): عقب برو.

۳۷٫  واژه/ پیش یا (piš yâ): جلو بیا.

۳۸٫  واژه/ تُخص کِردَن (toxs kerdan): تقسیم کردن به طور مساوی چیزی را بین چند نفر.

۳۹٫  واژه/ تُخم شور کِردَن (toxm šur kerdan): بذر افشاندن.

۴۰٫    واژه/ تِریخ (terix): نوعی گیاه خوش‌بو که خاصیت دارویی هم دارد.

۴۱٫    واژه/ تُنُک (tonok) در زراعت. در مقابلِ پُر که بذر زیاد ریخته‌اند و توی هم سبز کرده تنک آن است که در اصل بذر کم ریخته‌اند یا آفت زده است و جا به جا سبز کرده. مثلا: «گُندُما تُنُکَه».

۴۲٫   واژه/ تِنگَل (tengal): درّه.

۴۳٫  واژه/ تَـْه لاشی (tā lâši): خربزه و هندوانه که پس از «لاش کردن» پالیز احتمالا به جا بماند و آفتاب‌نشینان برای خود جمع می‌کنند. رک. لاش کردن.

۴۴٫   واژه/ جایِ … (jâye): پیشِ. پهلوی. نزدِ. خانه‌ی. مثلا: «دیشُوْ جایِ حسن بودُم» یعنی به خانه‌ی او رفته بودم.

۴۵٫  واژه/ جِلَک (jelak): قطعه سنگ و یا چوبی که به جای دوک برای پشم‌ریسی به کار می‌گیرند.

۴۶٫   واژه/ جَـْلو (jālu)، جَـْلون (jālun): راه خروجی آبِ استخر (تلخ). سوراخی است که با فروبُردن چوبِ کلفتی در آن، جلوی خروج آب را می‌گیرند.

۴۷٫  واژه/ جُوْدو (jowdu) جُوْدون(jowdun): دندان‌های جلو گاو و گوسفند و الاغ.

۴۸٫  واژه/ جیکّ و پوکّ (jikko pukk): از اصطلاحات بجول بازی است.

۴۹٫   اصطلاح/ جیکّ و پوکّ چیزِر از خود کردن (jikko pukke cizer az xod kerdan): از چیزی سر درآوردن. جزئیات چیزی را تحقیق کردن. رک. جیکّ و پوکّ.

۵۰٫   واژه/ جیکّیَن (jikkiyan): فرار کردن، گریختن. مثلا: «بجیک اَگِر نِه سَگ تُر مِگیرَه» یعنی فرار کن اگر نه سگ تو را می‌گیرد.

۵۱٫   واژه/ جوی و جَر (juyo jar): گودال، دست‌انداز، پستی و بلندی.

۵۲٫  واژه/ چِپ چِرقَه (čep čerqa): نوعی گره.

۵۳٫  واژه/ چِراغ اِینَه (čeraq eyna): فانوس.

۵۴٫  واژه/ چِرَخ (čerax): چرخشت.

۵۵٫  واژه/ چَسب (časb): جلد و چالاک. تند و سریع.

۵۶٫  واژه/ چِشُم (češom): دانه‌ی سیاه گیاهی است دارویی، برای نفخ مفید است.

۵۷٫  واژه/ چِغَل (čeqal): زمخت. ضخیم. و صفت انسان هم هست مانند «حریفِ چِغَل».

۵۸٫  واژه/ چُکرَه (čokra): نوکر. پیرو. مطیع.

۵۹٫  واژه/ چِل (čel): غربال با چشمه‌های درشت.

۶۰٫    واژه/ چِل کِردَن (čel kardan): گذاشتن بر روی هم. توده کردن.

۶۱٫    واژه/ چُنَّه (čonna): لوله‌ی آفتابه و قوری و مانند آن.

۶۲٫   واژه/ چُوْدار (čowdâr): چوب‌دار، خرید و فروش کننده‌ی گوسفند.

۶۳٫  اصطلاح/ چیزخُورد کِردَن (čizxord kerdan): مسموم کردن.

۶۴٫   اصطلاح/ چیزِر به زورِ پوخِل‌کُوْ به حَلقِ کَسِ کوفتَن (čizer be zure puxelkow be halqe kase kuftan): غذایی را به زور به خورد کسی دادن. رک. پوخِل کُوْ.

۶۵٫  واژه/ حَپّ (happ): حَب، قُرص.

۶۶٫   واژه/ حَپّی (happi): شخص معتاد به خوردن تریاک.

۶۷٫  واژه/ خَپ کِردَن (xap kerdan): نظیر تَپ کردن، پُشت خم کردن برای مخفی شدن.

۶۸٫  واژه/ خِرجِوَ ْلَه (xerjevāla): خرجوال، جوالِ بزرگ برای گذاشتن بر روی خر.

۶۹٫   واژه/ خِصی (xesi): گوسفندِ اخته شده.

۷۰٫   واژه/ خِطّ و خِبَر (xetto xebar): نظیر خبر و اَتَر (= اثر) است. گویا منظور از خط، نامه باشد. مثلا: «دو سالَه رِفتَه و خِطّ و خِبَرِ اَزَش نیَه»

۷۱٫   واژه/ خَنِه پیشو (xane pišu): صندوق‌خانه که معمولا آخرین اتاق است.

۷۲٫  واژه/ خِیْلی‌یَکِ (xeyliyake): خیلی. خیلی زیاد.

۷۳٫  واژه/ داش (dâš)، داش‌خَـْنَه (dâšxāna): کوره‌ی آجر و سفال‌پزی.

۷۴٫  واژه/ دای (dây): دیوار گِلی.

۷۵٫  اصطلاح/ دِ بار رِفتَن (de bâr reftan): شروع به باریدن کردن.

۷۶٫  واژه/ دِربالا (derbâlâ): طرف سربالای قنات.

۷۷٫  واژه/ دِرشِـْب (deršēb): طرف سرپایینِ قنات.

۷۸٫  اصطلاح/ دُرُشتی کِردَنِ چَشم (dorošti kerdane čašm): خارش داشتنِ چشم. و آن بیشتر به سبب نوعی تراخُم است، از قبیل کلفت شدن پلک.

۷۹٫  واژه/ درق (darq): درزهای پل. قبل از آب دادن، «درق‌»های «کَـْلِه»‌ها و خوی‌ها را می‌بندند.

۸۰٫   واژه/ دِرگِنَه (dergena): آدم هرزه‌ی دوره‌گَرد.

۸۱٫   واژه/ دُروچَه (doruča): سوراخی که در سقف اتاق تعبیه می‌شود.

۸۲٫  واژه/ دِ شِگِستَن (de šegestan): تاه زدن. بیشتر در خیّاطی به کار می‌رود مثلا: «پایینِ پارچَه‌رْ دَشْگین»

۸۳٫  واژه/ دِ شُوِْ … (de šowe): در زیرِ …

۸۴٫  واژه/ دِ شوریَن (de šuriyan)، دِ شوریدَن (de šuridan): فحل شدن قوچ و تکه (=تاکه). می‌گویند: «قوچ د شوریه» یا «تکه د شوریده»، در آن هنگام قوچ و تکه را در گله یله می‌کنند یا گفته می‌شود «سر می‌دهند» و آن اوایل مهر است. رک. قوچ گُذار.

۸۵٫  واژه/ دِ کِردَن (de kerdan): مرادف جا کردن. قریب به معنی کشیدن (غذا) یا ریختن است. مثلا: «کَـْسَه‌رْ اُوْ دَ کُ!» یعنی کاسه را آب کن!

۸۶٫  واژه/ دِگِریفتَن (degeriftan): درگرفتن، افروخته و روشن شدن.

۸۷٫  واژه/ دِگیرُندَن (degirondan): درگیراندن، روشن کردن.

۸۸٫  واژه/ دِنگیَن (dengiyan)، دِنگیدَن (dengidan): قریب به قطره قطره چکیدن. مثلا: سینی را که شستی به دیوار تکیه بده تا آبش بِدینگَه.

۸۹٫  واژه/ دَنَّه (donna): پارچه‌ای به هم تابیده که در «دُنِّه‌بازی» با آن می‌زنند.

۹۰٫    واژه/ دِهَن جوشا (dehan juša): جوش‌هایی که از داخل دهان و لب درمی‌آید.

۹۱٫    واژه/ دیفال (difâl): دیوار خِشتی یا آجری.

۹۲٫   واژه/ زولَه (zula): که بند هم می‌گویند. زمینی شیب‌دار که جلوِ آن دیواری بسته‌اند و آب سیل و باران را در آن می‌اندازند، برای زراعت کردن.

۹۳٫  ضرب المثل/ سگِ لَئنَه گرگ به گِلَه میَـْرَه (sage la`na gorg be gela miyāra): سگ لاینده گرگ به گله می‌آورد. رک. لَئنَه.

۹۴٫   واژه/ سِنگْ چِل (seng čel): گذاشتن تعدادی سنگ بر روی هم برای نشانه و حدّ زمین‌های زراعتی و امثال آن.

۹۵٫  واژه/ سیخ نِشو (six nešu): سیخ‌نشان. در مورد پنبه و بَدِنجیر (=کَرچَک) گفته می‌شود که خوب سبز نکرده. برای کاشت دوباره‌ی بذر، چوبی در زمین فرو می‌کنند و دانه را در سوراخ می‌اندازند. البته برای مقدار کم است، ولی اگر زمین بزرگ باشد این کار دشوار است.

۹۶٫   واژه/ شاخگر (šâxgar): کسی که حمام (و یا تنور) را آتش می‌اندازد، گرم می‌کند.

۹۷٫  واژه/ شُتُرگُلو (šotorgolu): رد کردن آب با استفاده از قانون ظروف مرتبطه از زیر دو تپه و نظایر آن.

۹۸٫  واژه/ شَخلَه (šaxla): شاخه‌ی درخت

۹۹٫   واژه/ شَـْخینج (šāxinj): شاخه‌ی خشک درختان که برای سوختن به کار می‌برند.

۱۰۰٫  واژه/ شُغا (šoqâ): محلی محصور در داخل قلعه برای حیوانات.

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *