برگزاری جشنواره غذای سالم و صنایع دستی در روستای تاریخی و گردشگری حاج بیگی کدکن

برگزاری جشنواره غذای سالم و صنایع دستی در روستای تاریخی و گردشگری حاج بیگی کدکن

«حاجی بیگی» روستای خان ها، بیگ ها و سالار ها

«حاجی بیگی» روستای خان ها، بیگ ها و سالار ها

گزارش از: جعفر عطایی

در انتهای یک جاده ی فرعی پر پیچ و خم به طول حدود نه کیلومتر منشعب از جاده ی کدکن و به فاصله ی پانزده کیلومتر از رباط سنگ که خود در مسیر مشهد به تربت حیدریه و سی و پنج کیلومتر مانده به آن قرار دارد به روستایی سرسبز و خوش آب و هوایی می رسیم که نامش حاج بیگی است  با دست کم چهارصد سال قدمت که تنها اثر به جا مانده از سال های دور این روستا برج مخروبه ای است که در مکان نسبتاً بلندی در ابتدای روستا قرار دارد و خانه های متصل به آن سکونت گاه وراث مالکان قدیمی آن است. کلاً روستا بر بلندی ها و ناهمواری ها بنا شده ؛ چون هرجازمین نسبتاً هموار تری بوده برای کشت درختان و یا کشاورزی مورد استفاده قرار گرفته است.

 

بافت جمعیتی

بافت جمعیتی روستا ترکیبی از مردمی است که اجداد آن ها برخی اصالتاً فارسی زبان بوده اند و لی بیشتر جمعیت روستا ترک زبان هستند که به ظن قوی حکایت از مهاجر بودن آنان دارد و به همین سبب زبان رسمی روستا را می توان ترکی فرسایش یافته و ممزوج با زبان فارسی به حساب آورد.تعداد قلیلی هم با اصالت یزدی و تربتی در این روستا زندگی می کنند.

در طول سی سال گذشته آمار جمعیتی ثابت و ساکن روستا بین ۱۰۰ و ۱۲۰ خانوار در تغییر بوده است و نه تنها افزایش نیافته بلکه به علت عدم امکان تأمین معاش و درآمد و در نتیجه مهاجرت نسل نو  روند کاهشی نیز داشته است. بسیاری از خانه های روستا بیشتر روز های سال خالی از سکنه است و تنها در فصول مساعد و مخصوصاً روز های آخر هفته به علت بازگشت شهر نشینان روستا و مهاجران فصلی، آمار به شدت افزایش می یابد و گاهی به سیصد یا ۳۵۰ خانوار بالغ می گردد.

 

وجه تسمیه

در باره ی وجه تسمیه ی این روستا به حاج بیگی نیز می توان چنین حدس زد که این نام منسوب به شخصی به نام « حاجی بیگ» باشد ؛ زیرا « بیگ / بگ/ بیک» از القاب و عناوین و نام های بزرگان در زبان ترکی است و از گذشته تا چند سال پیش کسانی با چنین پسوند ها یی و هم چنین لقب « خان » و « سالار» در این روستا زندگی می کردند که اکنون فرزندان و نوادگان آن ها جزو افراد بومی این روستا محسوب می شوند؛ مانند: حاجی بیگ ، قواد بیگ ، علی بیگ ، نفس بیگ ، اسدالله خان ، علی رضا خان ، حسن خان ، سال محمد/ سالار محمد ، سال امیر خان / سالار امیر خان ، سال عبدالله و . . . .

و جالب این که در دامنه ی مرتفع ترین قله ی کوه جنوبی مشرف بر آبادی چشمه ای وجود دارد که نام آن «سال حاجی» مخفف« سالار حاجی» است و این چشمه و اراضی زیر آب آن متعلق به همین خانواده ی  بیگ ها است.

چشمه ها و کلاته های دیگری که در اطراف این روستا وجود دارد نیز به نام مالکان گذشته ی آن ها معروف است ؛ مانند:کلاته ی مندلی بیگ/ محمد علی بیگ و کلاته ی سال عبدالله/ سالار عبدالله و . . . .

از اسامی و القاب گذشتگان چنین بر می آید که بیگ ها و سالار هایی که بنیان گذاران این روستا بوده اند خود از افراد متنفذ و صاحب حشمت و قدرتی بوده اند که در گذشته مزاحمت هایی برای حکومت های وقت خود داشته اند؛ بنا بر این تبعید آن ها تنها چاره ی رفع غائله ی این افراد دانسته شده است.

محل اولیه و قدیمی این روستا حدود سه کیلوتر پایین تر و در دهانه ی ورودی تپه های محدوده ی این روستا – که هم چون حصاری گرداگرد محل فعلی را فراگرفته – بوده است. و طبق اظهار نظر آکاهان و سال خوردگان روستا از قول پدرانشان، به علت این که محل قدیمی مشرف بر یک دشت باز و در معرض دید و تاخت و تاز غارتگران و ترک تازی های ترکمانان بوده است، اجدادشان ترجیح داده اند سکونتگاه خود را به محل فعلی که در میان کوهها و تپه ها محصور است منتقل نمایند.(از این قول ،قدمت سکونتگاه فعلی را می توان حدس زد که همان چهارصد یا کمی بیشتر و یا کم تر است.

آثار قلعه ی قدیمی که به قلعه نو معروف است و اکنون تحت حفاظت سازمان میراث فرهنگی قرار دارد،در زیر سنگ و شن و خاک های تپه حاصل از تخریب بنا ها قابل شناسایی مشاهده است.

 

اشتغال و آب و هوا

در گذشته دامداری و کشاورزی و حتی باغ داری در این روستا از رونق چشمگیری برخوردار بوده است ؛ ولی در چند دهه ی اخیر به علت خشکسالی های پی در پی و کاهش شدید منابع آب های زیر زمینی و از همه مهم تر تقسیم اراضی و سهم آب به واحد های کوچک تر و عدم صرفه ی اقتصادی نه تنها درآمد ها کفاف زندگی اهالی را نمی کند؛ بلکه برای کسانی که به دست خویش کشت و کار نمی کنند و ملک مختصر خود را برای کشت به دیگران واگذار کرده اند، هزینه ها بیشتر از دخل برآورد می شود.

رودخانه ی فصلی روستا که خود اهالی به آن « کال» می گویند به وسیله سیلاب های پر قدرت هر سال به رایگان سنگ بنای خانه های روستا را از فاصله های دور تا روستا حمل می کرده است و اکنون با وجود باغ های سرسبز در دو طرفش جلوه و نمای خاصی به روستا بخشیده است . افسوس که دیگر چند سالی است در اواخر زمستان و اوایل بهار صدای پای آب را مخصوصاً در شب های ساکت و رویایی روستا به گوش اهالی نمی رساند.

آبشار معروف به « شارو» به فاصله ی هفت یا هشت کیلو متر در دل کوه های درهم تنیده ی ضلع جنوب غرب روستا از نقاط مرتفع کوه می جوشد و خود یکی از عجایب صنع آفریدگار را به نمایش می گذارد؛ زیرا علی رغم این که منشأ آن در ارتفاعات است، در تمام طول سال تقریباً بدون کاهش چشمگیر حجم آب همچنان جریان دارد، در حالی که قنات روستا به فاصله ی هفت کیلومتری پایین دست آبشار از نیمه ی تابستان و یا در سال های کم باران از اوایل تابستان تقریباً از جریان می افتد به طوری که با کف دست می توان آن را از حرکت باز داشت.

از این رو با توجه به ادامه ی روند خشک سالی ها، کلیه ی باغ هایی که از قنات روستا معروف به « شش آب » آبیاری می شوند در معرض نابودی هستند و تداوم آن، دور نیست که زمینه مهاجرت باقی مانده ی اهالی را نیز فراهم نماید و به طور کلی روستا را خالی از سکنه کند.

 

سنت خاص نام گذاری

تا پیش از انقلاب اسلامی و چند سالی پس از آن، اهالی یکدیگر را به نام خانوادگی صدا نمی زدند، آن ها طبق یک سنت دیرینه ، به نام پدر و در صورت تشابه اسمی به نام پدر پدر و حتی جد شناسایی می شدند. مانند:محمد حاجی بیگ ، علی سال عبدالله/سالار عبدالله ، حسن حسین کلب حسن / کربلایی حسن ، جواد محمد قواد بیگ ، حسن حاجی علی جمعه و . . . گاهی نیز برخی اسامی خاص برگرفته از اخلاق ، حرکات، رفتار ، تکیه کلام ها و حتی شکل ظاهری و . . . روی اشخاص گذاشته می شد که بدان شناخته می شدند و این پسوند های اسم ، شهرت آن اشخاص بوده و هست و تا وقتی که نامی از آن شخص بر زبان بیاید این پسوند از نام آن شخص جدا نمی شود و حتی گاهی فرزندان آن ها هم بدان اسم و شهرت شناخته می شوند.

وقتی از پیر مردی  درباره ی بیگ ها و خان ها و سالارهای قدیم  پرسیدم، خندید و طنز شیرینی را نقل کرد: یک روز صبح زود میهمان یکی از اهالی که از راه دوری آمده به حمام رفته بود، حمام کاملاً تاریک بود، تعدادی از همین سالارها و خان ها و بیگ ها در حمام دراز کشیده بودند تا چرک بدنشان نم بکشد، هر قدمی که میهمان بر می داشت پایش به یکی می خورد، می پرسید تو کی هستی؟ من حسن خان هستم، تو کی هستی؟ من علی رضا خانم، آن قدر خان خان شنید که عاقبت با اعتراض گفت: زحمت بکشید یکی از این خان ها را بفروشید و یک چراغ برای حمامتان بخرید.

 

 

 

 

 

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *