چهارشنبه سوری جشن بزرگ ايرانيان پيشينة آتش در فرهنگ ايراني از استاد محمد حسن ابریشمی
پيشينة آتش در فرهنگ ايراني
مطابق برخي مستندات و شواهد تاريخي، آب و آتش در نزد ايرانيان جايگاه والايي داشته است. هرودوت ميگويد: «پارسها معتقدند كه آتش از جوهر الهي است»1 برابر نوشته برخي از مورخان اسلامي نيز، آب و آتش در فرهنگ ايراني، مورد احترام بوده است. مثلاً، يعقوبي در قرن سوم هجري نوشته است:«ايرانيان به كيش زردشت كه او را پيغمبر خود ميدانند، بر اين بودند كه روشني قديم و ازلي است، و آن را زروان مينامند… ايرانيان آتش را بزرگ ميداشتند».
مسعودي (متوفي 346) ميگويد «نخستين كسي كه آتشكده ساخت فريدون بود. به پندار ايرانيان، آتش واسطه ميان خدا و مخلوق است… و گفتهاند كه نور مايه اصلاح جهان است، و آتش نسبت به ظلمت شرف و تضاد دارد؛ و آب كه برآتش غلبه دارد، مايه هر چيز زنده و مبدأ همه چيزهاي نمو كننده است.» همو، به تفاوت آتش با نور، و اضداد و مراتب نور اشاره كرده است.3 آذر ايزد در اوستا جايگاه رفيع آتش را نشان ميدهد
چهارشنبه سوری
جشن بزرگ ايرانيان
به ياد شادروان استاد دكتر مهرداد بهار
پژوهشي از محمد حسن ابريشمي
مقالة «چهارشنبهسوري» در كتاب پژوهشهاي ايرانشناسي (شماره 17)، تهران، بنياد موقوفات دكتر محمود افشار در دست ويرايش و چاپ است اما بدانلحاظ كه كتاب مزبور اوايل سال 138۷ انتشار مييابد با اجازه استاد گرانقدر ايرج افشار، ترجيح دادم چند روز پيش از چهارشنبهسوري امسال (138۷) فايل آن را بر روي سايت چهارشنبهسوري قرار دهم.
مدخل:
هفده سال پيش، مقالهاي بسيار طولاني – كه خالي از خيالپردازي نيز نبود – با عنوان «پژوهشي پيرامون پيدايي و شكلگيري برخي آيينها و سنتها و نماد و نمودها و مراسم انقلابي ايراني بعد از اسلام: چهارشنبهسوري، هفتسين، گره زدن سبزه، نخل ماتم، غرس درختان بر روي مقابر و … » نوشتم. اين مقاله را براي چاپ، در دو يا سه شماره مجله باستانشناسي و تاريخ، به مركز نشر دانشگاهي بردم. مسؤولان محترم مجله، آن را براي اظهار نظر، به استاد فرزانه شادروان دكتر مهرداد بهار سپردند. ايشان، مطالب چهل و دو صفحهاي آن مقاله را با دقت مطالعه كرده، و در حواشي آن با ذكر دلايل و توضيحاتي، موارد نامستند مقاله را متذكر شده، و طي نامهاي براي مجله، پس فرستادند. نكات و راهنماييهاي استاد بهار در آن نامه و حواشي مقاله، و شيوه تذكر نواقص و ابهامات بسيار جالب و برايم آموزنده بود. بر همين اساس، موضوع چهارشنبهسوري راه مورد مطالعه دقيقتر و پژوهش مجدد قرار دادم. حاصل اين تحقيقات مقاله حاضر است. در اينجا پس از نقل بخشي از نامه مرحوم بهار، به منشأ چهارشنبهسوري ميپردازيم: «مقاله جالبي است، واقعيت اين است كه ما از جشن سده و مراسم چهارشنبهسوري در قبل از اسلام خبر نداريم. ارادتمند معتقد است كه بخش اول مقاله ايشان، يعني مطلب مربوط به چهارشنبهسوري، جاي طبع دارد. فرضيهاي است جالب توجه، اما مؤخرة مقاله ايشان درباره ارتباط آيينهاي ديگر با چهارشنبهسوري، نياز به مطالعه و بررسي و استدلال منطقيتري از جانب ايشان دارد، و با اطلاعي كه از ميزان دانش و تحقيقات تحسينآميز ايشان دارم. مطمئنم كه در آينده خواهند توانست بررسيهاي جالبتري را درباره مطالب آخر مقاله خود ارائه دهند. با تقديم احترام و ارادت؛ مهرداد بهار». در همان سال، استاد فرزانه و عاليقدر شادروان دكتر عبدالحسين زرينكوب پيشنويس اين مقالة را مطالعه و ضمن راهنماييهايي موضوع را قابل توجه و تمجيد متذكر شدند.
پيشينة آتش در فرهنگ ايراني
مطابق برخي مستندات و شواهد تاريخي، آب و آتش در نزد ايرانيان جايگاه والايي داشته است. هرودوت ميگويد: «پارسها معتقدند كه آتش از جوهر الهي است»1 برابر نوشته برخي از مورخان اسلامي نيز، آب و آتش در فرهنگ ايراني، مورد احترام بوده است. مثلاً، يعقوبي در قرن سوم هجري نوشته است:«ايرانيان به كيش زردشت كه او را پيغمبر خود ميدانند، بر اين بودند كه روشني قديم و ازلي است، و آن را زروان مينامند… ايرانيان آتش را بزرگ ميداشتند».2 مسعودي (متوفي 346) ميگويد «نخستين كسي كه آتشكده ساخت فريدون بود. به پندار ايرانيان، آتش واسطه ميان خدا و مخلوق است… و گفتهاند كه نور مايه اصلاح جهان است، و آتش نسبت به ظلمت شرف و تضاد دارد؛ و آب كه برآتش غلبه دارد، مايه هر چيز زنده و مبدأ همه چيزهاي نمو كننده است.» همو، به تفاوت آتش با نور، و اضداد و مراتب نور اشاره كرده است.3 آذر ايزد در اوستا جايگاه رفيع آتش را نشان ميدهد. در فقرات 46-50 زامياديشت، ايزد آذر رقيب آژيدهاك (ضحاك) به حساب آمده، و از طرف سپنت مينو، بر ضد ضحاك ترغيب شده تا فره ايزدي يا فروغ شاهي را از او بگيرد.4
داستان جمشيد و ضحاك را فردوسي به تفصيل و برخي مورخان به اختصار، نقل كردهاند. جمشيد كه ابتداي امر، با عدل و دادگستري و ابداعات و نوآوريهاي بسيار، جامعه بشري را به سوي كمال برد ـ و نوروز يادگار عصر دادگري اوست ـ عاقبت مغلوب اهريمن غرور گرديد، ضحاك او را از پاي درآورده و با اره به دو نيم كرد و به درياي صين (چين) انداخت.5 به نوشته مسكويه رازي ضحاك (بيوراسب): «پادشاه سراسر زمين شد، و بيداد را به همه جا ببرد، تا مردم از او بهراسند، و نام و آيين گذشتگان از يادها برود». بلعمي ميافزايد: «اين ضحاك را اژدها ]ك[ براي آن گفتندي كه بر كتف او دو پاره گوشت بود بزرگ، بر رشته دراز، و سر آن به كردار ماري بود… و به ايام هيچ ملك چندان خون ريخته نشد كه به ايام ضحاك؛ و تازيانه زدن و بردار كردن او آورده»؛6 به روايت مسكويه رازي، آن دو پاره گوشت را ضحاك «چون دو دست خويش ميجنبانيد و ميگفت كه دو مارند، تا فرودستان و نابخردان بهراسند»؛7 مطابق روايت ابن بلخي، آن زائدههاي گوشتين هر روز دردناكتر ميشد؛ و تنها با ماليدن مغز سر جوانان بر روي آنها، ضحاك آرام ميگرفت.8 در واقع ضحاك نه تنها جانها را تباه ميساخت، بلكه با انهدام مغزها، تيشه به ريشه انديشه ميزد، و با مهار كردن خرد، جهل را ميگسترانيد. به روايت ثعالبي نيشابوري «چون ستم ضحاك افزون گشت و جانهاي مردمان به لب رسيد، و مصيبت كشتن فرزندانشان، براي غذا دادن مارها، از اندازه گذشت» آرزو ميكردند با قيام فريدون گشايشي پيش آيد.9 ابن بلخي ميگويد «ضحاك سخت ظالم و بدسيرت بود، و خونهاي بسيار به ناحق ريختي؛ و باژها او نهاد در همه جهان؛ و پيوسته به فسق و فساد و شراب خوارگي مشغول بودي با زنان و مطربان….»؛ تا سرانجام فريدون بر ضحاك پيروز شد، و «فرمود تا آن روز جشني سازند، و مهرجان آن روز ساختند… پس سيرتي نهاد در عدل و انصاف كه از آن پسنديدهتر نباشد».10 بر طبق روايت بلعمي، روز پيروزي فريدون بر ضحاك «مهرروز بود از ماه مهر آن روز مهرگان نام كردند، و عيدي كردند بزرگ. و ]فريدون[ داد و عدل بدين جهان اندر بگسترد، و مهر نيكوان در جهان درافتاد».11 ابوريحان بيروني در شرح «مهرگان» ميگويد «شانزدهم روز است از ماه مهر و نامش مهر، و اندرين روز افريدون ظفر يافت بر بيوراسبِ جادو، آنكِ معروف است به ضحاك».12 فردوسي در ضمن وصف مهرگان بر پايي آتش اشاره كرده است:13
به روز خجسته سر مهر ماه
به سر بر نهاد آن كياني كلاه….
بفرمود تا آتش افروختند.
همه عنبر و زعفران سوختند.
اسدي طوسي نيز،از آيين و مراسم آراستن آتش در اين روز سخن گفته است، وقتي فريدون بر ضحاك پيروز ميشود:14
چو در برج شاهين شد از خوشه مهر
نشست او به شاهي سر ماه مهر
بدين جشن وي آتش آراستست
هم آيين اين جشن ازو ساختست
پيگيري پيشينه چهارشنبه سوري
درباره چهارشنبه سوري مقالات زيادي نوشتهاند. ترديد نيست كه ريشه و اصل اين مراسم به وقايع و پندارهاي ايرانيان عصر باستان ميپيوندد. اما بدان لحاظ كه ايرانيان قديم براي روزهاي ماه سي نام پارسي داشته، و ايام هفته، يعني: شنبه، يكشنبه، … و جمعه را نداشتهاند، بايد بعد از اسلام، مصداقي موضوعي، يا قرين به وقايع و پندارهاي كهن ايراني، پيدا شده باشد، كه مراسم آن به عنوان «سوري» يا «چهارشنبه سوري» شكل بگيرد.
مرحوم پورداود، ضمن شرحي درباره آتش، و جايگاه رفيع آن در نزد ايرانيان قديم، به بازتابهاي آن در بين مسلمانان ايراني، تا عصر حاضر اشاره كرده، و به عنوان مثال نوشته است «در شب چهارشنبه آخر سال، در خانه و بازار و كوچه، آتش ميافروزند و از روي آن ميگذرند.»15
هانري ماسه، شرحي جالب درباره چهارشنبه سوري دارد: اين رسم شايد يادگار دين زردشت باشد، و جهانگردان قديم به آن اشاره نمودهاند. اما شيعيان طور ديگري تعبير كردهاند. مختار، آشوبگر معروف، كه به انتقام خون حسين(ع) برخاسته، در آن شب براي آگاهي ياران خود، دستور داد كه آتش بر بام خانههاي خود روشن كنند. به هر حال چنين به نظر ميرسد كه اين آتش سبب نامگذاري آخرين چهارشنبه سال باشد. زيرا سوري همان سرخي است، و چهارشنبهسوري يعني چهارشنبه سرخ و آتش (هانري ماسه، در حاشيه، سند قيام مختار را دايره المعارف اسلامي، ج 4، ص 756، مقاله «مختار» معرفي كرده، و در مورد اشاره جهانگردان قديم توضيح داده است)16. اما اين مطلب و مستندات هانري ماسه قابل بحث و بررسي است:
1- قيام مختار
برابر نوشته طبري، تصميم مختار بر آن بود تا در ماه محرم سال 66 هـ ق در كوفه قيام كند؛17 ولي به تعويق افتاد و به پنجشنبه 14 ربيعالاول موكول شد.18 با وجود اين، به سبب قتلي كه ابراهيم اشتر، يكي از ياران مختار، در شب چهارشنبه مرتكب شد، يك شب به جلو افتاد. ابراهيم به نزد مختار آمد و «گفت: ما براي قيام، شب پنجشنبه را وعده نهادهايم، اما با حادثهاي كه شد، بايد همين امشب قيام كرد… مختار گفت: خدايت مژده نيك دهاد؛ اين فال نيك باشد، و ان شاء الله اين آغاز فتح است. آنگاه گفت: اي سعيد پسر منقذ، برخيز و آتش در نيزار بيفروز، و آن را براي ]آگاهي[ مسلمانان بلندكن. تو نيز اي عبدالله برخيز، و بانگ بزن: اي منصور ] نصرت و پيروزي يافته[ بيا. تو نيز پسر فيل، و تو نيز قدامه پسر مالك، برخيزيد و بانگ بزنيد: اين خونيهاي حسين. آنگاه گفت… زره و سلاح مرا بياوريد…»19 معلوم ميشود كه آتش افروزي در نيزار انجام گرفته، و بر پشت بامها نبوده است. به علاوه، اين اقدام با جنبه اطلاعرساني، احتمالاً ريشه در فرهنگ ايراني داشته، و مصداقي براي برپايي جشن نبوده است. وانگهي روز چهارشنبه 14 ربيعالاول سال 66 قمري، مقارن با 19 اكتبر 685 ميلادي، برابر 4 آبان سال شمسي واقعي بوده، و در اين روز مناسبت يا جشن خاصي در نزد پارسيان نبوده است، كه بتواند موجب تثبيت شبانگاه قيام مختار، در تقويم شمسي ايرانيان شود. بنابراين قيام مختار نميتوانند مبدأ مراسم چهارشنبه سوري باشد.
2- شبسوري در بخارا
ان اصلي رهانري ماسه، در حاشيه مطلب،اشاره جهانگردان قديم به چهارشنبه سوري را، از قول نرشخي (صاحب تاريخ بخارا، در قرن چهارم) در اين وجه نقل كرده است «شب چهارشنبهسوري، بنابر رسم ديرين آتش مفصلي روشن ميكنند». اين مطلب نادرست نقل شده، زيرا در متن تاريخ بخارا، ذكري از «چهارشنبه سوري» نشده، بلكه صحبت از «شب سوري» است. علاوه بر اين نتيجهگيري هانري ماسه، مبني بر آنكه برپايي اين مراسم در قديم، از جمله در بخارا، در چهارشنبه آخر سال انجام شده، نادرست است. احتمالاً اين نتيجهگيري هانري ماسه، مبتني بر باورهاي شايع در عصر قاجاريه است؛ همان گونه كه اعتماد السلطنه (روزنامه خاطرات، ص 491) اشاره كرده است «امروز شنيدم چهارشنبه آخر سال، چنان كه رسم است بوته آتش ميزنند و اين از بقيه آثار گبرهاست». اما مطابق قرائني مستند، بر پايي «شب سوري» در شبانگاه چهارشنبه دهه فروردگان بوده است. ما پارهاي از قراين كه مبتني بر نوشته نرشخي است، و تعيين موقع «شب سوري» در بخارا را در ايام فروردگان، به يادداشتهاي پاياني موكول ميكنيم.20 و در اينجا تعريفي از فروردگان را، قرين به مضموني كه گرديزي و ابوريحان بيروني نقل كردهاند،21 ميآوريم: فروردگان عبارت از پنج روز آخر (يعني 26 تا 30) آبانماه، به اضافه پنج روز بعد از آن – كه با عنوان خمسه مسترقه يا پنجه دزديده اعمال ميشده است – و پس از آن روز اول آذر آغاز ميگرديد. برخي هم فروردگا همان پنج روز خمسه مسترقه دانستهاند.
شكلگيري مراسم چهارشنبهسوري
بعد از اسلام تا عصر حاضر، مواردي را سراغ داريم، كه چون خليفه يا سلطاني ظالم به قتل رسيده، يا بركنار شده، و مخصوصاً اگر شخصيتي عادل و مردمي جاي او را گرفته است، ايرانيان مسرور شده، و گاهي با برپايي جشن و اجتماعات، آتش برافروخته و به نثار نقل، شيريني، گل و زعفران ميپرداختهاند. ريشه اين مراسم، در همان آيينهاي باستاني و جايگاه رفيع آتش و نور، و واقعه پيروزي فريدون بر ضحاك نهفته است. اگر تاريخ ايرانِ بعد از اسلام را مرور كنيم، و در جستجوي شخصيتي، با خصوصيات ضحاك، برآييم ميتوانيم مبدأ شكل گيري مراسم چهارشنبه سوري را بيابيم. نگارنده پس از سالها بررسي و مطالعات زياد، به اين نتيجه رسيده، كه اين شخصيت همان متوكل خليفه عباسي بوده، و شبانگاه قتل او منشأ پيدايي اين مراسم شده است. براين اساس پارهيي از خصوصيات و اقدامات متوكل، و نيز خصلتهاي منتصر، جانشين و فرزند او، را مورد بررسي قرار ميدهيم، تا شباهتهاي آنان با ضحاك و فريدون آشكار شود. سپس موقعيت تقويمي شبانگاه قتل متوكل، و تقارن آن با ايام فروردگان، را مشخص ميكنيم؛تقارني كه تداعي كننده روز پيروزي فريدون بر ضحاك نيز بوده است.
1. اقدامات نامردمي
در منابع تاريخ – با همه معاذيري كه مورخان و نويسندگان در عصر خلفاي عباسي داشتهاند – مطالب زيادي از بيدادگريهاي متوكل، و اقدامات او، در جهت براندازي برخي از آداب و سنن، و برافكندن درختان، و اماكن مقدس، و نيز قتل و غارتهاي بيحساب او ثبت شده، از آن جمله است:
الف) احمدبن نصر خزاعي، از مبارزان شيعي مخالف عباسيان، به دار آويخته شد. چوبهدار او 5 سال در عصر متوكل بر پا بود. مردمان در پاي كنيم؛ در خواه تا از بريدن اين درخت در گذرد، چه هزار سال زيادت است تا اين درخت را كشتهاند». چوبه دار او تجمع و دعا ميكردند. برابر نوشته طبري: در سال 237، ابن كلبي، متصدي بريد بغداد «خبر عامه را به متوكل نوشت كه فراهم ميشدند و به جنازه احمد بن نصر و دار سر وي دست ميماليدند … پس متوكل دستور داد نامهاي به عبدالله بن طاهر بنويسند، كه فراهم آمدن عامه و جنبش در اين گونه چيزها را مانع شود ]زيرا[ يكي از عباسيان به هنگام مرگ به پسر خويش وصيت كرده بود كه از عامه بيمناك باشد. پس متوكل نامه نوشت و از فراهم آمدن منع كرد».22
ب) مطابق نوشته بلاذري، مسجد ربيع بن خيثم در قزوين معروف بود. و درختي منسوب به ربيع داشت «كه عوام براي تبرك به آن دست ميكشيدند… در عهد خلافت متوكل، عامل او طاهر بن عبدالله طاهر، آن درخت را، از بيم فريفته شدن مردم بدان، قطع كرد».23
ج) محمد بن بعيث مرندي، از مخالفان متوكل، در سال 234، در شهر مرند به مبارزه پرداخت. متوكل 300000 سوار ترك را با 14900 سپاهي ديگر به مرند فرستاد. لشكريان جنگلهاي طبيعي پيرامون شهر را نابود كردند «نزديك به يكصد هزار درخت را بريده بودند، به جز درختان جنگلها»24
د) قطع سرو كاشمر. به نوشته مورخان، اين درخت ارمغان بهشتي و دست كاشت زردشت در كاشمر بوده است. به نوشته ثعالبي نيشابوري، اين درخت «به جهت بيهمتايي مايه سرافرازي و نازش خراسان بود، و در زيبايي و شگفتي بدان مثل ميزدند»25 به قول ابوالحسن بيهقي «در سايه آن درخت زيادت از ده هزار گوسفند قرار گرفتي… و چندان مرغ گوناگون بر آن شاخهها مأوي داشتند كه اعداد ايشان كسي در ضبط حساب نتواند آورد».26 به گفتة زكريا قزويني «از نظر هيبت و زيبايي و راستي و بلند بالايي در دنيا بيهمتا بود.»27 ايرانيان زردشتي و مسلمانان، به پيروي از سنتهاي كهن پيشين، در سايه اين درخت قداستآميز فراهم ميآمدند، و وليمه و نذورات و تنقلات توزيع ميكردند. متوكل دستور داد اين درخت را ببرند، و شاخههاي آن را به بغداد برند، تا نجاران تنه و شاخههاي آن را، بر روي هم، به شكل سرو، استوار سازند؛ تا او عظمت آن سرو را تماشا كند. مطابق نوشته بيهقي، ساختن ارهاي مستدير (دور زننده) عظيم، و اسباب بريدن سرو تناور مدتها طول كشيد «پس گبرگان جمع شدند، و خواجه ابوطبيب را گفتند: ما پنجاه هزار دينار زرنيشابوري خزانه خليفه را خدمت قبول نيفتاد، و عاملان و نجاران آزاد سرو خراسان را بريدند «چون بيوفتاد در آن حدود زمين بلرزيد، و كاريزها و بناهاي بسيار خلل كرد. و نماز شام انواع و اصناف مرغان بيامدند، چندانكه آسمان پوشيده گشت، و به انواع اصوات خويش نوحه و زاري كردند… پانصد هزار درم صرف افتاد در وجوه، تا اصل آن درخت به جعفريه ]بغداد[ بردند. و شاخهها و فروع آن بر هزار و سيصد شتر نهادند..»28
ه ) ويران كردن مرقد امام حسينع. به نوشته طبري، در سال 236 «متوكل بگفت تا قبر حسين بن علي را ويران كنند، و منزلها و خانههاي اطراف آن را نيز در هم كوبند و خيش بزنند و بذر بپاشند، و مردم را از رفتن به نزد آن ممنوع دارند»29 صاحب مجمل التواريخ ميگويد «مردمان اين كار را بر روي عيب كردند و غمناك شدند از اين كار ناپسند»30 مطابق روايت عوفي متوكل سلاح (حربة) پيامبرص را به دست آورد «آن را در زر گرفت و جواهر بسيار به كار برد، و تعظيم كرد. جماعتي از مردمان بر وي انكار كردند، و گفتند كارهاي اين مرد بر يك قرار و قاعده نيست… او حربهاي را كه چوب و آهني بيش نيست، براي تعظيم نبوت چندين عزيز ميدارد، و تربت فرزند پيغمبر را چنان خوار ميدارد. اين از منهج ]شيوه[ خرد دور است، و به امور عقلائي نسبتي ندارد»31 ابن اسفنديار كاتب ميگويد «متوكل مقابر شهداي كربلا را خراب كرد… و جهودان را آنجا فرستاد و برگماشت تا اگر مسلماني به زيارت شود، بگيرند و هلاك كنند».32
و) دشمني متوكل با آل ابوطالب و شيعيان ناشي از عوامل مختلف بوده است. از آن جمله بدان لحاظ كه ايرانيان مخصوصاً عناصر شيعي – در روزهاي سوگواري، مثل وفات پيامبر و ائمه، روزهاي تاسوعا و عاشورا و اربعين؛ و همچنين در ايام فرخنده، چون تولد پيغمبر و امامان، اعياد فطر، قربان و غدير و نوروز – در زيارتگاهها و مزارها و اماكن مقدس و نيز منازل بزرگان دين و دانش گِرد ميآمدند؛ و گاهي آمد و شدهاي گروهي و اجتماعاتي عظيم پديد ميآمد، كه هراس متوكل را بر ميانگيخت، و او را در دشمني با آنان، و سنتها و آيينهايشان جريتر ميكرد. از ديگر سوي، عدد و نفوس تركان با نفوذ، و نيز وزرا و امرا و نديماني كه دشمني و كينه آشكار و پنهان با عناصر شيعي داشتند، در دارالخلافه و اطراف متوكل فراوان بوده است. همين اطرافيان نيز او را در اين عدوات تشويق ميكردند، مثلاً ابوسمط مروان، شعري سروده، و براي متوكل خوانده، كه او را وارث پيامبر قلمداد كرده، و از جمله گفته است. «شاهي جعفر ] متوكل[ خليفه مايه سلامت دين و دنياست. ميراث محمد از آن شماست، و با عدالت شما مظلمه نابود ميشود. دختر زادگان اميد ميراث دارند… ». طبري،از قول ابوسمط ميافزايد: بابت شعر موصوف كه «ضمن آن از رافضيان سخن آودم، مرا ولايتدار بحرين ويمامه كرد، و چهار خلعت پوشيد»33 ابن اسفنديار كاتب مينويسد «متوكل وزيري داشت ]به نام[ عبدالله بن يحيي بن خاقان، ناصبي مذهب بود و هميشه بر سفك دماء ] ريختن خون[ آل رسول عليهالسلام، او را تحريص كردي؛ و بديهاي او را نهايت نيست.»34 ابن خلدون مينويسد «چه بسانديمان متوكل، در مجلس او، زبان به نكوهش علي ميگشودند».35 فصيحي خوافي مطلبي مشابه نقل كرده است.36 عوفي مينويسد «هيچ كس بر اولاد اميرالمؤمنين آن استخفاف نكرد كه متوكل، او در دشمني اميرالامؤمنين علي مبالغت عظيم نمودي، و او را ابوتراب خواندي»37 متوكل به توصيه علي بن جهم، شاعر و نديم خود، امام علي النقيع را در مقابل شيران درنده قرار داد.38 لسترنج، پژوهشگر انگليسي، در سال 1900 ميلادي، ضمن اشاره به تخريب مرقد امام حسينع به دستور متوكل، ميافزايد: اين خليفه همواره مورد كينه شيعيان بوده و گذشت زمان از آن نكاسته است.39
2- تعصبات مذهبي و مبارزه با انديشه و بيان
تعصبات مذهبي متوكل مبتني بر دينداري و تقوي نبوده، بلكه براي مخالفت با آل رسول، و سركوب شيعيان، و مبارزه با سنتها و مراسم و آيينهاي عناصر ايراني زردشتي و مسيحي اتخاذ شده است. به همين دليل قيامهاي مختلفي در قلمرو فرهنگ ايراني، چون خراسان، آذربايجان، ارمنستان و غيره اتفاق افتاد. در اينجا به برخي از اقدامات و رفتارهاي تعصب آميز متوكل اشاره ميكنيم:
متوكل بحث دربارة قرآن را ممنوع، و امر به تقليد كرد؛ به نوشتة يعقوبي، متوكل مردم را از بحث دربارة قرآن نهي كرد.40 صاحب تاريخ سيستان ميگويد «متوكل فرمان داد در خطبهها ياد كنند كه : هر كس خلق قرآن گويد كافر است»41 به نوشته مسعودي «متوكل امتحان عقيده را برداشت، و مجادله در كار دين را قدغن كرد». همو، از قول خراساني مينويسد «متوكل با معتقدات مأمون و معتصم و واثق مخالفت كرد؛ و جدل و مناظره درباره عقايد را منع نمود، و مجازات داد، و امر به تقليد كرد. و روايت و حديث را رواج داد».42 منهاج سراج نوشته است: «متوكل مردي كريم و گزيده اخلاق بود، و در مذهب سنت و جماعت صلب، پسر عباس مرسي را، كه سر جهيميان آن عصر بود و قرآن را مخلوق ميگفت، بكشت… در سنه 247 در لهو و طرب بود، تركان درآمدند و او را شهيد كردند».43 حمدالله مستوفي ميگويد «متوكل با اهل شيعه تعصب داشتي».45
در زمستان سال 237، مردم ارمنيه، بر ضد يوسف بن محمد عامل متوكل، به پا خاستند. اما يوسف بر آنها غلبه يافت، و مردان را برهنه از شهر بيرون كرد، «بسياري از آنها جامههاي خويش را درآوردند، و بيپاپوش گريختند، كه بيشترشان از سرما مردند، و انگشتان جمعي از آنها بيفتاد، اما نجات يافتند». هم به نوشته طبري، در محرم سال 239 متوكل دستور داد «ذميان (پيروان مذاهب زردشتي، يهودي و مسيحي) را وادار كنند تا دو پيراهن عسلي رنگ روي قباها و جامههايشان بپوشند… و معبدهاي آنان را، كه در روزگار اسلام ساخته شده بود، ويران كننده، و «بگفت تا شيطانكهاي چوبي با ميخ بر در خانههايشان بكوبند… و گورهايشان مساوي زمين باشد، كه همانند قبرهاي مسلمانان نشود»45 يعقوبي ميگويد: متوكل امر كرد اهل ذمه، استرها و خرها را با ركاب چوبي و زينهاي گويدار سوار شوند، و بر اسب و يابو نبايد بنشينند. همچنين مقرر كرد، در كارهاي دولتي احدي از اهل ذمه را به كار نگيرند.46
3- خرجها و خوشگذرانيها و برخي خصوصيات
بر طبق نوشته اكثر مورخان، متوكل كاخهاي مجلل و بس عظيم بنا كرد. به قول يعقوبي «اموالي هنگفت هزينه آنها نمود. از جمله ] قصرهاي شاه[، شبداز، بديع، غريب و برج كه يك ميليون و هفتصد هزار دينار ]طلا[ هزينه آنها ساخت». همو ميگويد: «شهر جعفريه را در سه فرسخي كاخهاي سامره بنياد نهاد، «و در آن شهر قصري بنا كرد كه مانند آن هرگز شنيده نشده». يعقوبي از چگونگي اخذ مال و زر، براي ساختن اين كاخها، كه با شكنجه اخذ ميشده، و گاهي به مرگ ميانجاميده، سخن گفته است.47 طبري نيز از نيرنگها و شكنجههاي متوكل مواردي نقل كرده است.48 ثعالبي نيشابوري نقل ميكند كه متوكل سوار بر خر مصري،از پلههاي قصر برج بالا ميرفت. پايههاي پلههاي اين برج از بيرون، در يك جريب زمين و به درازاي 99 ذرع احداث شده بود. ثعالبي، وصف جشن متوكل، به منظور ختنه سوران پسرش متعز را نقل كرده و هزينههاي آن و سكههاي طلاي بيحسابي كه بين بزرگان و فرماندهان و همدمان و مرتبهداران خليفه توزيع شده هنگفت بر شمرده است، و ميافزايد «پس از آن حاضران را فراخواندهاند تا باده بنوشند… اين مهماني متوكل به دومين دعوت اسلام نامور شد»؛ همو، ميگويد: متوكل به جز با حضور رامشگران خود (به نامهاي: بنان، زنام)، و ساز و نواي آنان به بادهگساري نمينشست.49 به نوشته طبري، چون كاخ جعفريه آماده شد، متوكل در عاشوراي سال 246 در آن منزل گرفت. مسعودي ميگويد، در همين سال متوكل به ابوالعيناء گفت: اين خانه ما چطور است؟ «گفت: مردم دنيا خانه ساختهاند و تو دنيا را در خانه خود ساختهاي…». همو، مينويسد «به هيچ دوراني مانند روزگار متوكل خرج فراوان نشد. گويند براي قصر هاروني و قصر جعفريه بيش از صد ميليون درم خرج كرد… وي چها هزار كنيز داشت كه با همگي خفته بود. وقتي بمرد، در بيتالمال چهار ميليون دينار و هفت ميليون درم موجود بود. و هر كس در صناعت جِدّ و هزل دستي داشت در دولت وي پيشرفت كرد و نيك روز شد».50 متوكل شراب بسيار مينوشيد. به نوشته طبري، متوكل در شبانگاه قتلش 14 رطل شراب نوشيده است.51 از واقعهاي كه طبري و نيز مسعودي نقل كردهاند معلوم ميشود كه متوكل از رنگهاي سرخ و سبز متنفر بوده است.52 متوكل به مغيبات و غيب گويان و منجمان و تعبير گران خواب اعتقاد داشت. طبري، به برخي از تعبيرات خوابهاي متوكل، و پيشبينيهايي كه برايش كرده بودند، پرداخته است.53 متوكل، پسر و جانشين خويش منتصر را سخت خفيف و خوار و آزرده ميكرد، به او ناسزاها ميگفت، و دو روز مانده به شبانگاه قتلش، تصميم به نابودي او گرفت.54 مسعودي ميگويد «متوكل هزل و مضحكه و چيزهايي كه مناسب شاهان نيست ترجيح ميداد».55 يكي از تفريحات و سرگرميهاي متوكل، بر سر بزم و شراب، قرار دادن غلامي ترك در معرض درندگان و گزندگان بود. به روايت صاحب مجملالتواريخ، اين غلام نگون بخت را «متوكل پيوسته عذاب داشتي، و مار بياوردندي تا او را بزدي،و ترياك دادي تا بخوردي؛ و شير را بياوردندي تا او را عذاب دادي؛ و متوكل از آن خنديدي»، طبري نيز اشاره تلويحي به اين واقعه دارد؛ چرا كه، قتل متوكل توسط غلامان ترك و به دستور پسرش منتصر انجام شد. يكي از غلامان، به نام عثعث كه بر روي متوكل شمشير كشيد، به او گفت «از شيران و ماران و عقربان فراغت يافتيم و به شمشيرها رسيديم.»56
4- تغيير موقع نوروز
ايرانيان همواره به آيينها و سنت هاي كهن خويش علاقه و توجهي بليغ داشته و مخصوصاً در بر پايي جشن و مراسم نوروزي اهتمامي فوقالعاده نشان ميدادهاند. بيگمان در مقابل هر گونه تغييري، در اين گونه آيينها مقاومت ميكردهاند. مثلاً تغيير مبدأ سال شمسي هجري به سال شاهنشاهي، در سال 1355 ، را بسياري به ياد دارند، كه بازتابهاي منفي، و خشم و نفرت عامه را برانگيخت؛ شايد يكي از علل اصلي سست شدن پايههاي سلطنت، و فراهم شدن زمينه پيروزي انقلاب، و سقوط شاه، همين اقدام بوده است. اما كاري كه متوكل كرده به مراتب خطيرتر بوده و لَج ملي ايرانيان را برانگيخته است. چرا كه او موقع نوروز را به اواخر خرداد انتقال داده است. متوكل علت اين اقدام را، تقارن موقع نوروز با مراسم برداشت محصول غله، توجيه كرده است. ابوريحان بيروني،ضمن اشاره به اين توجيه، از انتقال موقع نورز، توسط متوكل در سال 243 قمري، به 17 ماه حزيران (ژوئن) سخن گفته، و به اقدام خليفه معتضد نيز كه جاي نوروز را به 11 ماه حزيران تغيير داده، پرداخته است، و ميگويد «اگر چه در اين كار دقت بسيار نمودند، ولي نوروز به كبيسهاي كه استحقاق داشت، نرسيد»؛ مرحوم جلالالدين همايي نيز، پس از محاسبات و تحليلهايي در باب اقدام متوكل و معتضد، با انتقاد از اين عمل ميگويد: آنها از خود چيزي اختراع كرده بودند.58 مرحوم سيد حسن تقيزاده مينويسد «اين حساب كه محاسبين متوكل كردهاند، مبني بر اشتباه بوده است».59 در اينجا، موقع نوروز عرفي ايرانيان را، در سالهاي 239، 244 و 245 قمري، براساس محاسبات تقيزاده و نيز به استناد نوشته ابومعشر بلخي، طبري و حمزه اصفهاني مشخص ميكنيم؛ و سپس جاي نوروز متوكل را نيز، در تقارن با روز و ماه و سال قمري و ميلادي، و همچنين مطابقت آن با روز و ماه سال شمسي واقعي، و سال شمسي عرفي ايرانيان معلوم مينماييم. به اين منظور، ابتدا تعريفي از سال شمسي واقعي و سال شمسي عرفي يا خراجي به دست ميدهيم، و طي جدولي تقارن هر يك از ايام ومناسبتهاي مندرج در اين مقاله، و مخصوصاً موقع قتل متوكل را نشان ميدهيم.
ميدانيم كه هر سال شمسي داراي 365 شبانهروز، و 5 ساعت و 48 دقيقه و 46 ثانيه (در حدود يك چهارم شبانهروز) است كه به آن سال شمسي مكبوس يا سال شمسي واقعي گفته ميشود. در قديم سال شمسي واقعي ايرانيان داراي 12 ماه 30 روزه بوده، و 5 روز اضافه را در پايان آبان اعمال ميكرده و يك چهارم شبانه روز را هر چهار سال كبيسه مينمودهاند. بعد از اسلام، مبناي محاسبه و دريافت ماليات يا خراج، سال شمسي ايرانيان تعيين شد، كه به «سال شمسي خراجي» و «سال شمسي عرفي» معروف شده است. اما بدان دليل كه پارسيان در منظور داشتن كبيسهها اهمال كردند – يعني يك چهارم شبانهروز را به 365 شبانهروز هر سال نيفزودند – نتيجه آن شد كه جاي نوروز خراجي (يا عرفي پارسيان)، در سال 239 قمري به اوايل ارديبهشت ماه سال شمسي واقعي قديم منتقل شود. سال شمسي واقعي قديم با سال شمسي كنوني تفاوت داشته است. در سال شمسي كنوني،6 ماهه اول 31 روزه، و 5 ماه بعد 30 روزه، و ماه اسفند 29 روز است،كه هر چهار سال كبيسه ميشود و ماه اسفند 30 روز است. اما سال شمسي واقعي قديم، در عصر متوكل كه مورد گفتگوي ماست، داراي 12 ماه 30 روزه بوده، و 5 شبانه روز اضافي بعد از پايان آبان، اعمال ميشده، و يك چهارم شبانهروز اضافي هر چهار سال به حساب ميآمده است. در واقع بعد از روز 30 آبان، 5 شبانهروز (خمسه مسترقه) را منظور ميكردهاند، و پس از آن روز اول آذر آغاز ميشده است. در سال شمسي واقعي قديم، فصول بهار و تابستان و زمستان 90 روز، و پاييز 95 روز داشته است. در منابع قديم به اعمال خمسه مسترقه (پنجه دزديده) اشاره شده، مثلاً عنصري (متوفي 431 ه ) از همين نكته ياد كرده است.60 ظاهراً اول بار، يكي از شاهان آل بويه، خمسه مسترقه را در فارس، به آخر اسفند انتقال داده است.61 احتمالاً اين شيوه در قلمروهاي فرهنگي ايراني شيعي مورد قبول قرار گرفته است. بر طبق نوشته ابوريحان بيروني در قانون مسعودي (تأليف سال 421 ه )، ديالمه در قلمرو خود خمسه مسترقه را به آخر اسفندارمذ نقل كردند، ولي در خارج قلمرو آنان رايج نشد؛ و مجوس خراسان و غيره قبول نكردند.62
بر طبق نوشته طبري، نوروز عرفي پارسيان، در سال 239 قمري، مقارن روز يكشنبه 20 ذيقعده؛ و برابر جدول حمزه اصفهاني 21 ذيقعده بوده63 كه نوشته طبري درست، و مطابق جداول تقويمي وستفلد (ص 48) يكشنبه 20 ذيقعده سال 239 برابر با 22 آوريل 854 ميلادي است. بر اين اساس موقع نوروز عرفي پارسيان در سال 239 قمري مقارن با روز 3 ارديبهشت سال شمسي واقعي قديم (و 2 ارديبهشت كنوني) بوده است. بر طبق گفته ابومعشر بلخي، روز نوروز عرفي پارسيان، در سال 244 قمري، در روز سه شنبه اول محرم واقع شده،64 اما بر طبق جدول حمزه اصفهاني با روز پنجشنبه 3 محرم مقارن بوده است.65 مرحوم تقيزاده نيز با محاسباتي به نتيجة حمزة اصفهاني رسيده است.66 بر اين اساس نوروز عرفي در سال 244 قمري، مقارن 2 ارديبهشت سال شمسي واقعي قديم (و اول ارديبهشت كنوني) بوده است. برابر نوشته ابوريحان، جاي نوروز را متوكل، در سال 243، تغيير داد، و به روز 17 حزيران (ژوئن) انتقال داد.67 بر اين اساس، روز نوروز متوكل مقارن با روز پنجشنبه 19 صفر 243 قمري، مطابق 17 ژوئن 857 ميلادي، و برابر 29 خرداد سال شمسي واقعي قديم (27 خرداد كنوني)، يعني هشتاد و نهمين روز بهار بوده است. بر طبق گزارش طبري، موقع نوروز متوكل، در سال 245 قمري، با روز شنبه 11 ربيعالاول، و 17 حزيران، و 28 ارديبهشت سال عرفي پارسيان مقارن شده است.68 اما بر طبق تقويم تطبيقي (ص 49) روز شنبه 12 ربيعالاول سال 245، مقارن با 17 ژوئن 859 ميلادي است. براين اساس روز نوروز متوكل با 29 ارديبهشت سال عرفي مقارن بوده است، كه فاصله آن تا نوروز عرفي پارسيان در حدود 58 تا 60 روز ميشود (اين يك تا دو روز اختلاف معمولاً در منابع قديم به چشم ميخورد).
5- اعتماد به تركان
متوكل با عداوتي كه با آل پيامبر و شيعيان داشت، و اقداماتي كه بر ضد مقدسات و آيينهاي آنان و ديگر اقوام و مذاهب انجام داد، خشم و نفرت عمومي، به خصوص عناصر ايراني، را برانگيخت؛ در عوض عربها و تركان متعصب، و دشمن آل ابوطالب را ارج نهاد، و نديمان و سرداران و كارگزاران خويش را از بين آنان برگزيد. ظاهراًمتوكل در سال آخر عمرش تصميم ميگيرد كه از نفوذ تركان با از ميان بردن سرداران آنان، خود را خلاص كند، ولي آنها آگاه شدند و كمر به قتل او بستند. مسعودي نقل ميكند كه متوكل به بهترين شمشير جهان، از نظر جوهر و برندگي، دست يافت. از وزيرش فتح بن خاقان خواست «غلامي در نظر بگيرد كه به دليري و شجاعت به او اعتماد توانيم كرد… فتح گفت اي امير مؤمنان، باغَرِ ترك را پيش من به دلاوري ستودهاند، و براي اين منظور امير مؤمنان شايسته است، متوكل او را بخواند و شمشير را بدو داد… ، از وقتي كه شمشير را بدو داد، كشيده نشد، و از غلاف بيرون نيامد، مگر وقتي كه باغَر متوكل را با آن بزد».69 ابن خلدون نيز به اين اعتماد متوكل اشاره كرد، و او را مسبب پيدايي سلسلههاي سلاطين ترك (چون: غزنويان، غزها، سلجوقيان و غيره) معرفي كرده است «اين يكي از عادات خلفا گرديد، كه پايههاي تخت را، به پايمردي تركان استقامت بخشند. ولي اين امر سبب شد تركان راه خودكامگي پيشه گيرند، و بر دولت غلبه يابند، و خلفا ا از تصرف در امور منع كنند، و خود به امر و نهي بپردازند و زمام دولت را در دست گيرند… تحكم ايشان بر دولت و سلطان از زمان متوكل عليالله بود. پيشينيان راه را براي آيندگان هموار كردند، و آخرين به اولين اقتدا نمودند، و در اسلام دولتهايي چند تأسيس كردند كه بر همه عصبيتنژادي و نسبي غلبه داشت».70
6- باورها و بلايا
مطابق برخي شواهد و مستندات تاريخي، به پندار عامه، تناسبي بين عدالت مستولي بر جوامع بشري، با فراواني نعمت و رحمت خداوندي برقرار است، و چون ظلم حاكم باشد، خشم پروردگار به صورت بلاياي طبيعي تجلي پيدا ميكند.71 در دوره 14 ساله خلافت متوكل بلايا و آفات فراواني نازل شده، از آن جمله است: به نوشته طبري، در ذيحجه سال 235 ، آب دجله به مدت سه روز تغيير كرد و به زردي گراييد، كه مردم به سبب آن هراسان شدند؛ همو ميگويد در همين سال «محمود بن فرج نيشابوري ادعاي پيامبري كرده»؛ در سال 241 «در بغداد بيماري چارپايان رخ دا د، و اسبان و گاوان هلاك شدند»؛ در شعبان سال 242 زلزلههاي هول آنگيزي در قومس (استان سمنان) و روستاهاي آن رخ داد، و 45096 تن جان دادند، كه بيشتر آن در دامغان بود؛ در همين سال «در فارس و خراسان زلزلهها بود و صداهاي ناهنجار؛ در يمن نيز نظير آن بود. به علاوه زمين فرو بردني كه در آنجا رخ داد ] ظاهراً كشتزارها به اعماق زمين رفته[»؛ در سال 345 «در ديار مغرب زلزله شد، چندانكه قلعهها و منزلها و پلها ويران گرديد… در بغداد و نيز در عسكر مهدي زلزله شد، در مداين نيز زلزله شد… به ماه شوال در انطاكيه زلزله بود و تكاني كه بسيار مردم بكشت… در اين سال چنانكه گفتهاند، مردم تنيس ] از شهرهاي مصر[ ضجهاي دايم و هولانگيز شنيدند كه مردم بسيار از آن بمردند؛ و هم در اين سال در تنيس، رقه، حران، رأس العين، دمشق، رها، طرسوس، مصيصه، ادنه و كنارههاي شام بلرزيد؛ لازقيه نيز بلرزيد و خانهاي از آن نماند و از مردم آن بجز اندك جان نبردند؛ جبله نيز با مردمش نابود شد؛ هم در اين سال مشاش ]زمين نرم[ چشمه مكه فرو رفت»؛ در سال 346 «خبر آمد كه در كوچهاي در ناحيه بلخ، كه منسوب به دهقانان بود، خون تازه باريد».72
شبانگاه قتل متوكل و تقارنها
اكثر مورخان قديم ، موقع قتل متوكل – به دستور فرزندش منتصر، به دست غلامان ترك – را در شبانگاه روز 3 شوال سال 247 قمري متذكر شدهاند. طبري ميگويد «متوكل شب چهارشنبه كشته شد. لختي پس از تاريك شدن شب، چهار روز رفته از شوال. به قولي شب پنجشنبه كشته شدهاند»73 يعقوبي و مسعودي نيز موقع قتل متوكل را شبانگاه 3 شوال متذكر شد اما در سهشنبه و چهارشنبه آن اختلاف دارند.74 برابر جداول تقويم تطبيقي (ص 50)، روز 3 شوال سال 247، چهارشنبه بوده، كه شبانگاه آن، شب پنجشنبه 4 شوال، قابل تبيين است. موقع قتل متوكل، يعني چهارشنبه شب، يا شب پجشنبه 4 شوال، مقارن با شب اول ماه مهر در سال خراجي او، و مطابق نخستين شبانگاه ايام فروردگان (يعني 26 آبان) در سال شمسي عرفي پارسيان، و برابر 21 آذرماه سال شمسي واقعي، و 11 دسامبر 861 ميلادي بوده، كه 271 روز از آغاز بهار گذشته است.
در شبانگاه چهارشنبه
بيگمان خيلي دير، خبر قتل متوكل به بلاد دور دست سرزمينهاي خلافت عباسي رسيده، و موقع آن چهارشنبه ايام فروردگان ابلاغ شده است. بر اين اساس موقع قتل متوكل در شبانگاه چهارشنبه ايام فروردگان در سال عرفي ايرانيان تثبيت شده است. از سوي ديگر، چون موقع قتل متوكل مقارن شبانگاه روز اول مهر در سال خراجي ابداعي او بوده، پيروزي فريدون بر ضحاك مصداق پيدا كرده است، يا براي مردمان بغداد و نواحي آن – كه اكثراً با فرهنگ ايراني بودهاند – تداعي شده است؛ به همين دليل به پيروي از سنتهاي كهن ايراني آتش افروخته و جشن گرفتهاند. چرا كه ابوريحان بيروني به استناد منابع كهن مينويسد «مهرماه روز اول آن هرمزد روز؛ و روز شانزدهم مهر است، كه به مهرگان معروف است… اين روز را ايرانيان بزرگ داشتهاند؛ آن شادماني و خوشي است كه مردم شنيدند فريدون خروج كرده … ايرانشهري ميگويد كه: خداوند از نور ظلمت بين نوروز و مهرگان پيمان گرفت…. كسروي ] عليبن مهدي كسروي اصفهاني، اديب و مورخ در قرن سوم[ ميگويد: من از موبد متوكلي شنيدم كه ميگفت در روز مهرگان آفتاب ميان نور و ظلمت طلوع ميكند…».75
ايرانيان بنابر احترام به روشنايي و آتش، و پيروزي نور بر ظلمت، به پيروي از سنتهاي كهن در جشن و شادمانيها آتش ميافروخته و چراغاني ميكردهاند؛ به خصوص كه موقع قتل متوكل با شبانگاه 21 ماه آذر، در سال شمسي واقعي ايرانيان تقارن داشته كه تداعيگر آتش (آذر) بوده و 266 روز از آغاز بهار گذشته است. علاوه بر اين نام روز 21 هر ماه پارسها «رام» بوده، كه به قول ابوريحان بيروني، «روز بيست و يكم رام روزي است كه مهرگان بزرگ باشد؛ و سبب اين عيد آن است كه فريدون بر ضحاك ظفر يافت» (آثار الباقيه، ص 339). همچنين نام روز 21 هر ماه، يعني «رام» به معنا و مفهوم رامش و شادي است. در نخستين سالگرد شبانگاه قتل متوكل، يعني چهارشنبه ايام فروردگان، و تقارنهاي مزبور معناي بيشتري پيدا كرده است؛ چرا كه چهارشنبه شب ايام فروردگان، در اولين سالگرد قتل متوكل با شبانگاه روز اول خمسه مسترقه (يعني يك روز بعد از 30 آبان، و چهار روز مانده به اول ماه آذر) در سال عرفي پارسيان مقارن شده، كه با 5 مهرماه سال خراجي متوكل، و 26 آذرماه سال شمسي واقعي قديم و 16 دسامبر سال 862 ميلادي مطابق بوده، يعني 271 روز از آغاز بهار سپري شده است. چنين تقارنهايي در نخستين شبانگاه چهارشنبه قتل متوكل در ايام فروردگان موجب تثبيت موقعيت قتل او در سال شمسي عرفي پارسيان و بعدآً نيز در سال شمسي واقعي قديم شده، و پس از نقل خمسه مسترقه به پايان اسفند اين چهارشنبه جاي خود را در آخر سال باز كرده است.
نگارنده يقين دارد كه كلمه «سوري» در اينجا معناي سرخي و آتش ندارد، بلكه ايرانيان هوشمند معنا و مبناي موضوعي اين جشن را، در ماهيت حرفي آن (سور+ي) گنجاندهاند. زيرا كلمه سوري از حروف: س+و+ر+ي تشكيل شده كه به حساب ابجد برابر: 276 = 60+6+200+10 ، است. كلمه رمزي سوري (مركب از كلمه سور + ياي نسبت = 266+10)، با كليد گشودني عدد 276، براي ماندگاري و تثبيت شبانگاه چهارشنبه موقع قتل متوكل، در تقارن يا قرين با روزهاي دويست و شصت و شش تا دويست و هفتاد و ششم سال شمسي واقعي (كه عامه، مخصوصاً كشاورزان، به لحاظ تعيين موقع كاشت و موسم برداشت و فصول آن را نگاه ميداشتند) اتخاذ شده است؛ تا موقع دقيق آن در سالهاي بعد از ياد نرود. چرا كه عموم ميتوانستند با ملاك قرار دادن عدد 266، به مفهوم تعداد روزهاي سپري شده از بهار، شبانگاه چهارشنبه سالگرد قتل متوكل را، در ايام فروردگان سال عرفي مشخص كنند، و مراسم سوري را بر پا دارند. علت پوشيده داشتن راز و ماهيت موضوعي اين مراسم، در عصر خلفاي بعد از منتصر، همانا سختگيريها و اختناق سياسي و مذهبي حاكم بر بلاد اسلامي بوده است. زيرا اكثر خلفاي بعدي همان شيوه متوكل را پيش گرفتند.76
نگارنده با بررسيهايي كه انجام داده، بر اين گمان است كه تغيير مجدد موقع نوروز، توسط معتضد خليفه عباسي، در سال 284 قمري، تنها به منظور بر هم زدن تقارنهاي مزبور با شب قتل متوكل انجام گرفته، زيرا او جاي نوروز خود را روز 11حزيران (11 ژوئن سال 897 ميلادي)، يعني 6 روز قبل از موقع نوروز متوكل، تعيين كرده است. بحث در اين باره، از حيطه مقاله حاضر خارج است، و بايد به خصوصيات خليفه منتصر پرداخت، كه دولتش كوتاه، اما طبيعتش بلند، و رفتاري كريمانه داشته است. يعقوبي ميگويد: بيعت با منتصر «در همان شبي كه پدرش متوكل كشته شد، يعني شب چهارشنبه ] درستِ آن چهارشنبه شب، يعني شب پنجشنبه[ به انجام رسيد… روز شنبه چهارم ماه ربيعالاخر سال 348 در گذشت». طبري ميگويد «منتصر چشمان، درشت سياه داشت … پر مهابت بود… وي نخستين خليفه از بنيعباس بود كه قبرش شناخته بود». همو ميگويد: منتصر، علي بن حسين عباسي را والي مدينه كرد، و بدو گفت «اي علي ترا سوي گوشت و خونم ميفرستم، و پوست ساق دست خويش را كشيد و گفت: ترا سوي اين ميفرستم، بنگر چگونه با آنها رفتار ميكني، منظورش خاندان ابوطالب بود».77 مسعودي مينويسد «منتصر مردي پرتحمل و خردمند و نكوكار و خيردوست و بخشنده و اديب وعفيف بود، و به اخلاق والا و انصاف و حسن معاشرت پايبند بود… پيش از خلافت منتصر خاندان ابوطالب در محنتي بزرگ بودند، و جانهايشان در خطر بود. از زيارت قبر حسينع و سرزمين عزاي كوفه ممنوع بودند و ديگر شيعيان آنها را نيز از حضور در اين جايها بازداشته بودند؛ و اين به موجب فرماني بود كه متوكل به سال 236 داده بود… و كار ] آنان[ چنين بود تا منتصر به خلافت رسيد. و او مردمان را امان داد، و گفت از خاندان ابوطالب دست بدارند، و در تعقيب ايشان نباشند؛ و كسي را از زيارت قبر حسين رضي الله عنه در حيره و ديگر قبور آل ابي طالب منع نكنند و بگفت تا ] ميراث[ فدك را به فرزندان حسنع و حسينع پس دادند. و اوقاف آل ابوطالب را رها كردند؛ و معترض شيعه ايشان نشد، و آزار از ايشان برگرفت. بحتري در اين زمينه شعري بدين مضمون دارد: علي نزديكتر است و بيشتر از عمر حق دارد. هر كدام فضيلت خويش دارند… ؛ يزيد بن محمد مهلبي، كه شيعه خاندان ابوطالب بود درباره محنت شيعه در آن روزگار، و اينكه عامه را بر ضد آنها تحريك ميكردند گويد: با طالبيان پس از آنكه مدتها مورد مذمت بودند نكويي كردي و الفت هاشميان را تجديد نمودي، كه از پس دشمني دوست شدند. آرامشان كردي، و بخشش دادي تا كينهها را از ياد ببرند. اگر گذشتگان بدانستندي چگونه با آنها نيكي كردهاي ميديدند كه كفه حسنات تو از همه سنگين تر است» مسعودي ميافزايد «منتصر با رعيت انصاف داشت، و با وجود مهابت، دل خاص و عام متماميل او شد.»78 منتصر جوانمرد بود و جوانمرگ شد؛ طبري ميگويد «به قولي، وقتي كه منتصر در گذشت 25 سال و 6 ماه داشت و به قولي ديگر عمر وي 34 سال بود، مدت خلافتش 6 ماه… و به قولي ديگر 179 روز بود… وقتي مرگش در رسيد، شعري گفت به اين مضمون: دنيايي كه گرفت خاطرم شاد نكرد، ولي سوي پروردگار كريم ميشتابم».
از تقارنهاي تقويمي گفتگو كرديم، تقارنهاي شخصيتي افريدون و ضحاك، براي مسلمانان با فرهنگ ايراني، در وجود منتصر و متوكل مصداق پيدا كرده؛ و شبانگاه قتل متوكل و جانشيني منتصر، در چهارشنبه سوري و مراسم آن تجلي يافته است، شايد از روي آتش پريدن بدان سبب اتخاذد شده كه اتهام آتش پرستي از جانب جاهلان و متعصبان به برپاكنندگان مراسم شب سوري قديم و چهارشنبه سوري كنوني داده نشود. اين نكته را بايد يادآور شد كه جشن چهارشنبه سوري، در نواحي دوردست خراسان برپا ميشده كه در منابع كمتر سخن رفته است. ظاهراً ايرانيان اهل تسنن رغبت بيشتري به برپايي اين مراسم داشتهاند، از آن جمله سامانيان كه نرشخي آن را ثبت كرده، و نيز ملك شاه حسين سيستاني از برپايي «جشن چهارشنبه سوري» در سال 993 قمري توسط ملوك سيستان خبر داده است.79 در خاتمه جدولي از تقارنهاي ذكر شده در عصر متوكل و شبانگاه چهارشنبه قتل او ميآوريم80، تا اهل تحقيق را به كار آيد، و نقد و نظرات خويش را درباره مقاله حاضر، به آدرس نگارنده ارسال فرمايند.81
در اين جدول اشتباه يك تا دو روز قابل اغماض است (علت آن در متن و حواشي
ذكر شده):
يادداشتها و مستندات
1- تاريخ هرودوت، ترجمة دكتر هادي هدايتي، ج 3، بند 16، ص 123.
2- احمد بن ابي يعقوب، تاريخ يعقوبي، ترجمة دكتر محمدابراهيم آيتي، ج 1، ص 6-215.
3- مسعودي، مروج الذهب، ترجمة ابوالقاسم پاينده، ج 1، ص 603؛ همو، التنبيه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ص 200.
4- ابراهيم پورداود، يشتها، ج 1، ص 510.
5- ابن بلخي، فارس نامه، به كوشش گاي لسترانج و رينولد آلن نيكلسون، تهران، دنياي كتاب، 1363، ص 35.
6- ابوعلي مسكوية رازي، تجارب الامم، ترجمة دكتر ابوالقاسم امامي، ج 1، ص 58؛ ابوعلي محمد بلعمي، تاريخ بلعمي، به كوشش محمد تقي بهار (تهران، 1341)، ص 143.
7- مسكوية رازي، تجارب الامم، ج 1، ص 58.
8- ابن بلخي، ص 36.
9- ثعالبي نيشابوري، غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم (تاريخ ثعالبي)، ترجمة محمد فضائلي، ص 26.
10- ابن بلخي. همان كتاب، ص 36.
11- تاريخ بلعمي، ص 147.
12- ابوريحان بيروني، التفهيم لاوائل صناعه التنجيم، به كوشش جلال الدين همائي، ص 254.
13- حكيم ابوالقاسم فردوسي، شاهنامه، چاپ بر وخيم، ص 62 و 63.
14- حكيم ابونصر علي بن احمد اسدي طوسي، گرشاسبنامه، به كوشش حبيب يغمائي، ص 329.
15- ابراهيم پورداود، يشتها، ج 1، ص 507. بر اين مثالها ميتوان مشتري سر چراغ را -كه كسبه تأويل خير و شر براي آن قايل ميشوند – افزود.
16- هانري ماسه، معتقدات و آداب ايراني، ترجمة مهدي روشن ضمير، ج 1، ص 261.
17- محمدبن جرير طبري، تاريخ طبري، ترجمة ابوالقاسم پاينده. ص 3291.
18- تاريخ طبري، ص 3298.
19- تاريخ طبري، ص 3301
20- به چه دليل، «جشن سوري» بخارا در ايام فروردگان بوده است؟ برخي از دانشمندان، از جمله هنري ماسه «جشن سوري» مندرج در تاريخ بخارا، چهارشنبه سوري آخر سال متذكر شدهاند، مثلاً مرحوم سيد محمد تقي رضوي در تعليقات تاريخ بخارا (ص 216) به عنوان توضيح ميگويد « شب سوري: مقصود شب آخرين چهارشنبة اسفند ماه هر سال شمسي است كه ايرانيان در آن شب سور ميگيرند، و آداب و رسوم خاصي را در آن شب برگزار مينمايند، و آن را چهارشنبه سوري گويند. و اين جشن از جشنهاي ملي و باستاني ايرانيان است». اظهارنظر شادروان رضوي، در مورد مطلب «شب سوري» بخارا درست نيست، زيرا اولاً تاريخ برگزاري مراسم برپايي آتش «شب سوري» بخارا، در چهارشنبة آخر سال نبوده است. ثانياً كلمه سوري به احتمال زياد يك معنا و تعبير خاصي را در ماهيت حرفي خود دارد، كه به حساب ابجد (س = 60+ و =6+ ر=200 + ي = 10 = سوري) 276 ميشود؛ و در اين عدد راز شكلگيري مبدأ چهارشنبه سوري نهفته است، كه در متن مقاله بدان پرداختهايم. اما در اينجا موقع شب سوري بخارا مورد بررسي قرار ميگيرد به اين منظور به استناد نوشته نرشخي اين نكات را يادآور ميشود.
الف. امير رشيد ساماني، روز چهارشنبه 8 شوال 350 قمري «از اسب بيفتاد و هم در آن شب وفات يافت» (تاريخ بخارا، ص 134)، مطابق حساب اين روز مقارن 20 نوامبر سال 961 ميلادي و اول آذر ماه سال شمسي واقعي قديم (هر سال با 12 ماهِ 30 روزه، و 5 روز خمسة مسترقه كه در آخر آبان اعمال ميشده) يعني 246 روز گذشته از آغاز بهار، آتشسوزي عمدي بخارا رخ داده كه «لشكريان بشوريدند… و فتنهها ظاهر شد».
ب. بعد از امير رشيد كشمكش به وجود ميآيد، و سرانجام «اتفاق پديد آمد، بعد از اختلاف بسيار» در روز آدينه 19 شوال 350 امير سديد به ملك بنشست، و لشكريان با وي بيعت كردند» (تاريخ بخارا، ص 134). مطابق حساب روز 19 شوال سال 350 مقارن يكشنبه بوده، بنابراين پادشاهي امير سديد از روز آدينه 17 شوال آغاز شده، كه مقارن با 29 نوامبر 961 ميلادي، و برابر با 10 آذر سال شمسي واقعي قديم، يعني 255 روز گذشته از آغاز بهار، بوده است.
ج. با آگاهي از روز فوت امير رشيد و نه روز بعد، آغاز پادشاهي امير سديد، واقعة زير را كه نرشخي (تاريخ بخارا، ص 37) نقل كرده است، مورد بررسي قرار ميدهيم و موقع «شب سوري» را مشخص ميكنيم. نرشخي ميگويد «چون امير رشيد از ستور بيفتاد و بمرد ] روز چهارشنبه 8 شوال 350، اول آذرماه[؛ در شب غلامان به سراي اندر آمدند و به غارت مشغول شدند، خاصگان و كنيزان منازعت كردند، و سراي را آتش زدند تا همه بسوخت؛ و در وي هر چه ظرايف بود از زرينه و سيمينه همه ناچيز شد. و چنان شد كه از بنا اثري نماند. و چون امير سديه منصور بن نوح به ملك بنشست اندر ] آدينه 17[ شوال سال به سيصد و پنجاه به جوي موليان، فرمود تا آن سرايها را ديگر بار عمارت كردند، و هر چه ضايع شده بود، بهتر از آن، به حاصل كردند. آنگاه امير سديد (به سراي) بنشست. ]هنوز[ سالِ تمام نشده بود – كه چون شب سوري، چنانكه عادت قديم است، آتشي عظيم افروختند – پارة آتش بجست، و سقف سراي در گرفت، و ديگر باره جملة سراي بسوخت». تجديد بناي سرايهاي مزبور، از تاريخ 17 شوال سال 350، مقارن با 10 آذر آغاز شده، با توجه به زمستان پيش روي، نزديك به يك سال طول كشيده است. زيرا وقتي نرشخي متذكر ميشود كه از امير سديد در سراي نو ساخته: «بنشست، هنوز سال تمام نشده بود… ديگر باره جملة سراي بسوخت»، كاملاً واضح است كه تأكيد بر وقوع آتش سوزي در سال بعد، قبل از فرا رسيدن روز اول آذر است. در اين صورت، شب سوري ميتواند در ايام خمسة مسترقه باشد؛ بر اين اساس روز چهارشنبه 18 شوال سال 351، مقارن 19 نوامبر سال 961 ميلادي، برابر با پنجمين روز خمسة مسترقه بوده است؛ چرا كه هنوز يك سال تمام (365 روز) از آتشسوزي اول سپري نشده است. احتمال دارد كه در شبانگاه چهارشنبه 8 شوال سال 350 نيز تدارك هيزم و اسباب برپايي مراسم شب سوري فراهم شده، اما به سبب پيش آمد فوت امير رشيد، و شورش لشكريان، آتشسوزي عمدي انجام شده است. به هر حال بايد ديد چرا چهارشنبة ايام فروردگان و خمسة مسترقه براي برپايي شب سوري شكل گرفته است؟ پاسخ به اين مهم را بايد در شبانگاه قتل متوكل جستجو كرد، كه در متن بدان پرداختهايم.
21. ابوريحان بيروني، التفهيم، ص 256؛ آثار الباقيه، ترجمة اكبر دانا سرشت، ص 451؛ گرديزي، زين الاخبار، به كوشش عبدالحي حبيبي، ص 521.
22. تاريخ طبري، ص 6041.
23. احمد بن يحيي بلاذري، فتوح البلدان، ترجمة دكتر محمد توكل، ص 493.
24. تاريخ طبري، ص 6010.
25. ابومنصور ثعالبي نيشابوري، ثمار القلوب فيالمضاف و المنسوب، ترجمة رضا انزابي نژاد، ص 277.
26. ابوالحسن بيهقي، تاريخ بيهق. به كوشش احمد بهمنيار، ص 281.
27. زكريا قزويني، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمة عبدالرحمن شرفكندي، ص 214؛ ترجمة محمد مراد بن عبدالرحمن، ج 2، ص 239.
28. ابوالحسن بيقهي، همان كتاب، ص 282.
29. تاريخ طبري، ص 6063.
30. مجملالتواريخ و القصص، از مؤلفي ناشناخته، به كوشش ملك الشعرا بهار، ص 360.
31. سديدالدين محمد عوفي، جوامع الحكايات و لوامع الروايات، باب 5 از قسم 1، به كوشش جعفر شعار، ص 143.
32. ابن اسفنديار كاتب، تاريخ طبرستان، به كوشش عباس اقبال آشتياني، ص 224.
33. تاريخ طبري. ص 6085.
34. ابن اسفنديار كاتب، ص 224.
35. ابن خلدون، العبر، ترجمة عدالمحمد آيتي، ج 2، ص 438.
36. فصيحي خوافي، مجمل فصيحي، به كوشش محمد فرخ، ج 1، ص 310.
37. سديدالدين محمد عوفي، جوامع الحكايات، چاپ افست از نسخة خطي، به كوشش محمد رمضاني، 1335، ص 33؛ حسن بن محمد قمي، تاريخ قم (تأليف سال 378 قمري)، ص 201، اين واقعه را با تفاوتي شرح داده است. (تاريخ قم، ص 203)، واقعة توصية علي بن جهم به متوكل، مبني بر قرار دادن امام ابيالحسن علي نقيع، در مقابل سه شير گرسنه، را به تفصيل آورده است.
39. لسترنج، سرزمينهاي خلافت شرقي، ترجمة محمود عرفان، ص 85.
40. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 513.
41. تاريخ سيستان، از مؤلفي ناشناخته، به كوشش ملكالشعرا بهار، ص 792.
42. مسعودي، التنبيه و الاشراف، ص 406، همو، مروج الذهب، ج 2 ، ص 700
43. منهاج سراج، طبقات ناصري، به كوشش عبدالحي حبيبي، ج 1، ص 116.
44. حمداله مستوفي، تاريخ گزيده، به كوشش دكتر عبدالحسين نوائي، ص 322
45. تاريخ طبري، ص 6019، 6036، 6043.
46. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 515.
47. تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 521، 522.
48. تاريخ طبري، ص 6004 تا 6006، 6016، 6018، 6063 تا 6068.
49. ثعالبي نيشابوري، ثمار القلوب، ص 173، 211، 212، 377.
50. تاريخ طبري، ص 6070؛ مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 630 و 631.
51. تاريخ طبري، ص 6079.
52. تاريخ طبري، ص 6067؛ مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 528؛ ظاهراً به اين دليل كه پرچم مخالفان عباسيان به رنگ سبز و سرخ بوده است. زيرا احمد بن نصر خزاعي، كه در سال 231 قصد قيام داشت، و خليفه واثق او را «در محنت خلق قرآن بكشت» (مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 487)؛ و از خانة ياران او پرچم سبزي به دست آمد كه سرخياي نيز داشت (طبري، ص 5976). اين دو رنگ در فرهنگ ايراني، نماد و نمودي داشته، و احتمالاً ريشه در باورهاي كهن، احترام به آتش و گناه و نيز درخت سرو داشته، و شايد در اتخاذ رنگهاي پرچم ايران بيتأثير نبوده است.
53. مثلاً متوكل (درعهد خليفه واثق) خوابي عجيب ديد كه مُعَبِري در تعبير خواب او گفت تو به خلافت ميرسي؛ و واثق، تعبير كنندة خواب را زنداني كرد (طبري، ص 5999)؛ همچنين متوكل گفته است كه در خواب «حمزة ارمني را بديد… و به من ] متوكل[ گفت: تا كي آزارمان ميكني، از مدت خلافت باقي پانزده سال مانده به جز چند روز» (طبري، ص 6083). منظور آن بوده، كه خلافت توبه 15 سال نميرسد، و چند روز ديگر از خلافت تو باقي است. زيرا دورة خلافت متوكل «14 سال و 9 ماه و 9 روز بود» (مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 295؛ التنبيه و الاشراف، ص 345)، همچنين، به روايت طبري «از علي بن يحيي منجم آوردهاند كه گفته بود: چند روز پيش از كشته شدن متوكل، براي وي يكي از كتب مغيبات را ميخواندم. به جايي رسيدم كه خليفة دهم ] يعني متوكلي[ در مجلس خويش كشته ميشود، و از خواندن آن باز ماندم، و قطع كردم، به من گفت: چه شد كه بازماندي؟ گفتم خير است. گفت به ناچار بايد بخواني؛ بخواندم، و از كلمة خليفگان بگشتم. متوكل گفت: كاش ميدانستم اين تيره روز مقتول كيست (تاريخ طبري، ص 6083)
54. تاريخ طبري، ص 6077. طبري از موصل ابن حفظي نقل ميكند كه متوكل «پسر خويش را بازيچه كرد، يكبار به وي ناسزا ميگفت، يكبار بيش از تاب وي بدو ]شراب[ مينوشانيد، يكبار ميگفت مشتش بزنند، و يكبار او را به كشتن تهديد ميكرد… متوكل بدو نگريست و گفت ترا منتصر ناميدم؛ اما مردم، به سبب حمقت، منتظر نام دادند، و اكنون مستعجل شدهاي. منتصر گفت اي اميرمؤمنان اگر بگويي گردنم را بزنند برايم آسانتر از رفتاري است كه با من ميكني». همچنين به روايت طبري، در روز سهشنبه 3 شوال، متوكل مصمم شد كه «روز پنجشنبه پنج روز رفته از شوال، منتصر را نابود كند، و وصيف و بغاوديگر سرداران و سران ترك را بكشد». اما منتصر آگاه شده، و چنانكه ميدانيم در چهارشنبه شب 3 يا 4 شوال متوكل را از پاي درآورده است.
55. مسعودي، التنبيه و الاشراف، ص 46.
56. مجملالتواريخ و القصص، ص 361؛ تاريخ طبري، ص 6081.
57. ابوريحان بيروني، آثار الباقيه، ترجمة اكبر دانا سرشت، ص 52 تا 54؛ التفهيم، ص 271.
58. جلالالدين همايي، تاريخ ادبيات، ج 2، ص 273، 295، 297.
59. سيد حسن تقيزاده، مقالات تقيزاده، به كوشش ايرج افشار، ج 10، ص 294.
60. ديوان عنصري، به كوشش محمد دبيرسياقي، ص 31، ميگويد: «تا همي در اول شوال باشد روز عيد * تا همي مسروقه اندر آخر آبان بود»
61. غلامحسين مصاحب دايره المعارف فارسي، ج 1، ص 917، ذيل «خمسة مسترقه»
62. سيد حسن تقيزاده، بيست مقاله، ص 543.
63. تاريخ طبري، ص 4046؛ اما حمزة اصفهاني (تاريخالملوك الارض و الانبياء، ص 171) نوروز سال 239 را 21 ذيقعده مشخص كرده، كه مطابق 4 ارديبهشت واقعي قديم (3 ارديبهشت كنوني) است.
64. حمزة اصفهاني، تاريخ الملوك الارض و الانبياء، ترجمة دكتر جعفر شعار، ص 9؛ از قول ابومعشر بلخي نقل كرده است.
65. حمزة اصفهاني، همان كتاب، ص 171؛ در متن چاپي، پنجشنبه 5 محرم آمده كه اشتباه، و صحيح آن 3 محرم است.
66. تقيزاده، بيست مقاله، ص 168.
67. ابوريحان بيروني، آثار الباقيه، ص 53.
68. تاريخ طبري، ص 6069.
69. مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 527.
70. ابن خلدون، العبر (تاريخ ابن خلدون) ج 4، ص 556.
71. در منابع قديم، شواهد بسياري، در باب تناسب بين عدل و نعمت با ظلم و بلاياي طبيعت سراغ داريم، كه نمونهاي از آن را، از نظم و نثر سنائي غزنوي در اينجا نقل ميكنيم:«هر كجا عدل روي بنموده است * نعمت اندر جهان بيفزوده است» (لغتنامه، ذيل «عدل»)، و اين مطلب در مكاتيب سنائي (ص 118) مندرج است «در بعضي آثار است كه دو چيز در عمر بيفزايد، و در زندگاني زيادت كند، و سبب باريدن باران و رستن درختان بود، يكي نصرت مظلومان، و يكي قهر ظالمان، و حجت بر اين گفتة پيشواي عالميان است، محمد مصطفي صلوات الله عليه كه گفت: بالعدل قامت السموات و الارض. عدل بر مثال مرغي است كه هر كجا ساية وي افتد، آنجا نيز سعدو دولت شود؛ و هر كجا وي خانه سازد، آن زمين قبله و كعبة اميد امت گردد. و جور و ظلم مرغي است كه هر كجا پرد، قحط سال شود، و باران از آسمان باز ايستد، و آب چشمهها به قعر زمين باز شود، و حيات و حيا از ميان خلق معدوم شود».
72. تاريخ طبري، ص 6024، 6033، 6051، 6062، 6063، 6072
73. تاريخ طبري، ص 6084
74. مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 526؛ همو، التنبيه والاشراف، ص 345؛ تاريخ يعقوبي. ج 2، ص 522.
75. ابوريحان بيروني، آثار الباقيه، ص 238.
76. مثلاً، خليفه مستعين، كه بعد از منتصر، در روز 5 ربيعالاول 248 (يعني 6 ماه بعد از متوكل) به خلافت رسيد، وزارت را به سعيد بن حميد داد، كه به قول مسعودي (مروجالذهب، ج 2، ص 552) «سعيد با وجود مقامي كه در ادب داشت، ناصبي و پيروتسنن بود، و مخالف امير مؤمنان علي – كه خدا از او و فرزندان پاكش خشنود باد – ميبود». هم به گفته مسعودي، در سال 248، ابوالحسن يحيي، از آل ابوطالب، در كوفه قيام كرد، كه كشته شد، و سرش را بريدند «و به بغداد بردند، و بياويختند. مردم از اين حادثه ناليدند، زيرا وي را دوست داشتند، چرا كه او كار خويش را، با خودداري از خونريزي و نگرفتن چيزي از اموال مردم، و با عدالت و انصاف آغاز كرده بود. قيام وي به واسطة جفا و محنتي بود كه از متوكل و تركان ديده بود» (مروج الذهب، ج 2، ص 553). گفتني است كه مسعودي خود اهل تسنن، و شافعي مذهب بود.
77. تاريخ طبري، ص 15-6114 به اختصار.
78. مسعودي، مروج الذهب، ج 2، ص 2-541، 544.
79. ملك شاه حسين بن ملك غياثالدين سيستاني، احيائ الملوك، به كوشش دكتر منوچهر ستوده، ص 249. در وقايع سال 993 قمري، از برپايي جشن چهارشنبه سوري، توسط ملوك سيستان، كه در حال مخاصمه بودهاند، خبر داده است «قضا را آن شب، چهارشنبهسوري بود، و از طرفين، جوانان مصلح رفت و آمد داشتند… فرمود، و روز چهارشنبه ترتيب جشني داد، كه ياد از بزم كيخسرو و مجلس پرويز ميداد».
80. مستندات جدول تنظيمي در متن و حواشي ذكر شده، در اين جدول يك تا دو روز اشتباه قابل اغماض است، و عمدتاً ناشي از رؤيت هلال، در روزهاي سال قمري بايد باشد.
81. تقاضا دارد، خوانندگان فرهيخته و دانشمندان و پژوهندگان نقد و نظرات قابل چاپ خود را، در صورتي كه نكات قابل تذكر، يا نقطه نظر اصلاحي دارند به آدرس نگارنده «تهران. كدپستي 64384-14646، شهرك ژاندارمري، خيابان سرسبز، گلديس 8، پلاك 7 جنوبي» ارسال فرمايند. آدرس ايميل (پست الكترونيك : m_a_ abrishami @ yahoo.com)
خسته نباشید ممنون به خاطر این مطالب
مفید
باسلام ممنون از لطف شما دوست عزیز
خسته نباشید ممنون به خاطر این وبسایت زیبا
با سلام ممنون از لطف شما
سلام.وبسایت خیلی خوب و جامعی دارید.ممنون
باسپاس از لطف شما ممنون از اظهار نظر شما
سلام.ممنون .خیلی خوب بود.از دست اندرکاران وبسایت به این خوبی
سپاسگزارم
باسلام از لطف شما سپاسگزارم
سلام.واقعا وبسایت خوبی دارید
با سپاس از لطف شما امیدوارم بتوانم خواسته های بینندگان را فراهم نمایم
سلام.وبسایت خیلی خوبی دارید.ممنون
سلام.وبسایت خیلی خوب و جامعی دارید.ممنون
باسپاس از لطف شما
سلام.ممنون .خیلی خوب بود.از دست
اندرکاران وبسایت به این خوبی سپاسگزارم
با سپاس از لطف شما
سلام.وبسایت خیلی خوب و جامعی دارید.ممنون
سلام.واقعا وبسایت خوبی دارید