کیوان ساکت، آهنگ‌ساز و نوازنده مشهور مشهدی، در گفت‌وگوی اختصاصی با شهرآرا: قضاوت را به تاریخ بسپاریم

علی باقریان و ایرج طوفان- قرار بود بعد از اجرای دوم کیوان ساکت که همین جمعه در هنرستان هنرهای زیبای پسران مشهد برگزار شد، گفت‌وگویی با او انجام بدهیم. سؤالاتمان را در سه دسته مرتب کرده بودیم: تمایز کارهای ساکت و روش نوازندگی و آهنگ‌سازی او در قیاس با دیگران، مسائل موسیقی سنتی، و موضوعات پراکنده. به‌ دلیل ضیق وقت، فرصت نشد به سؤال‌های دسته‌ دوم و سوم بپردازیم. کمبود جا در صفحه هم باعث شد دو سه سؤال از همین دسته اول را هم حذف کنیم که وقتی دیگر در جایی دیگر آن‌ها را خواهید خواند. این شما و این گفت‌وگوی ما با کیوان ساکت، آهنگ‌ساز و نوازنده تار، که در اتومبیل او و درحالی‌که مشغول رانندگی بود صورت گرفته است. مشغله زیاد او و برنامه فشرده‌اش ما را به این کار واداشت. باید از او سپاسگزار باشیم که علی‌رغم همه این مسائل، وقتش را در اختیار ما گذاشت.

﷯ 

اول درباره کوشش‌ها و تمایزهای شما: قبل اینکه وارد سؤال‌های مصداقی شویم، می‌خواهیم بپرسیم که باتوجه‌به اینکه ما خیلی خوب می‌دانیم که هر کار جدیدی لزوما کار خوبی نخواهد بود، چه ملاکی در دست داریم که بدانیم کار جدیدی که انجام می‌دهیم، دخل و تصرفی که در سنت پیشینیان می‌کنیم موفقیت‌آمیز است؟

ببینید. بحثی که شما پیش کشیدید بحث بسیار پیچیده و درضمن بسیار مفصل زیبایی‌شناسی در هنر و طبیعت را می‌طلبد. یک بخش آن به سلیقه برمی‌گردد، یک بخش به نیازهای جامعه، یک بخش به پیوند زیبایی‌شناسی و خاستگاه مردم درباب یک هنر خاص. این سؤال پاسخ خیلی سرراستی ندارد، ولی مشخصا همین چیزی که شما به آن اشاره کردید، یعنی اینکه هر پدیده نوی در هنر الزاما نمی‌تواند یک پدیده ١٠٠درصد هنری یا قابل‌ارزش‌گذاری باشد، حرف درستی است. ولی این را چه کسی می‌تواند تشخیص دهد؟ یکی تاریخ است. گذشت زمان و تاریخ بهترین گواه است. دیگر صاحبان اندیشه و صاحبان قلم در هر دوره و عصری هستند، کسانی که تقریبا تمام هنرمندان و مردم بر سر رأی و فکر آن‌ها اتفاق‌نظر دارند. این‌ها می‌تواند تا حدود زیادی مشخص کند که چه پدیده هنری‌ جدیدی مانا خواهد بود و چه پدیده‌ای عمر کوتاهی خواهد داشت. ولی تأکید می‌کنم که بهترین گواه در این‌ زمینه تاریخ است. خیلی از آثار تولیدشده، ازلحاظ تلفیق شعر و موسیقی، ازلحاظ آهنگ‌سازی و ازلحاظ زیبایی‌شناسی، با شاکله فرهنگ ایرانی خیلی همسویی ندارند. برای‌ همین، من حدس می‌زنم که خیلی از این‌ها عمر کوتاهی داشته باشند. ترجیح می‌دهم از کسی نام نبرم و قضاوت را به گذر تاریخ بسپارم.

