نسیم میوزید و با برگهای سرو و بید و بادام میرقصید. صدای آب مژدهی روزی خاص را میداد. همه در تکاپو بودند و صدای شاهنامهخوانی و شعرهای شاعران و استادان به خانهی کاهگلی پدربزرگم جانی دیگر داده بود. آری، «جشن تیرگان» را میگویم که سبب آشنایی من با گروه هنرمندان و استادان انجمن قطب بود، البته به لطف دعوت استاد صباغ زاده عزیز، خانم مهدوی و خانم یعقوبی مهربان.
عصر شنبه است و یکی از روزهای مردادماه، خورشید بار سفر میبندد و به پشت کوههای بلند میغلتد و در همینحال سخاوتمندانه به آسمان آبیِ شهر، گرد زعفران میپاشد.
شاعران یک به یک بر روی تختهای چوبی که بر روی آن گلیم پهن شده نشستهاند. صندلیهای چوبی هم یکی یکی با ورود شاعران پر میشود. درختانِ بیرون اقامتگاه تهمینه قدبلندی میکنند تا از بالای دیوارهای گلی بتوانند در جلسه شرکت کنند.
مجری عزیز و خونگرمِ جلسه سرکار خانم مهدوی، استاد نجف زاده را به جایگاه دعوت کردند و ایشان غزل ۳۳۰ حافظ را با صدای سرشار از عشق و محبت خود، میهمان روح و جان ما کردند.
سپس استاد اسفندیار جهانشیری دو غزل زیبا به گویش تربت حیدریه خوانند.
جناب اعتقادی بر خلاف همیشه که در آخر جلسه شعرهای خود را میخوانند، این بار در اول آمدند. شعری به مناسبت میلاد امام موسی کاظم (ع) خوانند.
ناگاه دلم هوای صحن و سرای امام غریبم حضرت رضا را کرد دلم همچو آهویی در پی امام خود میگشت و آرام گفتم: «آقاجان میلاد پدرتان مبارک باشد»
شعر بعدی ایشان به استاد اسفندیار جهانشیری تقدیم شد که بسیار زیبا بود.
جناب خالصی که برای دومین بار در جلسه شعر میخواندند، غزلی را از سال ۱۳۸۳ خواندند.
این غزل زیبا راجع به اهمیت هنر و صنایع دستی روستائیان عزیز بود. ایشان گفتند علاقه به سرودن شعر و چاپ شعرهایشان دارند و از این فرصت نهایت استفاده را میکنند تا اشکالات شعرهای خود را برطرف شود.
خانم شهابی به جایگاه رفته و شعر زیبای خود را با نهایت آرامش خوانند.
سپس نام مرا صدا زدند تا برای ارائهی شعرم به جایگاه بروم. شعری که خواندم مقایسه عصر جدید و قدیم بود.
جناب آقای غلامرضا حسن پور دو غزل کوتاه برای امام زمان (عج) خواندند. نسیم به رسم تشکر و تقدیر وزید و خنکی را به ما و دیگر افراد حاضر هدیه کرد.
بعد از هر شعرخوانی استادان و شاعران حاضر در جلسه نقد و نظرهای خود را راجع به شعر خوانده شده میگفتند و به نقاط قوت و ضعف اشعار اشاره میکردند.
جناب یدالهی این جلسه به نقد و بررسی شعر معاصر با مشارکت استادان و شاعران پرداختند. ایشان راجع به غزلی از شادوران نجمه زارع سخن گفتند و در خلال آن به عاشق، معشوق و رقیب عشقی اشاره کردند.
استاد موسوی در پایان توضیحاتی دادند و به این نکته اشاره کردند که پررنگ بودن عاطفه نسبت به آرایههای ادبی در شعر سبب میشود مردم راحتتر با شعر ارتباط برقرار کنند.
خانم اسدیان از دوستان قدیمی انجمن هستند که در حال حاضر ساکن مشهدند و امروز در بین ما بودند. ایشان دو غزل زیبا خواندند. جمع در سکوت بود و از تحسینهای شاعران مشخص بود که کسی نمیخواست شعر ایشان تمام شود. کاش شعرِ خود را در گروه به اشتراک بگذارند تا دوستانی که نبودند از خواندن آن لذت ببرند.
حال نوبت به استاد علمداران رسیده بود. ایشان آنقدر شیوا و زیبا از فردوسی و شاهنامه میگویند که شنونده میتواند آن لحظات حماسی را احساس کند.
هوا تاریک شده بود. این جلسهی سوم بحثهای ادبی دکتر علمداران بود و ایشان در این جلسه از ادبیات غنایی میگفتند. همچنین از فرهنگ نوشتاری گفتند و از دوستان خواستند که همیشه همراه خود قلم و کاغذی داشته باشند تا نکات را یادداشت کنند.
صحبتهای دکتر علمداران تمام نشده بود که باد وزید و آقایان کت و شلواری همراه عکاس وارد جمع ما شدند.
دکتر علمداران سخنان خود را کوتاه کردند و در پایان گفتند تفاوت غزل و حماسه را باید در جریان وجودی احساس کرد. واژگان در غزل با هم عشقبازی کنند.
جناب نماینده آمدند به جایگاه و از کلمات «صلاه» و «اقام» و «نماز» و مشتقات آن سخن گفتند. در همین هنگام درختان، اذان را در گوش نسیم اقامه میکردند. ایشان جلسهی قطب را مصداق اقامه و برپایی شعر در جامعه دانستند و گفتند که دوست دارند در رواج بیشتر شعر در شهرستان به انجمن کمک کنند.
چای دارچینی را مهمان اقامتگاه تهمینه بودیم و گلویی تازه شد. وعدههای دارچینی همراه گله و شکایات تلخ و رویابافیهای مانندِ قند در جریان بود.
از چشمها میخواندم درخواستهایی هست که از دل به زبان نمیآید زیرا میدانستند حاصلش خستگیست. استاد علمداران مهر سکوت را شکست و از جناب کرمانی تشکر کرد بابت دو سالی که اقامتگاه زیبای تهمینه را برای برگزاری جلسات شعر در اختیار شاعران قرار میدهد.
ایشان درخواست مکانی شایسته برای شاعران و دوستان خود داشتند.
استاد موسوی و سایر دوستان هم گله و شکایتهای خود را داشتند. نماینده پیشنهادهای خود را داشت و دوستان هم نقطهنظرات خود را.
بحث کشیده شد به ساختمان وسط باغملی که دو سال توسط مسئولین فرهنگدوست شهرستان از شاعران گرفته شد و به دفتر حفظ ارزشهای دفاع مقدس واگذار شد.
گلهها بسیار بود و فرصت کم. خانم مهدوی که پایان جلسه را اعلام کرد جمعهای دو سه نفرهی همیشگی شکل گرفت. برخی غرق صحبت شدند و بعضی به سمت درب چوبی بزرگ اقامتگاه میرفتند تا شنبهای دیگر.