سرگذشت “مینیون” معروف ترین شیرینی فروشی تهران قدیم! نبش تقاطع خیابان سعدی و خیابان هدایت!خبر خوب اینکه امسال خرداد ۹۹ ثبت میراث فرهنگی شد

سرگذشت مینیون:
معروف‌ترین شیرینی‌فروشی تهران قدیم!
برگرفته از وبلاگ علی خدایی، روزنامه‌نگار

شهرت بعضی مغازه های تهران هنوز شناسنامه این پایتخت بی در و پیکر به حساب می آید. در چند ماه اخیر، به کمک کم‌نظیر برخی خوانندگان مطالبی که روی این صفحه می‌نویسم، سراغ این مغازه ها را گرفته‌ام و از حق نگذرم که برخی از این دوستان واقعا همت کردند. رفتند و گشتند و پیدا کردند و هر آنچه را گفتم سئوال کنید، سئوال کردند و برایم نوشتند. دست همه شان را می فشارم.
به تدریج سرگذشت و دلیل شهرت این مغازه ها را برایتان می نویسم. فعلا کامتان را می‌خواهم شیرین کنم و ببرمتان به شیرینی فروشی “مینیون” نبش تقاطع خیابان سعدی و خیابان هدایت!
تا یادم نرفته بنویسم که سابقه و سرگذشت بعضی از این مغازه ها باز می گردد به مهاجرت های دو جنگ اول و دوم جهانی و انقلاب اکتبر در روسیه و سرازیر شدن سه نوبت سیل مهاجرین به ایران. ایران همیشه میزبان بوده و مهاجرپذیر، بگذریم که از انقلاب ۵۷ به بعد خیل عظیمی از ایرانیان مهمان شدند و مهاجر.
قنادی “مینیون” را یک مهاجر اوکراینی در همین آدرسی که در بالا برایتان نوشتم راه‌اندازی کرد. همه خانواده دست به دست هم دادند و این قنادی و شیرینی‌فروشی را راه انداختند. مثل خیلی از ایرانی‌های مهاجر که در سه دهه گذشته، در اقصی نقاط جهان مبتکر انواع کسب و کارها شدند تا چرخ زندگی را بگردانند و برخی از آنها به‌دلیل ابتکار و پشتکاری که داشتند به نام و شهرتی هم رسیدند.
ترپوسیان و خانواده اش در سال ١٩٣۵ و زیر فشار بحران اقتصادی که اروپا را گرفته بود و کابوس جنگ دوم که مانند شبح در آسمان اروپا می گشت، به ایران مهاجرت کردند. پس از مدتی سرگردانی، دربدری و بیکاری، با شروع جنگ دوم جهانی یک نانوائی در تهران راه انداختند. آرد در ایران جیره بندی بود اما آنها سهمیه گرفتند و نان پختند. نانی که آنها می پختند با نانی که در ایران رایج بود تفاوت داشت. نه تافتون بود و نه سنگک، نه لواش و نه بربری. شکل آجر را داشت و کم کم در کنارش نانی به شکل ساعد دست نوزاد هم تولید شد که بعدها معروف شد به نان ساندویج یا “بولکا”.
جنگ که تمام شد، آنها این نانوائی را تبدیل کردند به شیرینی پزی. کمی که کار و بارشان بالا گرفت، ترپوسیان که شغلش در اوکراین شکلات سازی بود، یک دستگاه شکلات سازی هم از اروپا وارد کرد و حالا در کنار شیرینی خوشمزه ای که درست می کردند شکلات هم ساختند. خانواده دور هم نشستند تا نامی برای این شیرینی فروشی تازه گل کرده در تهران پیدا کنند. یکی از پسرهای ترپوسیان که زبان فرانسه را در مدرسه “سن لویی” یاد گرفته بود ناگهان به ذهنش “مینیون” رسید. نامی فرانسوی به معنای “با مزه” که معمولا به بچه شیرین زبان می گویند. همسر ترپوسیان که آشپزماهری بود و رهبری پشت صحنه با او بود، فورا این اسم را پسندید و “مینیون” شد نامی که هنوز روی تابلوی آن باقی مانده است.
شکلات هایی ساختند با اسامی “اریس”، “بارباریس”، “کیانوشکا” و … که این اسامی همه یا روسی بود و یا اوکراینی. دو زبانی که به هم خیلی نزدیک اند، بر عکس دو حکومت روسیه و اوکراین که الان خیلی از هم دور هستند.
برای آن که بیشتر دهانتان آب بیفتد اضافه می کنم که “مینیون” بعدها که کارکنان آن به ۳۵ نفر رسید شیرینی ها و شکلات‌هایی را درست کرد که در تهران مشهور شد:
رُولت خامه‌ای، تارت میوه‌ای، اکلر شکلاتی، شیرینی ناپلئونی شکلات هایش هم متنوع تر شد:
ترافل‌های بادام زمینی با روکش شکلات شیری – مارسی پان با مغز خمیر بادام و پرتقالی، فیگارو
من که بی طاقت شدم، شما چی؟
از نسل اول، غیر از یکی از پسرهای ترپوسیان دیگر کسی زنده نیست، اما “مینیون” هنوز در همان نبش دو خیابان سعدی و هدایت هست و تولیدش هم با همان کیفیت سابق برقرار. روبن پسر کوچک ترپوسیان که حالا مرد سالمندی است همچنان در تهران است و مغازه را اداره می کند. تولید “مینیون” مثل گذشته ها زیاد نیست، اما کیفیتش را به هر زحمتی بوده حفظ کرده اند.
به دیدنش رفتم. اول دهانم را شیرین کرد و بعد گفت:
مادرم آشپز ماهری بود. ما بچه بودیم که او پیراشکی گوشتی و پیراشکی مربایی برایمان درست می کرد و کم کم آن را هم زیاد تر درست کرده و در همین مغازه می فروخت.
“پاسکا” (شیرینی مخصوص عید پاک مسیحیان) را که مادرم می پخت هیچکس در ایران نمی توانست درست کند. نزدیک عید پاک آنقدر سفارش می گرفتیم که کارگرها سه نوبته کار می کردند. روزهای پیش از عید پاک، از پای صندوق تا توی خیابان مسیحی ها صف می بستند. من خوب یادمه که رجال وقت خودشان با راننده می آمدند برای عید ایرانی شیرینی می خریدند. سپهبد زاهدی و آقا علاء هر دو نخست وزیر بودند و مشتری مغازه ما. حالا هم مشتری های قدیمی ما از خیابان های شمال تهران می آیند اینجا.

البته دست زیاد شده و شهرهم آنقدر بزرگ و وسیع که برای خیلی ها صرف نمی کند از آن سر شهر بیایند اینجا، اما بازهم فروشمان خوب است. یازده کارگر داریم. با هر زحمتی هست جنس را جور می کنیم که کیفیت قدیمی شیرینی‌ها و شکلات ها را حفظ کنیم.
با کامی شیرین و رویاهائی شیرین تر، روبن را در “مینیون” جا گذاشتم. میان دو خیابان هدایت و سعدی، اولی را انتخاب کردم، برای بازگشت به خانه. خیابانی آشناتر از رخت تنم با من!

خبر خوب اینکه امسال خرداد ۹۹ ثبت میراث فرهنگی شد👌🏻

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *