تحلیل یرواند آبراهامیان از سیاست داخلی و خارجی ایران پس از توافق
جاسمین رمزی . ترجمه: نوژن اعتضادالسلطنه رد توافق هستهای از سوی جمهوریخواهان، پیش از دسترسی نمایندگان کنگره به سند ۱۵۹ صفحهای، به سرخط اصلی خبرهای روز تبدیل شده بود. «جان مک کین»، نامزد پیشین انتخابات ریاستجمهوری آمریکا که در جریان انتخابات سال ۲۰۰۸ تمایل اوباما برای مذاکره بدون قید و شرط با ایران را مسخره کرده بود و در میان نخستین مخالفان توافق قرار داشت، در مخالفت با توافق نوشت: «مشکل این توافق آن است که بیش از اندازه به این امید بسته که دولت ایران بهطور اساسی در چند سال آینده با تغییر مواجه خواهد شد».
مک کین مدعی شده بود ایران باید پیش از انعقاد هرگونه توافقی تغییر کند. این محور اصلی مخالفت مخالفان توافق بوده است. جمهوریخواهان سرکش، بنیامین نتانیاهو یا دموکراتهای نامطمئن از توافق ادعا می کنند دولت آمریکا نباید سیاستهای خود را در قبال ایران زمانی که رفتار دولت آن کشور تغییری نکرده، عوض کند.
این سیاست استاندارد آمریکا نسبت به جمهوری اسلامی در طول سه دهه گذشته بوده است. دولت اوباما اما آن را تغییر داد. در روزهای گذشته، مقامهای آمریکایی بهسختی برای متقاعدکردن متحدان آن کشور درباره رفع تحریمهای وضعشده علیه ایران مشغول رایزنی بودهاند. در واقع، باوجود اینکه نمایندگان کنگره از تشدید تحریمها علیه ایران حمایت میکنند، دولت از نمایندگان میخواهد تحریمها را لغو کنند.
تغییر در ایران، رؤیای طولانیمدت آمریکاییها بوده، اما هرگز بخشی از گفتوگوهای صورتگرفته میان ایران و آمریکا نبوده است. «جان کری»، وزیر امور خارجه آمریکا، در جلسه استماع کمیته روابط خارجی کنگره آمریکا در ۲۸ جولای تأکید کرده بود که موضوع مطرحشده در مذاکرات فقط درباره مسئله هستهای بوده است. پرزیدنت اوباما نیز در سخنرانی خود در پنجم آگوست اعلام کرد قطعا رژیم تحریمهای وضعشده علیه ایران از سوی آمریکا و متحدانش مبتنی بر تمایل آنان برای تغییر رژیم در ایران نیست.
اگرچه به نظر میرسد مقامهای کلیدی دولت اوباما به این واقعیت رسیدهاند که ایران تحت شرایط خاصی تغییر خواهد کرد بااینحال، به نظر میرسد بقیه اعضای دولت هنوز هم بر این باورند که میتوان ایران را مجبور به تغییر کرد. اما آیا این امر امکانپذیر است؟
من این پرسشها را با پروفسور «یرواند آبراهامیان»، مورخ ایران مدرن در دانشگاه نیویورک، در میان گذاشتم. آبراهامیان به من گفت انقلاب در مرحلهای قرار گرفته که نفس تازهای میکشد و تلاش میکند روابطش را با جهان خارج بهبود ببخشد. او باور دارد که انقلاب ایران به دو هدف استقلال ملی و اصلاحات اجتماعی رسیده است. او اشاره میکند ما میتوانیم انتظار جدل کمتر و کاهش آشکار خطر رویارویی را داشته باشیم؛ اما هیچچیز به اندازه ایجاد یک اتحاد نزدیک میان دو کشور ایران و آمریکا نامحتمل نیست.
مایلم به توافق هستهای در بستر تاریخ ایران نگاه کنم، به طور خاص در بستر روابط ایران با آمریکا و غرب و در چارچوب انقلاب ۱۹۷۹ ایران. ۳۶ سال از زمان پیروزی انقلاب میگذرد، فکر میکنید انقلاب به اهدافش دست یافته است؟ اگر چنین است آیا درحالحاضر زمان اصلاح آن اهداف فرا رسیده است؟
همانند اکثر انقلابها پس از یک نسل همهچیز کمتر در جهت زیروزبرکردن امور میشود. این لزوما به معنای پشتکردن به انقلاب نیست. موضوع ساده است و فقط به آن دلیل است که انقلاب به بسیاری از اهداف خود رسیده است و در این زمینه موفق بوده است. هدف اصلی انقلاب ایران دستیابی به استقلال از یوغ قدرتهای غربی بود؛ گرچه ایران یک دولت معمول مستعمره نبود، اما در شرایط نیمهاستعماری قرار داشت و بهطور سنتی زیر نفوذ بریتانیا و سپس ایالات متحده آمریکا بود. همه اینها در سال ۱۹۷۹ میلادی تغییر کردند. موفقیت دیگر بهدستآمده در انقلاب ایران، که اغلب نادیده گرفته شده است یک تحول عظیم در تغییرات اجتماعی این کشور بهویژه در زمینه گسترش خدمات اجتماعی، آموزشی، برق و فراهمآوردن مزایا و امکانات اجتماعی برای مناطق حاشیهای و حومهها بود.
در نتیجه شما میتوانید بگویید انقلاب به دو هدف اصلیاش، یعنی استقلال ملی و اصلاحات اجتماعی دست یافته است و اکنون با تازهکردن نفس، درصدد عادیسازی روابط با جهان خارج برآمده است؛ البته فعالیتهای غیرضروریای نیز دراینمیان در روابط ایران با کشورهای خارجی وجود داشته که وضعیت را پیچیدهتر کرده است که ازجمله آنها میتوان به بحران گروگانگیری و جنگ ایران و عراق اشاره کرد که آغازگر آن ایران نبود، بلکه در آن زمان صدام حسین از سوی کشورهای غربی حمایت شد؛ امری که به سود روابط ایران با غرب نبود؛ اما این موضوعات گذشتهاند و گمان میکنم بحران گروگانگیری به بخشی از حافظه دور تبدیل شده است.
دولتمردان کنونی بیشتر پراگماتیست (عملگرا) هستند. آنان بیشتر درباره چگونگی و باید و نبایدهای رفتار دولت در منطقه فکر میکنند در زمینه سیاست خارجی ایران در منطقه نیز این کشور در طول ۲۵ سال گذشته رویکرد پراگماتیستیتری پیدا کرده است.
زمانی که محمود احمدینژاد رئیسجمهوری بود، مقامهای آمریکایی از گفتوگوی مشابه امروز با او خودداری میکردند. بااینحال، برقراری یک تماس تلفنی میان بلندپایهترین مقامهای اجرائی ایران و آمریکا در طول سه دهه گذشته یعنی میان «حسن روحانی» و پرزیدنت اوباما در سال ۲۰۱۳ میلادی روی داد. آیا میتوانیم انتظار تغییرات اساسیتر را در روابط ایران و آمریکا در آینده نزدیک داشته باشیم؟
پیش از آنکه به پرسش شما پاسخ دهم میخواهم پیشینه مختصری را ارائه دهم. چنین تلاشهایی برای عادیسازی روابط میان ایران و آمریکا از زمان روحانی آغاز نشده است؛ حتی در زمان ریاستجمهوری اکبر هاشمیرفسنجانی نیز تلاشهایی برای جذب سرمایههای آمریکایی و بهبود روابط صورت گرفت. پس از آن نیز در دوران اصلاحات، ایالات متحده در سال ۲۰۰۳ میلادی دست به معامله بزرگ با ایران زد و پس از آن بود که این تلاشها با قراردادن ایران در محور شرارت در دوران ریاستجمهوری بوش روندی معکوس طی کرد. در نتیجه ایران پیش از روحانی نیز علاقه خود به عادیسازی روابط با آمریکا را نشان داده بود و اکنون بازخوردهای مثبتی را از سوی طرف آمریکایی دریافت کرده است. بااینحال، گمان میکنم درباره چگونگی بهبود روابط، مبالغههایی صورت گرفته است. ما در آینده شاهد عادیسازی روابط خواهیم بود اما این موضوع به روابط دوستانه منتهی نخواهد شد. من گمان نمیکنم سفارت آمریکا در ایران بازگشایی شود و یا اینکه اتحادی میان دو کشور ایران و آمریکا در عراق و یا دیگر نقاط خاورمیانه بهوجود آید.
حتی زمانی که در جاهایی نیز کار مشترک صورت میگیرد برای مثال، در عراق. ایران و آمریکا فعالیتهایی موازی و مستقل انجام میدهند که میتوانند کمکرسان یکدیگر باشند؛ اما هیچیک از طرفین نمیگویند بهطور عملی در حال کار با یکدیگر هستند. متحدان ایالات متحده و دوستان نزدیک آن کشور یعنی رژیم اسرائیل و کشورهای عربی خلیج فارس هرگونه روند پیگیری تلاش برای دوستی میان آمریکا و ایران را پیچیدهتر میکنند. در نتیجه، من فکر میکنم شما شاهد جدل کمتر میان دو کشور و کاهش خطر رویارویی خواهید بود اما هیچگونه شواهدی وجود ندارد که نشان دهد اتحادی نزدیک میان دو کشور ایران و آمریکا شکل خواهد گرفت.
کمی پیش از اعلام توافق، هاشمیرفسنجانی در مصاحبه با روزنامه «گاردین» گفت مخالف بازگشایی سفارت آمریکا در تهران نبوده است. او در این مصاحبه گفته بود درصورتیکه رفتار ایالات متحده در مسیری انسانی باشد هیچ مشکلی برای رابطه با آمریکا وجود ندارد و این را با اشاره به نقل قولی از رهبر فقید انقلاب ایران بیان کرده بود.
خب، باید بگویم که ایشان فرصتها را به خوبی تشخیص میدادند. این موضوع را میتوان در جریان «معامله ایران کنترا» مشاهده کرد در نتیجه فکر نمیکنم این پرسش اساسی باشد. در صورتی که ایشان زنده بودند و تشخیص میدادند توافق به نفع نظام جمهوری اسلامی است، بله باور دارم توافقنامه را به احتمال بسیار زیاد امضا میکردند.
صادق زیباکلام یکی از استادان علوم سیاسی در تهران که از منتقدان سیاست خارجی دولت قبلی ایران نیز بوده است، در مقالهای تحت عنوان «آغازی بر پایان مرگ بر آمریکا» توافق هستهای را نقطه عطفی در تاریخ ایران دانسته و آن را آغازی برای آشتی ایران با جهان غرب قلمداد کرده است. بااینحال، واقعیت آن است شعار مرگ بر آمریکا هنوز هم بهطور منظم سر داده میشود گرچه میزان آن رو به کاهش است. این واقعیت بهطور منظم بیان میشود که چرا آمریکا نباید هرگز با ایران آشتی کند. آیا ما میتوانیم انتظار انجام اصلاحاتی در شعارهای ضدآمریکایی را در آینده نزدیک داشته باشیم؟
بهعنوان یک شعار سیاسی که از سوی مردم در خیابانها سر داده میشود، دولت میتوانست صدها هزار نفر از مردم را به گفتن «مرگ بر آمریکا» فرابخواند، بااینحال، من نسبت به این استدلال که بسیاری از ایرانیها عاشق آمریکا هستند و منتظرند تا آن کشور را در آغوش بگیرند، تردید دارم. هنوز هم سوءظن ملی نسبت به آمریکا و غرب در ایران وجود دارد که ریشه آن به صد سال پیش بازمیگردد، درنتیجه این موضوع با توافق هستهای پایان نخواهد یافت.
ایرانیها شاید فرهنگ، یا لباس آمریکا را دوست داشته باشند، اما این بدان معنا نیست که آنان به دولتهای آمریکایی و غربی اعتماد دارند. احساسات ضدامپریالیستی در ذهنیت و افکار عمومی ایران تا حد زیادی باقی مانده است. نتایج نظرسنجی افکار عمومی در ایران نشان میدهد گرچه اکثریت ایرانیها از توافق هستهای حمایت میکنند و خواهان بهبود روابط هستند، اما اکثر ایرانیها به دولت آمریکا بیاعتماد هستند. درنتیجه، شما باید این مقولات را از یکدیگر تفکیک کنید.
اجازه دهید کمی درباره حال حاضر صحبت کنیم. بهنظرتان نیروهای میانهرو و اصلاحطلبان در انتخابات پارلمانی ماه فوریه چگونه عمل خواهند کرد؟
اکنون فرصت مغتنمی برای اصلاحطلبان ایجاد شده است. من تعجب نخواهم کرد اگر آنان اکثریت کرسیهای مجلس بعدی را از آنِ خود کنند. اکنون شرایطی مشابه دوران ریاست رئیسجمهوری اصلاحات ایجاد شده است درنتیجه اصلاحطلبان کرسیهای مجلس آینده را از آنِ خود خواهند کرد.
آیا شهروندان معمولی ایرانی میتوانند انتظار اصلاحات مدنی داشته باشند؟
بله، من فکر میکنم که ما میتوانیم انتظار تحقق چنین شرایطی را داشته باشیم. از زمان بهقدرترسیدن روحانی شاهد انعطافپذیری و آرامش بیشتری در مقایسه با گذشته بودهایم. در دانشگاهها جو عمومی بهتر از دوره احمدینژاد شده است. من فکر میکنم که این وضعیت ادامه خواهد داشت. بااینحال، در حوزه آزادی بیشتر برای فعالیت مطبوعات و انتخابات آزادانهتر گمان میکنم اصلاحطلبان موفق به تحقق چنین شرایطی خواهند بود.این به آن معناست که اصلاحطلبان که درون چارچوب نظام فعالیت میکنند از فرصت بیشتری برای موفقیت نامزدهایشان برخوردار خواهند بود. در انتخابات پیشین بسیاری از چهرههای شناختهشده اصلاحطلب ردصلاحیت شدند. من فکر میکنم در انتخابات بعدی تلاش بیشتری برای اجازهیافتن اصلاحطلبان به شرکت در رقابت انتخاباتی وجود خواهد داشت. در نتیجه، ترکیب مجلس بعدی تغییر خواهد کرد.
پس از اعلام توافق، محبوبیت «محمدجواد ظریف» وزیر امور خارجه ایران به میزان زیادی افزایش یافت. در جریان جشن و شادمانی مردم در تهران او با رهبران شناختهشده ایرانی مانندمحمد مصدق و امیرکبیر مقایسه میشد. آیا به نظرتان او شایستگی چنین تشبیه تاریخیای را دارد؟
هنوز خیلی زود است که بخواهیم دراینباره اظهارنظر کنیم اما میتوانم بگویم که او با اقدامات خود ایران را به عرصه جهانی بازگرداند و دقیقا مسیر عکس دوران احمدینژاد را طی کرد. او باعث بهبود وجهه ایران در سطح بینالمللی شد. اما درهرحال، او صرفا یک وزیر امور خارجه است و اقداماتش وابستگی زیادی به نظرات روحانی دارد.
به نظر میرسد او محبوبیت بیشتری در مقایسه با روحانی دارد.
اینطور به نظر میرسد. طرفداران ظریف را افرادی تشکیل میدهند که روشنفکر و مترقی هستند. آنان ظریف را در صف خود قلمداد میکنند. من فکر میکنم که ظریف پیچیدهتر است چراکه او با نظام در پیوند است اما طرفدارانش او را فردی تحصیلکرده در غرب میبینند که باهوش و دانا و همچنین وطنپرست و عملگراست. در این راه بیشتر شبیه مصدق است. او زمانیکه در حال انجام بحث است به مسائل اعتقادی نمیپردازد بلکه از منافع ملی سخن میگوید.
بیش از نیمی از جمعیت ایران را جوانان زیر ۳۵ سال تشکیل میدهند. بخش عمدهای از این جوانان از طبقه متوسط آن کشور هستند که تجربه زندگی در دوران پیش از انقلاب را نداشتهاند و سختیهای دوران جنگ ایران و عراق را نیز چندان به خاطر ندارند. بااینحال، تصاویر حضور آنان در خیابانها دیده میشود. آیا جوانان ایرانی به ارزشهای والدین خود باور دارند؟
جنگ و انقلاب بخشی از تاریخ ایران است. این موضوع حتی به کسانی که زنده نیستند نیز مربوط میشود. نسل جوان ایران به شیوه والدین خود واکنش نشان نمیدهد، اما چنین رویدادهایی هنوز هم بخشی از فرهنگ عمومی ایران را تشکیل میدهند؛ انقلاب و جنگ تأثیر عمیقی بر این فرهنگ گذاشته است. در بریتانیا، مردم هنوز درباره جنگ جهانی دوم صحبت میکنند. تعداد بسیار کمی از شهروندان بریتانیایی در آن دوران حضور داشتهاند، اما جنگ علیه نازیها هنوز هم بخشی از فرهنگ عمومی است.
جوانان ایرانی بهگونهای متفاوت از والدین خود به جهان مینگرند. آنان خواستار رابطه باز ایران با جهان خارج وآزادیهای بیشتر در حوزه زندگی شخصیشان هستند. به نظرتان پاسخ دولت به این مطالبات چه خواهد بود؟
دولت در این باره بسیار هوشمندانه عمل میکند. اکنون میتوانید ببینید که مقاومتهایی برای زندهنگهداشتن خلقوخوی گذشته وجود دارد؛ این موضوع نشان میدهد که چرا محافظهکاران منزویتر شدهاند. آنان بهوضوح بیش از گذشته بیگانه از اکثریت مردم جامعه میشوند. بااینحال، این به دلیل شکاف نسلی نیست، بلکه اکنون خلقوخوی ملی متفاوتی در جریان است.
شما در یکی از کتابهای خود، تاریخ ایران مدرن، به این نتیجه رسیدید که موضع ایران در منطقه با چگونگی حل مسئله هستهای این کشور تعیین میشود. این موضوع مربوط به هفت سال پیش از زمانی است که تحقق ایده مکالمه تلفنی رؤسای جمهوری ایران و آمریکا یا دیدار مستقیم مقامهای بلندپایه ایرانی و غربی ناممکن به نظر میرسید. اکنون مناقشه بر سر برنامه هستهای ایران در مسیری جریان یافته که به نتیجهای صلحآمیز رسیده است. آیا میتوانیم انتظار داشته باشیم که فصلهایی به بررسی این رویداد اختصاص داده شوند؟
زمانی که من نگارش آن کتاب را به پایان رساندم، احمدینژاد هنوز در قدرت بود و خطر رویارویی میان ایران و آمریکا وجود داشت در نتیجه، من نمیخواستم هیچگونه پیشبینیای داشته باشم، چراکه احتمال بروز جنگ و درگیری وجود داشت، اما هنگامی که گزینه جنگ از روی میز برداشته میشود من فکر میکنم در ایران صداهایی را میشنویم که شبیه کلیشه دوران «ترمیدور» در انقلاب است؛ زمانی که همهچیز عادیتر میشود. این بهمعنای بازگشت به دوران پیش از انقلاب نیست بلکه بهمعنای ثبات بیشتر و عادیترشدن روال کارکرد نهادهاست. این آن چیزی است که ما در انقلابهای دیگر دیدهایم و اکنون درباره انقلاب ایران نیز شاهد آن هستیم. من فکر میکنم که این روند ادامه آن چیزی است که در دوران ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی و رئیسجمهوری اصلاحات در ایران روی داد؛ این همان روند است.
منبع : لوبلاگ