کـاریـز ابداعی ایرانی در جریان آب‌های زیرزمینی آخرین قسمت – دکتر محمدحسن ابریشمی

http://www.ettelaat.com/etiran/wp-content/uploads/picdata/2015/07/07-31/19-36-05.jpg

 

آنچه در پی آمده است موضوع کاریزها یا قنات و تاریخچه پیدایش آن به عنوان یک ابداع کهن ایرانی است که بخش‌های قبلی آن را در شماره‌های پیشین ملاحظه کرده‌اید و اینک بخش سوم و پایانی را با هم می خوانیم

***

۴ـ اکنون در سبزوار اصطلاح «دَهَن فَرَه» به معنی «دهانه قنات که آب از آن بیرون می‌آید، مظهر قنات»، و «دهن فرهنگ»، تداول دارد۳۹؛ در گویش اهالی اسفراین هم به همان معنی «دهن قنات»، این ترکیب در اصل «دهن فرهنگ» است و «فرهنگ به معنی قنات هم به کار رفته است»؛۴۰ و در برخی نواحی تربت جام واژه گویشی «فَرنگ» به معنی «دهن قنات» تداول دارد.

به نظر می‌رسد «فراونق» مندرج در تاریخ بیهق، همان‌سان که مرحوم بهمنیار نوشته، معرب «فراونک» باشد، و این واژه به معنی مظهر کاریز به تدریج به مرور دهور با تلفظ «فرهنگ» و سپس با گویش «فَرَه» تداول پیدا کرده است. شاید «فراو» در واژه «فراونک» گویشی از «پرآب» باشد، چنان که مؤلف تاریخ قم (تألیف ۳۷۸) در تبیین اتخاذ وجه تسمیه روستای «فرابه» از توابع قم می‌گوید: «به سبب آن نام کردند که آب آن بسیار بود، فرابه یعنی پرآبه».۴۱

مرحوم دهخدا طی یادداشت مندرج در لغت‌نامه، واژه «هرنج» را، بدون شاهد، با این تعریف آورده است «هَرَنج: آن قسمت از قنات که رویش باز و پوشیده نیست». مرحوم علی‌ مظاهری نیز واژه گویشی فارسی «هَرَنج» به معنی «مظهر قنات» در هفتاد سال پیش به کار برده است۴۲٫ در فهرست آبادی‌های ایران نام چند روستا «هَرَنج» و نیز «هَرَنگ» ثبت شده که وجه تسمیه دومی صورت معرب اولی است. زان‌سو در برخی از نواحی خراسان کلمه مرکب «هَرَنگ هَرَنگ» برای وصف خروج آب قنات از کانال زیرزمینی و جریان آن در جوی روباز به کار می‌رود، از باب نمونه می‌گویند «از کاریز شهرک بایگ هرنگ هرنگ آب می‌آید» یا «قنات روستای سیوکی هَرَنگ هَرَنگ آب دارد». احتمال دارد که «هَرَنگ» و «هرنج» با «فرهنگ» به معنی مظهر قنات از یک ریشه و اصل بوده و با «فراونق» به همان معنی نسبتی داشته‌اند.‏

آبشناسان و سنجش میزان و نوع «آب‌های زیرزمینی»

همان‌سان که گفته شد ایرانیان طی هزاران سال تجربه در استخراج «آب‌های زیرزمینی» به‌وسیله «کاریز» به تجارب عملی و دانش‌ها و فنونی در خور توجه دست یافته بودند. مقنیان ماهر کارشناسانی آزموده و ورزیده می‌توانستند مواضع مناسب برای احداث «قنات» را، از نظر میزان «آب»، شیب ظاهری زمین، نوع خاک، نوع و ترکیب «آب» از نظر سنگینی و سبکی، شوری و تلخی تشخیص دهند. این اساتید مُقنّی را در فارسی «آبشناس» می‌گفته‌اند، اصطلاحی که هنوز هم در نواحی خراسان، از جمله در تربت حیدریه و تربت جام و نیشابور متداول است و خانواده‌هایی نام‌خانوادگی «آبشناس» را از حرفه آباء و اجدادی خویش دارند. همان‌سان که گفته شد ابوالفتح نیشابوری در قرن پنجم کلمه معرب «قِنقِن» را «آبشناس» معنی کرده، و صاحب تاج الاسامی (تألیف قرن ۷ یا ۸) که احتمالاً خراسانی بوده این تعاریف را ثبت کرده است: «القُناقِن: آب‌شناسی استاد، و جَمعُهُ القَناقِنُ» و «القِنَون و القِنُیان: آب‌شناس استاد مثل القناقن».۴۳

سنجش میزان آب‌های زیرزمینی

برای سنجش میزان آب‌های زیرزمینی در مناطق مختلف هم نشان‌هایی مترتب بود. شادروان علی مظاهری۴۴، در ذیل عنوان «آبیاری»، در کتاب زندگی مسلمانان در قرون وسطا۴۵، با اشاره به نکاتی در این باب از جمله نوشته است: «تشخیص میزان آبی که به هر یک از گیاهان و سبزی‌ها باید داده شود و اطلاعاتی از موقع و مهلت حداقل و حداکثر آبیاری و اینکه مشروب کردن درخت و گیاه معینی در شب بهتر است یا در روز، خود دانش و علم مخصوصی است که وقوف بر آن فقط در نتیجه ممارست و تجربه امکان‌پذیر است».‏

‏ مظاهری در ادامه می‌افزاید:

مهندسان و کارشناسان آن روزگار، مانند ابوبکر محمدبن‌الحسن الکرجی متوفی در ‏]‎‏۴۱۰ هجری‏[‎‏ ۱۰۱۹ میلادی (که ما کتاب انباط المیاه الخفیه یعنی رساله او را در طرز برآوردن آب‌های زیرزمینی به زبان فرانسه ترجمه و تفسیر کردیم) برای تشخیص منابع آب و سفره‌های زیرزمینی، مناطق مجاور کوه را مورد مطالعه قرار می‌دادند و پس از بررسی‌های لازم و مطالعه در رنگ خاک و منظره گیاهان آن منطقه و آزمایش‌های دیگر شروع به کار و زدن کمانه می‌کردند. کارشناسان این رشته بر اثر ممارست و تمرین فراوان می‌توانستند وجود آب و میزان و عمق آن را تشخیص دهند. پس از پایان یافتن مطالعات مقدماتی کندن «زه» یعنی مجرای قنات آغاز می‌شد، در فاصله‌های معین از این مجرای زیرزمینی حلقه چاه‌هایی برای تهویه و روشنایی و تنقیه و پاک کردن قنات احداث می‌کردند، تا سرانجام «هرنج» یعنی مظهر آب قنات به دهکده منظور برسد، و مزارع و مراتع آن آبیاری شود. طول بعضی از این قنات‌ها به ۱۰ تا ۲۰ کیلومتر می‌رسید. برخی از این قنات‌های قدیمی هنوز ‏]‎در سال ۱۳۲۵ ش ر ۱۹۴۶ م‏[‎،۴۶ در یزد و کرمان مورد استفاده مردم است. در غالب نقاط ایران هنوز از این قنات‌ها و حلقه چاه دیده می‌شود. میزان آب قنات را با «سنگ» تخمین می‌زدند و هر سنگ آب مقدار ۹۸ر۰ متر در ۱۸ر۰ متر است در طول دو متر؛ آب را ساعتی می‌فروختند، و برای تشخیص مدت و زمان آبیاری از «پنگان ‏]‎معرب آن: فنجان[‎، که ظرف مسی بود استفاده می‌کردند. به این ترتیب که این ظرف مسی را که در ته آن سوراخ کوچکی بود پر از آب می‌کردند و آن را روی ظرف دیگری قرار می‌دادند تا به تدریج ظرف زیرین، در نتیجه ریختن قطره‌های آب، پر می‌شد، یک ساعت سپری شده بود، و اصلاً اندازه‌گیری طول شبانه‌روز به این شیوه معمول و مکشوف می‌شد.۴۷

استاد مظاهری مطالب مزبور را هفتاد سال پیش (۱۹۴۶ م ر ۱۳۲۵ ش) نوشته است، در آن روزگار هنوز هزاران رشته قنات در گستره پهناور کشور ما جریان داشت، و حتی یک چاه عمیق یا نیمه عمیق حفر نشده بود در سال ۱۳۳۴ نخستین چاه عمیق در ایران زده شد، و در پی آن به کندی بر تعداد آن اضافه می‌شد، پس از انقلاب شمار این چاه‌ها با روند فزاینده‌ای اوج گرفت، بدان سان که اکنون، براساس شنیده‌ها، صدها هزار چاه عمیق و نیمه عمیق مجاز و غیرمجاز آب‌های زیرزمینی را بیرون می‌کشند. ‏

گرمای هوا بر طبق نظریه دانشمندان هر سال رو به فزونی است، اما گرمای کره خاکی در ایران، با خالی کردن سریع و بدون وقفه آب‌های زیرزمینی، از اعماق صعود می‌کند. در نتیجه چند صد درجه حرارت کره آذرین، در زیر پوسته کره خاکی و سفره‌های آبی، با بیرون کشیدن سریع و بدون وقفه آب‌های زیرزمینی در ایران، از اعماق صعود می‌کند، و بر اثر گرمای سطوح فوقانی کره خاکی حتی درختان تناور پژمرده و خشک می‌شود و عرصه رستنی‌های بیابان‌ها روز به روز محدودتر می‌شود، روزگار آیندگان هر روز تیره‌تر خواهد شد؛ علاوه بر این با خالی شدن فضای پهناور و حجیم سفره‌های آبی زیرزمین عوارض عظیم و فجایع غیرقابل پیش‌بینی در آینده به وجود خواهد آورد که قابل مطالعه و بررسی است.

ایرانیان در اعصار کهنِ باستانی به تجربه این علامت‌ها را تشخیص داده، و آزمون‌هایی در شناسایی دقیق‌تر سفره‌های آبی زیرزمینی انجام می‌دادند. برخی از دانشمندان، بعد از اسلام، به این نکات اشاره‌هایی دارند، از آن جمله مسعودی مورخ و دانشمند جهان‌دیده مشهور، زاده و نشو و نما یافته بغداد (وفات حدود ۳۴۲ در مصر)، دوستدار آل ابوطالب،۴۸ در سال ۳۰۱ سفر دور و درازش را از بغداد آغاز کرد. «او میان سرزمین‌های فارس و کرمان در گردش و سیر بود؛ زان‌پس از هند… گذر کرد، و به مرزهای چین رسیده است». مسعودی، در باب فرهنگ و تمدن ایرانی در آثار گرانقدر خویش مطالب فراوانی نقل کرده است. از باب نمونه، در یکی از آثارش، با استناد به تجارب پیشینیان و منابع قدیم‌تر شرحی از آزموده‌ها و آزمون‌های مزبور را به این شرح نقل کرده است:

بعضی‌ها، درباره نشانه آب و منابع زیرزمینی آن، طریقت خاص دارند که اگر در محل منظور، نی‌ و خرفه و علف‌های نرم روییده باشد، معلوم می‌دارد که آب نزدیک ‏]‎به سطح زمین[‎، و به دسترس حفار است و اگر چنین نباشد آب دور است… در بعضی نسخه‌های کتاب الفلاحه، در همین معنی‌‏]‎نشانِ میزانِ آب‌های زیرزمینی[‎، چنین دیدم که: هر که می‌خواهد این نکته را بداند، به خانه مورچه بنگرد؛ اگر مورچگان درشت و سیاه و کند رفتار باشند، به اندازه کندی رفتارشان، آب به‌‏]‎خانه[‎‏ آن‌ها نزدیک است؛ و اگر مورچگان تندرو باشند، که به آن‌ها نتوان رسید، آب در عمق چهل ذراع است. آب اولی شیرین و خوش، و آب دومی سنگین و شور باشد؛ و این جمله نشانه‌ها برای کسی است که خواهد آب برآرد.

مطلب مزبور، که از آزموده‌های آبشناسان ایرانی در ادوار کهن است، احتمالاً برگرفته از کتاب الفلاحه الفارسیه است، که محمد زکریا رازی (وفات ۳۱۳) از آن سخن گفته، یا ترجمه عربی آن مورد استفاده مسعودی قرار گرفته است. شهمردان بن ابی‌الخیر رازی، ادیب و ریاضی‌دان از دانشمندان قرن پنجم، در نزهت نامه علایی (تألیف ۴۸۸) تلخیصی از مطلب مزبور را در معرفی و شرح خصلت‌ها و خصوصیات «مورچه» نقل کرده و یاد‌آور شده است که با دقت در ظاهر و رفتار مورچگان، چون بزرگی جثه و سنگینی (گران) حرکت یا تندی رفتار «مور» می‌توان میزان و فاصله آب‌های تحت‌الارضی را تشخیص داد: «… و هر کجا مور بزرگ گران رو باشد، بر آن زمین آب زود برآید، و اگر تیزرو باشد آب دور باشد و تلخ»

برخی شواهد دلالت بر آن دارد که شهمردان، زبان پهلوی (فارسی میانه) می‌دانسته است، در این صورت، می‌توان گمان برد که متن کهن کتاب الفلاحه الفارسیه مورد گفتگو را همانند مسعودی، در دسترس داشته یا از ترجمه آن بهره گرفته است. مسعودی علاوه بر مطلب مزبور، از همان کتاب فلاحت موصوف آزمونی شگفت و قابل تحقیق دیگری هم به این شرح نقل کرده است:

در کتاب‌ فلاحت دیدم که: هر که بخواهد نزدیکی ‏]‎سطح[‎‏ آب را بداند، ‏]‎باید[‎‏ زمین را به اندازه سه یا چهار ذراع بکند. و دیگی مسی یا قدحی سفالین بر‌گیرد، و آن را از داخل به طور یکنواخت پیه آلوده کند ـ‌ و باید دیگ گشاده دهان باشد ـ آن‌گاه، پس از غروب خورشید، قطعه پشمی سفید، که پاکیزه و افشان باشد، بگیرد و سنگی به اندازه یک مرغانه ‏]‎تخم‌مرغ[‎‏ برگیرد؛ و پشم را چون گوی بر آن سنگ پیچد. سپس اطراف گوی را با موم مذاب اندود کند، و آن را به ته دیگی، که روغن یا پیه آلوده کرده، بچسباند و دیگ را درون حفره وارون کند ‏]‎به طوری[‎‏ که پشم معلق ماند و موم آن را نگهدارد و به سبب سنگ آویخته بماند؛ آن‌گاه به قدر یک یا دو ذراع خاک روی ظرف بریزد، و بگذارد تا شب بر آن بگذرد. صبحگاه، پس از طلوع خورشید، خاک را از آن جا پس کند، و ظرف را بردارد: اگر قطرات آب فراوان و نزدیک به یکدیگر به دیواره‌ ظرف چسبیده و پشم پر آب باشد، آن محل آب دارد و آب نزدیک است؛ و اگر قطرات متفرق باشد، نه مجموع و نزدیک، و آب پشم میان حال باشد، آب نه دور است و نه نزدیک؛ و اگر قطره‌ها دور از هم چسبیده باشد و آب پشم اندک باشد آب دور است؛ و اگر قطرات آب کم یا زیاد در ظرف و بر پشم دیده نشود، در آن جا آب نیست، و زحمت حفر آن نکشد.۴۹

از متون کهن فارسی در زمینه کشاورزی کتاب ورزنامه بر جای مانده که ظاهراً ترجمه فارسی از متن عربی همان کتاب فلاحت است که مسعودی مطلب آن را نقل کرده و ترجمه فارسی آن به شرح مزبور آمده است. می‌توان گمان برد که مسعودی اصل مطلبِ مزبور را از متون کهن ایرانی ـ یعنی همان کتاب الفلاحه الفارسیه، که محمدبن زکریا رازی (وفات ۳۱۳) از آن سخن گفته، از پهلوی (فارسی میانه) به عربی ترجمه و نقل کرده، یا از ترجمه عربی آن با عنوان فلاحت بهره گرفته است. این احتمال هم وجود دارد که متن پهلوی کتاب الفلاحه الفارسیه در قرن پنجم هجری هم وجود داشته که نویسنده ناشناخته ورزنامه، احتمالاً اهل خراسان یا ماوراءالنهر قدیم، همان مطلب مورد بحث را از آن اخذ و به فارسی ترجمه کرده است. وجوه تشابه مطالب دو متن دلالت بر مشترک بودن مأخذ اصلی نوشته مسعودی و نویسنده ورزنامه دارد، با این توضیح که چندسطری از مطلب مندرج در تنها نسخه خطی بر جای مانده از ورزنامه افتادکی دارد (ص ۳۵):

]‎افتادگی[‎‏… بُستو ‏]‎ظرف سفالین یا بلورین، خمچه[‎‏ بپا کنند. و آن دیگ ‏]‎یا آن بستو[‎‏ در آنجا ‏]‎عمق ۳ تا ۴ گزی زمین[‎‏ بهلند با آن پشم، آن شب را. پس چون روز شود، به گاه ‏]‎‏: به موقع، در متن چاپی «پگاه»‏[‎، پیش از آن که آفتاب برآید، آن دیگ را از آنجا برآرند: اگر پشم را بینند که نیک‌تر شده باشد به «آب» و آن دیگ را، یا ‏]‎در متن چاپی «با»[‏ آن بستورا، تریابند پس آن علامت آن بود که «آب» در آن، زمین نزدیک بود بر روی زمین و بسیار بود؛ و اگر آن پشم را تری کمتر بود، و آن دیگ را، و یا آن بستو را، همچنین تَری کم بود، علامت آن بود که اندر آن زمین «آب» کم بود، و ژرفیش]‎عمق آن[‎‏ دور فرو بود.

پی نویسی ها:

‏۳۹‏ـ در مورد اصطلاح «دهن فره» که در دهستان طبس از توابع سبزوار، به معنی «دهان کاریز» تداول دارد، از دوست فرهیخته‌ام آقای علیرضا آریان‌پور (نویسنده باغ‌های ایران) دریافت کردم، همچنین بنگرید به: فرهنگنامه بومی سبزوار، حسن محتشم، سبزوار، دانشگاه آزاد، ۱۳۷۰، ص ۲۸۱٫

‏۴۰‏ـ در این مورد از دوست گرامی و فاضلم آقای قدرت الله روشنی زعفرانلو معلوماتی کسب کردم؛ و نیز بنگرید به: بررسی گویش اسفراین، بابا همایونفر، تهران، نشر چاپار، ۱۳۸۶، ص ۱۸۴٫

‏۴۱‏ـ تاریخ قم، حسن بن محمد قمی (در سال ۳۷۸)، ترجمه حسن بن علی بن حسن قمی (در سال ۸۰۶)، به کوشش سید جلال‌الدین طهرانی، طهران. مطبعه مجلس ۱۸ آذر ۱۳۱۳ر۲ رمضان ۱۳۵۳، ص ۶۵؛ و نیز بنگرید به لغت‌نامه، ذیل «فرابه».

‏۴۲‏ـ علی مظاهری، زندگی مسلمانان در قرون وسطا (به زبان فرانسه در سال ۱۹۴۶ م ر ۱۳۲۵ ش)، ترجمه مرتضی راوندی، تهران، انتشارات صدای معاصر، ۱۳۷۸، ص ۱۳۶۲٫‏

۴۳ـ تاج الاسامی (تهذیب الاسماء)، از مؤلفی ناشناخته، به کوشش علی اوسط ابراهیمی، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۷، ص ۴۵۸٫

‏۴۴‏ـ شادروان علی مظاهری (تولد ۱۲۹۳، وفات ۱۳۷۰) از دانشمندان ایرانی آثاری درباره تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران و اسلام به زبان فرانسه منتشر کرده است.‏

۴۵ـ این کتاب توسط مرحوم مرتضی راوندی (تولد ۱۲۹۲، وفات ۱۳۷۸) از دانشمندان معاصر به فارسی ترجمه شده است.‏

۴۶ـ مرحوم مظاهری در مقدمه کتاب یاد‌آور می‌شود که این کتاب را در سال ۱۹۴۶ نوشته و در سال ۱۹۵۰ در فرانسه انتشار یافته است.‏

۴۷ـ مظاهری، همان کتاب ۳۶۱، ۳۶۲٫‏

۴۸ـ ‏ ابوالحسن علی‌بن حسین مسعودی، اخبارالزمان، ترجمه کریم زمانی، تهران، انتشاات اطلاعات، ۱۳۷۰، ص ۱۴، در پانوشت مترجم، از قول استاد دکتر محمود مهدوی دامغانی، مندرج در نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی (مشهد، شماره ۱۲، پاییز ۱۳۵۲، ص ۱۰۵) از جمله آمده است: «… به نظر بنده در همان فصل اول کتاب مروج‌الذهب… اگر دقت شود، رنگ تشیع مسعودی چنان روشن می‌شود که جای هیچ‌گونه شک و تردیدی باقی نمی‌ماند…».

‏۴۹‏ـ ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده (تهران، بنگاه ترجمه و نشر، ۱۳۴۴)، ۱۲۷ و ۱۲۸٫

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *