آفتاب یزد: خدا کند«عادی» نشود، «عادت» نکنیم، دچار«مرگِ حساسیت» نشویم دیروز بافت تاریخی «ابرندآباد»، دیروزتر قلعه‌ی تاریخی «رشکوئیه» امروز«بادگیر تاریخی کوچه دوست ندوشن» و فردا شاید«تکیه امیرچقماق»و شاید«مسجد هزارساله‌ی فهرج» و شاید «مسجد جامع کبیر یزد» و شاید همه‌ی بافت تاریخی و فرهنگی کشور…!َ که وقتی «ناخن»‌های پولادین«لودر»‌ها و «پنجه»‌های آهنین «بولدوزر ها» در تن و بدن «خشت» و «خاک»های چندین هزارساله فرو می‌رود به تماشا بایستیم!

آفتاب یزد در کنار تمامی دغدغه‌های سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی؛ همواره نگاه خاص و حساس و موشکافانه‌ای به مواریث تاریخی ـ فرهنگی داشته که طی سال‌های متمادی با انتشار گزارش هایی، این دغدغه و نگاه را نیز پیگیرانه دنبال کرده است.
> این همه خبرِ تلخ، همه از یزد؟!
یکی ـ دو هفته قبل، خبر تلخ ویرانی باغات و بافت تاریخی شهر شاهدیه و منطقه ی ارزشمند«ابرندآباد» به عنوان اصلی ترین خبر روی جلد این روزنامه قرار گرفت و اما؛ در کمال تعجب و تاسف بازهم شاهد ویرانی‌های دیگری هستیم! ویرانی‌هایی که نشان از بی‌توجهی و فراموشی و سهل انگاری می‌دهد.
بافت تاریخی شهر شاهدیه در کوتاه ترین فاصله از شهر یزد که در «میراث جهانی یونسکو» به عنوان یک «شهر تاریخیِ ارزشمند» به ثبت رسیده، آن هم در سایه‌ی یک مجوز حرف و حدیث‌دار (کمیسیون ماده ۵) همچنان همه را مات و مبهوت نگاه داشته که بازهم یک ویرانی دیگر به ما می‌فهماند که «امانت داران» خوبی برای «میراث» گذشتگان مان نیستیم.
تصویر یک بادگیر «تَرَک برداشته» با دو روز فاصله به بادگیری فروغلتیده و در کسری از زمان به «تلّی» از «خاک» و «خشت» تبدیل می‌شود آن هم در «ندوشن» شهری رمیده در پناه کوهی سترگ با ارزش تاریخی بسیار و فضای مجازی که دیگر گویی خسته شده از «نهیب» زدن به همین بسنده می‌کند که: «بادگیری قدیمی کوچه ی دوست در ندوشن، ویران شد!»
یک ماه قبل نیز فضای مجازی با «بُهت» و «اندوه» از فروریختن«قلعه ی تاریخی رشکوئیه» نوشت و به اصطلاح«رد» شد و در واقع«رد» داد.
همینجور اگر پیش برویم، بیمِ آن می‌رود که دیگر«میراثی» برای«نگهداری» برای مان باقی نماند. قصد نداریم بلند بنویسیم و زیاد بگوییم و «قلمفرسایی» کنیم اما به دو موضوع اشاره می‌کنیم و تمام.
یکی سریالی بود سال‌ها پیش، وقتی نیروی انتظامی، قاچاقچیِ«اشیاء عتیقه» را گرفت و گفت:«خجالت نمی‌کشی گذشته ات را به اجنبی می‌فروشی؟» و آن قاچاقچی طلبکارانه پاسخ داد:« هم من پولی گیرم می‌آید و می‌زنم به زخم زندگی ام هم مطمئنم اجنبی‌ها بهتر و دقیق تر از این اشیاء تاریخی و ارزشمند نگهداری می‌کنند!» و ادامه داد:«خودم رفته‌ام و موزه‌های شان را دیده ام!»
و اما با یکی از استانداران اسبق یزد وقتی به گفت و شنودی تحلیلی ـ تفصیلی نشسته بودیم دست روی نکات خوبی گذاشت از جمله:«من قبول ندارم که دائم از «مثلث گردشگری» بگویند چرا از مربع در مربع‌های گردشگری سخن نگوییم؟! کجای ایران عاری از تاریخ و فرهنگ و زیبایی است؟!» و ادامه داده بود:« یکی هم ثبت شهر یزد و فقط ثبت بافت تاریخی شهر یزد! چرا فقط این پهنه؟ مگر بافق و میبد زیبا نیستند؟ تاریخی و ارزشمند نیستند؟ مگر در هرات و مروست و تفت بنای ارزشمند تاریخی نداریم؟ ابرکوه کم آثار تاریخی فرهنگی دارد؟ اردکان، بهاباد و…» و چون نگاه توام با تعجب ما را دید حرفی زد که این روزها به عینه داریم مصداق آن را شوربختانه مشاهده می‌کنیم:
این مقام مسئول وقت استان یزد گفت:«وقتی فقط یک عرصه ثبت جهانی شود هوش و حواس تان از بقیه‌ی مواریث پرت خواهد شد و فاجعه درست همان جاهایی اتفاق می‌افتد و رخ خواهد داد که ثبت نشده که فراموش شده…»
این روزها هم دیالوگ‌های آن سریال را پیش چشم داریم و هم آن نکاتی که یکی از استانداران اسبق یزد گفت؛ یعنی داریم یکی یکی مواریث تاریخی و فرهنگی خود را بر اثر سهل‌انگاری و بی‌هوش و حواسی
از دست می‌دهیم آن هم در این زمانه ی «نکبت کرونا» در این وانفسایی که صنعت گردشگری
در حال جان دادن است در روزگارانی که نه گردشگری باقی مانده است نه گردشگری؛ به راستی آقای مونسان می‌داند چرا حواس مان نیست؟ چرا از گذشته ی ارزشمند خود غافل شده ایم؟ دیروز بافت تاریخی «ابرندآباد»، دیروزتر قلعه‌ی تاریخی «رشکوئیه» امروز«بادگیر تاریخی کوچه دوست ندوشن» و فردا شاید«تکیه امیرچقماق»و شاید«مسجد هزارساله‌ی فهرج» و شاید «مسجد جامع کبیر یزد» و شاید همه‌ی بافت تاریخی و فرهنگی کشور…!َ

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *