احسان اشراقی و وظیفه دشوار معلمیِ تاریخ ((مجید تفرشی))

با درگذشت دکتر احسان اشراقی در سن ۹۲سالگی، جامعه تاریخدان ایران، یکی از مهم‌ترین اساتید و مدیران خود در دهه‌های اخیر را از دست داد.

در سال‌های پرهیجان دوران اوج انقلاب اسلامی، اوان تغییر نظام سیاسی کشور از سلطنت به جمهوری اسلامی، درگیری‌های سیاسی اول انقلاب و به دنبال آن انقلاب فرهنگی و تعطیلی اجباری چندساله دانشگاه‌ها، دانشگاه تهران یکی از کانون‌های مهم این حوادث بود و طبعا گروه تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی آن دانشگاه، یکی از مراکز مهم این تحولات بودند. در گروه تاریخ نیز همانند بیشتر دپارتمان‌های دانشگاهی، دامنه کشمکش و چنددستگی سیاسی و فکری منحصر به دانشجویان نبود و در بین اساتید و مدرسان هم داستان گسترده و ادامه‌دار بود. در بین اساتید، سوای مسائل سیاسی و فکری، رقابت‌های آشکار و پنهان شخصی و شغلی هم مزید بر علت شده بود. ولی وجود شخصیتی چون دکتر احسان اشراقی در راس این گروه، موجب شد تا مشکلات گروه تاریخ دانشگاه تهران از این لحاظ کمتر از دیگر مراکز دانشگاهی باشد.

وقتی در سال ۱۳۶۳ گروه تاریخ دانشگاه تهران بازگشایی شد، بسیاری علاقه‌مند به حضور یک مقام حکومتی یا یک فعال سیاسی در مقام ریاست گروه، بی‌توجه به وزن و ارزش علمی و توان اداری او، در این سمت بودند. از نظر بسیاری، احسان اشراقی، نه به اندازه کافی سیاسی بود و نه به اندازه کافی انقلابی و حکومتی. با این همه، آقای اشراقی حدود دو دهه ریاست گروه تاریخ، توانست به اندازه لازم و کافی کانون تدریس دانشگاهی تاریخ را از گزند حوادث دور نگاه داشته و با مهارت پنهان خود، شوون دانشگاه، اساتید و دانشجویان را در برابر زیاده‌خواهی مقامات رسمی، مقامات خودخوانده و عناصر تاثیرگذار خارج از دانشگاه حفظ کند. اشراقی خود دانش‌آموخته، پرورده و استخدام شده قبل از انقلاب بود. ولی در سمت رییس گروه، باید توازنی میان چند دسته مختلف استاد قدیمی کلاسیک، قدیمی مدرن، انقلابی و پساانقلابی ایجاد می‌کرد و ضمنا این توازن را با دانشجویان جدید عجول جویای نام پس از انقلاب و نهادهای آشکار و پنهان حاکم در دانشگاه نیز حفظ می‌کرد؛ آن هم در دورانی که سخن گفتن از مسائل ساده داخلی و بین‌المللی خارج از موازین و مواضع رسمی حکومتی، در دست داشتن یک کتاب مشکوک یا ممنوع یا صحبت کردن بیش از چند دقیقه‌ای دو دانشجوی دختر و پسر، می‌توانست به توبیخ و اخراج استاد یا دانشجو منجر شود. در این شرایط بود که دکتر اشراقی پرتوان، صبور و کم‌ادعا، توانست با سیاست پدرانه و مدبرانه خود و به قیمت مورد شماتت واقع شدن از هر طرف، هم وزن علمی گروه تاریخ را حفظ کند، هم حرکت چرخ آموزش تاریخ را تداوم بخشد و هم مصالح اساتید و دانشجویان را محفوظ نگاه دارد. دکتر احسان اشراقی متولد ۱۳۰۷ در قزوین و تحصیلکرده تاریخ در فرانسه بود. در گستره مطالعات و تحقیقات او، صفویه و قزوین جایگاه خاصی داشتند و در ترکیب این دو موضوع، دوران آغازین حکومت صفویه و پایتختی قزوین، محور مطالعات مورد علاقه اشراقی بودند. با این همه، اشراقی در عرصه پژوهش و ترجمه در دوران قبل و بعد از تاریخ صفویه نیز آثار متعددی به صورت کتاب یا مقاله دارد. هنگامی که من در سال ۱۳۶۴ و به دنبال یک تجربه سخت سربازی عادی در جبهه جنگ، به عنوان دانشجو به گروه تاریخ دانشگاه تهران، محبوب‌ترین مکان زندگی‌ام تا آن زمان وارد شدم، دکتر اشراقی به عنوان مدیر گروه سهم مهمی در زنده نگاه داشتن عشق تاریخ و تاریخ‌پژوهی در شخص من داشت. من البته در زمان ورود به دانشگاه، نسبت به پژوهش تاریخ آگاهی نسبی داشتم و ضمنا با شماری از اساتید داخل و خارج از دانشگاه (به خصوص مرحومان استاد ایرج افشار، دکتر عبدالهادی حائری و دکتر محمد اسماعیل رضوانی) آشنایی، ارتباط و همکاری داشتم ولی در بدو ورود به دانشگاه، آقای اشراقی بود که برای نخستین‌بار به امثال من آموخت که تحصیل در دانشگاه، امکانی مناسب برای منظم آموختن تاریخ، شناخت قواعد و روش‌های تاریخ‌خوانی و تاریخ‌دانی و یافتن آینده شغلی برمبنای این دانسته‌ها است. آقای اشراقی سوای مدیریت توام با مدارا و کلاس‌های خود، در عمل به شاگردان به‌شدت سیاست‌زده و هیجان‌زده دوران انقلاب خود می‌آموخت که برای یک فرد فرهیخته آینده‌نگر، سیاست‌ورزی، انقلابی‌گری، بودن در حکومت یا مخالفت با آن، به صورت حرفه‌ای یا تمام‌وقت، تنها راه‌های خدمت به جامعه و تغییر شرایط به سمت بهتر شدن نیست. از نظر او راستگویی و روایت و تحلیل درست تاریخ و انتقال این دستاورد به دیگران، در درازمدت خدمتی بزرگ در راه ایجاد تغییرات مثبت در ایران است. از نظر دکتر احسان اشراقی و آنچه او به ما آموخت، اگرچه در ظاهر امر مورخ و اهل تاریخ صرفا به رخدادهای گذشته می‌نگرد و درباره آن می‌خواند و نظر می‌دهد، ولی در واقع و به بیانی دقیق‌تر، در جهانی مطلوب، مورخان پژوهشگر مدرن، با اتکا به دانش، بینش و روش، می‌توانند و باید بهترین آینده‌پژوهان و بازوهای بینش راهبردی باشند.

سوای ارتباطات و همکاری‌های خارج از دانشگاه، در سال‌های حضور در دانشگاه تهران، از اساتید بزرگی چون محمد ابراهیم باستانی، منصوره اتحادیه، شیرین بیانی و دیگر اساتید درس‌ها آموخته‌ام. نسلی که با اعتقاد کامل و وجدان علمی و بدون تزلزل و زیاده‌خواهی، صرفا به آموزش و تحقیق در رشته تخصصی و حرفه‌ای خود می‌اندیشید و از عوارض مهلک جدیدی چون چندشغله بودن، استثمار دانشجویان شوقمند، نیازمند و مستاصل تحت لوای فریبنده ظاهرا قانونی مقالات علمی – پژوهشی و نگاه به دانشگاه به عنوان ابزار و سکوی پرتاب به دنیای سیاست و تجارت پرهیز داشت.

جایگاه دکتر اشراقی به عنوان سکان‌دار اداری و اجرایی اهل تاریخ در زمان‌های پرتلاطم، یگانه، دست‌نیافتنی و احتمالا غیرقابل تکرار است.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *