بامشاهیر نظامی ومرزداران دیار مان منطقه تربت حیدریه آشنا شویم :از همشهری عزیزمان محمد حیدر خزاعی
زندگی نامه حاج مصطقی قلی خان سرهنگ :
و اما مصطفی قلی خان دومین فرزندذکورعباسعلی خان سرتیپ (اولین فرمانده محلی فوج عدالت بنیان قرایی) است که در قریه دولت آبادکه اکنون مرکزشهرستان زاوه شده است، دیده به جهان گشود.اگر زمان ولادت آخرین فرزندایشان عباسعلی خان ایزدپناه را که درسال ۱۳۳۸قمری (۱۲۹۹ش) درسن ۱۱۰ سالگی پدرش اتفاق افتاده معتبربدانیم که هست باید مصطفی قلی خان متولد حوالی سال ۱۲۲۸ قمری باشد.
مصطفی قلی خان تحت تعلیمات پدر و نظارت برادرِبزرگترازخود ( حاج نظرعلی خان سرتیپ ) نشو و نما یافت و به مدد مواهب خدادادی پس ازطی دروس متداوله آن زمان تحت نظر استادش مرحوم محمد ابراهیم معلم درخط و ادبیات فارسی و عربی به پیشرفتهایی نایل گردید.
وی گذشته از آنکه مردی متدین وبا تقوی و در حفظ وایفای شعایر دینی کوشا بود، فردی کاردان، موقع شناس و خوش لباس بحساب می آمد. قیافه ای جذاب و بزرگ منشانه داشت و وقار و صلابت خاصی در چهره اش نمایان بود. بگونه ایکه خاص و عام مجذوب و واداربه احترام و فروتنی می گردیدند. پس از اینکه به سن تمیز رسید، راه و روشِ پدر و برادرِ بزرگترخود را درپیش گرفت و در زمره¬ ی نظامیان و مرزداران خطه ی خراسان قرارگرفت و درسایه کفایت و لیاقت درجات نظامی رایکی پس از دیگری طی کرد تا به درجه سرهنگی رسید.
وی سالیان درازی ازعمرخودرا درخدمات نظامی مصروف ودر حراست و نگهبانی از سرحداتِ شرقی ایران وکلات نادری و سرخس و محسن آباد نهایت کفایت و لیاقت را ابراز می دارد، بدانسان که موجب رضامندی خاطرِ مرحمت مظاهر همایونی و اولیای امور می گردد.
درسال ۱۳۰۲قمری پس ازاینکه عمویش حاج علی نقی خان شجیع الملک ازیاوری به درجه¬ی سرهنگی فوج نایل می گردد، بعلت کفایت وقابلیت به دستور ناصرالدین شاه منصب قبلی عمویش به وی تفویض می گردد تا ازروی کمال امیدواری واستظهار به مراسم خدمتگزاری قیام و اقدام نماید.پس از برقراری به یاوری اول فوج قرایی برحسب فرمان محرم الحرام سال ۱۳۰۴ سالانه مبلغ یکصدوپنجاه تومان مواجب از محل تفاوت عمل قشون ایالت خراسان درحق ایشان برقرار می شودتاپس ازکسر رسوم دیوانی همه ساله به وی پرداخت گردد.
پس ازاینکه به درجه ¬ی سرهنگی نایل می گردد طی فرمان سال ۱۳۱۴ قمری مظفرالدین شاه مقرر می شودکه املاک خود مشارالیه به تیول و محل دریافت مواجب او قرارگیرد و مواجب خود را همه ساله از املاک خود تادیه نماید.پس از صدور حکم فوق الذکر درسال ۱۳۱۴ قمری ظاهراً بین سرهنگ مصطفی قلی خان و عمویش حاج علی نقی خان شجیع الملک درجهت استفاده از محل تیول اختلافاتی رخ می دهدکه منجر به شکایت سرهنگ از عمویش می گردد.براساس این عریضه، مظفرالدین شاه به سلطان حسین میرزا نیرالدوله والی خراسان و سیستان دستور رسیدگی را صادرمی کند. ازین نظامی و مرزدار غیور و ازین انسان
شریف و مسلمانِ پای بند به مبانی دینی و مذهبی گذشته از دو سفرنامه (۱)سفربه عتبات عالیات وخانه¬ی خدا،یادگارهای ارزشمند دیگری بجای مانده است که ازآن جمله می توان از حسینیه ی دولت آباد و حوض قاطرپی نام برد.
گفته شده است که: حاج مصطفی قلی خان برای گذاشتن سنگ زیربنای حوض قاطر پی از جمع حاضر خواستار می شود تا کسی پاپیش گذارد که نماز صبحش قضا نشده باشد وآن را بی وضو اقامه نکرده باشد. هیچکس قدم جلو نمی گذارد الا شخص خودش. وی که آستین همت برکمر زده بود، آستین لباده رانیزبالامی زند و با یادِ خداوند بزرگ سنگِ پی این بنا را برجایش قرار می دهد.خداوند روحش را شاد کند.علاقمندان به شرح زندگانی بیشترایشان می توانند به کتاب دردست نگارش « ازعربخانه قهستان تا چشمه عرب زاو» نگارنده مراجعه کنند.
سرانجام حاج مصطفی قلی خان آخرین بازمانده¬ی فرزندان عباسعلی خان سرتیپ در طلوع صبح روز پنج شنبه هجدهم ماه رمضان المبارک ۱۳۳۹ هجری قمری برابرباپنجم خرداد سال ۱۳۰۰شمسی در شب قدر به رحمت ایزدی می پیوندد. پیکرش را در حسینه¬ی دولت آباد که خود آن مرحوم بنا کرده بود به خاک سپردند. متاسفانه این حسینیه درسال ۱۳۸۵ شمسی توسط یکی از اخلاف اناث ایشان به چه منظوری ؟ تخریب شد.
از مرحوم حاج مصطفی قلی خان سه پسربه نام های سرتیپ محمدخان اشجع النظام (چهارمین فرمانده فوج قرایی ) و سرتیپ محمد کریم خان ایزدپناه ( پنجمین وآخرین فرمانده¬ی فوج قرایی) وحاج عباسعلی خان ایزد پناه ویک دختر به نام فاطمه خانم بجای ماند. اخلا ف آن مرحوم دارای نام خانوادگی اشجعی وایزد پناه می باشند.
(۱) بخش فشردهای از سفرنامه
معرفی سفرنامه عتبات مصطفی قلی خان سرهنگ که در سال ۱۳۱۶قمری اتفاق افتاده وایشان با دقت به شرح سفر ومشاهدات خود ازمنزل تربت تا بازگشت به آن ،خصوصا ازاماکن متبرکه پرداخته و آنان را توصیف کرده است به شرح مختصری از زندگانی ایشان می پردازم. وی در قسمتی از این سفرنامه دروصف مردم سامرا آورده است :
« بیرون آمدیم وبه آستان مقدس مشرف شدیم. انواع و اقسام سخت گیری را اهل آستانه متبرکه به زوارکردند. شکرکردیم ومتحمل شدیم(تحمل کردیم). زیارت کردیم و فریضه ظهروعصر بجای آوردیم. رقت قلبی حاصل شد،که خوداین بزرگوارها چطور گذران کرده اند ومرحوم میرزا شیرازی در این اوقات با این مردم چه حالت داشته وچه سختی ها متحمل شده اند…»
یا درمورد تشرف به حرم حضرت امام حسین علیه السلام می نویسد :
« خدا نصیب کند جمیع احبا و دوستانرا.یک فرسنگ دیگرتاکربلا بود. خوف دو عالم دست می دهد که به نوشتن درست نمی آید. خداوند انشاء الله تعالی نصیب و روزی کند. باهمان حالت بعد از ظهر واردشده المنه لله لک الشکرلک الحمد به آستان مقدس تشرف حاصل کرده بعد از زیارت و دعای جمیع قومان وخویشان و احبا و دوستان به آستان حضرت باب الحوایج ابوالفضل مشرف شدیم. عجالتا جهت زیارت غره شهر رجب المرجب متوقف هستیم. اشهد بالله نمی دانم به چه زبان شکریک دقیقه از این اوقات را بنمایم. شب و روز در این آستان مقدس مشرف شده مشغول طلب مغفرت از جهت والدین و باقی اموات و دعای جمیع احیای اولاد و جمیع دوستان. چه عرض کنم.چه واعظ ؟چه ذاکر؟. خداوند انشاءالله تعالی همگی را نصیب کند.»
ازتل زینبیه چنین می نویسد:
« وقعه خیمه گاه وتل زینبیه ومقتل از اموراتی است که به سماع و استماع و تحریرو تقریر درست نمی آید. از امورقلبی است. خداوند عالم تمام شیعیان را روزی و موفق فرماید که بیایند و مشرف شوند. آنوقت می دانند چه واقع شده است. »