خاطراتی در باره شهرستان تربت حیدریه اجتماعی، فرهنگی وتاریخی از همشهری عزیزمان علیرضا بختیاری دبیر بازنشسته آموزش و پرورش( بخش۷ اشغال ایران )

مطالبی که در ذیل ملاحظه  میفرمایید در واقع خاطرات همشهری عزیزمان اقای علیرضا بختیاری است که با تشویق دوستان و اینجانب قرار شد در سایت تربت ما درج شده و پس از تکمیل و ویرایشی که از باز خورد ان به بدست  می اید بصورت کتابی در دسترس همشهریان قرار گیرد مانند کتاب( قند و قروت روانشاد تهرانچی )ولی با توجه به اینکه حتما  همشهریان  نظرات . پیشنهاد ، مطلب ، عکس و دستنوشته ای خواهند داشت که بخواهند به ان اضافه نمایند لذا خواهشمند است  درصورت داشتن نظر و یا ایده ای در این مورد لطفا با تلفنهای ۰۹۱۵۵۳۱۵۲۳۳ اقایان بختیاری و یا

۰۹۱۲۵۳۳۳۷۹۴خطیبی    تماس حاصل فرمایید و یا با تلگرام با همین شماره ها نظرتان را ارسال فرمایید با سپاس از همکاری صمیمانه شما

 

اشغال ایران
قسمتی اززندگی استاد محمدتقی (پدربزرگم )همزمان با یکسری وقایع بسیار مهم در تربت بوده است.
سال ۱۳۲۰ مقارن با اشغال کشور عزیزمان ایران توسط خرس روسی و روباه انگلیسی است.
با توجه به قرار گرفتن تربت در حدفاصل منطقه اشغالی روس و منطقه بی‌طرف که از جنوب شهرمان تاپایان کویربوده و نیز قرار داشتن کنسولگری روس وانگلیس در تربت ،اهمیت این دیار ازنظر ژئو پلتیکی بیشتر مشخص میشود.
می‌دانید هر کشور در کشور دیگر یک سفارتخانه در مرکز و دو یا چند کنسولگری در شهرهای مهمی که تبعه آن کشورها با آن سر و کار بیشتری دارند، راه اندازی میکند.
مثلاً جمهوری اسلامی پاکستان، سفارت خانه اش در تهران، و یک کنسولگری در زاهدان و یک کنسولگری در مشهد دارد.
اولی به خاطر تردد اتباع این کشور به ایران و دیگری برای تسهیل امور زوّار شیعی پاکستانی میباشد.
دولت روس درآن زمان، سفارتخانه اش در تهران و یک کنسولگری در تربت و گمانم کنسول دوم این دولت در رشت بوده است.
خیابان پرماجرای باغسلطانی و کوچه قنسول خانه (کنسولگری)، الان یک خیابان باریک وکوچه ایی ساکت است .( هان ای دل عبرت بین ، از دیده عِبَر کن هان!)( ایوان مداین را آئینه عبرت بین )
مرحوم مادرم از پرواز هواپیماهایی بر فراز شهر در آن زمان (شروع اشغال ایران) و پخش اعلامیه‌هایی ، خبر می‌داد و می‌گوید مدارس تعطیل شد و شهر در حالت اضطرار و آماده باش و بحران قرار گرفت. ضعف دولت مرکزی، تربت را در معرض مخاصمات دیگری هم قرار داده بود از جمله شورش فردی به نام صولت و ادامه قیام کلنل محمد تقی خان پسیان علیه قوام‌السلطنه شورش و یغماگری هرکس که سبیلی از بنا گوش بدررفته و مدعی مقامی بود.
قضیه حجاب برداری رضا شاه در ۱۷ دی۱۳۱۶ و حمله عده آژان کم ظرفیت و یا موقعیت نشناس ،به زنان بی دفاع و چادری و کشیدن چادر از سر این بینوایان ، جزء خاطرات و شنیده‌های مرحوم مادرم از این دوران بود.
این بینوایان گاه به حدی از ترس می رسیدند که هنگام کشیده شدن چادرشان تا حد سکته پیش می رفتند.
از شنیده های مادرم، حمله یکی از این آژانها به زنی در خیابان و کشیدن چادر از سر او بود که بنده خدا از ترس، کنترل ادرار خودش را در خیابان از دست می دهد تا جایی که ترحم آژان را برانگیخته و دست از سر این بدبخت می کشد!…
به هرحال این بود وضع ما ، در آن زمان
(دریغ است ایران که ویران شود ) (کُنام پلنگان و شیران شود) یعنی از از بین برود
تنگی معیشت در ابتدای زندگی ، مرحوم پدر را واداشت تا در یکی از اتاق های کوچک منزل پدر بزرگ ساکن شود.
این اطاق مانند دیگر منازل آن زمان، انباری کوچکی به نام( پَستو) داشت. کارهایی از این پستو برمی آمد ، که ازهیچ کمد و بوفه و… فعلی ، بر نمی آید.
جا رختخوابی، مکان خرت و پرت های اضافی، صندوقخانه، بازداشتگاه موقت بچه های نافرمان، محل قهر موقت زوجین، و از همه مهم‌تر، محل دیدبانی دخترکان دم بخت از خواستگارها…
و گاه مامنی برای موش های شیطون به قول تربتیها ، (آغال موش)!…
من در چنین خانه ای به دنیا آمدم، البته آنچه را از این دوره نقل می کنم، طبیعتاً مربوط به شنیده های حقیر است وچیزی واضح از آن در ذهن ندارم .
تولد حقیر، گویا به قولی در سالروز ولادت ثامن الحجج علیه السلام بوده، بدین خاطر نام از آن حضرت به عاریت ستانده ، تا اگر مقبول افتد به غلامی قبول فرماید.
دو سال در خانه پدربزرگ سر کردیم، پدربزرگ باغ وسیعی در جنب منزل داشت و با فاصله بیشتر ، زمین های زراعی وسیعی رابه کشت نباتات معمول آن زمان، خصوصاً گندم اختصاص داده بود.
منزل پدربزرگ از بناهای سنتی با بافت نیمه روستایی و نیمه شهری بود.
حوضی در وسط خانه ، انباری و طویله ایی برای نگاهداری چند راس دام در اطراف و سازه ای جالب که به (کندو خانه) شهرت داشت.
کندو ، نوعی سازه گِلی بود که تقریباً با حجمی در حدود دو برابر یک بشکه ۲۲۰ لیتری، ازگِل و با پایه های کوتاه ساخته میشد و دربی دایره ای شکل گلی در بالا و دریچه کوچک در پایین داشت که با مقداری پارچه بسته می‌شد. از این وسیله جهت نگهداری گندم و آرد و سالم ماندن آنها استفاده می‌گشت.
مقداری از این آردها که با آسیا سنگی و به آرامی خرد و پودر میشد و مانند آلان و با چرخش سریع الکتروموتور ، گنددم را نمیسوزاندند، با تنوری که در هرخانه ایی قرار د اشت ،نان خوش طعمی با ماندگاری طولانی و سالم، تحویل اعضای خانه می‌داد.
و در کنارچنین نانی، هر از چند گاهی هم به بهانه های مختلف، فراورده های دیگری چون: تافتون، فطیر، قطاب، نان زنجبیلی و…پخت میشدتاهم سدّ جُوعی برای کودکان در هنگام جست و خیز در کوچه باشد و هم لقمهُ الصَباحی برای شوهر که خروس خوان از خانه بیرون می زد.

 

 

 

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *