ارمنستان، همسایه‌ای با پیشینه مشترک تاریخی و فرهنگی ـ بخش دوم‏ سرزمین سنگ‌ها و افسانه‌ها

‏«آرارات» و «آراگات»، زیباترین دختران شهر بودند و به همین دلیل به همدیگر حسودی می‌کردند. آراگات همواره نفرین می‌کرد کسی نتواند زیبایی آرارات را ببیند و آرارات هم نفرین می‌کرد تا آراگات همواره بدبخت و گریان باشد تا کسی نتواند زیبایی او را از پشت اشک‌هایش تشخیص بدهد. خدای خدایان از دست آنها خسته شد و نفرین‌هایشان را برآورده کرد. از آن روز ۲ خواهر به ۲ کوه تبدیل شدند، آرارات فقط ۶۰ روز در سال می‌توانست از پشت ابرها بیرون بیاید و دیده شود. آتشفشان آراگات هم فوران کرد و کوه به ۴ قله تقسیم شد و دریاچه‌ای در قله آن پدید آمد که به نام دریاچه کاری (سنگ‌ها) معروف است و از آسمان به شکل صلیب دیده می‌شود.

آراگات در ارمنستان قرار دارد، اما ارمنی‌ها آرارات را نیز که در خاک ترکیه قرار گرفته است،دوست می‌دارند، کوهی به مثابه یک نماد که به گفته ارمنی‌ها، به هرکسی افتخار ملاقات نمی‌دهد! می‌گویند زمانی که رومانوف ـ تزار اول روسیه به آن منطقه سفر کرد، ماه اکتبر و هوا ابری بود، بنابراین او طی چند روز اقامت خود نتوانست آرارات را ببیند. همین که عزم برگشت کرد و دور شد، ابرها کنار رفت و آرارات پدیدار شد. به تزار خبر دادند اکنون می‌توانی بیایی و آرارات را ببینی، اما تزار پیغام داد که اگر آرارات پادشاه کوه‌هاست، من هم پادشاه روسیه هستم! پس اگر او به من افتخار ملاقات نداد، من هم به او افتخار نمی‌دهم و برای دیدنش برنمی گردم! ‏

داستان مجسمه‌ها

تنها کوه‌های آرارات و آراگات نیستند که مردم ارمنستان برایشان داستان سرایی کرده‌اند و حتی می‌گویند آرارات، همان کوهی است که کشتی حضرت نوح پس از توفان تاریخی در آن به گل نشست. در واقع، ارمنستان، سرزمین افسانه‌هاست، زیرا از هر کوه و دریاچه اش گرفته تا هر خیابان و مجسمه اش، برای همه چیز داستانی وجود دارد، داستان‌هایی که از همان ابتدای سفر آغاز می‌شود و در «ایروان» پابه پای ما می‌آید.

خانم وارسنیک ملکومیان، راهنمای ارمنی ما که دکترای ادبیات فارسی دارد، می‌گوید: ایروان تنها شهری در دنیاست که مجسمه‌ای از معمارش را در خود جای داده است. این معمار، الکساندر تامانیان بود. می‌گویند شب‌ها وقتی گرم کار می‌شد، مادرش می‌آمد و شال خود را روی شانه‌های پسر می‌انداخت تا او سرما نخورد. به همین دلیل در تمامی مجسمه‌هایی که از الکساندر به جا مانده است، او شال زنانه‌ای روی دوش دارد.

«وارسنیک» در گوشه و کنار ایروان، مجسمه‌هایی از هنرمندان، نویسندگان و نام آوران ارمنی را نشانمان می‌دهد. یکی از آنها ویلیام سارویان نمایشنامه و داستان نویس(۱۹۸۱ـ۱۹۰۸ میلادی) است، که در آمریکا زندگی کرد و به شهرت رسید.

ارمنستان کشور سنگ است، از این رو مجسمه سازی در آن پیشرفت قابل توجهی کرده است و در هر شهر و روستا و جاده‌ای می‌توانید آثار هنرمندان مجسمه ساز را ببینید. از میان ۲۳ شهر دنیا که خواهرخوانده‌های ایروان هستند – از جمله شیراز و اصفهان- یکی از آنها به نام «کارارا» در ایتالیا است که معدن سنگ مرمر سفید معروفی دارد، زیرا برج پیزا و مجسمه‌های مشهور ایتالیایی از آن مرمر ساخته شده اند. در سال‌های حکومت کمونیستی شوروی، هنرمندان ایتالیا از آن مرمر سفید مجسمه‌ای ساختند و به ارمنستان هدیه دادند. طبق روال، مجسمه ابتدا به مسکو رفت، اما در آنجا باقی ماند و به ارمنستان فرستاده نشد. سرانجام اعتراضات مردمی باعث شد تا مجسمه به ایروان بیاید؛ ۲دست از مرمر سفید که مردم آن را دستان دوستی نامیده‌اند.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی سابق بود که مردم ارمنستان دریافتند آن ۲ دست، صرفاً قطعه‌ای از مجسمه اصلی است که به آنها هدیه داده شده بود. ظاهرا ایتالیایی‌ها بی توجه به این که حکومت شوروی، کمونیستی است، مجسمه‌ای از عیسی مسیح را برای ارمنستان فرستاده بودند که مسکو استفاده از آن را ممنوع کرد، اما بعد از تظاهرات مردم، مجبور شدند دستان مجسمه را از آن جدا کنند و به عنوان هدیه ایتالیا، برای ارمنستان بفرستند!

دستان دوستی در سال ۱۹۶۷ میلادی در ایروان نصب شد، همان سالی که مجسمه یک مادر نیز جای تندیس استالین را گرفت.‏

مادر ارمنستان

برج پنجاه و چند متری مام میهن یا «مادر ارمنستان» که در پارک پیروزی شهر ایروان قرار دارد، در گذشته مجسمه‌ای از استالین را به دوش می‌کشید. مجسمه مادر در دوران شوروی کمونیستی جای مجسمه استالین را گرفت، اما گویی در ساخت آن تعمدی وجود داشت که زن، شمشیر را طوری به دست بگیرد تا از دور شبیه صلیب به نظر بیاید. مردم ارمنستان می‌گویند در گذشته، کلاغ‌های زیادی بر فراز مجسمه استالین پرواز می‌کردند، اما از وقتی مجسمه مادر جایگزین استالین شده است، کلاغ‌ها هم رفته اند. آنها کلاغ را به عنوان پرنده‌ای شوم می‌شناسند.

به دلیل بروز حساسیت‌های احتمالی، انتقال مجسمه‌ها در طول شب انجام شد. ظاهرا وقتی مجسمه استالین را پایین می‌کشیدند، روی ۲ کارگر افتاده و آنها را کشته است. مردم هم فورا داستانی می‌سازند و می‌گویند استالین، حتی پس از مرگ اش، همچنان قربانی می‌گیرد!‏

به قول صادق قربانی ـ خبرنگار خبرگزاری فارس، وجود نماد مسیحیت بر روی پایه‌ای که هنوز تصویر داس و چکش شوروی را یدک می‌کشد، به خود ارمنستان می‌ماند؛ کشوری با ظاهر و جغرافیای غربی، اما با تفکر و رفتار روسی!‏

پارادوکس دیگر زمانی ایجاد می‌شود که بدانیم حکومت ارمنستان، اگرچه نخستین حکومتی در دنیاست که رسما مسیحیت را پذیرفته است، اما تا همین دوسه دهه پیش بخشی از بزرگ‌ترین کشور کمونیستی دنیا بوده است!‏

ارمنستان، مهد مسیحیت جهان

می گویند زمانی پادشاه ارمنستان، دوستی به نام «گریگور» داشت که او را به دلیل مسیحی بودن اش به سیاه‌چال می‌اندازد. از سوی دیگر در همان روزگار دقیانوس، امپراتور روم، عاشق دختری روستایی می‌شود که دختر از ازدواج با او سرباز می‌زند و با ۴۰ نفر از دوستانش به سوی ارمنستان فرار می‌کند. پادشاه ارمنستان نیز عاشق آن دختر راهبه شده و با پاسخ منفی او مواجه می‌شود. او دستور سنگسار آن دختران را می‌دهد اما فردای آن روز با دیدن صحنه هولناک دختران سنگسار شده، آشفته می‌شود و مشاعر خود را از دست می‌دهد. خواهر پادشاه خواب می‌بیند تنها کسی که می‌تواند برادرش را نجات بدهد، گریگور است. آنها به سیاهچال مراجعه می‌کنند و در حالی که انتظار داشتند او بعد از چند سال گرسنگی و تشنگی جان داده باشد، می‌بینند گریگور با کمک‌های یک پیرزن روستایی برای رساندن آب و غذا به وی، زنده مانده است. گریگور می‌تواند پادشاه را نجات بدهد و همین موضوع باعث می‌شود تا پادشاه او را به عنوان اسقف اعظم انتخاب و اعلام کند دین رسمی ارمنستان، مسیحیت است.

اگرچه ارمنستان از نظر جغرافیایی محل تقاطع شاهراه‌های آسیای غربی است و در مرزهای اروپا قرار دارد، اما به گفته وارسنیک، راهنمای خبرنگاران ایرانی، فرهنگ آن کاملا آسیایی است. این که واژه ارمنی در ایران معادل واژه مسیحی شناخته می‌شود، تصور نادرستی است، زیرا ارمنیان یک قوم‌اند و مسیحیان پیروان یک مذهب.‏

وقتی برای بازدید از موزه و بنای یادبود قتل عام ارامنه می‌رویم، یک افسانه کوچک دیگر می‌شنویم. در آنجا وارسنیک می‌گوید به مناسبت صدمین سال کشتار ارامنه، «گل فراموشم نکن» به عنوان سمبل انتخاب شده است، گلی بنفش رنگ و ریز با ۵ گلبرگ که می‌تواند نمادی از ۵ قاره باشد که ارمنی‌ها در آنها پراکنده شده اند. افسانه‌ای وجود دارد که می‌گوید این گل کوچک در میان چمن‌ها پنهان بود و خدای خدایان فراموش کرد برای آن هم مثل دیگر موجودات، اسمی انتخاب کند. بنابراین گل کوچک از خدا خواست تا اسم او را «فراموشم نکن» بگذارد تا دیگر کسی فراموشش نکند!‏

دختران نقشه و آبشار!‏

ارمنستان ۱۱ استان دارد. روز اول ایروان را می‌بینیم و روز دوم به طرف استان «وایوتس جور» در جنوب ارمنستان حرکت می‌کنیم. در مسیر از کنار دیوارهای ماسه‌ای می‌گذریم که به شکل خاکریز سمت راست جاده را پوشانده‌اند و آن را استتار کرده اند.

ناهار روز دوم را در شهر «جرموک» می‌خوریم «جرموک» به معنای آب گرم، نام شهری ییلاقی با ۶۵۰۰ نفر جمعیت است. در این شهر از چشمه آب گرم، یک کارخانه آب معدنی و آبشار زیبای جرموک دیدن می‌کنیم. ارمنیان نقشه کشورشان را به نیمرخ یک دختر تشبیه می‌کنند و فروریختن آبشار را به گیسوان بلند آن دختر!‏

‏ شب را در هتلی در شهر گوریس از استان «سیونیک» می‌گذرانیم که صاحب آن یک ارمنی ایرانی تبار به نام شاهین زیتونچیان است. ایرانی بودن صاحب هتل وقتی ثابت می‌شود که می‌بینیم تمامی حوله‌ها و روتختی‌ها از محصولات لایکو است! آقای زیتونچیان پس از صرف شام که برنج و خورشی شبیه به آبگوشت خودمان است، دقایقی را در جمع ما می‌گذراند. او پزشک است، اما وقتی پس از فروپاشی شوروی به ارمنستان برگشته، اوضاع را برای در پیش گرفتن حرفه پزشکی مساعد ندیده و به هتلداری روی آورده است. ۶۵ نفر می‌توانند در هتل آقای زیتونچیان اقامت کنند.

طولانی‌ترین تله کابین جهان

صبح روز بعد برای سوار شدن به طولانی‌ترین مسیر تله کابینی دنیا – که در کتاب گینس به ثبت رسیده است- و بازدید از کلیسای تاتف عازم می‌شویم. این خط تله کابین ۷ر۵ کیلومتری که گردشگران و بومیان را به صومعه باستانی تاتف می‌رساند، در سال ۲۰۱۰ میلادی افتتاح شده است و وقتی ما به آنجا رفتیم، قرار بود به زودی ۵ ساله شدن‌اش را جشن بگیرند. پاریس هرونی، فیزیکدان ارمنی، قدمت منطقه تاتف را ۷۵۰۰ سال تخمین زده است.

در محوطه کلیسا با‌هایک ملکونیان آشنا می‌شویم، مردی که در دوران جنگ قره باغ، عکاس جنگ بود و اکنون در تاتف به نگهبانی مشغول است.

یک افسانه ارمنی می‌گوید وقتی معمار کلیسای تاتف، ساختن آن را به پایان برد، از خداوند تقاضا کرد به او دو بال بدهد تا بتواند پرواز کند و زیبایی کلیسا را از بالا ببیند. خدا دعای او را برآورده کرد. «تاتف» در زبان ارمنی به معنای «بال بده!» است.

ساخت این تله کابین و بازسازی «کلیسای تاتف» به منظور کمک به پیشرفت ۹ روستا در اطراف آنها، یکی از پروژه‌هایی است که شرکت میزبان ما (آیدیا) در آن مشارکت کرده است. ‏

رونق گردشگری روستایی

خانم ایزراییلیان، مسئول پروژه تاتف در شرکت آیدیا می‌گوید: سالانه ۱۳۰ الی ۱۴۰ هزار نفر سوار این تله کابین می‌شوند، و در روزهای شلوغ، رقم بازدیدگان از آن به روزی هزار نفر می‌رسد. تله کابین تاتف، ۲ روستا را به یکدیگر متصل می‌کند. با استقبال گردشگران، روستاهای اطراف نیز رونق می‌گیرند. برخی از روستاییان با کسب مجوزهای لازم، خانه‌های خود را به مهمانخانه تبدیل کرده‌اند و به شکل قانونی، پذیرای گردشگران خارجی هستند. در ابتدا تعداد این خانه‌ها ۷-۶ باب بیشتر نبود، اما در حال حاضر تعداد آنها به ۲۰ الی ۳۰ خانه رسیده است.

وی می‌افزاید: البته از آنجا که این روستاها در مناطق مربوط به کشاورزی و دامداری ارمنستان قرار دارند، ما دوست نداریم روستاییان کارهای اصلی شان را فراموش کنند. از این رو به آنها کمک می‌کنیم تا میوه‌ها و لبنیات خود را بسته بندی کنند و به گردشگران بفروشند که این روند نیز کمک دیگری به آنها حساب می‌شود.

وارسنیک می‌گوید: از آنجا که مجموعه تله کابین و کلیسای تاتف در استان سیونیک در نزدیکی مرز ایران قرار دارد، ایرانی‌ها می‌توانند با خودروی خودشان به اینجا بیایند و بعد از بازدید از مجموعه، شب را در یکی از خانه‌های روستایی که مشخصات شان در نشانی اینترنتی ‏tatevbnb.am‏ قابل دسترسی است، بگذرانند و روز بعد به سمت ایروان حرکت کنند.

سنگ‌ها سخن می‌گویند

‏«کاراهونج» در زبان ارمنی به معنی «سنگ‌هایی که صحبت می‌کنند» است. این نام را روی بقایای سنگی منطقه‌ای تاریخی گذاشته‌اند که هنوز به درستی مشخص نیست چه کاربردی داشته است. در این منطقه سنگ‌های عمودی به شکل خاصی روی زمین قرار گرفته اند. از آنجا که بالای بعضی از سنگ‌ها سوراخی وجود دارد، عده‌ای معتقدند اینجا رصدخانه‌ای بوده است که در آن از سوراخ‌های درون سنگ‌ها به آسمان و ستارگان نگاه می‌کرده‌اند، اما عده دیگری می‌گویند با توجه به زلزله خیز بودن منطقه، امکان ندارد این سنگ‌ها در طول تاریخ جا به جا نشده باشند و اگر امروز از روزنه بعضی از آنها ستاره‌ای دیده می‌شود، دلیل خوبی برای آن که بگوییم این سنگ از ابتدا رو به آن ستاره قرار گرفته بود، نیست. این عده معتقدند کاراهونج آرامگاه افراد معروف است و از آنجا که حمل سنگ‌ها از دره مجاور بسیار دشوار بوده است و از حیوانات برای کشیدن آنها استفاده می‌کرده‌اند، سنگ‌ها برای عبور طناب و بستن آن به حیوانات سوراخ شده اند. اما سوراخ‌ها در جایی از سنگ‌ها تراشیده شده‌اند که مرکز ثقل به حساب نمی‌آید و نمی‌توانسته است وزن سنگ را تحمل کند.

افسانه دیگری می‌گوید در زمان جنگ به این سنگ‌های عمودی لباس می‌پوشاندند تا از دور شبیه سربازان به نظر برسند و دشمن را وحشت زده کنند.

در یک کتاب انگلیسی که در قرن هشتم قبل از میلاد نوشته شده، به مهاجرت انگلیسیان از «ارمنیا» اشاره شده است. بنابراین عجیب نیست که عده‌ای از مردم ارمنستان به انگلستان رفته و بنای تاریخی «استون هنج» را مشابه کاراهونج ساخته باشند.‏

بازدید از بقایای کاروانسرای «اوربیلیان» در مسیر جاده ابریشم نیز تجربه جالبی است، تنها کاروانسرایی که دیده ام

در آن، محل نگهداری اسب‌ها درست بالای سر صاحبانشان است و فقط با دیواری کوتاه از آن جدا می‌شود.

بزرگ‌ترین دریاچه آب شیرین قفقاز

از استان سیونیک و منطقه کاراهونج به سوی استان گغارکونیک و دریاچه سوان می‌رویم. در راه از یک تونل عبور می‌کنیم و وارسنیک می‌گوید هرکس برای اولین بار از اینجا بگذرد و در تونل کف بزند، به آرزویش می‌رسد! ما ایرانیان که متخصص شلوغ بازی در تونل‌ها هستیم، از این داستان استقبال می‌کنیم و حسابی کف می‌زنیم!‏

دریاچه سوان که آن را مروارید ارمنستان می‌گویند، با ۱۳۴۴ کیلومتر مربع وسعت، بزرگ‌ترین دریاچه آب شیرین در منطقه قفقاز است. در مورد این منطقه هم افسانه‌هایی وجود دارد، مثلا می‌گویند کلیسای روی تپه مشرف به دریاچه را دختر پادشاه منطقه به عشق یک کشیش ساخته است.

افسانه دیگر را من در همان جا ساختم و تحویل وارسنیک دادم: ایرانیان که دریاچه وان ترکیه را دیده بودند، پس از فتح ارمنستان، با رسیدن به دریاچه سوان، با دیدن وسعت و زیبایی آن به وجد آمدند و در مقایسه آن با دریاچه وان، به شکلی اغراق‌آمیز گفتند این «سه وان» است! البته وارسنیک افسانه جعلی مرا نپذیرفت!

آقای قربانی در فرصت کمی که برای عکاسی به ما داده بودند، با سرعت به روی تپه مشرف به دریاچه رفته بود تا از کلیساهای بالای تپه و دورنمای دریاچه عکاسی کند. وقتی برگشت، خبر داد که یک عروس و داماد ایرانی روی تپه مشغول عکس گرفتن هستند. در یک لحظه تصمیم گرفتیم آنها را خوشحال کنیم، بنابراین همگی از مینی بوس پیاده شدیم و هنگامی که زوج جوان از پله‌ها پایین آمدند، برایشان کف زدیم و تبریک گفتیم. آنها هیجان زده شدند و با خوشحالی کنار ما ایستادند و عکس گرفتند. عروس خانم گفت که حالا می‌تواند ما را به عنوان اعضای فامیل شان معرفی کند!

عجب آن که ما در تونل حسابی کف زدیم و شلوغ کردیم، اما بخت ‏‎۲ نفر دیگر باز شد!‏

گزارش و عکس: ارمغان زمان فشمی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *