دادگاه متهمان به قتل دو سرهنگ آمریکایی روزی که متهمان ترور دو آمریکایی و رئیس کمیته مشترک محاکمه شدند ( محمود فاضلی روزنامه سازندگی ۶ بهمن ۹۹ صفحه ۱۰)
توسط کاظم خطیبی · بهمن 7, 1399
یکی از دادگاههای جنجالی در سال ۱۳۵۴ با حضور ۱۰ نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق در ۱۰ دی ۱۳۵۴ تشکیل شد. در این دادگاه وحید افراخته، محمدطاهر رحیمی، سیدمحسن خاموشی، مرتضی صمدیهلباف، محسن بطحایی، منیژه اشرفزاده کرمانی، ساسان صمیمی بهبهانی، عبدالرضا منیری جاوید، مرتضی لبافنژاد، مهدی غیوران و طاهره سجادی محاکمه شدند. دادستان دادگاه در ادعانامه خود نامبردگان را در قتل دو سرهنگ آمریکایی به نامهای «پل. آر. شفر» و «جک. اچ. ترنر» (در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۴) و ترور سرتیپ زندیپور دومین رئیس کمیته مشترک ضد خرابکاری ساواک و رانندهاش (در ۲۶ اسفند ۱۳۵۳) و چند نفر دیگر، جزو عوامل اجرایی و تصمیم گیرنده معرفی کرده بود. طی این دادگاه که افراخته و ۱۰ نفر از هم پروندههایش در آن شرکت کردند، همه آنچه باید در یک مصاحبه گفته شود، توسط افراخته و چند نفر دیگر از جمله منیژه اشرفزاده کرمانی و محمدطاهررحیمی گفته شد.
افراخته با لو دادن بسیاری از اعضای سازمان، کمک بزرگی به ساواک کرد. او پس از دستگیری خودش را باخت و در برابر پلیس کاملا ضعیف و سست ظاهر شد و هر آنچه را که درباره سازمان، اعضا، رهبران، سمپاتها و برنامههای آن میدانست و نام بیش از ۱۰۰ نفر را در اختیار ساواک قرار داد و حتی به مأمورین ساواک در خیابانها به دنبال یافتن مبارزین انقلابی نظیر حسن ابراری افتاد، تا شاید با این خوش خدمتیها از حکم اعدام رهایی یابد.
خاطرات یک نفر از بارماندگان دادگاه
طاهره سجادی از مبارزین پیش از انقلاب و یک از بارماندگان این دادگاه، خاطره خود را پیش از تشکیل دادگاه چنین به یاد میآورد: «اوایل دی ماه بود که آرش (فریدون توانگری) یکی از (خشنترین بازجویان کمیته مشترک ضد خرابکاری) گفت همین روزها شما به دادگاه میروید. ساواک میخواست این دادگاه را به سرعت تشکیل شود. این دادگاه مستقیما زیر نظر آمریکاییها کار خود را شروع کرده بود و زیر نظر آنها بررسی میشد. چنین پروندههایی را با این سرعت به دادگاه نمیبردند رژیم شاه در دستگاه جهنمی ساواک او، باید جواب قابل قبولی برای اربابان آمریکایی خود ارائه میکردند تا توانایی خود را در تامین امنیت نظامیان آمریکایی ثابت نمایند.
قبلا بازپرسیهای این دادگاه در همان کمیته مشترک انجام شده بود، بازپرس را به آن جا آورده بودند و موقع بازپرسی، شکنجهگران ساواک هم حضور داشتند. بازپرس یک نظامی تقریبا جوان بود، بازپرسی بسیار کوتاه انجام گرفت. پازپرس یکی دو سئوال کرد و من گفتم که از هیچ چیز اطلاعی نداشتهام و افرادی از مبارزین هم که به منزل ما میآمدند به تصمیم همسرم بوده است. چند روز قبل از تشکیل دادگاه، برای گرفتن وکیل ما را به دادسرای ارتش بردند. برای رفتن به دادسرا، از کمیته چشمهای ما را بستند و گفتند به هیچ وجه اجازه حرفزدن و صحبت با کسی را ندارید. شب پیش از دادگاه، همه ما را در یک اتاق جمع کرده بودند به جز همسرم، از این جمع ۹ نفره هیچ کدام را ندیده بودم، اما حالا هم پرونده شده بودیم. عکاس کمیته، یکی دو عکس از جمع ما گرفت. عضدی گفت: «فردا دادگاهتان تشکیل میشود. این دادگاه علنی نیست و غیر علنی است و اگر شماها فکر کنید که در آن جا هرچه بخواهید میتوانید بگویید، در اشتباه هستید. هیچ فایدهای ندارد و ما هرچه خودمان بخواهیم مینویسیم. حواستان باشد که اگر کلمهای برخلاف ما حرف بزنید همان جا سروکارتان با حسینی و منوچهری خواهد بود و حسینی و منوچهری با شما در دادگاه هستند و همراهیتان خواهند کرد. بعد شروع کرد به تعریف از زندیپور، که زندیپور چنین و چنان بود، آدم پاکی بود و شماها اشتباه کردید او را کشتید.
کشتن زندیپور اشتباه نبود
دکتر لبافینژاد که جوانی مومن، با صلابیت و شجاع بود بلافاصله قاطعانه جواب داد:«نه ما اشتباه نکردیم، کشتن زندیپور به هیچ وجه اشتباه نبود، از نظر من، از نظر مکتب و مرام من اسلام، زندیپور آدم فاسدی بود و باید کشته میشد.» با این که عضدی سعی کرده بود لحن آرامی داشته باشد، بعد از جواب قاطعی که از دکتر مرتضی لبافینژاد شنید، کنترل خود را از دست داد و دوباره با عصبانیت تکرار کرد: «شما بدانید، تا ما هستیم نخواهیم گذاشت هیچ تغییر ایجاد شود، نه حکومت اسلامی، نه کمونیستی، نه سوسیالیستی و اگر لازم باشد همه مردم ایران را بکشیم و فقط پنج میلیون وفادار به اعلیحضرت بمانند، ما ابایی نداریم و این کار را خواهیم کرد.»
روز دادگاه
در دهم دی ماه ۱۳۵۴، دادگاه بدوی محاکمه ۱۱نفر در دادسرای نظامی شروع شد. بازجوها، ما ۱۱ نفر را در نیمه شب به دادرسی ارتش بردند. تقریبا ساعت ۳ نیمه شب با وجود جو پلیسی شدید، بازهم وحشت داشتند. ما را دستبند زده و با نگهبان به داخل اتومبیل بزرگ زندان نشاندند و با همراهی چندین اتومبیل اسکورت و تعداد زیادی افراد مسلح، ما را به دادگاه بردند. انجام این کارها در نیمه شب معمول نبود. دادگاه هم نیمه شب تشکیل نمیشد. تا زمان تشکیل دادگاه، چند ساعت وقت داشتیم تا ما بتوانیم با یکدیگر گفت وگو کنیم. در این فرصت، با دکتر لبافینژاد که همزمان با غیوران در بیمارستان بستری بود صحبت کردم. همچنین سئوالاتی از صمدیهلباف در رابطه با چگونگی دستگیری او ترور شریفواقفی داشتم. در دادگاه بازهم منوچهری و حسینی شکنجهگر با ما بودند، با این حال تا حدودی آزادی ما بیشتر شده بود و از این بایت خوشحال بودیم. ما میتوانستیم با هم صحبت کنیم و شناخت بیشتری از افراد و جریانات داشته باشیم.
دادگاه به ریاست خواجه نوری (که بعدها از سوی دادگاه انقلاب اسلامی ایران به جرم شرکت در قتل و کشتار مردم بی گناه اعدام شد) برگزار شد. دادستان کیفرخواست را با شدت تمام خواند و برای ۱۱ نفر تقاضای اشد مجازات و اعدام کرد. آن چه در این دادگاه بیش از همه ما را آزار میداد و تحملش برای ما دشوار بود، مطالبی بود که وحید افراخته و بعضی از مارکسیست شدهها به عنوان دفاعیه درباره سازمانشان بیان میکردند. برایمان شنیدن مطالب آنها بسیار سخت بود. ولی شواهد نشان میداد بسیاری از مطالب آنها صحت دارد. مخصوصا حضور خود افراخته و دیگرانی که در کادر مرکزی و رهبری سازمان بودند و وضعیت اسفبار آنها و این که خیلی راحت مسائلی را در دادگاه شاه مطرح میکردند و نسبتهایی به رفقای خودشان میدادند، نشان دهنده فسادی بود که لاقل کادر مرکزی و رهبری سازمان را دچار آسیب جدی کرده بود.
طاهره سجادی همچنین به یاد میآورد: «در یکی از جلسات دادگاه دوم، بعد از اعلام صدور رای اعدام برای وحید که در صندلی جلوی من نشسته بود، به او گفتم: «این همه برای ساواک خوش خدمتی کردی، آخر هم که به تو اعدام دادند.» برگشت و به من گفت: «حاکم با اجرا، فرق میکند.» یعنی امیدوار بود که اعدام نشود و این امید را به او داده بودند.
ساواک یک روز پس از دستگیری وحید افراخته، به دلیل ذوق زدگی و نیز برای اجرای مانوری تبلیغاتی، اعلام کرد که وحید افراخته، قاتل مستشاران آمریکایی دستگیر شد؛ و به این طریق عملاً راه ارفاق به وی در صورت همکاری را مسدود کرد و خود را در بنبست قرار داد. زمانی که وحید شروع به همکاری کرد، چه بسا با احتمال اینکه او با فشار آمریکاییها اعدام خواهد شد، از او مصاحبه تلویزیونی ضبط نکردند تا این توهّم برای دیگر زندانیان همکار آیندهشان پیش نیاید که رژیم پس از مصاحبه هم افراد را اعدام میکند. هر چند، اعدام او پس از همکاری تا حدّی به زیان ساواک تمام شد. البته دو تن از اعدام شدگان، خاموشی و بطحایی، در ۲۰ مرداد ۵۴ در یک مصاحبه مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی شرکت کرده بودند و عملاً این امر برای ساواک، کاربرد مصاحبه با وعده گریز از مجازات اعدام را به میزان زیادی منتفی ساخت. پس از ختم دو دادگاه بدوی و تجدیدنظر، به رغم همه تلاشی که ساواک به کار برد و حتی به شاه نیز توسّل جست، به دلیل خواست آمریکاییها برای آنکه حمله به مأموران آنان بیمجازات قلمداد نگردد و از سایرین زهرچشم گرفته شود، با زنده نگاه داشتن وی موافقت نشد.»
دفاعیه منیژه اشرفزاده در دادگاه هم انتقاد از اعمال سازمان مجاهدین بود و عمده انتقاد او هم به شگردهای خاص سازمان برای ازهم پاشیده شدن خانوادهها و فسادهای ایجاد شده در خانه تیمی خلاصه میشد. وحید در دادگاه گفت که چون میدانستند منیریجاوید که فردی مذهبی است، در آینده از همکاری با آنها خودداری خواهد کرد، میخواستند او را بربایند و در مکانی تحت نظر نگه دارند و مجبورش کنند که وسایل انفجاری لازم را برای آنها بسازد.
حکم متهمین
اتهام این یازده نفر شرکت در ترور چند آمریکایی و زندیپور بود. البته همه این افراد به طور مستقیم یا غیر مستقیم در این ترورها شرکت نداشتند ولی هرکدام به نحوی با این مجموعه در ارتباط بودند. در دادگاه اول، ده نفر به اعدام و من به پانزده سال زندان محکوم شدم و در دادگاه تجدیدنظر، حکم اعدام مهدی غیوران که متهم ردیف ده بود به حبس ابد تقلیل یافت. غیوران تا پیروزی انقلاب در زندان بود. اول بهمن ماه ۱۳۵۴، دادگاه به اتمام میرسد و چهارم بهمن ماه حکم دادگاه نظامی مبنی بر اعدام نه نفر به اجرا در آمد. خانم سجادی خاطره خود را از تیرباران این ۹ نفر چنین یاد کرده است: «سحرگاه چهام بهمن، در خواب دیدم باغچهای یک باره پر از لاله شد و یکی از لالهها به رنگ بنفش بود. سراسیمه از خواب پریدم. منیژه بوستان که هم در کنارم خوابیده بود، بیدار شد. گفتم منیژه، بچهها را اعدام کردند. فردای آن روز از زندانیان هم بند آنها شنیدم که نیمه شب قبل آن را بردند و در سلولهای آنها باز است. گویا فضای اعتمادسازی بین رژیم پهلوی و آمریکا، نیاز فوری به خون جوانان وطن داشته است.»