پدران و پسران؛ نامه‌های دکتر خانلری و دکتر اسلامی ندوشن به فرزندان خود ریشه در خاک (یدالله جلالی پندری)

 

اندرزهای پدران به فرزندان خود، شاید سابقه‌ای به قدمت حضور آدم بر روی کره خاکی داشته باشد. طبعاً از نصایح آن روزگاران اطلاعی در دست نیست و آنچه امروزه در اختیار داریم، اندرزهایی هستند که در کتاب «جاویدان خرد» گرد آمده‌اند‌ و آنها را منسوب به هوشنگ – پادشاه پیشدادی- می‌دانند. مجموعه دیگری از آن نصایح، منسوب به آذر پاد مهر اسپندان، موبد موبدان دوران شاپور ساسانی است. این موارد مربوط به زبان فارسی می‌شوند و آنچه در زبان‌های دیگر در قلمرو نصیحت گذشتگان به آیندگان آمده، در حوزه دیگری از بحث قرار می‌گیرد. امّا مشهورترین اثر مکتوب این نصایح، در قرن پنجم هجری نگارش یافته و کتاب قابوس‌نامه از امیر عنصرالمعالی است و در موضوع بحث ما یعنی نصیحت پدران به فرزندان. امیر عنصرالمعالی در این کتاب ۴۴ نامه خطاب به فرزند خود گیلانشاه، نوشته و به این نامه‌ها عنوان «باب» داده است.
در دوره معاصر نیز مشهورترین این اندرزها در «نامه‌ای به پسرم» از دکتر خانلری گرد آمده که بدان خواهیم پرداخت. در فاصله نامه دکتر خانلری که تاریخ ۱۳۳۳ را ذیل خود دارد تا نامه دکتر اسلامی ندوشن که در سال ۱۳۹۴ انتشار یافته، یک شاعر و یک نویسنده دیگر نیز نامه‌هایی به پسران خود نوشته‌اند: نامه‌های شاملو (۱۳۷۹-۱۳۰۴) به پسرش سامان که با عنوان «امید آفتابی من» انتشار یافته و نامه‌های به‌آذین (۱۳۸۵-۱۲۹۳) به پسر خود که با عنوان «نامه‌هایی به پسر» نشر یافته است. البته در دو کتاب مزبور بیشتر با نامه‌های خصوصی پدران به پسران خود مواجه هستیم که در لابلای آنها اندرزهایی سودمند قرار گرفته‌اند و چون هدف نویسندگان این نامه‌ها، صرفا فرزندان خود و نه فرزندان ایران بوده است، در این بحث به آنها پرداخته نمی‌شود.
به هر حال چنان که گذشت در دوره معاصر «نامه‌ای به پسرم» از دکتر خانلری شهرت بیشتری یافته است. این نامه که دکتر خانلری آن را خطاب به پسر سه ساله خود نوشته، در واقع پاسخ به سؤالی است که این فرزند قرار است در آینده از پدر بپرسد: چرا مرا به خارج ازایران نفرستادی؟ «شاید بر من عیب بگیری که چرا دل از وطن برنداشته و تو را به دیار دیگر نبرده‌ام تا در آنجا با خاطری آسوده‌تر به سر ببری؟(ص۳۹۷) نامه مزبور ابتدا در مجله سخن و سپس با حذف بخش‌هایی که می‌توانست برای حکومت وقت «نامناسب» جلوه کند در کتاب‌های فارسی دبیرستان انتشار یافت و علاوه بر آنکه برای دانش‌آموزانی که آن را می‌خواندند سرمشق درست‌نویسی بود، به آنان درس وطن‌دوستی نیز می‌آموخت. دکتر خانلری در ابتدای نامه اشاره می‌کند که «سال‌های دراز باید بگذرد تا تو گفته‌های مرا دریابی. شاید روزی این نوشته را برداری و به کنجی بروی و بخوانی و درباره آن اندیشه کنی»(ص۳۹۶) این اشاره، به نوعی دیگر در سرآغاز نامه دکتر اسلامی ندوشن نیز آمده است: «امیدوارم که آن را با دقّت بخوانید و همه نکات آن را در نظر بگیرید و هرچند یک بار آن را از نو مرورکنید.»(ص۱) سپس دکتر خانلری به وضع زمانه اشاره می‌کند که آبستن حوادث است. اگر در نظر آوریم که نامه دکتر خانلری یک سال و نیم بعد از کودتای ۲۸ مرداد نوشته شده است، این اشاره او برای ما ملموس‌تر خواهد بود: «اکنون که این نامه را می‌نویسم، زمانه آبستن حادثه‌هاست. شاید دنیا زیر و رو شود و همه چیز دیگرگون شود.»(ص۳۹۶) همین اشاره به نوعی دیگر در نامه دکتر اسلامی ندوشن نیز آمده است: «بدانید عزیزان من که دنیای آینده، دنیای مشکلی خواهد بود؛ پر از مسائلی که اگر حل آنها از قدرت بشر خارج نگردد، لااقل آن را آشوب‌زده نگاه خواهد داشت و دنیایی خواهد بود پر از کشمکش.»(ص۱)
در ادامه ، دکتر خانلری به هدف اصلی نامه می‌پردازد؛ یعنی پاسخ به سؤالی که فرزند او در آینده درباره علّت باقی ماندن در ایران خواهد پرسید: «من و تو از آن نهال‌ها نیستیم که آسان بتوانیم ریشه از خاک خود برکنیم ودر آب و هوایی دیگر نمو کنیم. پدران تو تا آنجا که خبر دارم همه با کتاب و قلم سرو کار داشته‌اند؛ یعنی از آن طایفه بودند که مأمورند میراث ذوق و اندیشه گذشتگان را به آیندگان بسپارند. جان و دل چنین مردمی با هزاران بند و پیوند به زمین خود بسته است. از این همه تعلّق گسستن کار آسانی نیست.»(ص۳۹۷)
دکتر اسلامی ندوشن نیز به فرزندان خود و در واقع فرزندان ایران نصیحت می‌کند: «شما باید هدفتان آن باشد که پس از خاتمه تحصیل به کشورتان بازگردید و در اینجا زندگی دائمی خود را بنا نمایید. هیچ کشوری هرچه آباد و آزاد، جای سرزمین خود انسان را نمی‌گیرد. یک ایرانی که در خارج زندگی بکند، ولو زندگی راحتی داشته باشد، یک نیمه انسان است، زیرا رشته فرهنگی او قطع شده است.»(ص۵) وسپس بر حفظ غرور ایرانی بودن تأکید می‌کند: «کشور شما از پرمعنی‌ترین کشورهای جهان است. همواره غرور ایرانی بودن را در خود نگه دارید وبه آن افتخار کنید. حتّی اگر گاه گداری ایرانی بودن برای شما دردسر و مشکل فراهم کند، اعتماد و اعتقاد خود را از او باز مگیرید.»(ص۳) غیر از دلبستگی به سرزمین پدران و پدران پدران، دکتر خانلری به دلیل دیگر ماندن خود و ماندگار ساختن فرزند خود در ایران اشاره می‌کند: «امّا شاید ماندن من سببی دیگر نیز داشته است. دشمن من که «دیو فساد» است در این خانه مسکن دارد … این‌که تورا به دیار دیگر نبرده‌ام، از این جهت بود که از تو چشم امیدی داشتم. می‌خواستم که کین مرا از این دشمن بخواهی. کین من کین همه بستگان من و هموطنان من است. کین ایران است. خلاف مردی دانستم که میدان را خالی کنم و از دشمن بگریزم. شاید تو نیرومندتر از من باشی و در این پیکار بیشتر کامیاب شوی.»(ص۳۹۷) البته اظهار این نکته ازسوی دکتر خانلری قبل از آن است که در سال ۱۳۳۶ به عنوان «سناتور انتصابی» به مجلس سنا راه یابد و در سال ۱۳۴۱به وزارت فرهنگ برسد. زیرا در آن صورت هیچ‌گاه نمی‌توانست در این نامه اشاره کند که «دیو فساد» در گوش ما افسانه و افسون می‌خواند: بیا بیا که در این سفره آنچه خواهی هست! کسانی که دستگاه کشور ما را می‌گردانند، جز در اندیشه انباشتن کیسه خود نیستند. دیگران نیز از ایشان سرمشق می‌گیرند و پیروی می‌کنند.»(ص۳۹۹) امّا دکتر اسلامی ندوشن دیو فساد را در چهره‌ای دیگر می‌بیند: فسادِ اخلاقی که زیر بنای فساد مالی است: «مردم ایران نیز بخصوص در این دوره، عیب‌هایی دارند که شما باید از آنها پرهیز کنید. من در فرصت دیگر این عیب‌ها را برای شما برخواهم شمرد.»(ص۵) سپس تأکید می‌کند: «در ایران بر دو عنصرتکیه نکنید؛ یکی حکومت و دیگری مردم. منظورم آن است که به حکومت آن‌قدر نزدیک نشوید که مردم شما را وابسته به آن بشناسند، امّا مردم را دوست بدارید و به فکر آنها باشید ولی به پشتیبانی آنها دلگرم نشوید؛ زیرا مصائب بسیار در طی قرون آنها را متلوّن کرده است.»(ص۵)
دکتر خانلری در«نامه‌ای به پسرم» علاوه بر ستیز با دیو فساد، هدف دیگری برای ماندن خود و فرزندش در ایران ذکر می‌کند: «اکنون که در اینجا مانده‌ایم و سرنوشت ما این است، باید در فکر حال و آینده خود باشیم. می‌دانی که کشور ما روزگاری قدرتی و شوکتی داشت؛ امروز از آن قدرت و شوکت نشانی نیست … پس اگر نمی‌خواهیم یکباره نابود شویم باید در پی آن باشیم که برای خود شأن و اعتباری جز از راه قدرت مادّی به دست بیاوریم تا دیگران به ملاحظه آن ما را به دیده اعتنا بنگرند.»(ص۳۹۸) سپس راه به دست آوردن این شأن و اعتبار را در دو چیز می‌داند: «دانش و ادب» و می‌گوید: «این شأن و اعتبار را جز از راه دانش و ادب حاصل نمی‌توان کرد. ملّتی که رو به انقراض می‌رود، نخست به دانش و فضیلت بی‌اعتنا می‌شود؛ به این سبب برای مردم امروز باید دلیل و شاهد آورد تا بدانند که ارزش ادب و دانش چیست؟ البته پدران ما این نکته را خوب می‌دانستند و تو می‌دانی که اگر ایران در کشاکش روزگار تاکنون به جا مانده و قدر و آبرویی دارد، سببش جز قدر و شأن هنر و ادب آن نبوده است.»(ص۳۹۹) البته هدف دکتر خانلری اعتلای نام ایران از راه اعتلای دانش و فرهنگ این کشور است «تا دیگران به ملاحظه آن ما را به چشم اعتنا بنگرند و جانب ما را رعایت کنند و اگر انقلاب زمانه، ما را به ورطه نابودی کشید؛ باری، آیندگان نگویند که این مردم لایق و سزاوار چنین سرنوشتی بوده‌اند.»(ص۳۹۸) امّا دکتر اسلامی ندوشن به این موضوع از نگاه فردی می‌نگرد و هدف کسب دانش و فرهنگ را «زندگی آبرومندانه» برای فرزندان خود می‌داند: «دنیای آینده … دنیایی خواهد بود که در آن مسابقه‌ای بی امان برای دست‌یافتن به امکانات بهتر در میان افراد تحصیلکرده درخواهد گرفت؛ در این مسابقه کسی امکان برد خواهد داشت … که دارای تخصص یا توانایی باشد … در این چند سالی که در پیش است شما باید نهایت مراقبت را داشته باشید که یک پایه محکم علمی برای خود ایجاد کنید و یک تخصّص سودمندکسب نمایید.»(ص۱) نیز «فرهنگ» را زینت و عاملی برای زیبا کردن زندگی می‌داند: «انسان با تخصّص و دانش خود معاش می‌کند ولی با فرهنگ زندگی می‌کند. فرهنگ، هم ضرورت است و هم زینت. از آنجا که عصاره و نتیجه تجربیات و دانسته‌های بشر است، برای آن پدید آمده که زندگی را زیبا و معنی‌دار کند.»(ص۵) البته او به جنبه‌های دیگر فرهنگ نیز اشاره دارد؛ مثلا آگاهی دقیق از زبان مادری را راه دسترسی به فرهنگ واقعی می‌داند: «کسی که زبان مادری را خوب نداند، هیچ‌گاه به فرهنگ واقعی دسترسی نخواهد یافت. زبان فارسی نه تنها بسیار مهم است، بلکه جزو تاریخ و زندگی و خون شماست و هیچ زبان دیگری جای آن را نمی‌گیرد.»(ص۴) و یکی از موهبت‌های ایرانی بودن را سخن گفتن به زبان فارسی می‌داند؛ زبانی که از طریق آن می‌توان به مطالعه آثار بزرگ ادبی این زبان پرداخت: «در اوّلین فرصتی که به دست آوردید با آثار بزرگ ادبی آن به‌ویژه چهار شاعر: فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ آشنا شوید؛ کتاب‌های آنها را در نزد خود داشته باشید و از خواندنشان غافل نشوید. خلاصه‌ای از کل حکمت و تجربه بشریت در این چهار کتاب جمع است. یکی از موهبت‌هایی که ایرانی دارد آن است که زبانش فارسی است و می‌تواند این شاهکارهای بی‌بدیل را در زبان اصلی بخواند.»(ص۳)
هر دو نویسنده به سایه هراس‌انگیز قدرت‌های بزرگ اشاره می‌کنند: «در این زمانه، کشورهای عظیم هست که ما در ثروت و قدرت با آنها برابری نمی‌توانیم کرد.»(خانلری، ص۳۹۸) و «شما به کشوری می‌روید که قدرتمندترین و ثروتمندترین کشور جهان شناخته شده است.»(اسلامی ندوشن، ص۴) دکتر خانلری آرزو می‌کند: «دراین وضع شاید بهتر آن بود که قدرتی کسب کنیم تا بتوانیم حریم خود را از دستبرد حریفان نگه داریم.»(ص۳۹۸) امّا دکتر اسلامی ندوشن با نگاه فردی، به فرزندان خود نصیحت می‌کند: «باید چشم شما به روی مشکلاتی که جامعه امروز آمریکا با آن روبروست باز بماند.»(ص۴) و سرانجام دکتر خانلری امیدوارانه به فرزند خود می‌نویسد: «من آرزو دارم که فردا تو هم در صف این کسان درآیی؛ یعنی در صف کسانی که به قدر و شأن خود پی برده‌اند و می‌دانند که اگر برای ایران آبرویی نماند خود نیز آبرویی نخواهند داشت.»(ص۴۰۰) امّا دریغا که این فرزند در سال ۱۳۳۸ درگذشت و دکتر خانلری در صدر این نامه نوشت: «پسرم که این نامه را به او نوشته بودم در هشت سالگی درگذشت و همه این آرزوها بر باد رفت.»(ص۳۹۶) و در ابتدای کتاب سمک عیار افزود: به یاد آرمان، فرزند عزیزی که در شب‌های دراز بیماری تا این قصه را از پدر نمی‌شنید، دیده برهم نمی گذاشت: طوطی‌ای را به هوای شکری دل خوش بودر ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
غیر از نکات مشترک درنامه‌های دکتر خانلری و دکتر اسلامی ندوشن به فرزندان خود، در نامه دکتر ندوشن به نکات دیگری اشاره شده که طبعاً جنبه عملی و دیدگاه فردی این نکات را افزایش می‌دهد. بعضی از این نکات را می‌توان حول چند محور قرار داد؛ یکی از این محورها «تعادل» است:
تعادل میان تلاش فکری و آسایش جسمی، میان خواب و بیداری و میان جنبه‌های مادّی و معنوی زندگی که وی آن را از «سعادت»‌های زندگی می‌داند: «سعادت در حفظ تعادل و توازن نیز هست؛ یعنی آنکه در همه شئون زندگی تعادل برقرار باشد: میان کار و استراحت، میان کار فکری و تحرک بدنی، میان تفریح و تلاش.»(ص۳) و معتقد است که: «افراط در هر کار، حتّی کارهای خوب، بلایی است.»(ص۲) و از این رهگذر بر سحرخیزی تأکید می‌کند تا تعادلی میان خواب و بیداری برقرار باشد: «باید خواب به قدر کافی باشد امّا نه بیش از حد … باید شب نسبتا زود خوابید و صبح زود از خواب برخاست … اگر تاکنون این کار را نکرده‌اید، سعی کنید از این پس تغییر روش بدهید و سحرخیز باشید.»(ص۲) این مباحث ممکن است در نظر خواننده، کوچک و کم اهمّیّت جلوه کنند امّا او معتقد است که «مسائل کوچک در زندگی خیلی اهمیت دارند؛ همین‌ها هستند که چون روی هم جمع شوند یک زندگی موفّق را تشکیل می‌دهند.»(ص۳)
محور دیگری که در نصایح دکتر اسلامی ندوشن به فرزندان خود دیده می‌شود «انتخاب» است و می‌گوید: «هنر زندگی کردن، هنر بسیار ظریفی است و رکن اولیه و عمده آن انتخاب است؛ یعنی بهترین‌ها را برگزینید… پس هیچ‌گاه انتخاب را فراموش نکنید.»(ص۲) و می‌افزاید: «در این راه کوتاه زندگی کسی می‌تواند به بیشترین نتیجه برسد که بهترین انتخاب را کرده باشد.»(ص۲) این انتخاب در تمامی امور زندگی جریان دارد و دکتر ندوشن به چند مورد آن اشاره می‌کند: انتخاب دوست، انتخاب معشوق و انتخاب شغل. در مورد اوّل معتقد است که «زندگی کوتاه‌تر از آن است که انسان وقت خود را با افراد بی‌ارزش یا کم‌ارزش بگذراند.»(ص۳) و در مورد دوم نصیحت‌وار می‌گوید: «عشق، بهترین چیز و خطرناک‌ترین چیزهاست. در زندگی، باید خیلی با احتیاط با آن روبرو شد. دوران جوانی، دورانی است که باید عشق در آن باشد امّا طبیعت عشق بر کوتاهی است نه در زندگی دائم. دوستی را که بر می‌گزینید سعی کنید زیبا، شیرین و قابل اعتماد باشد.»(ص۷) درباره انتخاب شغل آرمان‌گرایانه نیز می‌گوید: «بهترین سعادت آن است که شغل انسان با گرایش‌های روحی‌اش منطبق باشد؛ یعنی کار خود را دوست بدارد. این را همیشه در نظر داشته باشید و شغلی انتخاب کنید که دوست بدارید.»(ص۶) و البته زیر بنای همه اینها را در «برنامه» و «نظم» می‌داند، دو عنصری که تلاش‌های انسان‌ها را به فواید علمی و صنعتی فراوان نزدیک می‌گرداند: «بدون داشتن برنامه و نظم کار از پیش نمی‌رود. شما در اروپا زندگی کرده‌اید و اکنون عازم آمریکا هستید که این هر دو، تمام موفقیت‌های خود را مدیون نظم و دقت و پرکاری هستند.»(ص۲) وچون می‌اندیشد که ممکن است این موفقیت‌های علمی و صنعتی آن اندازه جاذبه داشته باشند که فرزندان او را دلبسته سرزمین‌های دیگر کنند؛ نصیحت‌کنان می‌گوید: «روی خود را به جانب شرق داشته باشید که روشنی از آنجاست»(ص۶) و با تأکید می‌افزاید: «فقط در دوصورت می‌توانید اقامت در خارج را انتخاب کنید: ۱)ایران یک کشور کمونیستی بشود و تمامی آزادی‌های انسانی از آن سلب گردد. ۲)یک دیکتاتوری نظامی فاسد بر آن حکومت کند.»(ص۵) امّا چون تصوّر می‌کند که اقامت در ایران ممکن است فرزندان او را وارد عرصه‌های سیاسی کند، آنها را از نزدیک‌شدن به سیاست برحذر می‌دارد: «در ایران تازمانی که محیط سیاسی سالم مطمئنی ایجاد نشده است وارد سیاست نشوید. زمینه کار سیاسی در ایران مانند زمین زلزله‌خیز است که هر آن ممکن است سقف را بر سر انسان خراب کند.»(ص۵) جا دارد بپرسیم از زمان یونان باستان تا کنون، کدام محیط سیاسی از سلامت و اطمینان، چنان‌که تأکید دکتر ندوشن بر آنهاست، برخوردار بوده است؟ نکته قابل تأمل‌تر، اشاره بعدی اوست: «هر وقت و هر جا کشمکشی میان مردم و حکومت درگرفت که دیدید حق با مردم است، جانب آنها را بگیرید.»(ص۵) آیا این نصیحت به نوعی واردشدن در عرصه سیاست ولو در حواشی آن نخواهد بود؟ اشاره دیگر او نیز از همین مقوله است: «از دیدن تلویزیون بپرهیزید مگر در مواقع ضروری و گوش‌دادن به خبر. تلویزیون بلای بزرگ قرن است.»(ص۲) البتّه اگر این نامه چند سال بعد نوشته شده بود باید گفته می‌شد: «موبایل بلای بزرگ قرن است!» دکتر اسلامی ندوشن در نامه خود اشاره می‌کند: «زندگی دو وجه مادّی و معنوی دارد. باید به هردو عنصر توجّه داشت.»(ص۳) و ادامه می‌دهد: «زندگی دارای مواهب مادّی و معنوی است که باید از همه آنها استفاده کرد ولی با دقّت و ظرافت»(ص۲) و می‌افزاید: «بدانید که برای پریدن در زندگی، دو بال لازم است. بال مادّی و بال معنوی، میان این دو بال توازن نگاه دارید.»(ص۷)
وی سعادت انسان را در جستجو و کشف می‌داند: «سعادت در جستجو و کشف است و این که انسان بتواند پیوسته در حال شدن باشد.»(ص۲) و برای زندگی فراز و فرودی قائل است، «زندگی همیشه یک عمق دارد. از عمق آن غافل نشوید.»(ص۶)
امّا آیا در نصیحت‌های او به جنبه‌های معنوی علاقه‌های فرزندان ایران، ولو بخشی از این فرزندان، اشاره شده است؟ ممکن است برخی معتقد باشند که خطاب دکتر اسلامی بیشتر متوجه فرزندان خود است؛ هرچند ممکن است بسیاری از این نصیحت‌ها برای فرزندان دیگران نیز به کار آید، امّا طبعاً همه آنها را شامل نمی‌شود؛ زیرا جوانانی هستند که برخی از امور برای آنها «ارزش» و برخی امور «ضد ارزش» شمرده می‌شود که در این نامه به آنها اشاره نشده است. ممکن است گفته شود که در انتهای نامه به بخشی از این ضد ارزش‌ها اشاره شده است: «باید چشم شما به روی مشکلاتی که جامعه امروز آمریکا با آن روبروست باز بماند. عمده‌ترین آنها عبارتند از: مادّی‌مآبی بیش از حد، بی‌بند و باری جنسی، هیجان‌های کاذب و عنان‌گسیخته که بخصوص در میان جوانان دیده می‌شود.»(ص۴) امّا باید دانست که در جوامع شرقی، ارزش‌ها و ضد ارزش‌های دیگری نیز وجود دارند که در حوزه عقیده‌مندی انسانها قرار می‌گیرند و طبعاً از دایره نگاه دکتر ندوشن خارج مانده‌اند.وی با توجّه به شیوه منظمی که در تدریس داشته، در انتهای نامه خود فهرستی آورده و اشاره کرده که «خلاصه آنچه را گفتم فهرست‌وار تکرار می‌کنم که همیشه در نظر داشته باشید.»(ص۶) امّا باید دانست که برخی از گفته شده‌ها در این فهرست نیامده مثل عشق به آزادی(ص۴) و چند مورد ناگفته نیز به این فهرست راه پیدا کرده است؛ مثل انتخاب معشوق، دنیا و نیرو. (ص۷)
به هرحال، در این نامه که شصت سال پس از نامه دکتر خانلری نوشته شده و از قضا مخاطب هر دو نامه پسران نویسندگان نامه‌ها هستند، نکات مشترکی دیده می شود که به آنها اشاره شده و نکته‌های متفاوت و جزئی‌تری در نامه دکتر اسلامی ندوشن درباره جنبه‌های عملی زندگی امروزین وجود دارند.
منابع:
۱)‌اسلامی ندوشن، محمّد علی، «نامه به فرزندان» مندرج در: برگ‌ریزان، تهران، انتشارات یزدان، ۱۳۹۴(همچنین کتاب نامه به فرزند نوشته دکتر ندوشن در سال ۹۷ توسط دکتر سید عباس صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی رونمایی شد.)
۲)‌خانلری، پرویز، «نامه‌ای به پسرم» مندرج در: هفتاد سخن، تهران، انتشارات توس، ۱۳۶۷، جلد دوم، صص ۳۹۶-۴۰۰
۳)‌کاتب ارجانی، فرامرزبن خدا داد، سمک عیار، به کوشش دکتر پرویز خانلری، چاپ پنجم: تهران، انتشارات آگاه،۱۳۶۲

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *