زندگی و اندیشه‌ها/دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن – بخش اول

شاید بتوان ادعا کرد بیشترین آثار مرحوم دکتر اسلامی ندوشن در روزنامه اطلاعات و در همین صفحه به چاپ رسیده باشد، دست کم در سالیان پس از انقلاب. در باره این متفکر خوش‌قلم و پرخواننده مطالب بسیاری در دست است که یکی از مهمترین و جامع‌ترینشان، کتاب «زندگی عشق و دیگر هیچ» است (انتشارات اطلاعات) با پرسش‌های آقای کریم فیضی و پاسخ‌های آقای دکتر اسلامی که در زمینه‌های مختلف سخن گفته‌اند. آنچه در زیر می‌آید، بخشی از این کتاب است با حذف پرسش‌ها:

من همانم که بودم

هیچ‏کس شاید از کیستى خودش مطلع نباشد. آدم دو شخصیت دارد: یکى شخصیتى است که‏ خودش خودش را مى‏بیند و دیگر شخصیتى که دیگران از او مى‏بینند و این دو ممکن است که چندان هم به هم نزدیک نباشند. نوع مناسب‏ شخصیت این است که این دو چهره، فاصله زیادى از همدیگر نداشته باشند. موضوع کیستى انسان ساده نیست؛ به‌آسانى نمى‏توان از این ‏موضوع حرف زد. آدمى در عین حال متغیر هم هست. انسان در یک شرایط به ‏نوعى است و در شرایط دیگر ممکن است نوعى دیگر باشد. ‏انسان چیز ثابتی نیست که خودش را یک‏جور ببیند و بگوید که کیست؛ به همین‏جهت، باید با دقت بیشترى به موضوع کیستى انسان نگاه کرد.

به ‏طور کلى آدمیزاد در مورد خودش اغماض دارد؛ یعنى خود و خطاهایش را توجیه مى‏کند. البته چاره‏اى هم ندارد، چون اگر چنین نباشد، با خودش قهر خواهد کرد. در مجموع انسان باید به حرفى که درباره ‏خودش مى‏زند، با احتیاط نگاه کند. این است که در شرایط مختلفى که زندگى در آن ‏واقع مى‏شود و دوران مختلفى که فرد در آن زندگى مى‏کند، اوضاع و احوال همواره ‏متفاوت است. همین سى سال اخیر را اگر در نظیر بگیریم، با پیش از خودش فرق ‏کرده است. قبل از آن نیز به گونه‏اى است که با پیش از خود تفاوت دارد. هر یک از اینها بوته آزمایشى است.

انسان‏ها برحسب زمان، تفاوت‏هایى را مى‏بینند و خودشان هم تفاوت ‏مى‏کنند. اشخاص بسیار کمى را مى‏توان یافت که تفاوت‏هاى زمانه در آنها تأثیر چندانى نگذاشته باشد و آنها از «زى» خودشان بیرون نیایند. با این حال، من این‏ کوشش را داشته‏ام که با تغییر شگرف زمانه، در شخصیت بنیادى خود تغییر ندهم.

انسان متغیر است. اصلا انسان خودش یک موجود نسبى است و برحسب اوضاع و احوال زمان تغییر مى‏کند. انسان، همچنین بر حسب دیگران نیز تغییر مى‏کند. مسئله اصلى این است که بعد از اینکه عمرى را پشت سرگذاشت، آیا از خودش راضى است؟ آیا از آنچه بر سرش گذشته رضایت دارد؟ فکر مى‏کند که آیا درست زندگى کرده است؟ این بستگى به این دارد که انسان چقدر مطابق منویات‏ خودش زندگى کرده باشد، نه مطابق مصلحت‏بینى زمان و مثلا جلب منفعت و جلب مقام و جلب موقعیت. این مسائل، انسان را واقعاً از خویشتن خود دور مى‏کند و شخصیت مقطعى به او مى‏دهد، ولى انسان اگر بخواهد مطابق کنه‏ خودش زندگى کند، تغییراتش البته کم خواهد بود. در این چند دهه، ایران دگرگونى‏هاى بزرگى را پشت سر گذاشت، ولى من ‏تغییر به خود ندادم. من هنوز همان کسى هستم که بودم. هنوز حرفهاى خودم را مى‏زنم. زندگى ما روند مشخصى داشته است، به گونه‏اى که در طول همه این سالها، در قالب ‏خودمان مانده‏ایم.

بیم‏زدگى‏ تاریخى

انسان نباید در زندگى نوسان داشته باشد، باید محور داشته باشد. اگر انسان در زندگى‏اش محور داشته باشد، احتیاج پیدا نمى‏کند که با هر تغییرى در اوضاع و احوال، خود را عوض کند و برحسب مصلحت زمان قیافه ‏بگیرد تا بتواند ادامه حیات بدهد. خوشبختانه در زندگى من، چنین چیزى ضرورت ‏پیدا نکرد. زمانه البته خیلى بازیگر است و افراد و مردم را بازیگر مى‏کند. برخوردهایى ‏که پدید مى‏آید، نشان مى‏دهد که مردم چقدر بیم‏زده هستند و چقدر به‏ طور لازم و غیر لازم درونشان لرزان است که مبادا این مقدار حق زندگى که در اجتماع به آنها داده شده است، لطمه بخورد! این موضوع بسیار محسوس است. ما با یک بیم‏زدگى‏تاریخى مواجه هستیم. این بیم‏زدگى یک جریان عمومى شده است. اکثریت چنین‏ حالتى دارند. البته تقصیر خودشان هم نیست. فضا، فضایى است نامطمئن که ‏اشخاص نمى‏توانند خودشان را در آن محکم نگاه دارند؛ ناچارند که دائماً خود را با مقتضیات هماهنگ کنند. نگاه مى‏کنند مى‏بینند که آب و هواى اجتماعى چه ‏اجازه‏اى به آنها مى‏دهد و خودشان را مطابق با آن مى‏کنند. اینها مسائلى است که ما در یک دوران متغیر با آنها درگیر بوده‏ایم.

سفرها

من هیچ‏وقت از ایران دل نکندم. ما نتوانستیم چنین کارى بکنیم و هرگز چنین فکرى هم ‏نداشتیم، گرچه امکانش بود. رفتن به یک دانشگاه خارجى ‏چیزى بود که امکانش براى من وجود داشت، ولى من هیچ‏وقت چنین فکرى ‏نداشتم. البته اهل سفر بودم و به سفرهاى کوتاه فرهنگى مى‏رفتم. لااقل به ۴۰ کشور در پنج قاره سفر کرده‌ام و تقریباً همه سفرها، یادداشت‏هاى خودشان را دارند. این یادداشت‏ها موجود است، هرچند که تنظیم نشده‏اند، یا به دلیل اینکه وقتش نبوده یا زمینه‏اش نبوده.

«در کشور شوراها» (سفرنامه شوروی) به گونه‏اى صریح پیش‏بینى کردم که حکومت شوروى تغییر خواهد کرد؛ موضوع روشن بود، چون چسبندگى لازم با ملت در رژیم شوروى دیده‏ نمى‏شد. معلوم بود که حکومت استحکام لازم را ندارد. من در اوج نظام شوروى به ‏آن کشور سفر کردم. زمان برژنف بود، مع‏ذلک احساس مى‏شد که حکومت کم‏کَمَک‏ در حال رها کردن خود است و جامعه قوام ندارد. در مورد چین هم چنین حالتى ‏احساس کردم. ما با عده‏اى از استادها و سران رژیم آن موقع چین که دوران «انقلاب ‏فرهنگى» بود، بحث مى‏کردیم. مواردى را به آنها یادآورى کردم و گفتم که این‏ مشکلات الان در کار شماست که با وجود آنها، نمى‏توانید راهى را که در پیش دارید، ادامه بدهید و همین‏طور هم شد؛ چون دو سه سال بعد شروع به‏ تغییر جهت‏دادن کردند.

آدمى ملاکى براى خود دارد و مسائل جهان را با آن پیش خود محک‏ مى‏زند و مى‏بیند که مسائل چقدر خوانایى دارند و چقدر ندارند. در مورد چین و شوروى چنین شد و درست در آمد. راجع به رژیم پهلوى و حکومت شاهى ‏نیز چنین وضعیتى بود، از ۲۸ مرداد به بعد. من بارها و در موارد متعدد، آنچه لازم‏ بود بگویم، گفتم. از مقدمه کتاب «ایران را از یاد نبریم»، این حرف شروع مى‏شود. زمانى که من آن را مى‏نوشتم، حدود بیست سال قبل از سقوط حکومت شاه ‏بود. در آنجا عنوان کردم که این کار دوام نمى‏آورد و در جاهاى دیگر هم به صورت ‏متعدد این حرف را تکرار کردم، البته با کنایه‏هایى که دریافت آنها مشکل نبود. پایه‏ها لرزان بود و فقط نیازمند زمان بود تا کمى دیرتر یا کمى زودتر فرو بریزد.

پایه‏هاى این ملاک، سرشت انسان است که پایه محکمى است، چرا که‏ آدمیزاد نمى‏تواند به سرشت خود پشت کند. مى‏تواند مقدارى انعطاف به خرج‏ بدهد، مى‏تواند چیزى را براى مدتى تحمل کند؛ اما بنیاد سرشت خودش را نمى‏تواند تغییر بدهد. عنصر دیگر «روال اجتماعى» است و این که اوضاع و احوال تا چه اندازه ‏جواب‌دهنده باشد؛ جواب‌دهنده به اجتماع٫ براى اینکه ما گذشته از سرشت ‏فردى، سرشت اجتماعى هم داریم. اگر مجموعه فردها را روى هم بگذاریم، اجتماع را تشکیل مى‏دهند. این همان سرشت اجتماعى است. بعد از ۲۸ مرداد کاملا محسوس بود که اتفاقى در راه خواهد بود. بعد از آن، مردم دیگر هیچ‏وقت با حکومت یکدل نشدند. قبل از ۲۸ مرداد، امیدها برانگیخته شده بود. البته همیشه مردم، از حکومت‏ها طلبکارند. اما در ۲۸مرداد، روحیه‏ها مقدارى ضربه خورد. از همان زمان معلوم بود که حکومت شاه‏ نمى‏تواند دوام پیدا کند. فقط مسئله زمان مطرح بود. این زمان، ۲۵ سال طول کشید؛ ولى ۲۵ سال در زندگى و تاریخ یک ملت، مدت زیادى نیست، براى اینکه ‏مسئله ایران خیلى پیچیده‏تر از آن است که به آسانى زیر و رو بشود و تغییر پیدا کند. این زمان هر چقدر طولانى‏تر بشود، ضربه‏اش سنگین‏تر خواهد شد و عکس‏العمل شدیدترى پیدا خواهد کرد. حوادث بعدى، در واقع زاییده کودتای ۲۸ مرداد است. سنگ بنا از آنجا گذاشته شد.

ایران و تنهایى‏اش

ایران کشورى است که شبیه به هیچ کشورى نیست. کشورى است ‏منحصر به‌فرد. در کتاب «ایران و تنهایى‏اش» این موضوع را بیان کرده‏ام. کشورهاى‏ دیگر در یک سلسله خانواده‌کشورها مى‏گنجند؛ اما ایران در هیچ قالبى که دومى‏ بتواند کنارش بنشیند قرار نمى‏گیرد. البته از جهاتى، ما با تاجیکستان و افغانستان‏ همانندى‏هایى داریم، چون اشتراک زبان و تاریخ در میان است، به‌خصوص با افغانستان؛ اما با این حال، اشتراک‏ها طورى‏ نیست که بتوان گفت ایران و افغانستان کاملا با هم یکسانند. هیچ کشور دیگرى نیست که بتوانیم خودمان را با آن نزدیک بدانیم. بقیه کشورهاى دنیا، هر کدام‏ در رده‏اى قرار مى‏گیرند و مى‏توانند گروهى را تشکیل دهند، اما ایران در هیچ ‏گروهى جا نمى‏گیرد و نمى‏گنجد: خودش است و خودش، با یک وضع و حالت ‏استثنایى!

ایران تنهایى خودش را در هر حال حفظ مى‏کند، ولى ممکن است ‏مقدارى تغییرات الزامى براى هماهنگ شدن با دنیا، براى نزدیک شدن به صنعت و علم، در وضعش به‏وجود بیاید. اما در عین حال، ایران عمقى را که دارد، نگه ‏خواهد داشت. ایران نمى‏تواند با هیچ کشور دیگرى، بر سر یک سفره بنشیند. زبان عامل بسیار مهمى است. کشورهاى دیگر با چند کشور دیگر هم زبان هستند، ولى ما کشورى هستیم که تقریبا زبانمان تنهاست؛ همچنین ادبیات و تاریخ و سوابق ایران هم تنهاست و خاص خودش. اینها چیزهایى است که ایران را تقریباً منفرد کرده است.

ادامه دارد روزنامه چهارشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ اطلاعات

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *