اندوه لبنان! لبنان به یک راه‌حل بین‌المللی و منطقه‌ای نیاز دارد. جالب است اگر بگویم باز هم تکلیف باید در الیزه، تهران و ریاض مشخص شود. لازم نیست تهران و ریاض در همه امور با هم توافق کنند. اما تا زمانی که این دوقدرت با هم به نتیجه‌ای نرسند نیل به آرامش وثبات در لبنان ناممکن است(فیاض زاهد)

لبنان را عروس خاور‌میانه نام نهاده‌اند. این عروس مدت‌های مدیدی است پیر شده است. اما ذهن استعاری انسان در پیچ و خم رویاهای از دست رفته، همچنان می‌خواهد دنیا را آن‌گونه که تصور می‌کرد به یاد آورد نه آنگونه که هست. شاید این رمز تفاوت امری بدیع است که فلاسفه از آن سخن رانده‌اند. واقعیت و حقیقت. یا شاید تصور و تصدیق! هرچه باشد تصور ما از لبنان با آنچه تصدیق می‌شود فاصله دارد. نه حمراء آن خیابان خیال‌انگیز است نه ساحل شرقی مدیترانه جای امن و امانی. نه از هزارو یکشب‌های کاخ نرون در بعلبک طربی برمی‌خیزد نه طرابلس زیبا محل آمد و شد کشتی‌ها و کروز‌های تفریحی است. بیروت به عنوان نماد این زیبایی پیر شده است. کوهستانش در دست دروزی‌هاست و شرقش به دست مارونی‌ها. جنوبش در دست شیعیان و غربش در کنترل سنی‌ها. عجوزه‌ای است پیر که تنها با خاطراتش زنده است. این عروس وقتی به خون نشست که جنگ‌های داخلی ۱۹۷۵ آغاز شد. جنگ‌هایی که نقارهای تاریخی را عمیق‌تر نمود و صف‌بندی نوینی ایجاد کرد. لبنان کشور چندپارچه‌ای است. نگاه به اداهای ماکرون نکنید. او در تلاش است تا ادای پیکو را درآورد. چرا که فرانسه میراث‌دار استعمار فرانسه بر لبنان است. بر اساس قرارداد سایکس-پیکو لبنان به فرانسه رسید و فلسطین به انگلیس. از آن سو مردم لبنان به زبان فرانسه بیش از عربی مسلطند! خوب لباس می‌پوشند و اهل آلامد هستند. هر چیزی که در پاریس تولید می‌شود هفته بعد در خیابان‌های بیروت به چشم می‌آید. پیدایش دولت اشغالگر به لبنان موقعیت ویژه‌ای داده است. لذا لبنان محل تلاقی قدرت‌های مختلف است. زمانی که اسراییل در تلاش بود فلسطین را از هاضمه هفتم بگذراند و بدین منظور به بیروت لشکر کشید، لبنان چون خارماهی در گلویش گیر کرد. شیعیان که از زمان شاه در نتیجه حضور امام موسی صدر هویتی یافته بودند، تحت تاثیر الهامات امام خمینی چنان عرصه را بر ارتش صهیونیستی تنگ کردند که برای اولین‌بار صهیونیست‌ها مجبور به عقب‌نشینی شدند. لبنان کشوری طایفه‌ای‌ست. این ترکیبی اجتماعی و مذهبی کار را برای اداره کشور سخت کرده است. براساس سرشماری سال ۱۹۷۵ اکثریت را به مسیحیان مارونی داده‌اند. آنها طایفه‌ای از کلیسای روم شرقی هستند. یعنی بیش از آنکه کاتولیک باشند، ارتدوکس و بیزانسی هستند. جمعیت دوم را به سنی‌ها دادند و گروه سوم را به شیعیان. اما واقعیت‌های میدانی خلاف این را می‌گوید. شیعیان بالاترین درصد جمعیتی را دارند. اما می‌دانیم که در شکل نوین ساختار سیاسی هیچ نفوذی نداشتند.

مسیحیان مارونی از سوی فرانسه و دولت‌های غربی حمایت می‌شدند. لذا پست مهم ریاست‌جمهوری به آنها رسید. سمت نخست وزیری به سنی‌ها و ریاست مجلس به شیعیان. گروه‌های دروزی و اقلیت علوی و برخی اقوام دیگر هم پست‌های وزارت را به دست آوردند. لذا سیاستمداران لبنانی تابعی از این وضعیت هستند. یا باید با فرانسه و امریکا تنظیم شوند، یا تابعی از سیاست عربستان سعودی باشند، یا با ایران حرکت کنند. مثالی قدیمی درباره رفیق حریری در بیروت مطرح بود که می‌تواند وضعیت را بهتر نشان دهد. در بیروت می‌گفتند رفیق حریری مهره عربستان است. در ریاض معتقد بودند رفیق آدم انگلیسی‌هاست و در لندن باور داشتند رفیق عروسک واشنگتن است. در واشنگتن هم شناخت دقیقی از رفیق حریری نداشتند. این سیاست بندبازی و رندی ویژگی ثابت این سیاستمداران است. به میشل عون نگاه کنید. او زمانی دشمن ایران و متحد عربستان بود. الان ایده‌آل‌ترین رییس‌جمهور لبنان برای ایران است! فردا می‌تواند محبوب قلوب دول اروپایی باشد. این شکنندگی کار را در لبنان سخت می‌کند. حزب‌الله لبنان مولفه دیگر تحلیل شرایط لبنان است. زمانی شیعیان حتی توان اداره موسسات خیریه خود را نداشتند. همه امید آنها در زمان امام موسی صدر بهره‌برداری از ظرفیت حکومت و نهادهای مذهبی در ایران بود. امل (افواج المقاومه اللبنانیه) برای این تاسیس شد تا در کارهای عام‌المنفعه در کنار مجلس اعلای شیعیان باری از دوش محرومین لبنانی بردارد. اما با پیروزی انقلاب اسلامی و توجه به موضوع فلسطین و اشغال لبنان و پیدایش حزب‌الله ورق برگشت. نبیه بری رهبر امل و رییس مجلس لبنان که دوستی نزدیکی با چمران و موسی صدر داشت از تشکیل حزب‌الله خرسند نبود. حتی روابط خوبی هم با ایران نداشت. در این میان نظرات فقهی سیدمحمدحسین فضل‌الله درباره برخی امور مذهبی و سیاسی با ایران، حفظ این توازن را نیز سخت‌تر می‌کرد. از طرفی نوع سلوک موسی صدر و استفاده از عنوان «امام» که انقلابیون در ایران تنها شایسته امام خمینی(ره) می‌دانستند برخی نقارها را سبب شد. در همان سال‌های آغازین شیخ صبحی‌الطفیلی به رهبری حزب‌الله رسید. اما شهادت عبید و عباس موسوی و برخی منازعات سبب برکناری الطفیلی از ریاست حزب‌الله شد. در آن سال‌ها سیدحسن نصرالله طلبه جوانی بود که با محافل ایران نزدیکی داشت. برکناری صبحی الطفیلی و قدرتمند شدن نصرالله در کنار قدرت سازماندهی‌کننده عماد مغنیه دست حزب‌الله را بالاتر بود. نقطه عطف اما در دوجا محقق شد. عقب‌نشینی اسراییل از بیروت و شکست اسراییل در نبرد ۳۳ روزه. این پیروزی به حدی بزرگ بود که حسن نصرالله را به اسطوره جهان عرب بدل کرد. عکس او بر جلد اکونومیست نقش بست و او را برنده این نبرد استراتژیک دانستند. محبوبیتی که متاسفانه در داستان سوریه از بین رفت. حزب‌الله در آغاز سازمانی کوچک بود. اما با حمایت ایران و هوشیاری رهبرانش و درک شرایط خاص لبنان به بازیگری مهم بدل شد. آنها وارد کارزارهای سیاسی نیز شدند و در پارلمان و چینش دولت نقشی کلیدی باز کردند. امروز هیچ نخست وزیری بدون حمایت آنها دولت تشکیل نمی‌دهد. هیچ رییس‌جمهوری نمی‌تواند آنها را نادیده بگیرد. مهم نیست عربستان چقدر بر خاندان حریری تسلط دارد. حتی باجناق بودن رفیق حریری و ملک عبدالله هم چیزی را تغییر نداد. این حزب‌الله بود که دست برتر را داشت. البته نباید از یاد برد که حزب‌الله نیز مطابق قاعده بازی می‌کرد. به همین دلیل است که اگر تندروهای ایرانی به ماکرون فحاشی می‌کنند حسن نصرالله از سفر او به بیروت استقبال می‌کند. زیرا می‌داند فرانسه نقش پدر معنوی لبنانی‌ها را بازی می‌کند. از سویی این سفر تحریم لبنان را شکست و فرانسه را در محور تعامل به جای امریکای ترامپ قرار داد که در نوع خود یک پیروزی برای محور مقاومت به حساب می‌آید. امروز اما مردم خسته‌اند. از همه سیاستمداران سنتی و موثر در کشورشان. فضای رسانه‌ای و فساد گسترده همه عناصر درگیر این بی‌اعتمادی را دامن زده است. نقش مجازی اسراییل را هم نباید در این جنگ روانی نادیده گرفت. بسیاری از آنها از رهبران فعلی خسته و دل‌زده‌اند. اما آیا این وضعیت می‌تواند موجب برون رفت از وضعیت موجود شود؟ بعید می‌دانم. چرا که پیچیدگی شرایط امکان هر توافقی را سخت می‌کند. ماشین سیاسی لبنان شبیه به بازی روبیکااست. چینش مهره‌ها و بوم رنگ آنها بسیار حساس و غامض است. به نظر لبنان صحنه برخی درگیری‌های نیابتی هم شده است. نباید به شعارهایی که در خیابان‌ها داده می‌شود بسنده کرد. بالاخره باید دولتی برسرکار آید. این امر که در خلأ صورت نمی‌گیرد. به محض اینکه به سطح زمین می‌رسیم می‌بینیم که سیاستمداران لبنانی از همین دالان‌های تودرتوی مناسبات مذهبی و ایلاتی می‌آیند. لبنان به یک راه‌حل بین‌المللی و منطقه‌ای نیاز دارد. جالب است اگر بگویم باز هم تکلیف باید در الیزه، تهران و ریاض مشخص شود. لازم نیست تهران و ریاض در همه امور با هم توافق کنند. اما تا زمانی که این دوقدرت با هم به نتیجه‌ای نرسند نیل به آرامش وثبات در لبنان ناممکن است. یادمان نرود استقرار سعد حریری و سپس حسن دیاب نخست‌وزیر فعلی و ریاست میشل عون در ترکیب توافقی تهران و ریاض صورت پذیرفته است. اگر بازیگران این حقیقت را لحاظ کنند عروس خاورمیانه رنگ آرامش به خودخواهد دید. در غیر این صورت دوره‌ای از تنش و درگیری‌های بی‌حاصل اندوه لبنان را افزون خواهد نمود!

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *