(( کتاب مونس جان است و یار جانی من)) از مجید ضیایی سه میم

به وقت خواب شبی میهمان سرزده گفت

که گر کتاب نخوانم همی نخواهم خفت !

کتاب شعر و سرودی دوای درد من است

جواب حاجت و هم لای لای خواب من است

تفضلی بنمامشکل مرا بگشای

کتابی عاریتم ده گره گشات خدای !

به استعاره به او گفتم ای معزز راد

چه کس مصاحب محبوب خویش عاریه داد!

ز اتفاق اگر طرح دیگری افتاد

چگونه خاطر فقدان او برم از یاد!؟

کتاب مونس جان است و یار جانی من

چو دوستان و محبان زندگانی من

تراست گر که به تعدادچند گزیده کتاب

 بود معادل چند همنشین فاضل و ناب

میان خیل رفیقان خالص و جانی

که هست ؟به به مثل از بهار و خاقانی ؟

کجا تو دوست امانت به این و ان دادی؟

کجا عقیق گرانت به دیگران دادی ؟

طلب مکن دگر  ای دوست یار جانی من

مباد باز کنی قصد زندگانی من ؟؟

مرا کتاب به برهمدمی است در خور حال

مفید و عقده گشا پر بها تر از زرو مال

کتاب نص مبین است از نگاه سه میم

ازو مشاوره جوید پس از خدای صمیم

از مجید ضیایی ( سه میم )  

   

مطالب مرتبط

۴ دیدگاه‌

  1. مهدی اولیائی گفت:

    سلام و عرض ادب

    شعر زیبایی بود. مرحبا 

    کاش از ظرفیت سایت برای معرفی و شرح وضعیت کتابخانه های عمومی هم استفاده شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *