سخنی با وزیر جدیدآموزش و پرورش الیاس حضرتی نماینده مردم تهران
هدف اصلی آموزش و پرورش مطابق «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» چنین ترسیم شده است:
«تربیت انسانی موحد و مومن و معتقد به معاد و آشنا و متعهد به مسوولیتها و وظایف در برابر خدا، خود، دیگران و طبیعت، حقیقتجو و عاقل، عدالتخواه و صلحجو، ظلمستیز، جهادگر، شجاع و ایثارگر و وطندوست، مهرورز، جمعگرا و جهانیاندیش، ولایتمدار و منتظر و تلاشگر در جهت تحقق حکومت عدل جهانی، با اراده و امیدوار، خودباور و دارای عزت نفس، امانتدار، دانا و توانا، پاکدامن و با حیا، انتخابگر و آزادمنش، متعلق به اخلاق اسلامی، خلاق و کارآفرین و مقتصد و ماهر، سالم و بانشاط، قانونمدار و نظمپذیر و آماده ورود به زندگی شایسته فردی، خانوادگی و اجتماعی براساس نظام معیار اسلامی.»
ولی خروجی آموزش و پرورش کنونی ما اکنون با آنچه ترسیم شده، تفاوت جدی و ماهوی دارد. رسیدن به این هدف هم با وضعیت کنونی وزارت آموزش و پرورش ناشدنی است زیرا:
اول- نظام آموزش و پرورش مقدم بر همه اجزا و عناصر دخیل است حتی از عنصر معلم هم مهمتر است، یعنی قادر است معلم را به صحنه بیاورد یا از روند آموزش و پرورش حذف کند.
۱- نظام آموزش و پرورش ما بر «آموزش» تکیه دارد و نه به فعالیت در حالی که همیشه فعالیت بهتر از آموزش جواب میدهد. افزایش محفوظات اساسا هدف نیست و مباحث مرتبط با موضوعات تخصصی را علاقهمندان هنگام طی دورههای تخصصی در مراحل بالاتر خواهند آموخت. مهم این است که فرزندان این ملت برای زندگی در جامعه توانمندی و آمادگی کسب کنند. این هدف در نظام کنونی آموزش و پرورش تامین نخواهد شد.
۲- تمرکززدایی باید در دستور کار قرار بگیرد. اکنون مدارس فاقد اختیارات کافی هستند و ادارات و حتی وزارتخانه در بسیاری از مسائل تصمیم میگیرد. واگذاری امور از جمله تصمیمگیریها موجب ظهور ابداعات و نوآوریها میشود و احساس اشتراک در هدف را به همه اجزای یک سیستم منتقل میسازد.
۳- معلممحوری و مدرسهمحوری و حتی دانشآموزمحوری شعارهایی است که طی این چند سال از افراد زیادی شنیده شد و جزیی از برنامههای برخی از وزرا هم بوده است اما در عمل شاهد تحقق آن نیستیم. برای آنکه معلم واقعا محور باشد حتما باید منزلت و شأن والای اجتماعی معلم را به او داد و مشکلات معیشتی وی را حل کرد و نقش معلم را حتما از کتاب درسی برجستهتر دید. تجربه کشورهای موفق در تعلیم و تربیت را در این زمینه باید مبنای عمل قرار داد.
۴- حجم نیروی انسانی شاغل در دستگاه آموزش و پرورش هم زیاد است و هم تناسب ندارد و هم خوب سازماندهی نمیشود. اکنون نسبت کارکنان به دانشآموزان ظاهرا از استانداردهای جهانی وضعیت بهتری دارد اما نسبت کادر آموزشی به دانشآموزان پایینتر از سطح جهانی است و این یعنی نسبت کارکنان اداری و ستادی به کارکنان آموزشی در ایران بالاست. مطابق آمار تعداد ادارات آموزش و پرورش در کشور به نسبت قبل از انقلاب از ۳۵۰ اداره به عدد باورنکردنی ۸۰۰ اداره رسیده است و این همه نیروی تلنبار شده در ادارات اصلا به نفع آموزش و پرورش نخواهد بود.
۵- بودجه آموزش و پرورش به نسبت اهمیت آن ناچیز است. درست است که اکنون حدود ۴۵ درصد کارمندان دولت در آموزش و پرورش هستند و حدود ۹۸ درصد بودجه این وزارتخانه هم صرف حقوق پرسنل میشود اما دولت باید بودجه متفاوتی به این وزارتخانه اختصاص دهد. اکنون بابت مطالبات معوقه کارکنان، وزارت آموزش و پرورش در حدود ۶هزار میلیارد تومان بدهکار است یعنی هر وزیری که سر کار بیاید این میزان بدهی دارد.
دولت نهتنها باید این بدهی را بپردازد بلکه در زمینه افزایش حقوق فرهنگیان هم باید اقدام متفاوتی انجام دهد.
تا زمانی که جایگاه و اهمیت این نهاد به درستی درک نشود و هزینه کردن در زمینه معلمان را یک سرمایهگذاری خوب ندانند نمیتوان انتظار ایجاد تحولات جدی در حوزههای دیگر از جمله اقتصاد و فرهنگ و اجتماع را داشت. تغییر نگرش نسبت به اهمیت این نهاد مسوولان را به سوی انتخاب روشها و راهکارهای کارآمدتر سوق خواهد داد.
دوم- مهمترین عامل در تعلیم و تربیت «معلم» است. این عنصر در شرایط کنونی در وضعیتی نیست که بتواند نقش درست خود را در تربیت این نسل ایفا کند.
۱- مشکلات معیشتی معلمان و فرهنگیان آنقدر زیاد است که قادر نیستند زندگی معمولی و عادی خود را داشته باشند. گفته میشود در شرایط کنونی غالب فرهنگیان در حد خط فقر حقوق میگیرند و در شهرهای بزرگ زیر خط فقر قرار دارند.
۲- معلمان و فرهنگیان در جامعه از آنچنان منزلتی برخوردار نیستند که بتوانند نقش جدی و موثری در تعلیم و تربیت دانشآموزان داشته باشند. جایگاه معلم در کشورمان آنگونه نیست که همگان به آنان احترام بگذارند و بر همه مشاغل دیگر از نظر شرافت و شأن اجتماعی مقدم بدارند.
۳- عنوان «معلم» و «مربی» در واقع تفکیک میان «تعلیم» و «تربیت» را تداعی میکند و جدایی میان «آموزش» و «پرورش» را و این خودش یک ضایعه است. تعلیم و تربیت یک کل و یک فرآیند مرتبط با یکدیگر و یکپارچه محسوب میشوند و به همین دلیل معلمان رسالت خود را عمدتا آموختن مفاهیم خاص میدانند و نه تربیت و هویتبخشی و ایجاد حس مسوولیت و رشد خلاقیت و…
۴- فرآیند موجود در آموزش و پرورش عملا معلم را هم حذف کرده است زیرا با ایجاد تقدم برای کتاب درسی و محتوای آنها که به هر صورت باید در ساعات درسی آموخته شود، هیچ فرصتی برای معلم باقی نگذاشته است تا بتواند از قدرت ابتکار و ابداع و ایجاد رابطه عاطفی و دوستانه با دانشآموز برای تعلیم و تربیت بهره بگیرد. معلم در واقع کسی است که باید دو چیز را بداند: اول نحوه ساکت کردن دانشآموزان و دوم نحوه آموزش کتاب و محتوای درس را و با این حساب معلم به معنای واقعی در فرآیند تعلیم و تربیت حضور ندارد.
۵- حجم بالای کتابهای درسی و تنوع عناوین درسی عملا برای معلم و دانشآموز دردسرساز شده و آنان را به سمت مناسبات نامتعارف متقابل سوق داده است. معلم با هر ابزار و اهرم فشاری درصدد آموزش مفاهیم درسی است و در بستر همسویی با دانشآموز قرار ندارد و دانشآموز هم به ضرورت یادگیری محتوای درسی واقف نیست و احساس نیاز نمیکند و معلم را در مقابل خود میبیند. این وضعیت تاثیر آموزشی و پرورشی معلم در نظام تعلیم و تربیت را بهشدت کاهش میدهد.
سوم- پرورش در مسیر درستی قرار ندارد. نگرش به تربیت خلاصه در ظاهر و آمار شده است. تربیت درست هنگامی جواب میدهد که همه محورها را با هم پی بگیریم.
۱- مطابق سند تحول بنیادین باید ۶ ساحت تربیت را با هم مورد توجه قرار داد. این ساحات ششگانه عبارتند از: تربیت دینی و اخلاقی، تربیت سیاسی و اجتماعی، تربیت زیستی و بدنی، تربیت هنری و زیباشناختی، تربیت اقتصادی و حرفهای، تربیت علمی و فناوری.
۲- همه این ساحات تربیت را باید با هم دید و دارای اهمیت یکسان فرض کرد هر چند برخی بر دیگری ممکن است اولویت ذاتی داشته باشند و برخی اولویت زمانی اما همه این ساحات تربیت را باید در کنار هم دید و به تضعیف هیچ کدام از آنها رضایت نداد.
۳- تاکنون در تمامی دورهها کمابیش شاهد حاکمیت کمیت بر کیفیت بودهایم و تقدم عدد و آمار را بر واقعیت فعالیتهای پرورشی شاهد هستیم. مطابق آمار ما خیلی کار کردیم اما با مراجعه به نتیجه کار یعنی خروجی آموزش و پرورش باید بگوییم که اقدامات ما لزوما با دستاورد قابل دفاع نبوده است.
۴- رویکرد موجود در تربیت باید از فردی به جمعی و از نگاه روانشناسانه به جامعهشناسانه تغییر کند. بنابراین باید به سمت فعالیتهای گروهی داوطلبانه دایمی و حتیالممکن غیررسمی برویم تا تاثیر کار مربیان و معلمان افزون شود. ما نباید از حضور تشکلهای هویتبخش دانشآموزی در مدارس نگران باشیم زیرا همه تشکلهای دانشآموزی فعال و بانفوذ میتوانند نقش جدی در هویتبخشی به نسل جوان بازی کنند.
۵- متاسفانه تربیت سیاسی اجتماعی در مدارس بسیار ضعیف است در حالی که دانشآموزان بیش از هر زمانی در این سن و سال نیاز به فعالیت برای کسب آگاهی و کسب هویت جمعی دارند. معنی ندارد که ما از ترس سیاسی شدن فضای عمومی مدارس از تربیت سیاسی- اجتماعی دانشآموزان جلوگیری کنیم. کار حزبی و جناحی در مدارس سم است اما تربیت سیاسی- اجتماعی امری ضروری و واجب است که نباید تعطیل شود.
۶- مهمترین سرمایه آموزش و پرورش معلمان، مربیان و مشاوران هستند که باید برای تقویت جایگاه آنان در مدارس و در میان دانشآموزان تلاش شود. بحث بازآموزی مربیان تربیتی و دخیل کردن همه عناصر مدرسه اعم از مدیر و معلمان و دبیران در کار پرورشی یک ضرورت است.
۷- حتما شاخصهای تربیتی را باید تغییر داد و متناسب با نیاز روز آنها را تعیین کرد. وضعیت جامعه و دانشآموزان تغییر جدی کرده و ملاک موفقیت ما در کار تربیت هم باید بازآفرینی شود. مربیانی که فضای جدید رسانهای را نشناسند و روانشناسی جوانان را درک نکنند و روشهای تازه برای کار با دانشآموزان را ندانند قطعا نمیتوانند موفق باشند.
اهم کارهایی که اولویت دارد:
۱- حل مشکلات معیشتی فرهنگیان اعم از مطالبات معوق تا افزایش حقوق و بیمه طلایی و…
۲- تامین منزلت و جایگاه معلمان و فرهنگیان در قیاس با اقشار دیگر جامعه و دیگر کارمندان دولت
۳- تمرکززدایی و سپردن کارها به مدارس و مبنا قرار دادن مدیر به عنوان متولی اصلی و پاسخگوی نهایی هم در حوزه تعلیم و هم در ساحت تربیت.
۴- تامین بودجه مورد نیاز وزارت آموزش و پرورش با هدف به روز رسانیدن مطالبات فرهنگیان و ایجاد فرصت برای توسعه فعالیتهای آموزشی و پرورشی
۵- مشارکت دادن فرهنگیان در اداره مدارس از جمله با انتخابی شدن گزینش مدیران مدارس و شرکت در تمامی فعالیتهایی که مسوولیت انجام آن به مدارس سپرده شده است.
۶- به رسمیت شناختن تشکلهای سیاسی، فرهنگی و صنفی فرهنگیان و تعامل با آنان برای حل مسائل مدارس و فرصت تلقی کردن فعالیت این تشکلها به شکلی که وزیر آموزش و پرورش با انتخاب یک نماینده فعال برای این تشکلها، ارتباط خود را با سازمانهای سیاسی و صنفی جدیتر کند.
۷- پاسخگویی شفاف و روشن درباره عملکرد صندوق ذخیره فرهنگیان و مباحثی که این روزها مطرح شده است. این وقایع ضربه جدی به اعتماد فرهنگیان زده است و خود وزیر باید در این زمینه پیگیری و روشنگری کند و سازوکاری را پدید آورد که زمینه تکرار اینگونه تخلفات کاملا از بین برود. مجلس در این زمینه بحث تحقیق و تفحص را در دستور دارد اما خود وزیر هم باید تلاش خود را معطوف به ساماندهی وضعیت صندوق ذخیره فرهنگیان کند.
۸- ایجاد نشاط در مدارس و در میان معلمان و دانشآموزان با دامن زدن به فعالیتهای علمی، سیاسی، ورزشی، فرهنگی و جلوگیری از مداخله نابجای حراست و نهادهای امنیتی در کار مدارس