﷯ 

پس شما می‌فرمایید معاصرت و هم‌زمانی همواره در قضاوت مشکل ایجاد خواهد کرد و ما از آن ناگزیریم. قضاوت را احتمالا آیندگان دقیق‌تر و بهتر انجام خواهند داد.

بدون تردید، بهترین قضاوت را نسل‌های آینده خواهند داشت به‌ این‌ شکل که خیلی از آثار که با حقیقت زیبایی‌شناسی همسویی ندارند یا از حقیقت زیبایی‌شناسی دور شد‌ه‌اند به‌مرور از حافظه تاریخی مردم پاک خواهند شد و فراموش می‌شوند و آثاری در حافظه تاریخی و اجتماعی و درمیان مردم جا می‌افتند که آن ویژگی‌های زیبایی‌شناسی را داشته باشند. در گذشته هم این‌گونه بوده است: خیلی از آهنگ‌سازان را دیده‌ایم که آهنگ‌هایی ساخته‌اند، آهنگ‌هایی که آهنگ‌سازهای نسل‌های بعد خیلی تلاش کرده‌اند آن‌ها را به برخی دلایل مثلا دلایل سیاسی یا علاقه‌ای که به هنرمندان قدیم داشته‌اند، با اجراهای خوب، با اجراهای مکرر در ذهن مردم جا بیندازند، در حافظه تاریخی موسیقی جا بیندازند، ولی موفق نشده‌اند این کار را بکنند.

﷯ 

می‌خواهیم مصداقی به نوآوری‌ها و تمایزهای شما بپردازیم، چیزهایی که خوانده و شنیده‌ها و گفته‌های هنرمندان حاکی از آن‌هاست. یکی از کارهایی که شما را خیلی شاخص کرده -البته دیگرانی هم بوده‌اند که این کارها را بکنند. حالا به کیفیتش کاری نداریم- تلفیق تار و سازهای اروپایی بوده در مثلا آلبوم «دیدار شرق و غرب» که روی اولش ماهور است و روی دومش قطعات کلاسیک موسیقی اروپایی. لطفا توضیح مختصری دراین‌باره بدهید.

همان‌طور که شما هم به‌درستی بدان اشاره کردید، پدیده تلفیق چیز جدیدی نیست. البته تلفیق می‌تواند چند وجه داشته باشد: تلفیق در سازبندی می‌تواند باشد، مثل همین کاری که ما کردیم. تلفیق در فرماسیون و فرم‌شناسی می‌تواند باشد. تلفیق در محتوا می‌تواند باشد. تلفیق در موزیکالیته می‌تواند باشد، و … . این از دیرباز، یعنی قبل از سال ١٣٠٠، مثلا در «انجمن اخوت»، هم بوده. شما عکس‌هایی از درویش‌خان را می‌بینید که در کنار پیانو و ویولون و کنترباس ساز می‌زده یا اکبرفلوتی بوده که با فلوت ابوعطا می‌زده و ابوعطایش خیلی معروف بوده یا کسان دیگری بوده‌اند، مثل وزیری‌تبار یا شیرخدایی که این‌ها کلارینت را آن‌قدر زیبا می‌زده‌اند که همه تا مدت‌ها فکر می‌کرده‌اند کلارینت یک ساز ایرانی است و اسم «قره‌نی» را رویش گذاشته بودند، اسمی که آذری-ایرانی است. پس این تلفیق چیز جدیدی است؛ منتها کاری که من کرده‌ام که شاید موجب چشمگیرترشدن تلفیق و تازه‌تر و جدیدتر جلوه‌کردن آن شده این بوده که جز کنار هم قراردادن سازها، آهنگ‌های بسیار دشوار غربی را هم با تار نواخته‌ام، آهنگ‌هایی که برای تار نوشته نشده بودند و ادبیاتشان جور دیگری بود. من با تمرین بسیار بسیار زیاد، با ممارست و کوشش فراوان، این آهنگ‌ها را جوری روی تار پیاده کردم که موردقبول اهل‌فن و مردم قرار بگیرد، موردعلاقه‌شان قرار بگیرد. البته درکنار برخی اهل‌فن و استادان بزرگی مانند استاد علی تجویدی، استاد همایون خرم، استاد حسن کسایی، استاد حسن ناهید و استادان بزرگ دیگری مانند استاد روشن‌روان و دکتر سریر که به این کار علاقه‌مند بودند، کسانی هم بودند که این کار را نقد می‌کردند و می‌گفتند با ساز ایرانی بایستی فقط نغمه‌ها و الحان ایرانی نواخته شود. به‌هرحال، این کارها با تمام پستی‌و‌بلندی‌هایی که درمقابل خودشان داشتند، درطول این بیست‌وچند سال جای خودشان را باز کردند. مردم خیلی به این کارها علاقه‌مندند و دوستشان دارند. شاگردان و نسل جدید تار و سه‌تار از این کارها خیلی استقبال کرده‌اند و دوست دارند این قطعات را بزنند. آثاری که من آن‌ها را نواخته‌ام آثار معروف جهان‌اند که در همه نقاط دنیا شناخته‌شده‌اند و مردم به آن‌ها احترام می‌گذارند؛ آثار آهنگ‌سازان برجسته و بزرگ تاریخ آهنگ‌سازی اروپا هستند، آثاری که علاوه‌بر دشوار بودن برای اجرا که به تمرین‌های بسیار بسیار زیادی نیاز دارند، دارای یک اعتبار جهانی در همه فرهنگ‌ها و همه ملل هستند. من خرسندم که توانسته‌ام این آثار را اجرا کنم و هم‌وطنان عزیزم را با بخشی از گنجینه آثار جهانی، منتها با یک لهجه و با یک سونوریته تازه‌ از موسیقی، آشنا کنم.

﷯ 

پس، آن‌طور که ما فهمیدیم ، لطف نواختن یک قطعه موتسارت مثلا با تار یا سه‌تار این است که ساز ما به این واسطه احتمالا بیشتر شنیده خواهد شد و هم‌وطنان ما هم قطعاتی از موتسارت یا بتهوون را می‌شنوند. اصلا می‌شود گفت روایت دیگری از آن قطعه است.

همه این چیزهایی که گفتید هست. علاوه‌بر این‌ها مهم‌ترین انگیزه من که در برخورد نخستم با این آثار به‌وجود آمد این بود که این‌ها را دوست داشتم و دوست داشتم با سازهای خودمان اجرایشان کنم. این نخستین انگیزه من بود که موجب اجرای این آثار شد. بعد، در ادامه، این نکات را هم در پی خود داشت.

﷯ 

درباره دومین ویژگی ممتاز کارهای شما که بیشتر برمی‌گردد به شکل نواختن ساز حرف بزنیم. می‌گویند شما نوع خاصی از مضراب‌زدن دارید که کمتر دیده شده. قبل از شما این کار کمتر انجام شده یا شاید اصلا انجام نشده. منظورمان شیوه مضراب‌زدن به تار است. می‌خواستیم بدانیم که این کار فی‌نفسه چه حسنی دارد و احیانا چه تفاوتی مثلا در صدایی که از تار خارج خواهد شد ایجاد می‌کند یا اینکه در سرعت دست تأثیری دارد یا نه.

به‌هرحال درمیان قدما تار سازی متداول و رایج بوده و اگر نگوییم تمام استادان، ٩٠درصد نام‌هایی که می‌شنوید استاد تار بوده‌اند، مثل آقاعلی‌اکبر، آقاغلامحسین، آقاحسینقلی، میرزاعبدا…، علی‌اکبرخان شهنازی، درویش‌خان، علینقی وزیری، مرتضی نی‌داوود، سلیمان سپانلو، زرپنجه و زرین‌پنجه تا استادانی چون اسماعیل کمالی. همه استادان بزرگی که شما آهنگ‌های زیادی را از ایشان شنیده‌اید استادان بزرگ تار بوده‌اند. در زمینه سنتور و نی و کمانچه و سازهای دیگر یا اسمی نمی‌شنوید یا اگر کسی هست، حضورش کم‌رنگ است، ولی امروزه می‌بینید که تار نسبت‌به سازهای دیگر آن جایگاهش را از دست داده. نوازندگان تار نتوانسته‌اند جایگاه آن را حفظ کنند و سنتور و سازهای دیگر، ازلحاظ سونوریته، ازلحاظ تکنیک، ازلحاظ امکانات اجرایی، از تار تاحدودی پیشی گرفته‌اند. همیشه این در ذهن من بود که چرا این‌طور شده است. خیلی دوست داشتم تاری که می‌نوازیم دارای یک صلابت و یک استحکام و یک قدرت و یک شکوهمندی خاص باشد، چه نغمه‌های غم‌انگیز با تار بزنیم و چه نغمه‌های شورانگیز و نشاط‌آور. من دوست داشتم آن صلابت و شکوه در نوازندگی باشد و به‌دنبال این رفتم. به‌هرحال آنچه شنیدید حاصل این طرز تفکر و تلقی من از نوازندگی است.

﷯ 

پس این شیوه خاص مضراب‌زدن تأثیر مستقیمی بر این اموری که فرمودید دارد.

به‌شدت. مضراب صدا را درمی‌آورد. آن صداها همه از آن برخاسته است.

﷯ 

یک نکته خیلی مهم‌تر، حداقل برای خود ما ، این است که درمیان نوازندگان سرشناس ما شما تنها نوازنده‌ای هستید که با سه‌تار و تار پنجه‌طاووسی، آثار استاد قنبری مهر، می‌نوازید. می خواهیم بدانیم آیا مشکل یا عیبی در پنجه‌های سنتی وجود دارد یا در این نوع پنجه چیزی هست که در آن‌های دیگر

نیست.

مشخصا مزایای فراوان و متعددی دارد، ازجمله اینکه کوک‌کردنش خیلی‌خیلی آسان است، عوض‌کردن سیمش خیلی راحت است، سریع کوک می‌شود و تقریبا اگر درست سیم‌کشی شده باشد و سیم‌ها درست افتاده باشند و کهنه نباشند، هرگز تحت هیچ شرایطی از کوک خارج نمی‌شود. همان‌طور که در این اجرا دیدید، من کلی سه‌تار زدم، ولی دست به کوکش نزدم. البته در اجرای نخست سیم تار من پاره شد، ولی در هر سازی این اتفاق می‌افتد، مثل اینکه ماشین هرچقدر خوب باشد باز پنچر می‌شود. این عیب ماشین نیست. ولی همان‌طور که گفتم، اگر سیم‌ها درست کشیده شده باشند و درست تابیده شده باشند، این‌سازها تحت هیچ شرایطی، به هیچ شکلی و با هیچ ضربه و مضراب و قدرتی، از پنجه و سرپنجه و گوشی‌ها، از کوک خارج نمی‌شود. ممکن است براثر سرد و گرم‌ شدن هوا سیم که فلز است منقبض و منبسط شود و این باعث خارج‌شدن کوک شود، ولی غیر این، اصلا تحت هیچ شرایطی خارج نمی‌شود. غیر از این، سازهای سنتی تار و سه‌تار ازلحاظ شکل سرپنجه، به‌خاطر زاویه‌های بسیار متفاوتی که سیم‌هایی که باید جفت با هم تنظیم شوند دارند و هر سیم با یک زاویه متفاوت با سیم دیگر داخل سرپنجه رفته، نهایتا کشش سیم‌ها و نیرویی که به سیم وارد می‌شود متفاوت است و این باعث می‌شود که ساز خیلی زود کوکش خارج شود.




 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *